کد خبر: ۱۰۲۴۲۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۴ - ۲۲ آذر ۱۳۹۵

برنامه کاخ سفید برای احیای یک "رؤیا"

برخلاف دکترین اوباما که حتی مسیر کنترل افکار عمومی در داخل کشور و هدایت عمومی مردم و نحوه پاسخگویی به مطالبات اجتماعی آنها را نیز در دستیابی به سیاست خارجی قابل دفاع و پرشور مبتنی بر تبلیغات گسترده و پروپاگاندا جستجو می‌کرد، روندهای مورد مطالعه در زمینه اندیشه‌های تبلیغاتی ترامپ نشان می‌دهد که او به دنبال احیای چیزی است که از آن به عنوان "رؤیای آمریکایی" یاد می‌کند.
به گزارش شیرازه، جنگ جهانی اول است؛ «توماس وودرو ویلسون» رسما فرمان مشارکت و دخالت ایالات متحده در جنگ جهانی اول را صادر می‌کند و راهبرد امنیت ملی در این کشور را که حدود یک قرن اتخاذ شده بود، دستخوش تغییرات عمده می‌کند؛ تغییراتی که تا نوامبر 2016 نیز ادامه دارد. دکترین مونرو (Monroe Doctorine) یک دکترین سیاسی آمریکایی بود که در ۲ دسامبر ۱۸۲۳ توسط جیمز مونرو رییس جمهور وقت آمریکا اعلام شد. این دکترین مخالف استعمار یا دخالت قدرتهای اروپایی در کشورهای تازه استقلال یافته قاره آمریکا بود. بر اساس این دکترین، دولت ایالات متحده آمریکا تصمیم گرفت که از دخالت در جنگ‌های بین قدرت‌های اروپایی و مستعمرات آنها خودداری، و وقوع جنگ یا فعالیت استعماری در قاره آمریکا را به عنوان حرکتی خصمانه تلقی کند. در جنگ آمریکا علیه اسپانیا در سال ۱۸۹۸ دکترین مونرو به اوج رسید اما وودرو ویلسون با وارد کردن آمریکا به جنگ جهانی اول خط بطلانی بر این دکترین کشید.

حالا دقیقا 100 سال از آن روز می‌گذرد؛ روزی که سیاست خارجی ایالات متحده بر مبنای تهاجم و دخالت در امور بین‌المللی تعریف و تنظیم شد و نهایتا منجر به ایجاد هژمونی به نام آمریکا در تامین نظم بین‌المللی مدنظر غربی‌ها مبتنی بر نظام امنیت تک قطبی شد.

در طول این یک قرن، راهبرد خارجی آمریکا همواره مبنی بر توسعه‌طلبی و صدور ارزش‌های آمریکایی به سراسر جهان بوده است. از دخالت مستقیم در جنگ جهانی دوم تا درگیری با کمونیست‌ها در ویتنام و بحران افغانستان و باتلاق عراق برای نظامیان این کشور، واشنگتن همواره قدم در مسیر تغییر بافت جهانی گذاشته و این اصل را به عنوان محور تدوین و اجرای سیاست خارجی خود تثبیت کرده است.

حالا اما ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید و حضور او در اتاق بیضی در جایگاه رئیس‌جمهور، تحلیلگران را به این نتیجه رسانده که دکترین مونرو که یک قرن است به بایگانی ایالات متحده سپرده شده، مجددا رونمایی می‌شود و گردوخاک از سر و روی آن شسته خواهد شد و بار دیگر – البته با تغییرات مفصل و اعمال شرایط مکانی و زمانی – در دستورکار واشنگتن قرار خواهد گرفت.

سند اثبات این مدعا را باید در شعارهای انتخاباتی ترامپ و همچنین رویکردی که او در همین روزهای نخست برگزیده شدن به عنوان رئیس‌جمهور آینده ایالات متحده جستجو کرد؛ رویکردهایی که خبر از گرایش شدید او و مشاورانش به جمع کردن دست و پای آمریکا از نظام بین‌الملل – البته در قیاس با رویکرد جهان محور دولت باراک اوباما – می‌دهند.

برخلاف دکترین اوباما که حتی مسیر کنترل افکار عمومی در داخل کشور و هدایت عمومی مردم و نحوه پاسخگویی به مطالبات اجتماعی آنها را نیز در دستیابی به سیاست خارجی قابل دفاع و پرشور مبتنی بر تبلیغات گسترده و پروپاگاندا جستجو می‌کرد، روندهای مورد مطالعه در زمینه اندیشه‌های تبلیغاتی ترامپ نشان می‌دهد که او به دنبال احیای چیزی است که از آن به عنوان «رویای آمریکایی» یاد می‌کند و مستلزم احیای این رویا، نه صدور دموکراسی به کشورهای جهان بلکه ممانعت از اعمال و اجرای قراردادهای اقتصادی میان این کشور و همسایگان و حتی سایر کشورهای توسعه یافته است؛ موضوعی که با نگرانی کشورهای عضو گروه هشت و همچنین همسایگانی نظیر مکزیک روبرو شده است.

بر همین مبناست که می‌توان از احتمال تیره شدن رابطه ریاض با واشنگتن سخن گفت. ترامپ اعتقادی به تامین امنیت متحدین آمریکا با بودجه سرانه این کشور ندارد و همین مساله باعث شد تا انتقادات تند او از حکام عربستان به دلیل عدم پرداخت هزینه استفاده از امنیت در سایه هژمون ایالات متحده، این نگرانی را در میان شیوخ آل سعود ایجاد کند که احتمالا طرح‌های منطقه‌ای این رژیم برای تغییر بافت روانی حاکم بر منطقه - با تمرکز بر جبهه مقاومت – دیگر جایگاه و اولویتی در رویکردهای راهبردی کاخ سفید نخواهد داشت.

از سوی دیگر، اهمیت تامین امنیت رژیم صهیونیستی در قلب منطقه حاشیه‌سازی به نام غرب آسیا و شمال آفریقا (که به اشتباه، خاورمیانه نامیده می‌شود) این سوال را در ذهن تحلیلگران و کارشناسان حوزه روابط بین‌الملل ایجاد کرده که آیا اتخاذ این رویکرد محافظه‌کارانه از سوی دولت ترامپ منجر به تضعیف جایگاه اسرائیل در منطقه نخواهد شد؟

پاسخ به این سوال قطعا نیاز به مستقر شدن ترامپ و تشکیل کابینه او در ماه‌های آتی دارد اما موضوعی که در این میان قابل تامل و اتکاست، نوع نگاه غیرراهبردی و غیرسیاسی ترامپ به مساله سیاست خارجی است. دولت اوباما با توجه به شناختی که از منطقه و نوع نگاه سعودی‌ها به رقابت توهمی با افزایش قدرت ایران در کشورهای اسلامی داشت، اقدام به تنظیم راهبردی به منظور ایجاد، تامین و پشتیبانی از نیروهای تکفیری کرد و همانطور که در اسناد افشا شده از سوی ویکی لیکس مشخص است، شخص وزیر امور خارجه و نهاد دیپلماسی آمریکا برای تشکیل گروهی مانند داعش به میدان آمدند تا عرصه را برای ایجاد مانعی در برابر جریان مقاومت در منطقه، فراهم کنند.

زوج اوباما – کلینتون با این ارزیابی که درگیر شدن ایران، حزب‌الله و بشار اسد در معرکه مبارزه با تروریست‌های تکفیری در کنار مشغولیت‌های متوهمانه رجب طیب اردوغان در مبارزه با دشمنان فرضی خود، می‌تواند شرایط را برای تنفس بدون دردسر رژیم صهیونیستی در این منطقه فراهم کند، دست به ایجاد یک پازل امنیتی در این عرصه زدند اما ترامپ هیچگونه باوری به این نقشه راهبردی ندارد و در مناظرات انتخاباتی نیز بارها و بارها به این رویکرد هیلاری کلینتون درباره سوریه در زمان تصدی پست وزارت خارجه، حمله کرد.

ترامپ نیز به مانند سایر روسای جمهور ایالات متحده و به دلیل بافت سیاسی این کشور، خود را متعهد به تضمین امنیت صهیونیست‌ها می‌داند اما حداقل با برآیندی که از اظهارات و اقدامات ابتدایی او در این روزها نظیر هماهنگی با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه برای حل بحران در سوریه به دست می‌آید، باید اینگونه گفت که دولت آینده آمریکا برنامه مدون و طراحی شده‌ای برای حمایت و حراست از اسرائیل ندارد و در صورت انجام هرگونه اقدامی در این عرصه، باید آن را واکنشی کور و بدون طراحی قبلی دانست که خود این مساله می‌تواند عرصه را برای تل آویو تنگ‌تر از چیزی که این روزها در جریان است، کند.

lمنبع: نسیم آنلاین

نظرات بینندگان