کد خبر: ۱۰۵۷۴۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۸ - ۱۶ بهمن ۱۳۹۵

برگی از سند افتخار جهرم در انقلاب اسلامی/روایتی از زندگی شهید عباد کارگر

شبی که عباد مجروح شد، با در دست داشتن پرچم و علم، سینه زنی می کردند و شعار" یا مرگ یا خمینی" سر می دادند توسط نیروهای شهربانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت که مردم پیکر عباد را بلند کرده و شعار این "سند جنایت پهلوی" سر می دهند .

به گزارش شیرازه به مناسبت فرارسیدن ایام پرفروغ دهه مبارک فجر گفتگویی داشتیم با خانواده شهید جهانگیر(عباد الله) کارگر از شهدای انقلاب اسلامی در جهرم که در زیر میخوانید .

مادر شهید می گوید: عبادم 19اردیبهشت 1341 متولد شد به دلیل رحلت پدربزرگ پدری قبل از تولدش که وی شاعر و از مرثیه خوانان اهل بیت بود و به ملا جهانگیر مشهور بود نام پدربزگ را بر وی نهادند و من هم نام عباداله برایش انتخاب کردم.

عبادم پسر خوب، آرام، ورزشکار و باتقوایی بود آنقدر مظلوم، که اگر دعوایش هم می کردم سرش که پایین بود بلند نمی کرد، علاقه شدیدی به لباس و وسایل قرمز داشت، یکی از بهترین دوستان همیشگی اش پسر خاله اش حمید بود که با هم در تظاهرات شرکت می کردند و در زمانیکه برای تشییع جنازه یکی از آشنایان به قبرستان می روند قبر خالی را مشاهده می کنند و عباد می گوید:"شاید این قبر نصیب من شد."  و همین گونه هم می شود. و به هم قول می دهند که هر کسی زودتر از دنیا رفت این بیت زیبای سعدی بالای قبر وی بنویسند.

زنده و جاوید کیست      آن که نکونام زیست

شب 29 تیر 1357 که عباد از کار برگشته و از خستگی به خواب رفته بود یکی از دوستانش به دنبال او آمد که به مناسبت شب نیمه شعبان در جلسه جشن حضرت آیت اللهی(ره) شرکت کنند. عباد با اشتیاق فراوان آماده شد و آن قدر عجله داشت که  پیراهن پدرش را به اشتباهی پوشید.وقتی به محل سخنرانی می روند معلوم می شود که آقا را ممنوع المنبر کرده اند .

آقا اظهار داشته بود اگر مشکلات مملکت با منبر نرفتن ما حل می شود اشکالی ندارد ما منبر نمی رویم. و مردم معترض از همان محل، راهپیمایی و تظاهرات می کنند و از کوچه پس کوچه ها به بلوار شهیدرجایی(بلوارفردوسی سابق) و بعد به میدان شهدا می روند.

نیروهای شهربانی که تیراندازی می کنند عباد مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و به ما خبر دادند که عباد به شدت زمین خورده و زخمی شده.

سریعا به بیمارستان رفتیم که نیروهای انتظامی به ما اجازه ندادند وارد بیمارستان شویم.

اذان صبح بود که خبر شهادتش را شنیدیم. با یادورآوری خاطره فرزند، اشک از گوشه چشمان مادر بر پهنای صورتش جاری شد و نتوانست سخنش را ادامه دهد.

پس از سکوت غمبار، محمد باقر مهرآسا(کارگر) فرزند سوم خانواده شروع به صحبت کردن کرد: من سه سال از عباد  کوچکتر بودم داداش بزرگترم که دانشجوی دانشگاه فردوس مشهد بود محور اطلاع رسانی و آگاهی از مسائل بیرون از جهرم به خانواده بود یک بار که عکس جیبی امام خمینی به همراه داشت و اطرافش با کلمات شهامت، شجاعت و... نوشته شده بود برایمان بسیار جالب بود در ایامی که درگیری ها شدت گرفته بود هر شب داداش بزرگترم بچه ها را در حیاط جمع می کرد و از ما می خواست که شعارالله اکبر یا مرگ بر شاه بگوییم.

در محله، منزل ما اولین شروع کننده این شعارها بود که در برخی مواقع باعث نگرانی پدر می شد و به دلیل مسن بودن و احتیاط کاری به  برادرم می گفت که برای این که کمتر شناخته شوید حداقل بگذارید یک شب هم دیگران شروع کنند. به اتفاق شهید در کلاس های قرآن در امامزاده عبداللطیف که توسط دو روحانی بزرگوار حجت الاسلام توحیدی و بابایی اداره می شد شرکت می کردیم . در این کلاس ها بیشتر مسائل انقلاب، حکومت و نظام مطرح می شد .

همان طور که مادر بیان کردند شبی که عباد مجروح شد ، با در دست داشتن پرچم و علم، سینه زنی می کردند و شعار یا مرگ یا خمینی سر می دادند، توسط نیروهای شهربانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت که مردم پیکر عباد را بلند کرده و شعار این سند جنایت پهلوی سر می دهند و هنگامی که او را به  بیمارستان منتقل می کنند به علت سخت گیرهای نیروی انتظامی امکان رسیدگی مناسب میسر نمی گردد و به همین سبب بر اثر جراحات وارده و خونریزی به شهادت می رسد. 

 روز بعد شهربانی جنازه را تحویل نمی داد و می ترسیدند مورد عصبانیت مردم  قرارگیرند و به دنبال جنازه راهپیمایی و تظاهرات راه بیندازند چون در آن زمان شهید شدن جوان مسئله عجیبی بود.

 خانواده را مجبور می کنند در صورتی  می توانید جسد را تحویل بگیرید که امضا کنید فرزندتان با پرتاب سنگ تظاهرکنندگان کشته شده است ، نه به ضرب گلوله! پدر برای بیرون آوردن جنازه از دست حکومت اجبارا به این موضوع تن می دهد.

قشر عظیمی برای تشییع جنازه آمدند و مهم تر این که حضرت آیت اله آیت اللهی(ره) از منزل تا مراسم ختم در مسجد محله حسن آباد پیاده آمدند . گزارش این قتل توسط رادیو لندن در همان شب، نگرانی بسیار زیادی برای مسئولین کشور به وجود آورده بود که یکی از دلایل حکومت نظامی در جهرم همین موضوع بود .

خاطره بسیار زیبایی که از آن موقع به جا مانده این که به طور اتفاقی مراسم ختم شهید مصادف گردیده بود با ساخت و ساز یک منزل مسکونی در نزدیکی مسجد که یک ماشین آجر کلوخی کنار درب مسجد تخلیه شده بود و نیروی انتظامی فکر می کرد که عمداَ جهت درگیری این ماشین مصالح خالی شده و به همین دلیل به شدت وحشت کرده و خیابان ها را به کلی تحت کنترل شدید درآورده بودند .

نگرانی شدید حکومت از اعلام قتل یک نفر در شهر جهرم از آن جا روشن می شود که بلافاصله پس از گزارش این موضوع به مسئولین استانی و کشوری دستور نبش قبر شهید جهت کالبدشکافی از طرف حکومت صادر می شود

برادر بزرگتر شهید  از طریقی به این موضوع پی می برد و برای جلوگیری از این کار 25 شب در قبرستان فردوس شب ها تا صبح نگهبانی می دهد.پس از 25 شب تصور می کنند که دولت منصرف شده و موضوع نگهبانی منتفی می شود اما متاسفانه در اولین شبی که نگهبانی لغو می شود رژیم سفاک نسبت به نبش قبر شهید و انتقال جنازه به شیراز اقدام می کند.

صبح روز بعد که خانواده جهت قرائت فاتحه به محل دفن شهید مراجعه می کنند با قبر خالی رو برو می شوند .به دنبال این موضوع جنجالی در میدان شهدا به پا می شود  و جمع کثیری ازمردم مقابل دادگاه قدیم تظاهرات کرده و دولت را به باد انتقاد می گیرند.

بلافاصله تعدادی از آشنایان عازم شیراز شده تا مجددا جنازه را یافته و برگردانند .  جمعیتی از مردم مطلع می شوند که جنازه شهید در راه جهرم است و آماده تشییع جنازه مجدد می شوند نیروی انتظامی برای جلوگیری از این تظاهرات مردمی، پیکر شهید را از بیراهه به قبرستان فردوس منتقل کرده و ضمن محاصره آن جا اجازه تدفین را به چند تن از نزدیکان افراد خانواده می دهد.

 متن سنگ قبر شهید توسط حضرت آیت اله آیت اللهی(ره) نگاشته شد.

شهید از نظر اخلاق، متانت، فروتنی، مردم داری در میان اعضای خانواده از همه سرآمد بود به گونه ای که بعد از شهادت همه اظهار داشتند که خداوند گل سرسبد خانواده را گلچین کرده است تمام امورات منزل به دلیل عدم حضور برادر بزرگتر توسط ایشان انجام می شد به نحوی که مادر بعد از شهادتش اظهار داشت که به هر جای خانه می نگرم کارها و زحمات او را می بینم که مجبور به فروش منزل و جابه جایی شدیم و تا هنوز هم اول وقتی می خواهد فرزندان یا نوه ها را به اسم صدا بزند اول نام عباد را بر زبان می آورد.

منبع:  پسین جهرم
نظرات بینندگان