کد خبر: ۱۰۶۲۳۷
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۰ - ۲۵ بهمن ۱۳۹۵

گذر خاطرات از كوچه پس كوچه‌های انقلاب تا قله‌های جهاد و ایثار/ ما هیزم انقلابیم

هر سال در راهپیمایی‌های 22 بهمن، یكی از اصلی‌ترین چهره‌هایی كه در این مراسم‌ها نظرها را به خود جلب می‌كند، حضور پیش‌قراولان جاده عشق و ایثار است كه اكثرشان نشان دوران عاشقی را بر تن دارند و اكثر قریب به اتفاق آنان از قبل از انقلاب در این وادی گام نهاده‌اند.
به گزارش شیرازه، سی و هشت سال از آن‌ روزها گذشت. روزهایی كه در ایران غوغایی از شور و نشاط و ایثارگری و موج اسلام‌خواهی برپا بود. همگان یك كلام بودند و تنها یك چیز می‌خواستند و آن حضور و بر سركار آمدن مرجع تقلیدشان، حضرت امام خمینی(ره).

دل‌ها در سینه‌ها می‌تپید و شور و عشق وصف‌نشدنی در ایران برپا بود تا اینكه او آمد. بالاخره تحمل سال‌ها سختی و مرارت، زندان و شكنجه و تقدیم هزاران شهید متدین آزادی‌خواه به پایان رسید. امام آمد؛ امام با كوله‌باری از عشق و ایثارگری ایرانیان از راه رسید تا این ملت خستگی‌ناپذیر و عزت‌خواه را به سرمنزل مقصودشان برساند.

تمام ایرانیان به پا خاسته بودند و در 22 بهمن سال 57 اوج همت خود را به تمام دنیا نشان دادند كه این ملت زیر بار ذلت و جور و فساد نمی‌رود همه یك چیز می‌خواستند و خواهان نظام جمهوری اسلامی بودند. چنانچه در 12 فروردین سال 58، بیش از 98 درصد این ملت به این گزینه رأی مثبت دادند.

سال‌ها گذشت و گذشت و هر سال ایرانیان در سالگرد این پیروزی شیرین و عظیم و به یادماندنی جشن‌های پیروزی را برپا كردند. امسال نیز سی و هشتمین سالگرد این پیروزی در تمام نقاط میهن اسلامی‌مان برپا شد و همه جا دوباره حماسه حضور ملت همیشه در صحنه ایران رقم خورد.

وقتی كه توطئه‌های دشمنان منجر به تقویت روحیه شهادت‌طلبی و مقاومت ایرانیان شد

گرچه دشمنان ما از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هیچگاه خسته نشده و بیكار ننشستند و هر روز با ترفندی بر علیه این انقلاب توطئه كردند، اما ملت ایران همچنان بر سر آرمان‌ها و عقایدشان ایستاده‌اند. حتی 8 سال جنگ تحمیلی هم ذره‌ای آنان را خسته نكرد بلكه روحیه مقاومت، شهادت‌طلبی و ایثار آنان را روز به روز بیشتر تقویت كرد.

چه حماسه‌های جانانه‌ای كه دلاورمردان این مرز و بوم در 8 سال دوران حماسه و عشق نیافریدند. حماسه‌هایی كه در قرن اخیر بی‌نظیر و در طول تاریخ نیز شاید كم‌نظیر باشند. بارها حكایت‌ها و شرح دلاورمردی‌ها مردان مرد روزگار را در آن دوران خوانده و شنیده‌ایم كه هیچگاه هم تمامی ندارند، گرچه هنوز هم این حماسه‌آفرینی‌ها در خط مقاومت همچنان ادامه دارد.

بسیاری از سرداران و سرافرازان دوران عشق و ایثار، نشان عاشقی را از سال‌های قبل از انقلاب و در دوران مبارزه بر علیه رژیم ستمشاهی بر سینه دارند. چرا كه آنان از اصلی‌ترین صاحبان این انقلابند كه هم در شكل‌گیری این انقلاب و هم در تداوم آن تنها با خدا معامله كردند و از جان و مال خویش مایه گذشتند و رفتند و بسیاری از آنان نیز در این مسیر، راه آسمان را طی كردند و جاودانه شدند.

در راهپیمایی سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی كه روز گذشته، 22 بهمن در سراسر كشور برگزار شد، حضور گسترده این پیش‌قراولان جاده عشق و حماسه بسیار برجسته و پررنگ بود. تقریباً در تمام شهرها و روستاها اینان حضور داشتند و همچنان پیش‌قراول این راه آزادگی و حماسه‌سازی هستند.

گرچه گرد پیری بر چهره تمام آن‌ها نشسته است و بسیاری از آنان نیز نشان دوران عاشقی بر تن دارند، اما همچنان با شور و عشق به صحنه می‌آیند به طوری كه دل هر بیننده‌ای با دیدن این صحنه‌ها به وجد می‌آید. وقتی كه جانباز ویلچری و یا عصا به دست را می‌بینی كه چگونه در میان سیل خروشان جمعیت همراه با آنان حركت می‌كند و همچنان شعارهای استكبارستیزانه را سرمی‌دهد، محو تماشا می‌شوی كه این همه عشق و نشاط از كجا آمده است.

ما برای پیشكسوتان جهاد و شهادت چه كرده‌ایم

آری! این لحظات را به‌كرات در راهپیمایی‌های 22 بهمن هر سال شهرمان مشاهده می‌كنم. هر سال می‌آیند و همیشه لبخند به لب حاضر می‌شوند. بارها با دیدن این صحنه‌ها این جمله امام(ره) را با خودم زمزمه می‌كنم كه «نگذارید پیشكسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم‌های زندگی روزمره مدفون شوند». به راستی ما برای آنان چه كرده‌ایم.

دلم می‌خواهد تا زمانی كه جان در بدن دارم و توان قلم زدن، از آنان بنویسم و بگویم چرا كه آنان شهدای زنده و همرزمان كسانی هستند كه برای این انقلاب و اسلام جان دادند. رفتند تا ما بمانیم اما ما چه كردیم.

بی‌شك در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی شنیدن حكایت‌های این مردان مرد روزگار كه دوران حماسه و عاشقی خود را از قبل از انقلاب شروع كرده‌اند، بسیار دلنشین و تأثیرگذار است كه سطر سطر این خاطرات می‌تواند تحولی در نسل امروزی كه نه مرارت‌های قبل از انقلاب را دیده‌اند و نه سختی‌ها جنگ را تحمل كرده‌اند، ایجاد كند.

بدین منظور دقایقی را با یكی از سرداران و پیش‌قراولان جاده عشق و حماسه همراه می‌شویم. كسی كه نام ‌آشنای تمام سرخ‌قامتان سبزپوش سپاه در دوران جنگ و پس از آن است، او كسی است كه فعالیت‌های انقلابی خود را از دوران نوجوانی آغاز كرده است.

لطفا خودتان را معرفی فرمایید.

من مجتبی مینایی‌فرد، شیرازی هستم و زادگاهم محله آستانه است كه البته نام كامل آن آستانه سیدعلاءالدین حسین(ع) برادر بزرگوار حضرت شاهچراغ(ع) است.

با شمیم روح‌بخش صدای اذان آستانه و شب شهادت امام مظلوم امام حسن مجتبی(ع) در میان اندوه و درد مادری كه برای زنده ماندن فرزندش متوسل به آقا شد به دنیا آمدم و این‌گونه با عشق اهل بیت(ع) و وضوی مادری متدین، شیر را با نام مجتبی(ع) از سینه مادر گرفتم.

بی شك سایه معنوی حضرت از هر بامداد تا شامگاه، من و سایر بچه‌های محله را بیمه كرد و رفته رفته به واسطه حضور در مسجد و جماعت و جلسات خانگی قرآن رشد و نمو كردم و به دوران نوجوانی رسیدم كه تقریباً مقارن با بیداری مردم انقلابی بود و در اوج خفقان ستم‌شاهی با الفبای دین و انقلاب آشنا شدم.

از خاطرات دوران نوجوانی برای ما بگویید.

متولد 1341 هستم و تقریباً 10 ساله بودم كه همراه مرحوم پدرم كه مردی زحمتكش و استاد كار سنگ‌تراشی بود و متخصص تراشیدن سرستون‌های قدیمی و حوض‌های سنگی بود در خوابگاه فعلی دانشگاه شیراز در بالای تپه باغ ارم اولین بار صدای مرگ بر شاه را شنیدم كه دانشجویان سینمای خوابگاه را آتش زده و شعار می‌دادند.

آن موقع جلوی دانشگاه و صدا و سیما مثل امروز آباد و پر رفت و آمد نبود، ولی به یاد دارم كه مرحوم پدرم و بقیه كارگرها را پس از كتك مفصلی از دانشگاه بیرون كردند و نیروهای شهربانی به دانشگاه یورش بردند. در آن هنگام پدرم مرا زیر بغل زده تا حدود میدان انقلاب امروزی و جلوی استانداری دوید تا به منطقه آرام برساند. هنوز بعد از 45 سال وحشتی را كه دیدم با مردم چگونه رفتار می‌شد، در خاطر دارم.

چگونه وارد انقلاب و مبارزه شدید؟

روزها و شب‌ها به تحصیل و گذراندن زندگی مشغول بودیم ولی فرقی كه با بعضی جوانان دیگر داشتم این بود كه خداوند به محله ما بركت نور معنویت آقا سیدعلاءالدین حسین(ع) عطا كرده بود و افرادی كه دور آْن جمع می‌شدند محله ما را به یك پایگاه معنوی و انقلابی تبدیل كرده بودند.

ورود انسانی خودساخته و شهید والا مقام محمد اسلامی‌نسب و شهیدان قدرت‌الهی، اقبال، خلفی‌نژاد، حسن كیشایی كه در همین ایام 22 بهمن به شهادت رسیدند، تحولی عمیق در زندگی و آینده‌ام به وجود آورد كه تاكنون از آن همه عشق و ایثار و فعالیت سیرابم.

نقش بی‌بدیل معلمانی مانند آقای انجوی و اقبال و در دوران دبیرستان آقایان هاشمی و شریعت و مرحوم حاج علی اصغر سیف را نباید در تربیت دینی بچه‌های آستانه نادیده گرفت.

چه فعالیت‌های خاصی را در به ثمر رسیدن انقلاب داشتید؟

باید روزها و شب‌های زیادی وقت گذاشت و در این مجال شاید ظلم باشد كه حتی بخواهیم فهرستی از آن همه مبارزه و سختی را بیان كرد. شب‌ها و روزهایی كه جلسات ما از سال 54 به دلیل اشراف ساواك و خبرچین‌ها كاملاً به‌صورت مخفی برگزار می‌شد و هر از چند گاهی به خانه اسلامی‌نسب می‌ریختند و همه جمع فراری می‌شدند و رفته رفته در مدرسه شروع به ساختن سه راهه و نارنجك دستی و بعضی بمب‌های كوچك كردیم.

گروه‌های این وسایل را به كوه باباكوهی می‌بردند و گروه‌های دیگر برای درگیری‌های خیابانی استفاده می‌كردند و همه از هم می‌ترسیدند چون سایه شوم دستگاه‌های اطلاعاتی هر جنبده‌ای را رصد می‌كرد و هر چه به انقلاب نزدیك‌تر می‌شدیم شدت برخوردها و شكنجه‌ و آزارها تشدید می‌شد.

در مدرسه مشكل جدی داشتیم و با بچه‌های انجمن اسلامی برخوردهای شدیدی می‌شد اما اراده خدا چیز دیگری بود كه امروز می‌بینیم.

فعالیت‌های انقلابی چگونه فراگیر شد و نقش شما در این میان چه بود؟

به جرأت می‌توان گفت مبارزات مردم شیراز از محله‌های جنوب شهر شروع شد و البته رفته رفته همه جا را فراگرفت و همین كار باعث شده بود كه محلات با انسجامی كاملاً مخفی اعلامیه‌ها و فرامین امام را می‌گرفتند و در اواخر دیگر اجتماعات علنی در مساجد به ویژه محضر شهید محراب آیت‌الله دستغیب بود.

آتش انقلاب شعله‌ور شده بود و دیگر تهدید و زور و شكنجه و دستگیری پاسخگو نبود. شروع شهادت‌ها و درگیری‌ها دردسر جدیدی برای نظام شد چون مراسم سوم و هفتم و چهلم‌ها دوباره مصیبت جدیدی شد كه از كنترل آن عاجز بودند.

درگیری‌ها و اغتشاشات به اعتصاب كاركنان و شركت نفت و دیگران كشید و ضربات فلج‌كننده‌ای بر پیكر رژیم وارد شد كه اوج آن تعطیلی مدارس و دانشگاه‌ها بود.

سال 56 و 57 سال‌های سرنوشت‌ساز و شكل‌گیری بسیاری از بچه‌های انقلاب بود، به ویژه در دبیرستان‌ ابوذر یا همان شاهپور قدیم این مسئله رقم خورد كه دانش‌آموزان آن تا امروز هم كمر همت به انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی بسته‌اند.

و اما پیروزی انقلاب اسلامی كه امروز در سی و هشتمین سالگرد آن هستیم:

همین 22 بهمن بود كه انگار مثل برق و باد گذشت، مثل بسیاری از حوادث دیگر. شیراز، فیروزآباد، كازرون و جهرم جزو اولین شهرهایی هستند كه ساواك در آن‌ها سقوط كرد و عشایر رژه مسلحانه رفتند ولی امروز هیچ یادی از آن حوادث نمی‌شود.

از روز 22 بهمن كه معلم عزیز و جانباز و سیدمحمد جعفر انجوی كنار دستم جلو شهرداری تیر خورد با صدای تیر و تركش و خون و امدادرسانی پیمانی محكم بستم كه تا آخرین نفس پای آرمان‌های این نظام مقدس باشم و امروز كه در هوایی آكنده از امنیت و آزادی نفس می‌كشم فراموش نمی‌كنم كه از 22 بهمن 57 خداحافظی من با چرب و شیرین دنیا و تعلقات و خانه و خانواده آغاز شد و بر عهدی كه با خدای خود بستم لحظه‌ای از كار و تلاش و خدمت سر باز نزدم.

حضور ناچیز صد ماهه در جنگ و 36 سال خدمت در سپاه را در مقابل قطره خون شهدا بسیار ناچیز دانسته و اعتقاد دارم ما هیزم انقلابیم باید بسوزیم تا آتش انقلاب شعله‌ور شود.

نظرات بینندگان