کد خبر: ۱۰۸۰۰
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۷ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ برخي از روزنامه‌هاي 27فروردين1390

* ابتكار

روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان "همه‌ي معادلات در ميدان اصولگرايي! "به قلم محمدعلي وكيلي آورده است:‏ به اعتقاد بسياري آرايش جناح‌هاي سياسي ايران، پس از انتخابات رياست‌جمهوري سال 88 دچار تحول اساسي شده است. تا پيش از انتخابات رياست‌جمهوري دهم، دو تعريف اصلاح‌طلبان و راست‌گرايان مي‌توانست يك تقسيم كلي براي جناح‌هاي سياسي ايران باشد. حدود سه دهه، ساحت سياست در ايران، تحت‌تأثير دوگانه‌ي اصلاح‌طلب و محافظه‌كار بود. انتخابات رياست‌جمهوري دهم نقطه‌ي گذر از اين معادله به دوگانه‌ي احمدي‌نژاد و اصولگرايان است. انتخابات مجلس نهم بستر نمايش اين دوگانه‌ي جديد خواهد بود.

بدون ترديد پس از اتفاقات و رخدادهاي انتخابات رياست‌جمهوري دهم، انتخابات مجلس نهم محك خوبي براي فضاي سياسي ايران به حساب مي‌آيد. اين انتخابات در پايان سال جاري برگزار خواهد شد. درحالي‌كه حدود نه ماه تا آغاز انتخابات مجلس نهم باقي مانده، تلاش‌هاي پنهان براي به‌دست‌گرفتن مجلس در سطوح بالاي جناح‌ها و طيف‌هاي سياسي آغاز شده است. اهميت انتخابات مجلس نهم نه‌فقط به دليل تعيين آرايش‌ سياسي است، بلكه شفاف‌سازي عرصه‌ي سياست، دستاورد مهم ديگر آن خواهد بود؛ چراكه انتخابات رياست‌جمهوري باعث به‌هم‌ريختگي سياسي شده است.

يك جناح سياسي به‌طوركامل حذف شده و تكليف ديگر گروه‌هاي سياسي روشن نيست. بنابراين انتخابات مجلس نهم گام مهمي در شفاف‌سازي و آرايش جديد به حساب مي‌آيد. دليل اصلي اهميت اين انتخابات اين است كه باعث روشن‌شدن وزن سياسي دوگانه‌ي احمدي‌نژاد و اصولگرايان خواهد شد. انتخابات مجلس نهم مشخص خواهد ساخت كه هماي رياست‌جمهوري آينده بر سر كدام گروه خواهد نشست. به عبارت ديگر، انتخابات مجلس نهم نقش فينال زودهنگام رياست‌جمهوري يازدهم را ايفا مي‌كند.

اكنون در ميان حاميان دولت، اين گمانه وجود دارد كه بخش اعظم رأي بيست‌وچهار‌ميليوني دكتراحمدي‌نژاد در انتخابات 88 متعلق به شخص ايشان است و سهم گروه‌هاي اصولگرا بيش از 20درصد نيست. درمقابل، چهره‌ها و گروه‌هاي اصولگرا معتقد و مدعي‌اند كه رأي مردم به آقاي احمدي‌نژاد، مربوط به شخصيت و خاستگاه اصولگرايي ايشان است؛ ازاين‌رو براي خود، سهم تعيين‌كننده‌اي در پيروزي ايشان قائل‌اند. به همين جهت هم گهگاه شاهد گلايه‌ها درخصوص بي‌مهري دولت به اصولگرايان شناسنامه‌دار هستيم؛ بنابراين انتخابات مجلس شوراي اسلامي نهم فرصت آزمون اين دو ادعاست.

انتخابات مجلس نهم شايد اولين انتخابات در غياب جناح اصلاح‌طلب باشد؛ درنتيجه براي بسياري مشاركت حداكثري دغدغه‌ي اصلي به حساب مي‌آيد. با وجود تنوع و تكثر در درون گروه‌هاي اصولگرا، رقابت انتخابات مجلس نهم صحنه‌ي دوگانه و دوقطبي احمدي‌نژاد و ديگر اصولگرايان خواهد بود. نماي كلي آرايش كنوني اصولگرايان چنين است: . حاميان دولت . اصولگران ميانه‌رو . جمعيت ايثارگران . جمعيت رهپويان انقلاب اسلامي.

محوريت حاميان دولت با شخص مهندس رحيم‌مشايي است. اين گروه در تلاش‌اند مدل احمدي‌نژادي را براي مجلس نهم و انتخابات رياست‌جمهوري بازهم نهادينه سازند. اصولگران ميانه‌رو طيف گسترده‌اي هستند. كساني همچون علي لاريجاني و محسن رضايي و محمدباقر قاليباف، در اين طيف تعريف مي‌شوند.

 

اگرچه در انتخابات رياست‌جمهوري، هركدام از آن‌ها يك كانديدا به حساب مي‌آيد و شانس ائتلافشان كم است، وجه مشترك انتقادي‌شان به دولت احمدي‌نژاد، آنان را در انتخابات مجلس نهم كنار هم قرار خواهد داد.

از سويي ديگر، به احتمال فراوان، جمعيت ايثارگران و جمعيت رهپويان انقلاب اسلامي در كنار اصولگرايان ميانه‌رو قرار خواهند گرفت. نكته‌ي جالب اينكه اصلاح‌طلبان به تقاطع گروه‌هاي اصولگرا تبديل شده‌اند؛ يعني هر دو جريان مي‌كوشند تا با تطبيق و تعديل ادبيات انتخاباتي، زمينه‌ي جذب و جلب آراي اصلاح‌طلبان را فراهم آورند. نكته‌ي مهم‌تر اينكه همين تغيير ادبيات براي هركدام از دو طرف، موجبات حمله عليه طرف ديگر را ايجاد كرده است.

بي‌ترديد 90 همچون 88 سالي سرنوشت‌ساز در تاريخ سياسي ايران خواهد بود و تأثير تعيين‌كننده‌اي بر ساحت سياست خواهد گذاشت. بيم و اميدهاي زيادي خلق خواهد شد؛ بيم از آنكه انتخابات مجلس نهم به يكي ديگر از بزنگاه‌ها براي حذف بخش ديگري از نيروهاي انقلاب تبديل شود و اميد آنكه اين انتخابات به هم‌افزايي گروه‌ها براي تحمل يكديگر و نمايش مشاركت حداكثري بيانجامد.

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "سياست تغيير " به قلم محمد كاظم انبارلويي آورده است: غرب براي جلوگيري از پيدايي يك قدرت جديد در نيمه دوم قرن گذشته مراقب تحولات در جهان اسلام بود. آنها موفق شده بودند جهان اسلام را تكه تكه كنند و در هر تكه يك حاكم سكولار و رو در رو با عقايد مردم بگمارند. اسلام زدايي در دستور كار حاكمان فاسد و مستبد و وابسته بود.

انقلاب اسلامي در نگاه ناباورانه غرب در ايران رخ داد. جايگاهي كه محكمترين مكان براي تثبيت استعمار در خاورميانه به شمار مي‌آمد.

از همان ابتدا باب خصومت با ملت ايران گشوده شد و سياست تغيير نظام در دستور كار غرب و بويژه واشنگتن قرار گرفت. آنها هيچ‌گاه نظام ما را به رسميت نشناختند و به چيزي كمتر از تغيير نظام هم رضايت ندادند.

فعال كردن شكاف‌هاي قومي و ملي و راه اندازي جنگ داخلي، تحميل يك جنگ تمام عيار خارجي به مدت هشت سال، محاصره اقتصادي و اخلال در روابط ايران با كشورهاي جهان از جمله سياست‌هاي تغيير بود، اما هيچ‌گاه اين سياست‌ها نتوانست ملت ايران را به زانو در آورد.

آنها مجبور شدند نقاب از چهره بردارند و سياست تغيير را بي‌پرده با ساماندهي يك نبرد نرم طراحي و عملياتي كنند.

انتخابات رياست جمهوري دهم بهانه‌اي شد براي عملياتي كردن اين سياست شوم. جالب اينجاست برخي نامزدهاي انتخاباتي كه امروز از آنها به عنوان سران فتنه ياد مي‌شود با همين شعار "تغيير " به ميدان آمدند. اما به لطف خدا، هوشياري رهبري و ذكاوت سياسي مردم ايران تير آنها به سنگ خورد و اكنون دولت و ملتي از گرد و غبار نبرد نرم دولت آمريكا و غرب در ايران سر برآورده كه پرقدرت‌ترين روزهاي حكومتداري خود را طي مي‌كند.

ريشه‌دواندن مردمسالاري در ايران و تعميق آموزه‌هاي تاريخي در ميان ملت و نيز آگاهي‌هاي اسلامي باعث شد ما سه دهه پرمخاطره را با ايثار و جانفشاني طي كنيم.

 

غرب پس از درك اينكه تخم سياست تغيير در ايران نابارور است و اين تخم در سرزمين‌هاي مستعد جهان اسلام بويژه خاورميانه و جهان عرب قابل كشت و باروري است، اكنون از خواب غفلت بيدار شده است و خود را در برابر موج بيداري اسلامي و سياست تغيير در كشورهاي خاورميانه توسط ملت‌ها و رهبران اسلامي مي‌بيند.

آن آرزويي كه در ايران تحقق نيافت چون ويروسي به جان حكومت‌هاي مستبد منطقه و استعمار غرب افتاده است و آنها نمي‌دانند چگونه از آن رهايي يابند.اكنون ايدئولوژي غرب در جوامع اسلامي جاذبه‌هاي خود را از دست داده است. ليبراليسم اكنون يك آرمان در جوامع اسلامي نيست. غرب برخلاف قرن 19 و 20 كه خاستگاه تئوري پردازي در قلمرو سياست بود اكنون دوران نازايي فكري و ايدئولوژيك را پشت سر مي‌گذارد. اسلام به عنوان يك مكتب رهايي‌بخش در پيش روي ملت‌هاست. امام خميني (ره) با بازتوليد تفكر اسلام در قرن ما چون خورشيدي در دل ملت‌هاي مسلمان مي‌درخشد و هر روز فروغي تازه را در برابر ديدگان مشتاق قرار مي‌دهد.

الگوي موفق جمهوري اسلامي و موفقيت پايداري آن در برابر هجوم غرب، همه ملت‌هاي مسلمان را به سوي خود فرا مي‌خواند.

اكنون ملت‌هاي مصر، تونس، اردن، يمن، ليبي،‌ بحرين و ... به همان چيزي مي‌انديشند كه ملت ما در سال‌هاي 56 و 57 مي‌انديشيد.

امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري و ملت ما در سايه پايداري نه تنها تهديد (سياست تغيير) را پشت سر گذاشتند بلكه آن را به صورت يك "فرصت " در آوردند و غرب را وادار به عقب‌نشيني كردند.

كلينتون وزير خارجه آمريكا اواخر هفته گذشته اعتراف كرد؛ "آمريكا سياست خاورميانه‌‌اي خود را تغيير مي‌دهد "

امروز آمريكا در خاورميانه از سويي دست بر ماشه تفنگ‌ها و مسلسل‌ها دارد و فرياد آزاديخواهي ملت‌ها را به گلوله‌ مي‌بندد و از سوي ديگر به صورت پنهاني گفتگو با رهبران اسلامي در منطقه را آغاز كرده است. آمريكايي‌ها با شرط و شروط مي‌خواهند روند تحولات منطقه و قيام‌هاي مردمي را مديريت كنند. آنها در سال 56 و 57 همين رايزني‌ها را با رهبران اسلامي ايران كردند اما نتيجه نگرفتند و پس از يك دوره كشتار و خونريزي مجبور شدند بساط خود را جمع كنند و باب خصومت با ملت ايران را در خارج از مرزها دنبال كنند.

غرب و بويژه آمريكايي‌ها آ‌رزوهاي بسياري براي خاورميانه و تثبيت قدرت رژيم صهيونيستي داشتند. آنها همه اين آرزوها را بر باد رفته مي‌بينند و نقشه راه طي نشده خاورميانه را از همان راهي كه آمده بودند دارند بر مي‌گردند.

مصر و تونس رهبران فاسد كشورشان را از اريكه قدرت پايين كشيدند و اكنون دست‌اندركار محاكمه آنها هستند.

آنها در حقيقت در حال محاكمه سياست‌هاي غرب و آمريكا در كشورشان هستند و بزودي مردم يمن و ليبي همين كار را خواهند كردند. در بحرين آمريكايي‌ها توسط عمال خود حمام خون راه انداختند. آل سعود عامل اين كشتار وقتل عام است آنها بزودي در مكه، مدينه و رياض پاسخ مردم بحرين را از طريق مردم خود دريافت خواهند كرد. آمريكايي‌ها آن زمان كه زيرساخت‌هاي اطلاعاتي و ارتباطاتي و امنيتي خود را در كشورهاي اسلامي و نيز خاورميانه محكم مي‌كردند، ملت‌هاي منطقه هم زير ساخت‌هاي ارتباطي و اطلاعاتي خود را به سرعت سامان مي‌دادند. اين سامانه اكنون دقيق عمل مي‌كند وقتي قرار است مردم به خيابان‌ها بريزند هيچ چيز قادر به جلوگيري از آنها نيست. مردم مراقب رهبران خود و رهبران مردم مراقب پاسخگويي به مطالبات مردم هستند.

فرايندي در اين ميان شكل گرفته كه قطعا منجر به تغيير، آن هم از نوع "اسقاط نظام " مي‌شود.

متفكران ليبراليسم در غرب قدرت نوزايي و بازتوليد انديشه‌هاي سياسي خود را از دست داده‌اند و هيچ حرف تازه‌اي براي گفتن ندارند. اين در حالي است كه متفكران اسلام در حوزه "عمل " و "نظر " هر روز يك تحفه علمي و عملي وارد بازار انديشه‌ سياسي مي‌كنند. رونق و نشاط سياسي مسلمانان در قرن جديد خودنمايي مي‌كند. ركود و فرسودگي و كهنگي آراي انديشه ليبراليسم حتي دماغ متفكران آنها را مي‌آزارد.

آمريكايي‌ها بايد بدانند "سياست تغيير " آنان در ايران شكست خورده است و اكنون بايد شاهد پيروزي "سياست تغيير " ايران در سرزمين‌هاي تحت نفوذ خود باشند.

آمريكايي‌ها همان روز كه به افغانستان و عراق حمله كردند بايد متوجه غلبه و برتري ايران در منطقه مي شدند.

اينكه آمريكايي‌ها چرا در ايران و منطقه به اين روز افتاده‌اند، سئوال مهمي است كه يك پاسخ بيشتر ندارد. بناي عمل آ‌مريكايي‌ها در ايران براساس اطلاعات و اخبار و حتي تحليلي بود كه منافقين به آنها مي‌دادند و سرويس‌هاي سيا هم از شبكه نفاق تغذيه اطلاعاتي مي‌كرد.

امروز سياست آمريكا در ايران به همان بن بستي دچار شده است كه منافقين در اردوگاه اشرف به آن رسيده‌اند. امروز سياست آمريكا در ايران به درجه‌‌اي از سرگيجي دچار شده است كه سران نفاق گرفتار آنند منافقين جديد و قديم هيچ باري از دوش آمريكا بر نداشتند بلكه بار شورش‌هاي مردمي و قيام اسلامي ملت‌هاي منطقه را هم روي دست غرب گذاشتند.

مثلي است معروف كه مي‌گويد؛ دستي را كه نمي‌شود قطع كرد بايد بوسيد. آمريكا سه دهه است مي‌خواهد دست ايران را در منطقه قطع كند امروز به اين نتيجه رسيده است كه بايد آن را بوسيد اما جرات اعتراف به اين واقعيت را ندارد.

فرياد آسمان كوب و قوي‌ ملت‌هاي منطقه غرب را وادار خواهد كرد كه در برابر اسلام زانو بزند و آن روز دير نيست.

* كيهان

روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "راهي كه گشوده مي شود " به قلم حسام الدين برومند آورده است: به موازات سونامي تحولات سياسي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا طي چندماه گذشته، موج نقض فاحش حقوق بشر از سوي رژيم هاي وابسته به نظام سلطه و حكومت هاي دست نشانده كماكان استمرار و جريان دارد.

سركوب شديد اعتراضات مدني و مردمي از طريق بكارگيري اهرم هاي خشونت و سبعيت نقطه مشترك عدول از موازين اوليه حقوق بشر است.

 

بنابر شواهد و قرائن غيرقابل خدشه آنچه كه باعث شده است كشتارها، ضرب و جرح ها، سركوب ها، شكنجه ها، بازداشت ها، ربايش ها و جنايات و تجاوزات آشكار و ددمنشانه عليه مردم يمن، تونس، ليبي، مصر، بحرين و... استمرار داشته باشد چراغ سبزي است كه آمريكا و اذنابش به ديكتاتورها و پادشاهان مرتجع عربي نشان داده اند.

سفرهاي پياپي مقامات آمريكايي-بصورت پيدا يا پنهان- به منطقه به بهانه هاي مختلف در ماه هاي گذشته و بلافاصله شدت يافتن خشونت ها عليه قيام ها و انقلاب هاي مردمي در همين راستا ارزيابي مي شود. در اين ميان اتفاقات دلخراشي كه در بحرين به وقوع پيوسته است وضعيت اين كشور شيعه نشين را از منظر حقوق بشر دردناك تر و مشمئزكننده تر كرده است.

اخراج شيعيان از كشور، بازداشت و دستگيري بيش از 500 نفر از فعالان سياسي و حقوق بشر، محاصره و اشغال بيمارستان ها، تخريب و آتش سوزي مساجد و حسينيه ها، آدم ربايي معترضان و انتقال آنها به زندان هاي عربستان، كشتن دهها نفر و مجروح كردن صدها نفر طي هفته هاي گذشته بخشي از اقدامات سبعانه و ضدبشري آل خليفه است كه در اوج دنائت و پستي از كمك و پشتيباني مستقيم و بي پرده آل سعود نيز بهره مي برد.

از يكسو؛ رژيم سعودي به بهانه واهي و ادعاي پوچ نيروهاي سپر جزيره، نيروهاي نظامي خود را براي سركوب انقلاب مردمي بحرين وارد اين كشور كرده است و از سوي ديگر؛ رژيم آل خليفه به بيش از 2 هزار سعودي با هدف سركوب اعتراضات تابعيت بحريني داده است.

جالب اينجاست كه علي رغم جنايات و تجاوزات آل خليفه و آل سعود در بحرين كه با چراغ سبز مدعيان حقوق بشر انجام مي شود در بحبوحه اين وقايع تلخ و دلخراش و در كمتر از يك ماه 2 قطعنامه حقوق بشري عليه جمهوري اسلامي ايران به تصويب مي رسد.

امروز به گواهي تمامي حقوقدانان و آگاهان به مسايل حقوق بين الملل و حقوق بشر آنچه در بحرين مي گذرد مصداق بارز نه تنها نقض حقوق بشر بلكه نقض حقوق بشردوستانه است. چرا كه؛ از حقوق بشر دوستانه هنگامي سخن به ميان مي آيد كه نقض حقوق بشر به درجه فاحش مي رسد. رژيم آل خليفه در برابر اعتراضات مدني و مردمي علاوه بر استفاده از نيروي انتظامي براي سركوب مردم و نيروي ارتش، از ارتش آل سعود نيز بهره برده و در وضعيتي كاملا خصمانه جرايمي چون كشتار، قتل عام، بازداشت و شكنجه را عليه مردم و غيرنظاميان مرتكب شده است كه به لحاظ حقوقي در چارچوب «جنايت عليه بشريت» مي گنجد.

همچنين بايد گفت؛ اقدام شنيع رژيم آل خليفه در استفاده از نيروي نظامي عربستان در حالي است كه استفاده از نيروي خارجي و آنچه كه تحت عنوان «سپر جزيره» از آن ياد مي شود در مقابل «تهديد خارجي» است نه براي سركوب مردم و غيرنظاميان كه تنها ابزار آنها اعتراضات مدني و غيرخشونت آميز بوده است.

بدون ترديد اقدامات غيرقابل توجيه آل سعود و آل خليفه علاوه بر اينكه بر خلاف منشور سازمان ملل، اعلاميه جهاني حقوق بشر و ميثاق نامه ها و كنوانسيون هاي حقوق بشري بوده و مصداق بارز نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه است و نه تنها «جنايت عليه بشريت» بلكه يك «نسل كشي» تمام عيار است كه تمامي عناصر آن محرز شده است.

اكنون اين سوال به پيش كشيده مي شود كه چرا قطعنامه اي عليه آل خليفه و آل سعود از سوي نهادهاي بين المللي و مجامع حقوق بشري صادر نمي شود اما در نقطه مقابل براساس بي پايه ترين ادعاها و سست ترين استنادها عليه جمهوري اسلامي با شتابي سوال برانگيز به اتهام نقض حقوق بشر، قطعنامه صادر مي شود؟

به تعبير واضح تر؛ در يك سو كشتارها، ضرب و جرح ها، ربايش ها، شكنجه ها، بازداشت ها كه در نهايت «جنايت عليه بشريت» و «نسل كشي» را در پي دارد مساوي است با سكوت مجامع بين المللي و دريغ از يك قطعنامه خشك و خالي و نيم بند!!! و در سوي ديگر اين صحنه با ادعاها، شانتاژها، تحريف ها و پروپاگانداي رسانه اي عليه ايران اسلامي برابر مي شود با صدور 2 قطعنامه در بحبوحه تحولات منطقه و آنهم در كمتر از يك ماه.

طرفه آنكه در همين مدت رژيم آل سعود و رژيم آل خليفه كه حاكمان دست نشانده آنها بايد به جرم ارتكاب انواع و اقسام جرايم بين المللي مورد تعقيب و محاكمه مراجع بين المللي قرار بگيرند بيشترين اتهامات بي اساس را عليه جمهوري اسلامي مطرح كرده و ادعا مي نمايند ايران عامل و مسبب ناآرامي هاي منطقه است؟!

در همين خط- و نه خطا- ترور حقيقت و عدالت است كه در ابتداي فروردين ماه امسال ابتدا شوراي حقوق بشر سازمان قطعنامه اي ضدايراني و به اتهام نقض حقوق بشر عليه جمهوري اسلامي تصويب مي كند و چند روز پيش اتحاديه اروپا نيز به اتهام تكراري نقض حقوق بشر از اين حربه نخ نما شده استفاده كرده و 32 مقام ايراني را تحريم مي كند.

بنابراين براساس صحنه پيش روي آنچه گفتني است عبارت است از؛ 1- بي شك سكوت آمريكا، اتحاديه اروپا، شوراي حقوق بشر در مقابل قضاياي بحرين و نقض گسترده حقوق شهروندان بحريني و به وقوع پيوستن كلكسيوني از جنايات و تجاوزات به عوامل سياسي كه شكل گيري قطب قدرتمند اسلام اولين عامل است و نيز به عنصر تعيين كننده اي به نام «نفت» در منطقه برمي گردد.

البته طبيعي است براي اينكه ژست حقوق بشري خود را از دست ندهند كميسرعالي حقوق بشر يا مجامع حقوق بشري در سطح ديده بان حقوق بشر و يا سازمان عفو بين الملل براساس بيانيه هايي كليشه اي و بي خاصيت و فاقد ضمانت اجرا اتفاقات و وقايع ددمنشانه در بحرين را محكوم كنند.

2- ادعاهاي بي پايه و اساس بحرين و عربستان در نقش داشتن ايران اسلامي در آنچه كه آنها «ناآرامي هاي منطقه» مي خوانند آنچنان بي پشتوانه است كه تنها به «چك بي محل» مي ماند تا آنجا كه حتي مقامات غربي را وادار به موضع گيري و واكنش كرده است.

«زلوت نمت» معاون وزير امور خارجه مجارستان كه هم اكنون كشورش رياست دوره اي اتحاديه اروپايي را برعهده دارد به نيابت از «كاترين اشتون» مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا در نشست پارلمان اروپا ناگزير تصريح مي كند؛ «برخلاف آنچه كه بحرين و عربستان سعودي درباره ايران ادعا مي كنند هيچ مدركي دال بر نقش ايران در پشت اعتراضات مردم بحرين وجود ندارد.»

 

3- مقارن با تحولات منطقه اي و صدور 2 قطعنامه حقوق بشري عليه ايران اسلامي در كمتر از يك ماه، آنهم در شرايطي كه جنايات و تجاوزات رژيم هاي دست نشانده و مرتجع عربي همچون آل سعود و آل خليفه غيرقابل انكار است نشان مي دهد هدف آمريكا و قدرت هاي غربي كه تلاش دارند سقوط هاي زنجيره اي رژيم هاي وابسته به خودشان و صف رو به سقوط ديكتاتورها را متوقف كنند؛

الف) انحراف افكار عمومي از نقض حقوق بشر گسترده در تحولات منطقه بسوي ايران اسلامي است.از همين روي با ابزار حقوق بشر و صدور قطعنامه هاي كذايي تقلا مي كنند اين خواسته مزورانه و فريبكارانه را عملي نمايند. و بجاي آنكه مسير و بستر محاكمه و مجازات آل خليفه و آل سعود را فراهم كنند تا حداقل با ادعاي حقوق بشري شان سازگاري داشته باشد در جهت سرپوش گذاشتن بر نقض حقوق بشر در بحرين، يمن، تونس و... عمل مي كنند.

ب) ايران اسلامي نتواند از تحولات منطقه به نفع خود استفاده كند. اين اعترافي است كه پس از آنكه وزراي خارجه اتحاديه اروپا اخيراً (12 آوريل 2011) 32 مقام كشورمان را به اتهام آنچه كه نقض حقوق بشر مي دانستند تحريم كردند؛ «ويليام هيگ» وزير امور خارجه انگليس به زبان مي آورد و تصريح مي كند؛ هدف از اين تحريم ها اين است كه ايران نتواند تحولات منطقه را به سود خود مصادره نمايد.پيش از اين و با شروع خيزش و خروش ملت هاي منطقه عليه سياست هاي آمريكايي و اسرائيلي و پيگيري سرنگوني حاكمان دست نشانده رسانه هاي غربي- از جمله واشنگتن تايمز- بر تأثيرپذيري و الهام گيري افكار عمومي منطقه از انقلاب اسلامي ايران تأكيد و اقرار داشتند.

و بالاخره بايد گفت؛ متأسفانه در كندوكاو تحولات منطقه از منظر حقوق بشر سيطره و نفوذ قدرت هاي غربي بر سازمان هاي بين المللي و مراجع حقوق بشري براي به حاشيه راندن تعقيب و محاكمه مجرمان بين المللي همچون حاكمان آل خليفه و آل سعود وجود دارد و اين سازمان ها و نهادها به درستي وظايف اصلي خودشان را دنبال نمي كنند. اين واقعيت تلخ تا آنجاست كه حتي دو سال پيش «پطرس غالي» دبير كل سازمان ملل متحد با انتشار كتابي با عنوان «نگاهي به جهان فردا» مي نويسد: من دبير كل سازمان ملل نبودم تابع دستورات آمريكا و اسرائيل بودم.! حال چه برسد به مراجع حقوق بشري.

اما اتفاق مهمي كه علي رغم تمام نفوذها و لابي گري هاي قدرت ها در سازمان ها و نهادهاي بين المللي و حقوق بشري به وقوع پيوسته و در ادامه خيزش و خروش ملت ها و «بيداري اسلامي» است محاكمه ديكتاتورها و فرعون هاي زمان است كه گويا كيفرخواست آنها را افكار عمومي و آحاد مردم صادر كرده اند و از همين رهگذر است كه «حسني نامبارك» ديكتاتور مصر سه روز پيش به همراه 2 پسرش در بند عدالت افتاد. آل خليفه و آل سعود نيز بايد بدانند كه عنقريب به پشتوانه اقتدار ملت ها در محكمه عدالت به كيفر خواهند رسيد.

* جمهوري اسلامي

روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "جنگ نرم اينست " آورده است: به روش مرسوم در اين سال‌ها، وقتي سي. دي "ظهور بسيار نزديك است " در سطح گسترده توزيع شد و سروصدا به راه انداخت، مخالفت‌ها و انتقادها شروع شد و اظهارنظرها هم بالا گرفت. يكي گفت از مصاديق كذب است، ديگري گفت مستندات آن ضعيف است، سومي گفت با هدف جلب آراء در انتخابات ساخته شده، چهارمي گفت دستگاه قضائي بايد با تهيه كنندگان آن برخورد كند و...

در اين ميان، هيچكس نگفت در جامعه انقلابي ايران كه 32 سال است از وجود نظام حكومتي جمهوري اسلامي كه از تعاليم مترقي اسلام ناب محمدي برخوردار است و در ميان مردمي كه از سرچشمه زلال مكتب اهل بيت عليهم السلام سيراب مي‌شوند، چرا در چنين جامعه‌اي افرادي به خود اجازه مي‌دهند مرتكب چنين اقدام خلافي شوند و چرا بخش عمده‌اي از مردم نيز پذيراي اين قبيل مطالب سطحي و سخيف مي‌شوند؟

عده‌اي معتقدند پشت اين ماجرا دست‌هاي سياسي مرموزي وجود دارند كه با سرگرم كردن مردم درصدد تحقق اهداف خود و تأمين منافع باندي و گروهي خود هستند. عده‌اي نيز به همين دليل يا دلايل ديگر، تأكيد مي‌كنند اصولاً بايد به چنين پديده‌هائي بي‌اعتنائي كرد و از باب "الباطل يموت بترك ذكره " بهترين راه براي مقابله با اين قبيل اباطيل به فراموشي سپردن آنهاست.

بطلان اين نظريه را گسترش خرافات و انحرافات در سال‌هاي اخير،‌كه نتيجه بي‌عملي اهل علم و اهل فكر و انجام وظيفه نكردن مسئولان در برابر كج انديشي‌ها و كژراهه هاست به اثبات رسانده است. اينجا جاي تمسك به قاعده صحيح "الباطل يموت بترك ذكره " نيست. در عصر ما خرافات و انحرافات و خواب و خيال و رمالي و شيطان پرستي و عرفان‌هاي كاذب و جادو جنبل، از برنامه ريزي، امكانات، سرمايه‌گذاري و حمايت‌هاي رسانه‌اي برخوردار است و همه كساني كه نظام جمهوري اسلامي و افكار انقلابي و آرمان‌هاي ناب امام خميني را مزاحم خود براي استعمار و استثمار و استحمار مردم مي‌دانند و ديكتاتوري و خودكامگي و تاخت و تازهاي استبدادي خود را در برابر قامت بلند و استوار و بالنده نظام بر آمده از افكار و آرمان‌هاي امام خميني در خطر مي‌بينند، دست به دست همديگر داده‌اند تا با ترويج اباطيلي كه به ذهن شيطاني شان مي‌رسد به جنگ اين نظام بيايند و با كنار زدن آن، راه را براي يكه تازي‌هاي خود هموار نمايند.

آنها خوب مي‌دانند كه با اعلام آشكار جنگ عليه نظام جمهوري اسلامي هرگز به اهداف خود نخواهند رسيد، به همين دليل حتي خود را فدائي اين نظام‌ها جا مي‌زنند ولي در عرصه فرهنگي پايه‌هاي فكري انقلاب و آرمان‌هاي امام خميني را مورد حمله قرار مي‌دهند و طبيعي است كه در اين جنگ خاموش به پيشروي‌هائي هم نائل مي‌شوند. در جنگ نرم، كسي به شما آشكارا اعلان جنگ نمي‌كند ولي به جاي توپخانه نظامي، با توپخانه فكري افكار و عقايد صحيح شما را زير آتش مي‌گيرد و شما بدون آنكه صداي شليك حتي يك گلوله را بشنويد، از درون تهي مي‌شويد. در اين كارزار سراسر حيله و در اين جنگ خاموش اگر دير بجنبيد، مغزها را از دست خواهيد داد و هنگامي كه مغزها از دست بروند ديگر هزاران پادگان و هواپيما و توپ و تانك و موشك و ساير تجهيزات جنگي را چه سود؟

بر آن نيستيم كه بگوئيم دست اندركاران و مباشران صف اول اين جنگ خاموش قصد خيانت دارند و يا مأموران دشمن هستند. چه بسا اينان با نيت پاك و اخلاص كامل وارد اين عرصه مي‌شوند و هدفي جز خدمت ندارند، لكن نقش اصلي را ديگران بازي مي‌كنند. چرا تعارف كنيم و اين واقعيت تلخ را نيز اضافه نكنيم كه ما نيز در اين جنگ نرم و خاموش به دشمنان با سكوت و بي‌تفاوتي و بي‌عملي و حتي احياناً با رضايت خاطرمان كمك كرده ايم؟ وقتي در سال 1384 كتابي با نام "دهه 80 دهه ظهور " در 3000 نسخه به چاپ رسيد و همين مضامين انطباقي سي. دي "ظهور نزديك است " را منتشر كرد، چرا علماي ما سكوت كردند؟ چرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ما جلوي توزيع آنرا نگرفت و حتي به آن مجوز چاپ داد؟ در اين كتاب، علاوه بر انطباق سيد حسني و سيد خراساني و يماني و سفياني بر افراد و مسئولين زمان ما، ادعا شده بود كه قطعاً در دهه 80 يعني تا پايان سال 1389 امام زمان عليه السلام ظهور خواهند كرد و اين ادعا به يكي از مراجع محترم تقليد - كه دو سال قبل رحلت كردند - با تصريح اسم ايشان نسبت داده شده بود و نه ايشان و نه هيچكس ديگر اين ادعاي كذب را تكذيب نكرد!

در پريشاني افكار منتشر كنندگان اين قبيل مطالب همين بس كه در اين كتاب، به جاي شاه عبدالله اردني "صدام " مصداق سفياني معرفي شده و "بن لادن " نيز چون يمني الاصل است بر "يماني " منطبق گرديده است! با اين حساب، تكليف "شعيب بن صالح " هم روشن است. حالا كه دهه 80 به پايان رسيده و دهه 90 شروع شده، نويسنده اين كتاب چه جوابي به خوانندگان نوشته‌هاي خود خواهد داد؟ تكليف اعتقادات مردم چه مي‌شود؟

اگر به مغازه‌ها و پاساژهائي كه كتاب‌ها، نوارها، فيلم‌ها و سي. دي‌هاي مذهبي در آنها به فروش مي‌رسد سري بزنيد خواهيد ديد كه در اين بازار، حرف اول را مقوله‌اي به نام "كرامات " مي‌زند. كرامات زمان ما كه در اين كتاب‌ها و فيلم‌ها و نوارها و سي. دي‌ها به مردم عرضه مي‌شوند، مجموعه‌اي از خواب و خيال هستند كه جز سست كردن پايه‌هاي اعتقادي مردم هيچ نقش ديگري ندارند. عده‌اي از مداحان جامعه ما هم با همين خواب و خيال‌ها سر مردم را گرم و بازار خود را شلوغ مي‌كنند و افراط كاري‌هاي آنها حتي داد مداحان واقعي و سابقه‌دار را نيز در آورده است. بگذريم از اينكه بعضي از همين مداحان نوظهور به خود اجازه مي‌دهند وارد سياست و مديريت شوند و به هر كس هرچه مي‌خواهند بگويند و حتي براي سرنوشت انتخابات نيز تعيين تكليف كنند!

وضعيت منبرها هم متأسفانه چندان بهتر از مداحي‌ها نيست. از منبري‌هاي اهل مطالعه و زحمتكش كه از آيات و روايات و مواعظ اخلاقي و بحث‌هاي منطقي استفاده مي‌كنند كه بگذريم، بقيه براي بازار گرمي به خواب و خيال و حرف‌هاي سست متوسل مي‌شوند و به نوعي از همان مداحان نوظهور پيروي مي‌كنند. نقش "كرامات " در منبرها بقدري برجسته شده كه گويا امر برخود منبري‌ها و بعضي مخاطبان آنها هم مشتبه گرديده است. يكي از همين منبري‌ها، كه شهرت و نفوذي هم دارد، ديدار با وجود مقدس امام زمان عليه السلام را آنقدر قطعي و آسان تلقي كرده كه از همان بالاي منبر به راحتي خطاب به بعضي افراد مي‌گويد شما را به خدا وقتي خدمت آقا مشرف مي‌شويد سلام ما را هم به ايشان برسانيد.

با اينكه اين قطعي دانستن ديدار و آن تعيين وقت براي ظهور حضرت صاحب الامر عليه السلام، طبق اعتقادات قطعي و روشن شيعه ممنوع است، چرا منبري‌هاي ما چنين مطالبي را در منبرها مطرح مي‌كنند و گاهي همين مطالب خلاف از تلويزيون و راديو هم پخش مي‌شوند؟ آيا انتظار داريم مردم كوچه و بازار هر روز و هر شب اين "كرامات " را بشنوند و بخوانند و در عين حال وقتي با سي. دي "ظهور بسيار نزديك است " مواجه مي‌شوند آنرا پس بزنند؟ آيا انتظار داريم مسجد جمكران را بيش از آنچه هست بزرگ جلوه دهيم و باز هم مردم در برابر كساني كه ادعاي امام زماني مي‌كنند مقاومت نمايند؟ راستي ما آيا آنقدر كه به ساختمان سازي در جمكران اهميت داده‌ايم براي مبارزه با پيرايه‌هائي كه به وجود مقدس امام زمان عليه السلام بسته مي‌شود همت گماشته ايم؟!

تقدس بخشيدن‌ها، مطلق كردن‌ها، هاله نور ترويج كردن‌ها، قهرمان جلوه دادن‌ها، حاشيه امن سازي‌ها و حريم‌هاي كاذب قائل شدن‌هائي كه امروز در جامعه ما بشدت رواج يافته، عامل ديگري است كه زمينه را براي پذيرش خرافات و انحرافات فراهم مي‌كند. از عده‌اي بله قربان گو كه موجوديت خود را در همين كارها جستجو مي‌كنند انتظاري غير از اين نيست كه تقدس ببخشند و كرامات بسازند و حريم‌هاي كاذب درست كنند، اما سؤال اينست كه چرا به اينان اجازه چنين كارهائي داده مي‌شود؟ در نظام جمهوري اسلامي كه قرار است جامعه براساس قانون و منطق و حق اداره شود، چه نيازي به كرامات و حريم سازي‌ها و خواب و خيال داريم؟

خدا در قرآن كريم، دو بار با صراحت به پيامبر اكرم فرمان مي‌دهد به مردم اعلام كند او هم مثل همه يك انسان است "قل انما انا بشر مثلكم... " (كهف 110 و فصلت 6) و در موارد متعدد ديگر نيز در قالب‌هاي ديگر بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه پيامبر اكرم و پيامبران نيز مانند شما انسان هستند. اين تكرارها براي اينست كه ما هم به خودمان بگوئيم با بقيه مردم تفاوتي نداريم و مبادا روزي به اين فكر بيافتيم كه تافته‌اي جدابافته هستيم و اگر كسي خواست خلاف اين بگويد و بنويسد و عمل كند با او برخورد كنيم. وقتي چنين نكنيم، آشفته بازاري درست مي‌شود كه پيدايش سي. دي "ظهور بسيار نزديك است " نتيجه بسيار طبيعي آنست.

جنگ نرم اينست، جنگي كه ريشه اعتقادات را مي‌زند، مقوله مهم و بزرگ و سرنوشت سازي مانند اعتقاد به وجود مبارك امام زمان عليه السلام را تا اين اندازه كوچك و سست جلوه مي‌دهد و راه را براي دشمنان دين باز مي‌كند تا به اصول و بنيان‌هاي اعتقادي ما بتازند. در چنين شرايطي وقتي سي. دي "ظهور بسيار نزديك است " به عنوان يك پديده مشكل ساز در جامعه ما مطرح مي‌شود، ما حق نداريم كارگردان آن را سرزنش كنيم، ما بايد خودمان را سرزنش كنيم كه اجازه داده‌ايم ريشه‌هاي پيدايش چنين انحرافاتي در سرزمين وجود اين مردم پا بگيرد. مبارزه با اين سي. دي، مبارزه با معلول است، با علت‌ها بايد مبارزه كرد.

* مردمسالاري

روزنامه مردمسالاري در سرمقاله روز خود با عنوان " نياز جامعه به وفاق ارزشي و اجتماعي "به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد آورده است: حوادث و رويدادهاي اجتماعي در جامعه پر رويداد ما كمي تا اندكي! نگران كننده تر از هر زمان و تامل برانگيز است.

در هفته اي كه گذشت مباحث فيلم و CD «زمان ظهور نزديك است»، دستگيري و آزادشدن متهم فحاشي به خانواده آيت الله هاشمي رفسنجاني و مصاحبه قابل تامل و توجه او بعد از آزادي و اظهارات دادستان كل كشور در اين باره، هشدار و اظهار نظر آيت الله مصباح يزدي كه نسبت به خطر نفوذي ها هشدار دادند و سخنان آيت الله صافي گلپايگاني كه از تورم و گراني و وجود فقر در جامعه ابراز نگراني كردند و اعلا م هويت خريداران كاپشن و اتومبيل رئيس جمهور توسط رسانه هاي اصول گرا و افشاي ميزان بدهي هاي كلا ن و معوق آنها به نظام بانكي كشور و... كه به سرعت موضوع افكار عمومي و محل بحث جدي رسانه هاي جمعي قرار گرفتند از يك طرف و تداوم چالش هاي سياسي و صنفي و انزواي كم سابقه طيف بزرگي از نخبگان و روشنفكران علمي و اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي نشان مي دهد كه جامعه به شدت به وفاق ارزشي و وفاق اجتماعي نيازمند است و مباحثي از نوع آنچه كه نمونه هاي آن ذكر شد و چالش ها و انزواهاي لا يه هاي انسجام بخش و اميدآفرين موانعي جدي برتحرك اقتصادي و رشد و پيشرفت جامعه است.

لازمه وفاق اجتماعي، پذيرش مجموعه اي از ارزش ها و باورهاست كه حاصل آن نوعي همبستگي است. در شرايط امروز جامعه ما مبناي وفاق اجتماعي را نمي توان سنت يا توافق قرارداد و مقايسه هيچ دوره زماني نمي تواند راه حل راهگشايي براي وفاق اجتماعي باشد.

امروزه وفاق از نوع آگاهانه و توافقي مبتني بر برنامه بايد مورد توجه قرار گيرد.

مفاهيمي كه در گذشته كلمه رمز بودند براي وفاق امروز در بازار انديشه و عمل به نقد كشيده مي شوند و گسترش و دسترسي به اطلا عات جهان چند قطبي به لحاظ سياسي، اقتصادي و فرهنگي، چالش هاي موجود بين مردم و حكومت ها در منطقه، به خصوص كشورهاي مسلمان نظير مصر، تونس، ليبي وبحرين بيان كننده اين واقعيت اند كه براي ورود به وفاق اجتماعي برنامه اي، جز با پاسخ به اين سوال كه با سه بخش اصلي ثروت اجتماعي شامل منابع انساني، منابع فيزيكي و منابع طبيعي چه خواهيم كرد و چه كرده ايم، راهي نخواهيم يافت.

بايد شكاف هاي موجود ميان نسل قديم و نسل جديد، شكاف ميان نگرش هاي سنتي و نگرش هاي امروزين به حقوق انسان ها را جدي گرفت.

بايد با قرائت هم گرا در بخش هايي از قانون اساسي كه به حقوق مردم و حقوق عمومي مربوط است، اقتدار نهادهاي برخاسته از مردم مثل مجلس شوراي اسلا مي، شوراهاي اسلا مي شهر و روستا و سازمان هاي مردم نهاد را به طور جدي مورد بازخواني و باز مهندسي قرار داد.بايد شكاف هاي نگرشي موجود را به رسميت شناخت و در جهت تفاهم يعني نگرش مشترك با تكيه بر اصول قانون اساسي با مدد گرفتن از اركان نظام و رسانه هاي جمعي و تامين و تضمين آزادي هاي مصرح در قانون اساسي و برخورد جدي با افراط گري - شفاف سازي رويدادهاي كشور، گام هايي جدي برداشت. نگرش نوعي جهت گيري مثبت يا منفي است نسبت به پديده هايي كه معناي اجتماعي دارند، يعني در ظرف جامعه محقق مي شوند،اين پديده ها با پديده هاي ذهني و ماورا»الطبيعه نبايد اشتباه گرفته شود.

اين كه تورم هست يا نيست، بيكاري هست يا نيست، امنيت هست يا نيست، گراني هست يا نيست، واردات بي رويه هست يا نيست، مصوبات مجلس اجرا شده است يا نشده است و مشابه آن بايد با اعداد و ارقام و تحقيق و گفت وگو تعيين تكليف شود، پيوند آنها با ساختارهاي ذهني و مباحث اعتقادي، راه را بر تفاهم اجتماعي و وفاق مي بندد. بايد به جامعه ، به نظام و به تداوم آنها فكر كرد، نه افراد و گروه ها. قدري به مصاحبه عامل فحاشي به خانواده آيت الله هاشمي رفسنجاني بعد از بازداشت و آزادي بينديشيد كه چگونه دور از واقعيات اجتماعي، با ذهنگرايي هاي ساختار شكنانه، قوه قضائيه، افراد و نهادهاي مسوول را نمي خواهد ببيند و آشكارا از قدرت طرفداران خود در كشور وفشار آنها براي اثبات رفتار خود سخن مي گويد. چنين ذهنياتي وفاق ايجاد نخواهند كرد.

توجه داشته باشيم كه اصطلا حات قديم و جديد وسنتي وامروزين به معناي خوب و بد نيست و به مسائل گوناگون اقتصادي و اجتماعي و ارزشي نگاه نفي و اثبات ندارد، بلكه به شكاف هائي اشاره دارد كه براساس شرايط دگرگون مي شوند و لزوما در زمان پايدار نمي مانند، روش هاي هم گرايي و هم پوشاني آنها در هر زمان متفاوت است و اساسا هم گرايي و وفاق براي حفظ ارزش ها است. ائمه و بزرگان ما معلم هاي اخلا ق و ارزش ها هستند نه معلم هاي روش ها، كه روش ها تابع زمانند و ارزش ها پايدار.

*سياست روز

روزنامه سياست روز در سرمقاله خود با عنوان "آل سعود حرمت نگه دارد " به قلم امير نيكان فاضل آورده است: اظهارات گستاخانه احمد القطان سفير عربستان سعودي در مصر عليه ايران پيش از آنكه نياز به تحليل و حتي كنجكاوي داشته باشد، نشانگر فلج شدن قوه درك واقعيات در نزد آل سعود است.

وي زماني كه مي‌گويد: "ما پيام قدرتمندانه و مهمي را به آنها (ايران) منتقل كرده‌ايم. ما اجازه نقض امنيت كشورهاي حاشيه خليج [فارس] را نمي دهيم. امنيت كشورهاي حاشيه خليج[فارس]، خط قرمز ما در عربستان سعودي است؛ مطمئناً شما به ياد داريد عربستان چگونه به حمله كويت پاسخ داد. " قطعا نمي‌دانست كه بدخواهان جهان اسلام در كمترين زماني اين اظهارات متوهمانه را به "تهديد نظامي ايران از سوي عربستان سعودي " تعبير و منتشر خواهند كرد.

از سويي ديگر معلوم نيست آقاي سفير خطاب به چه كسي مي‌گويد "مطمئناً شما به ياد داريد عربستان چگونه به حمله كويت پاسخ داد " چرا كه تاريخ چنين اقتداري از آل سعود در خاطر خود ندارد، اما براي يادآوري القطان نياز است چند مطلب بيان شود.

1 – در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي بچه‌اي كه خود را وليعهد قانوني ايران معرفي مي‌كرد، با ادعاي اينكه ارتشي منسجم در تركيه براي حمله نظامي به ايران و بازپس‌گيري تاج و تخت پدرش فراهم كرده، توانست سران آل سعود را فريب داده و مبلغي در حدود 5 ميليون دلار از آنها كلاهبرداري كند.انتشار اين خبر كه همزمان بود با تحكيم پايه‌هاي جمهوري اسلامي و تسلط انقلابيون بر اركان قدرت، موجب تمسخر و ريشخند آل سعود در محافل سياسي شد و هنوز هم برخي از تحليل‌گران سياسي و نظامي از اين واقعه به عنوان ساده‌ترين و احمقانه‌ترين كلاهبرداري سياسي تاريخ ياد مي‌كنند. شايد آقاي سفير از اين داستان اطلاعي نداشته و يا آن را به ياد ندارد.

2 – در 31 شهريور 59 ديوانه‌اي با حمايت و پشتوانه 44 كشور جهان و كمك‌هاي بي‌دريغ غرب و شرق از جمله عربستان سعودي هوس اشغال سه‌روزه تهران به سرش زد.

وعده سه روزه پس از 8 سال و با وجود تنهايي ايران محقق نشد. اگر آقاي سفير اطلاع ندارند از بزرگان قوم خود بپرسد پادشاه كشورشان درباره جنگ با ايران چه به صدام گفت.

3 – ما به ياد داريم، اما آقاي سفير نيز به ياد دارند سرنوشت حمله ارتش به اصطلاح قدرتمند عربستان و كماندوهاي آموزش ديده اين كشور به يمن چه شد؟ آيا فيلم‌هايي از فرار خفت‌بار سربازان عربستاني و دستگيري تحقيرآميز ارتشيان آل سعود در اينترنت منتشر شده، صحت دارد؟

4 – آقاي سفير اگر نمي‌داند از مطلعين بپرسد امنيت خليج هميشگي فارس و درياي عمان در دست كدامين كشور است و اگر روزي ايران نخواهد، آنها چگونه نفتكش‌هاي استيجاري خود را از منطقه عبور مي‌دهند.

به هر حال بيان چند خط بالا هرگز براي تحقير حكومت و كشوري نيست كه مردانش آنقدر به زنان و دختران خود بي اعتمادند كه حتي اجازه رانندگي و خروج از خانه را به آنها نمي‌دهند. اين موارد آورده شد تا آقاي سفير و همچنين مديرش در وزارت خارجه عربستان سعودي اندكي با واقعيت آشنا شوند.

 

واقعيت اين است كه عربستان سعودي تنها و تنها به دليل قرار داشتن مكه مكرمه، مدينه منوره و قبور مطهر برخي از ائمه اطهار (ع) در اين كشور مورد احترام امت اسلامي است و مسلمانان في‌نفسه ارزش و اعتباري براي آل سعود قائل نيستند.

چه آنكه رفتارهاي غيرعقلاني حاكميت اين كشور در لشكركشي به كشورهاي چندصدهزار نفري از جمله يمن و بحرين، كشتار مردم بي‌پناه و بالاخره همراهي با حكومت‌هاي ديكتاتوري، موجب شده هر روز جايگاه آل سعود در نزد امت اسلامي متزلزل‌تر شود.

شايد آقاي سفير به دليل حضور در محافل غيراسلامي و انساني قاهره و خوش‌گذراني با زيبارويان از واقعيات كشورش بي‌خبر است كه اينگونه چنگ به صورت ايران مي‌اندازد.

وي اگر بداند پايه‌هاي حكومت آل سعود به اندازه‌اي متزلزل است كه سران اين كشور حتي جرات درمان و مداواي خود در خاك عربستان را نداشته و هر روز بخشي از سرمايه‌هاي شاهزادگان به اروپا و آمريكا براي روز مبادا ! منتقل مي‌شود، اينگونه سخن نمي‌گفت.

و در نهايت اينكه ايران به عنوان مهمترين و با نفوذترين كشور اسلامي هيچگاه خواهان تضعيف عربستان نبوده و نيست، اما هيچ ايراني نيز ابايي از عبرت دادن به آل سعود و ترسيم سرنوشتي مانند صدام براي آنها ندارد.

لذا براي خودشان بهتر است كه حرمت نگه دارند ...

* قدس

روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان "سوريه در ميان ناآرامي هاي جهان عرب "به قلم صادق مهدي شكيبايي آورده است:‏ خاورميانه روزهاي ناآرامي را - در بعضي مناطق پر شدت و در برخي موارد كم شدت - شاهد است. آنچه اهميت دارد، نشانه هايي است كه اثبات مي كند برخي از اين ناآرامي ها نتيجه انگيزه هاي حقيقي دروني و برخي نيز براساس انگيزه هاي ساختگي خارجي است.

به دليل همزماني اين رويدادها، تشخيص حقيقت انگيزه هاي خارجي و آنچه در اين منطقه حساس و راهبردي مي گذرد، كمي پيچيده و دشوار به نظر مي رسد. اما دلايل و شواهدي وجود دارد كه تأمل بر روي آنها تصويري روشن تر و ساده تر از واقعيت اين رويدادها براي مخاطب به دست مي دهد:

به لحاظ تقسيمهاي منطقه اي، هم اينك در پنج منطقه «خليج فارس و شبه جزيره عربي» شامل كشورهاي يمن، بحرين، عربستان و عمان، منطقه «مديترانه شرقي» شامل كشورهاي سوريه، اردن، لبنان، اراضي فلسطيني و عراق و منطقه «مغرب عربي» شامل ليبي، تونس، الجزاير و مغرب «منطقه وادي نيل» شامل كشورهاي مصر و سودان و منطقه «شاخ آفريقا» شامل سومالي و جيبوتي رويدادها و تحولاتي در حال وقوع است.

به لحاظ سطح شدت، رويدادهايي كه در ليبي، بحرين و يمن مي گذرد، داراي شدت و دامنه وسيعي است و در بقيه كشورها نيز نوع كم شدتي از ناآرامي ها در جريان است.

سوريه در اين دسته بندي به دلايلي كه گفته خواهد شد، در رديف ناآرامي هاي كم شدت قرار مي گيرد. درگيريها در اين كشور ميان برخي «جريانهاي افراطي كوچك» در «دامنه جغرافيايي محدود» با دولت مركزي و رسمي اتفاق افتاده است؛ از جمله در درعا، حمص و بانياس و حسكه.

اما رسانه ها و بخصوص مراكز مطالعاتي توليد فكر غرب وابسته به صهيونيسم، نسبت به تحولات سوريه توجه خاص دارند و با بزرگنمايي رويدادهاي اين كشور بر دولت رسمي فشار مي آورند.

مركز مطالعات خاور نزديك واشنگتن متعلق به لابي اسرائيلي در آمريكا و مركز مطالعات استراتژيك خاورميانه آمريكا كه مركزي چند منظوره است، از جمله مراكزي هستند كه از زمان آغاز تحولات در سوريه، به دقت تحولات آن را رصد كرده و نتايج آن را در قالب گزارشي مفصل براي تصميم سازان آمريكايي ارسال كرده اند.

اولي به دليل ويژگي حمايت گونه آن از اسرائيل رويدادهاي سوريه را از منظر مفهوم درگيري اعراب و اسرائيل، ترسيم كرده و به بزرگنمايي تحولات اين كشور براي تحريك مقامهاي آمريكايي براي دخالت بيشتر در امور سوريه پرداخته است و دومي به دليل همه جانبه نگري به تحولات خاورميانه، از سومالي گرفته تا افغانستان و آسياي ميانه به موارد بسيار مهمي در تحولات اين كشور كوچك عربي اشاره كرده كه آشنايي با اين موارد، درك درست و روشن تري از تحولات سوريه به عنوان يكي از زنجيره هاي مقاومت در منطقه خاورميانه به دست مي دهد.

براساس گزارش مركز مطالعات استراتژيك خاورميانه آمريكا، تحولات سوريه از جنس تحولات تونس و مصر شامل جنبه هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي نيست. رويدادهاي اين مركز سوريه توسط گروه هاي بسيار كوچكي آغاز شد و به دليل آنكه مناطق وسيعي را در برنمي گرفت و نيز به دليل انزواي اين گروه ها بلافاصله متوقف شد.

سپس تظاهرات در مناطقي همچون درعا (اعراب اهل تسنن) و حسكه (كردها) و برخي مناطق كوچكتر ادامه يافت و در اين مناطق نيز متوقف گرديد. در مدت زمان برگزاري اعتراضها در سوريه، تظاهراتها علاوه براينكه به شكل منقطع برگزار مي شد، ولي از اين مناطق هم تجاوز نكرد.

اين مركز مي نويسد: رويدادهاي جاري و گاه و بي گاه در سوريه كاملاً با رويدادهايي كه در مصر و تونس و همچنين در يمن در حال وقوع است، متفاوت است؛ زيرا تحولات در مصر و تونس در منطقه جغرافيايي گسترده و داراي مشاركت فراگير به وقوع پيوست، اما رويدادهاي سوريه افزون بر آنكه در «مناطقي محدود» و «مشاركتي محدود» اتفاق افتاد، بيانگر انگيزه هاي سياسي گروه هاي خرده پاي طايفه اي و ديني بود.

البته گزارش اين مركز آمريكايي بر اين نكته هم تأكيد كرده است كه بسياري از طوايف سوري از جمله بخش عظيمي از شهروندان اهل تسنن، مسيحي ها و دروزي ها از مشاركت در اين رويدادها امتناع كردند.

علاوه بر اين موارد و نظر به اختلاف در انگيزه ها، ماهيت و ويژگيهايي كه به وقوع اعتراضها و سپس سقوط دولتهاي حاكم در تونس و مصر منجر شد و تغييري كه در اين دو كشور اتفاق افتاد، وقوع آن تماماً در سوريه غيرممكن خواهد بود.

اين درحالي است كه هيچ يك از كشورهاي منطقه عربي خاورميانه به لحاظ اجتماع كانونهاي درگير و حساس به مانند سوريه درگير مباحث داخلي (كردهاي قامشلي و حسكه)، منطقه اي (تحولات عراق، درگيري تركها و كردها، تحولات لبنان و درگيري فلسطيني ها و اسرائيلي ها) و بين المللي نيستند.

با اينكه ممكن است تشابهاتي ميان سوريه و كشورهاي تونس و مصر در مباحث داخلي وجود داشته باشد، اما سوريه در زمينه هاي سياست خارجي به طور كل با كشورهاي ياد شده اختلاف دارد. در حالي كه مصر و تونس ارتباط مستحكمي با اسرائيل و آمريكا در دوره مبارك و بن علي با هدف بقاي حكومت داشتند، اما اين موضوع در سوريه هرگز اتفاق نيفتاد و همين موضوع، محور اصلي گردهمايي مردم سوريه پيرامون حكومت بشار اسد و موفقيت اين حكومت در گذر از آزمون سخت مقبوليت مردمي محسوب مي شود. از ويژگيهاي مهم افكار عمومي سوريه احساسات ملي «آمريكا ستيز» و «اسرائيل ستيز» آن است كه موضع رسمي نظام سوريه نيز در امتداد اين احساس عمومي قرار دارد. دقيقاً برخلاف موضع رسمي نظام مصر در دوره مبارك و نظام تونس در دوره بن علي كه در نقطه مقابل احساسات ملي مردمان اين دو كشور بود.

با وجود اين، پرسشي كه در اين خصوص مطرح مي شود، اينكه با وجود چنين ويژگيهايي در تحولات سوريه، چرا رويدادهاي اين كشور به يك باره از سوي نظام سلطه تا حد تحولات تونس و مصر و بعضاً يمن اهتمام داده مي شود و شبكه هايي چون الجزيره قطر برخلاف تحولات تونس و مصر با اين قدرتها همسو شده و شبكه اي چون العربيه كه همواره ضد سوريه بوده، اين بار يكي از مجريان خود را به سبب افشاي حقيقت آنچه در سوريه مي گذرد، اخراج مي كند.

 

آيا طرف سومي در مهندسي تحولات سوريه دخيل نبوده است؟

انتهای پیام/70

نظرات بینندگان