کد خبر: ۱۱۳۰۶۷
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۹ - ۲۳ مرداد ۱۳۹۶
یادداشت/ عبدالله گنجی

چرا انتخاب وزیر علوم سخت شده است؟

برخی روشنفکرانی که مدیریت دانشگاه‌ها را بر عهده دارند حاکمیت را به مثابه صندوق پول می‌بینند که صلاحیت هیچ امر دیگری را ندارد و صرفاً باید به بهترین وجه و در یک جاده یک طرفه پول بفرستد و تمام.
چرا انتخاب وزیر علوم سخت شده است؟به گزارش شیرازه، روزنامه «جوان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم عبدالله گنجی نوشت:

آخرین گزینه روحانی برای وزارت علوم در آخرین ساعات اعلام اسامی وزرا به مجلس، انصراف داد و مسئول دفتر آینده رئیس جمهور اعلام کرد وزارت علوم فعلاً با سرپرست اداره می‌شود. این مشکل در دولت اول روحانی نیز مشهود بود و انتخاب وزیر علوم بسیار پیچیده شد و نمایندگان مجلس قبل ضریب حساسیت خود بر این وزارتخانه را بالاتر از وزارت اطلاعات، کشور و خارجه بروز دادند. علت چیست؟
چرا وزارت علوم در ایران جزو وزارتخانه‌‌های  حساس و کلیدی قرار گرفت و انتخاب وزیر آن به راحتی امکان‌پذیر نیست؟
برای فهم این مهم بررسی چهار مقوله اساسی لازم و ضروری است؛ اول خاستگاه، هویت و شخصیت دانشگاه. دوم توقعات امام و نظام از دانشگاه در ایران پس از انقلاب اسلامی. سوم مسائل ساختاری – مدیریتی وزارت علوم و چهارم سابقه به کارگیری دانشگاه علیه نظام در 38 سال گذشته است.
الف) خاستگاه دانشگاه در ایران
ورود اولیه دانشگاه به ایران در قالب طرح نوسازی – تقلیدی از غرب با هدف نمایش لوکس‌گرایی و تجدد اتفاق افتاد و زیرساخت‌‌های  بومی، معرفتی و تعیّن‌‌های  محیطی آن لحاظ نشد. لذا دانشگاه در ایران از ابتدا مرکز ثقل سکولاریسم، غیریت‌ستایی، بومی‌ستیزی و روشنفکری قرار گرفت و مخالفت با حاکمیت در هر صورت و به هر دلیل به مثابه پرستیژ در آن نهادینه شد.  وقتی وارد دانشگاه‌‌های  ایران می‌شدید (قبل از انقلاب و تا حدودی بعد از انقلاب) احساس می‌کردید وارد یک کشور دیگری شده‌اید و ...
 
ب) توقع و مطالبه امام و نظام از دانشگاه
حضرت امام دانشگاه را کارخانه انسان‌سازی  و مبدأ تحولات می‌دانست، رشد فضائل اخلاقی و انسانی را از دانشگاه می‌خواست اما بر این باور بود که بسیاری از فرنگ‌رفتگان مشغول از بین بردن خودباوری جوانان این کشور در دانشگاه هستند. نظام جمهوری اسلامی نقد دانشجو را به رسمیت می‌شناسد و نقدهای تند سال‌های گذشته (مثل 16آذر) به روحانی، احمدی‌نژاد و خاتمی به یادگار مانده است اما برنمی‌تابد که دانشگاه مأمن و پایگاهی برای نفی نظام و همسویی با نظام سلطه شود. نقد از خاستگاه بیرونی با اشل‌ها و استانداردهای سیاسی ـ اجتماعی غرب همان نفی نظام برآمده از یک انقلاب اصیل است که اگر این نقد از خاستگاه تعیّن‌های بومی نباشد همچنان سوءظن دوطرفه حاکمیت ـ روشنفکران باقی خواهد ماند.
 
ج) مشکلات ساختاری – مدیریتی
ساز و کار فعلی اداره دانشگاه‌ها به صورتی است که وزیر و رئیس دانشگاه در حد سخنگو شناخته می‌شوند.
هیئت امناها، هیئت‌‌های  علمی در گروه‌ها،‌تشکل‌‌های  صنفی و سیاسی، سازوکارهای جمعی نظارتی – انضباطی و ... هیچ قدرتی برای رئیس دانشگاه (بخوانید نماینده حاکمیت) باقی نمی‌گذارد، بنابراین اولین عامل ترس وزیر مربوط این است که بین «وظایف» و توقعات از ایشان با «اختیارات» فاصله بسیار وجود دارد. او هیچ‌کاره است اما باید پاسخگوی همه چیز باشد. رئیس دانشگاه زمانی از سوی روشنفکران به رسمیت شناخته می‌شود که اپوزیسیون‌نمایی کند. برخی روشنفکرانی که مدیریت دانشگاه‌ها را بر عهده دارند حاکمیت را به مثابه صندوق پول می‌بینند که صلاحیت هیچ امر دیگری را ندارد و صرفاً باید به بهترین وجه و در یک جاده یک طرفه پول بفرستد و تمام.
وزیر علوم و رئیس دانشگاه باید در مقابل مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی و دهها دستگاه حاکمیتی پاسخگو باشند اما حق امر و نهی هیئت علمی، تشکل دانشجویی، تشکل استادی و... را ندارند.
 
لذا چرا باید به راحتی مسئولیتی را بپذیرند که نمی‌توانند در قبال آن پاسخگو باشند. حتی اگر بخواهند اعمال مدیریت کنند به دیکتاتوری متهم خواهند شد و نهایتاً حاکمیت هم طرف روشنفکری – دانشجویی را خواهد گرفت و وی را قربانی خواهد کرد.
 
د) دانشگاه خاستگاه مبارزه با نظام
علاوه بر مبارزه چپ‌ها با نظام مستقر در قبل و بعد از انقلاب اسلامی که در بهار 1359 پایان یافت، ‌متأسفانه در سال‌های 1376 تا 1384 دانشگاه به عنوان ابزاری برای مبارزه با نظام به کار گرفته شد که از نقد قدرت و نظام به «نفی» آن حرکت کردند. به رسمیت شناختن تریبون دانشگاه و نقد دانشجویی باعث شد، بسیاری از مخالفان نظام خود را پشت این تریبون پنهان کنند و با پوشیدن پوستین روشنفکری مبارزه سیاسی خود را در قالب نقد و علم به بازار سیاست عرضه نمایند.
 
کولی گرفتن از جریان دانشجویی تا آنجا پیش رفت که اکنون شورای وقت دفتر تحکیم به صورت جمعی در امریکا سکنی گزیده‌اند و علیه کشور خود فعالیت می‌کنند. در هیچ جای دنیا دانشجو لیبرال نمی‌شود اما در ایران این خصیصه دیده شد و محل عزیمت مخالفان نظام که در دانشگاه لانه کرده بودند همان دیار و کشوری شد که انقلاب ما علیه آن صورت گرفته بود.
از سوی دیگر وقتی رهبری کرسی‌های آزاداندیشی را برای دانشگاه پیشنهاد کردند مورد توجه قرار نگرفت و با اعتراض مجدد که: «با کم و زیادش بیش از صد بار گفتم و شما انجام ندادید» آن را یادآور شدند اما آنان که دانشگاه «بر نظام» می‌خواهند و آنان که دانشگاه را «خاموش» می‌خواهند مانند دو لبه قیچی آن را قربانی کردند. وقتی دانشجو می‌خواهد در سالن دانشگاه حرفش را بزند، چندین دوربین فیلمبرداری، امنیتی – حراستی مقابل خود می‌بیند و شبکه‌ای از مدیران استان‌ها در این مسئله مانعند. در این صورت نظام هم به دنبال آزاداندیشی است و هم متهم به بستن دهان منتقدان در دانشگاه است. با این اوصاف وزیر علوم چه کسی باید باشد و چه می‌تواند بکند؟
 
علم و رشد علمی برای کشوری که آهنگ استقلال و رشد همه‌جانبه دارد، امری اولویت‌دار و حساس است. چه کسی می‌تواند با شرایطی که در این نوشتار آمد این رشد را تضمین کند و ارتقا دهد.
بنابراین جامعیت وزیر علوم لازم و ضروری است، گزینه‌‌ای برای آن باید یافت که هم پایبند به نظام اسلامی و اهداف و آرمان‌های آن باشد، هم بتواند منتقدین را به رسمیت بشناسد اما به مخالفین نظام کولی ندهد و هم رشد علمی کشور را به نحوه شایسته به پیش ببرد.
اکنون هرکس وزیر علوم باشد همیشه و در همه حال بدهکار است. نه در عرصه علمی کسی از وی راضی می‌شود و نه در عرصه سیاسی. نه در پشتیبانی‌های مالی او را موفق می‌دانند و نه در تر و خشک کردن اساتید در حوزه رفاهی. توقع محیط روشنفکری، توقعی از جنس مطلوب است. «هست» روشنفکران، هست مطلوب است نه موجود. بنابراین کسی که مسئولیت وزارت علوم را می‌پذیرد یا بسیار شجاع و ایثارگر است یا با عرض معذرت از نوعی حماقت رنج می‌برد. شاید تشکیل اتاق فکری از نخبگان کشور برای روشن شدن روندها، وظایف، ‌اختیارات و موانع و چالش‌های وزیر علوم آینده لازم و ضروری باشد.
نظرات بینندگان