کد خبر: ۱۱۵۰۸۷
تاریخ انتشار: ۲۲:۴۷ - ۲۰ مهر ۱۳۹۶
حافظ از زبان یک همشهری؛

درس هایی که از حافظ آموخته‌ام

امروز مصادف با روز حافظ است؛ درباره خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی همشهری شیرین سخن ما، سخن فراوان گفته شده است، یکی او را قلندر یک‌لاقبای کفر گو می‌داند که .... یک‌تنه وعده رستاخیز را انکار می‌کند.
به گزارش شیرازه، امروز مصادف با روز حافظ است؛ درباره خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی همشهری شیرین سخن ما، سخن فراوان گفته شده است، یکی او را قلندر یک‌لاقبای کفر گو می‌داند که .... یک‌تنه وعده رستاخیز را انکار می‌کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می‌خواند و شلنگ‌انداز و دست‌افشان می‌گذرد که: «این خرقه که من دارم در رهن شراب اولا / و این دفتر بی معنی غرق می ناب اولا».

و به قول او: به راستی کیست این مرد عجیب که با این همه، حتی در خانه قشری‌ترین مردم این دیار نیز کتابش را با قرآن و مثنوی در یک تاقچه می‌نهند، دستِ آلوده به سویش نمی‌برند و چون برگرفتند همچون کتاب آسمانی می‌بوسند و به پیشانی می‌گذارند، سروش غیبش می‌دانند و سرنوشتِ اعمال و افعالِ خود را با اعتمادِ تمام به او می‌سپارند؟

و دیگری در وصف او می‌گوید: کیست این مرد که با این همه کفرگویی‌ها و انکارها و بی‌اعتقادی‌ها، شاگردی‌اش در درس «خواجه ‌قوام‌الدین عبدالله» که دیوان او را پس از مرگش جمع‌آوری کرده از او به عنوان «ذات ملک صفات، مولاناالاعظم السعید، المرحوم‌الشهید، مفخرالعلماء استاد تخاریرالادبا، معدن الطائف‌الروحانیه، مخزن المعارف السبحانیه» یاد می‌کند ...که به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصابح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب به جمع اشتات غزلیات نپرداخت.

با حافظ، چه قلندری یک لاقبا و کفرگو باشد و چه عارفی وارسته و والامقام، از دیرباز انسی دیرینه داشته و بر پای دیوان زیبایش زانوی ادب بر زمین زده و درس آموخته‌ام.

 آموخته‌ام که در این دنیا انسان برای راحتی و خوشی و لذت نیامده است و « جام می و خون دل هر یک به کسی دادند» و این سنت سنت ابدی و حکمی ازلی است زیرا«در دایره قسمت اوضاع چنین باشد».

آموخته‌‌ام برای زنده ماندن در این دنیا باید عاشق بود« هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»، عشق مقدس است، عشق چشمه جوشانی است که همه چیز را پاک می‌کند و طهارت می‌بخشد«من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق».

آموخته‌ام، عاشقی کار هر کسی نیست،«عاشقی شیوه‌ رندان بلاکش باشد»، عاشقی اگر چه ظاهری ساده و آسان دارد ولی« افتاد مشکل‌ها». عاشق وقتی معشوق را شناخت و به او دل باخت باید مشکلات و سختی‌ها را به جان و دل بخرد و خون دل بخورد«ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها».

 هر که ادعا کرد نمی‌توان به صرف ادعا حرفش را پذیرفت« نه هر که چهره برافروخت دلبری داند، نه هر که آینه سازد سکندری داند، نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست، کلاه داری و آیین سروری داند».

همشهری شیرین سخنم در درس خود به این حقیر و دیگر شاگردان محضرش آموخته است، «دوست» و «دوستی» دارای جایگاهی بس ارزشمند و والا است«نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر، نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست» و به‌سادگی نباید دوستی را فدای چیز دیگری کرد؛ اگر چه دوست بی‌وفا باشد« به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست».

حضرت حافظ آسایش دو گیتی را در گرو مروت با دوستان و مدارا با دشمنان می‌داند«با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» و دوستی را آن‌قدر ارزشمند می‌داند که با داشتن یک دوست از هزار دشمن باکی ندارد«هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک، گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک».

از محضر حضرتش آموخته‌ام تقوای در خلوت و جلوت را، بیزارم از کسانی که در جلوت ادعای تقوا و دین‌داری دارند و در خلوت کار دیگر می‌کنند و دست به دعا برمی‌دارم«یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان».

حافظ شیرین‌گوی شیرازی درس مردم‌داری به ما آموخته، درس پاسداری از حق و حقوق مردم، رعایت حق‌الناس، چه در وقف و چه در حقوق دیگر«فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد، که می حرام ولی به ز مال اوقاف است».

درس‌های این شاعر شیرین سخن پارسی‌گوی بسیار است، در پایان شما را میهمان می‌کنم به مصرعی که خوش فرمود:

«بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر، که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند».

*محمد هاشم نعمت الهی
برچسب ها: حافظیه ، روز حافظ ، شیراز
نظرات بینندگان