کد خبر: ۱۱۷۹۴
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۴ - ۱۸ خرداد ۱۳۹۰

چرا یمن برای عربستان حیاتی است؟

عربستان از سال 2000 همواره حامی یمن بوده است و مخالفان آن را به مثابه مخالفان خود انگاشته است. در جنگ های شش گانه دولت علی عبدالله صالح با شیعیان زیدی شمال یمن، عربستان همواره در تجهیز دولت یمن می کوشید و حتی در جنگ ششم به صورت مستقیم اقدام به اعزام نیرو نمود و با بمب های فسفری،  تعدادی از حوثی ها را به شهادت رساند. در اعتراضاتی که این روزها در یمن صورت می گیرد، عربستان به عنوان حامی صالح، ظاهر شده است و با استفاده از اهرم شورای همکاری خلیج فارس سعی در کسب راه حلی برای خاتمه دادن اعتراضات مردمی و در قدرت نگه داشتن رئیس جمهور این کشور را دارد. اما چه چیزی باعث شده است تا عربستان از سال 2000 به عنوان حامی جدی یمن نمایان شود؟ نکات زیر را می توان در پاسخ به این سوال درنظر گرفت:

 

1- تغییر در یمن یعنی آغاز مشکلات مرزی برای عربستان

در امپراتوری عثمانی، میان دو خاندان آل حمید الدین و آل سعود بر سر برخی از مناطق جنوبی عربستان فعلی یعنی عسیر و جیزان، اختلافات عمیقی وجود داشت. این مساله باعث شد تا میان این دو خاندان مهم جزیره العرب، درگیری صورت پذیرد که با پیروزی آل سعود و تحمیل پیمان طائف به ال حمید الدین به اتمام رسید. از مفاد این پیمان که در سال 1934 منعقد شد، واگذاری مناطق مورد اختلاف به ال سعود بود.

آل حمید الدین گرچه زیر بار این پیمان رفت اما آن را موقتی می دانست و این در حقیقت بستری جهت ادامه یافتن مشکلات مرزی دو کشور بعد از فروپاشی عثمانی گردید. عربستان بنا به حفظ تمامیت ارضی خود و برقراری امنیت مرزی، همواره سعی در تضعیف یمن داشت. این مسئله خود را در شکل های گوناگونی از جمله ممانعت از شکل گیری قراردادهای نفتی میان شرکت های بین المللی و دولت یمن و تلاش در جهت تقویت مخالفین یمن نشان داد. تنها نکته ای که موجب برخی حمایت های عربستان از یمن شمالی می شد، استقرار هر دو در لیست کشورهای متحد امریکا در منطقه بود که در فضای جنگ سرد، باید در مقابل کشورهای بلوک شرق که یمن جنوبی نیز عضو آنان بود، بایستند. اما این مسئله نیز نمی توانست باعث چشم پوشی یمن شمالی از مناطق مورد اختلاف با عربستان گردد.

با اتحاد دو یمن در سال 1990، ترس عربستان مضاعف گشت چرا که این مسئله می توانست موجب شکل گیری یمنی واحد با قدرت بیشتر شود و تهدیدات بیشتری را معطوف به مرزهای مورد اختلاف سازد. لذا عربستان در پی کارشکنی برآمد. تلاش در جهت تجزیه کردن یمن با کمک به علی سالم البیض، رهبر معترضان جنوبی در سال 94 نیز نتوانست کار به جایی ببرد. در نهایت در سال 2000، عربستان پس از سال ها فشار آوردن بر دولت یمن و شخص علی عبدالله صالح، بالاخره موفق شد که پیمان جده را به امضای وی برساند. بر اساس این پیمام، قرارداد طائف نیز رسمیت می یافت. این مسئله یعنی ثبات مرزی عربستان و حذف هرگونه تهدید از سوی دولت رسمی یمن. پیمان جده از آن لحاظ حائز اهمیت است که می توان روابط ریاض – صنعا را به دو دوره ی قبل و بعد از این پیمان تقسیم بندی نمود. پس از این انعقاد، رویه ی ستیز به همزیستی تبدیل گشت. بر همین اساس دولت سعودی از سال 2000 همواره خود را در مقابل تحولات یمن، مسئول دانسته و برای پیشگیری از هرگونه اختلاف نظر مرزی دوباره با این کشور، به مداخله سیاسی و نظامی می پردازد. در واقع عربستان در یمن از سیاست حفظ وضع موجود استفاده می کند.

 

2- اتحاد شیعیان شمال یمن و جنوب عربستان

شیعیان در عربستان اصلی ترین گروه معترض به سیاست های وهابیون را تشکیل می دهند. این گروه که در مناطق شرقی عربستان و کمی هم در جنوب این کشور واقع شده اند، همواره از سیاست های سرکوب، تبعیض اجتماعی و اقتصادی و خفقان مذهبی ناراضی بوده اند. با توجه به این که عمده نفت عربستان از مناطق شرقی این کشور، استحصال می گردد اما وضع امکاناتی و رفاهی این مناطق به شدت ضعیف است.

هم جواری شیعیان زیدی یمن در شمال این کشور با شیعیان جنوب عربستان موجب شده است تا آل سعود از هرگونه ارتباط ارگانیک این دو گروه واهمه داشته باشد. اهمیت این قضیه زمانی بیشتر درک می شود که بحث اکتشاف نفت در مناطق جنوب عربستان (جیزان) به این مسئله افزون گردد.  در صورت هرگونه هرج ومرج در یمن و احتمال از میان رفتن وضع موجود، حوثی ها قدرتمندتر خواهند شد و همین مسئله می تواند انگیزه ای برای اعتراضات شیعیان جنوب عربستان گردد.

 

3- قدرت گیری القاعده در یمن

اگرچه تاریخ دقیق شکل گیری القاعده در یمن مشخص نیست اما می توان آن را نتیجه ی پیوستن نیروهای پیکارجوی یمنی به القاعده دانست. ریشه ی القاعده در یمن در حقیقت به سال های جنگ شوروی با افغانستان بر می گردد. یمن در حقیقت دومین کشور بعد از عربستان در تامین نیروهای اسلامگرایی بود که بعدها در افغانستان حضور یافته و لقب افغان العرب را به خود اختصاص دادند. پایان جنگ افغانستان مصادف بود با اتحاد دو یمن در سال1990. اما بنا به دلایلی که در این یادداشت مجال آن نیست، القاعده به مخالف آمریکا و عربستان و هم پیمانان منطقه ای آن تبدیل شد. ورود یمنی های پیکارجو به وطن همراه بود با نوعی مبارزه مسلحانه علیه منافع این کشور.

در ۱۲ اکتبر ۲۰۰۰ القاعده یمن طی یک حمله انتحاری توسط یک قایق به ناو جنگی آمریکا در بندر شهر عدن، ناو جنگی مدل USS Cole DDG-67 نابود شد و ۱۷ نظامی آمریکایی نیز کشته شدند.

القاعده در سال های 2003 و 2004 برای کشاندن جنگ به درون عربستان تلاش فراوانی کرد و چندین عملیات موفقیت آمیز نیز در آن کشور انجام داد اما در راه انداختن جنگ داخلی علیه نظام سعودی ناکام ماند.

یکی از مهم ترین عملیات های القاعده علیه آمریکا در سال 2009 صورت گرفت که در صورت موفقیت می توانست تلفات بسیاری را برجای بگذارد. یک جوان نیجریه ای برای منفجر کردن یک هواپیمای مسافربری بر فراز دیترویت در جشن های سال نو دسامبر 2009 اقدام کرده بود. این جوان در یمن آموزش دیده بود و برای انجام عملیات مورد نظر از سوی فعالان محلی القاعده در یمن مجهز و اعزام شده بود.

در سال  2009 و در حین  در گیری هاای یمنکشورهای غربی و عربستان سعودی اعلام کرده‌اند که به دلیل درگیری ارتش یمن با شیعیان شورشی این کشور در شمال و سعودی‌های جدایی طلب در جنوب، القاعده می‌تواند با بهره‌برداری از این وضعیت دامنهٔ عملیات خود را در یمن گسترش دهد.

در حال حاضر نیز هرگونه ناآرامی می تواند موجب قدرت گیری القاعده یمن شود و این مساله ای است که برای عربستان بسیار خطرناک است. روزنامه نیویورک تایمز چند هفته قبل به نقل از منابع اطلاعاتی آمریکا ادعا کرده بود که شورشیان القاعده در پاکستان به صورت سیل آسا خود را به یمن می رسانند تا بتوانند اولا با همراهی با معترضین، باعث سقوط سریع تر علی عبدالله صالح شوند و ثانیا با سازماندهی نیروهای خود که تعداد آن ها رو به افزایش است، از خلاء قدرت در یمن در صورت برکناری صالح، استفاده کرده و نیروهای خود را در ساختار سیاسی جدید سامان دهند.

قدرت گیری القاعده در یمن برای عربستان از آن جا که دارای مرزهای زمینی بسیاری با این کشور است خطرناک محسوب می شود. از سوی دیگر این مساله می تواند موجب ارتباطات پیدا و پنهان این گروه با نیروهای القاعده در خود عربستان شود که در صورت تحقق چنین امری، حرکت های تروریستی در عربستان بسیار قابل پیش بینی خواهد بود.

 

نتیجه گیری

تحلیل حمایت های عربستان از یمن در شرایط فعلی، جدای از نقش پدرگونه ای که عربستان سعی دارد برای همه ی کشورهای عربی بازی کند، از منظر دیگری نیز حائز اهمیت است. عربستان به خوبی می داند که تغییر در هریک از کشورهای عربی، بی تاثیر بر کشور خود نیست اما هرگونه تغییر در یمن، می تواند موجب تسریع تغییرات در عربستان گردد. ناامنی در مرزها و برهم خوردن ثبات مرزی میان یمن و عربستان پس از سال 2000، از منظر ژئوپلیتیکی موجب نگرانی عربستان شده است. از سوی دیگر، نزدیکی بیش از پیش شیعیان زیدی شمال یمن با شیعیان مناطق جیزان و عسیر عربستان در جنوب، در کنار اعتراضات شیعیان شرق این کشور، می تواند فشار گاز انبری بر عربستان وارد سازد و منابع و صنایع نفتی این کشور را با خطر جدی روبرو سازد. از سوی دیگر برهم خوردن نظم موجود در یمن موجب قدرت گیری بیشتر القاعده یمن خواهد شد و این مساله نیز مشکلات امنیتی بسیاری برای عربستان بوجود خواهد آورد. به نظر می رسد عربستان در شرایط فعلی در پی در قدرت نگاه داشتن علی عبدالله صالح است چرا که هنوز به راه حلی که بتواند باعث حفظ منافع خود و آرامش مردم یمن بشود، نرسیده است. در صورتی که عربستان به چنین راه حلی برسد، بی شک از رئیس جمهور دیکتاتور یمن عبور خواهد کرد.

 

__________________________________________

 

احمدیان، حسین. "دگرگونی جایگاه منطقه ای یمن" فصلنامه راهبرد. سال نوزدهم. شماره 56. پائیز 1389

 

http://www.irna.ir/newsshow.aspx?nid=30323583

http://www.fa.wikipedia.org/wiki/القاعده

انتهای پیام/10

نظرات بینندگان