کد خبر: ۱۱۹۵۲۵
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۳ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۶
هنرمند فراشبندی؛

اگر یک وام به من می دادند یک کارگاه می زدم/اینجا به نوعی غریب افتادیم

اگر یک وام به من اختصاص داده می‌شد تا یک کارگاه داشته باشم و هنرجو می‌گرفتم، این هنر رو ادامه می‌دادم و راحت‌تر هم بودم.

به گزارش شیرازه، استاد (که با نام اوس غلام در میان هنردوستان و هنرمندان شناخته می‌شود) در سال ۱۳۳۹ در خانواده‌ای فراشبندی، در آبادان متولد شد.

پدر (اردشیر تعجب) را در دوسالگی از دست داد که در جوار امامزاده شهید (آقام شهید) آرمیده است.

تا سال ۶۰ به همراه مادر و سه خواهرش نزد پدربزرگشان (خداداد فرح‌بخش) در آبادان بودند و غلامرضای جوان، در کنار تحصیل، مکانیکی را فراگرفت و نجاری را. حرفه‌ای که بعدها به فراخور آن وارد عرصه هنر شد و شد اوس غلام…


اوس غلام را در کارگاهش ملاقات کردیم، نه در یک کارگاه عظیم با دستگاه‌هایی سنگین و گران‌قیمت و چندین هنرجو و شاگرد، بلکه در گوشه‌ی حیاط منزل، از یک طرف دیوار، از طرف دیگر درختی پربار و گلدان‌هایی با نشاط و یک تار ظریف و حرفه‌ای که آماده‌ی تحویل به واسطه ایست که با چند برابر قیمت به دیگری فروخته شود.

از خودتون بگید و اینکه چطور شد وارد این عرصه شدید؟

من تا سال ۵۵ آبادان بودم و نجاری رو اونجا یاد گرفتم. به فراشبند آمدیم و اینجا به تحصیل ادامه دادم.

شهید حسین زارع، عین اله محمدی از همکلاسی‌های من بودن و آقایان نادر نوشادی، کاظم نوشادی و امان اله علی‌آبادی از معلمانم بودن.

سال ۵۹ به شیراز رفتم و یک سال بعد وارد ارتش شدم. تا سال ۶۷ در جنگ شرکت داشتم و تا سال ۷۱ در منطقه بودم. در سال ۶۷ با اتمام جنگ، ازدواج کردم.

به خاطر پایه‌ی نجاری که داشتم و علاقه‌ای که در خودم وجود داشت، در جمع گروه موزیک پادگان رفتم و کار تعمیر سازهای بادی رو یاد گرفتم و عصرها و روزهای تعطیل به بازار انقلاب می‌رفتم و سفارش تعمیر ترومپت و ساکسیفون می‌گرفتم.

آکاردئون هم ساز اصلی خودم بود.(آلبوم عکس رو برداشت و عکس‌های آلبوم رو نشون داد) بعد از مدتی پیشنهاد کار ساخت ساز به من داده شد و در یک کارگاه بزرگ در عادل‌آباد مشغول به کار شدم.

سال ۸۰ بود که در بازار انقلاب مغازه خودم رو راه‌اندازی کردم اسم مغازه هم نکیسا بود که همنام با اسم یکی از نوازندگان ترک بود. سال ۹۱ با خانواده‌ام به فراشبند برگشتم و در یک کارگاه مشغول به کار بودم و به خاطر مشکلاتی کارگاه رو تحویل دادم و مدتی هست که در حیاط منزل خودم فعالیت دارم.


خودتون هم ساز می‌زنید؟

نه من فقط ساز رو می‌سازم و حتی کوک‌کردن ساز رو هم بلد نیستم!

یک تار رو چطور می‌سازی؟ چقدر زمان می بره؟ و با چقدر هزینه؟

مواد اولیه رو از شیراز یا مشهد یا کرمان سفارش میدم و شروع به آماده‌سازی می‌کنم، عمل‌آوری چوب زمان بیشتری می بره و به‌عنوان مثال کاسه‌ای دارم که برای دو سال دیگه آماده میشه برای ساخت. جدای از این مورد، حدود یک ماه طول می کشه تا یک تار رو بسازم و حدود ۷۰۰ هزار تومان برای تهیه مواد اولیه هزینه می‌کنم.

کار کردن در این محیط و در فراشبند چطور هست؟ آیا شیراز بهتر نبود؟

ساختن ساز کار بسیار سختی هست و باید عاشق این کار باشی تا بتونی انجامش بدی…

شیراز از نظر کاری و بازاریابی خیلی بهتر هست، اینجا من باید سازم رو با قیمتی پایین به یک واسطه بفروشم و بعد همون ساز با قیمتی دو برابر و یا حتی سه برابر فروخته میشه.

اینجا به نوعی غریب افتادیم و من هم خیلی دوست دارم که یکی بیاد و کارم رو یاد بگیره و بتونم هرآنچه که یاد گرفتم رو انتقال بدم. این رو به عنوان یک واقعیت میخوام بگم که شاید دو یا سه نفر داشته باشیم که بتونه مِهرکاری رو مثل من انجام بده. الان ساخت سازها یا قنبری هست یا برگی و یا سنتی.

در دو مورد اول، زینت کاری و مِهرکاری انجام میشه و شاید دستگاه‌های پیشرفته‌ی سی ان سی بتونه مدل کار من رو دربیاره ولی فلزی که من کار می‌کنم رو نمیتونه دربیاره و این فلز هست که تفاوت رو ایجاد میکنه.

خیلی از سازندگان ساز هستن که پیشنهاد دادن که فقط براشون مهرکاری رو انجام بدم و به قیمت بالایی از من بخرن. ولی من مُهر خودم رو روی سازهام می‌زنم و حاضر نیستم هنرم رو در ساز دیگری و برای مُهر دیگران قرار بدم.

در فراشبند شاگرد یا هنرجو داشتین؟

در حد ۱۰ یا ۱۵ روز کسانی بودن که آمدند و بیشتر از این دوام نیاوردند. یک نفر هم از فیروزآباد آمد که نوازنده قابلی هم بود و برای یاد گرفتن ساخت ساز آمده بود ولی به خاطر نداشتن محل خواب نتونست ادامه بده.

اینجا با چه مشکلاتی روبرو هستین؟

اینجا امکان استفاده از تمام ابزار و وسایلم رو ندارم، وسایلی که گران‌قیمت هستن.

به بچه‌های خودم هم ممکنه آسیب برسونه و خودم هم معذب هستم و نمیخوام وسایلی که ایجاد سروصدا میکنه رو بکار بگیرم و تنها در ساعات بخصوصی در کارگاهم کار میکنم.

یک مورد دیگه هم این هست که من جانباز بیست درصد هستم و یک عمل قلب هم داشتم و با این شرایط معلوم نیست که تا چه مدت بتونم ادامه بدم.

حیف هست که این هنر از بین بره و خیلی دوست داشتم که هنرم رو انتقال بدم و آموزش بدم.

اگر یک وام به من اختصاص داده می‌شد تا یک کارگاه داشته باشم و هنرجو می‌گرفتم، این هنر رو ادامه می‌دادم و راحت‌تر هم بودم. چون قسمت‌هایی از کار رو شاگردانم انجام میدادن و حتی میتونستم سازهای دیگه ای مثل ویولون و سنتور رو هم بسازم.

از مسئولان و متولیان ادارات مربوطه تابه‌حال نزد شما آمدند؟

خیر، نه اداره ارشاد و نه میراث فرهنگی و صنایع‌دستی و یا جای دیگه ای تا الان سراغی از من نگرفتند.

اگر خاطره‌ای هست که تعریف کنید؟

در بازار انقلاب که بودم، یک روز نوازنده‌ای از تهران آمده بود مغازه و شاگردم تار شکسته شده‌ای رو برای تعمیر تحویل گرفته بود.

من آمدم و دیدم که مارک شاهرخ بود که مربوط به ۸۰، ۹۰ سال پیش میشه و اون زمان حدود هفت میلیون تومن قیمتش بود.

تار متأسفانه تکه‌تکه شده بود و من هم عصبانی بودم که شاگردم مبلغ پایینی رو برای تعمیر داده بود. تماس گرفتم و قیمت تعمیر رو بالاتر گفتم.

به توافق رسیدیم و بعد از تعمیر، تماس گرفتم که بیان و تحویل بگیرن. آمد و بعد از دیدن تار، گفت که این ساز ایشون نیست. حتی یک ذره‌بین از ماشینش آورد و به دقت بررسی کرد و باز هم گفت این ساز من نیست.

این به خاطر چسب مخصوصی بود که استفاده کرده بودم و بالاخره من جای ترک‌ها و شکستگی‌ها رو به ایشون نشون دادم و بعد از حدود نیم ساعت راضی شد.

بعد از تسویه‌حساب، یک سه‌تار هم از داخل ماشین بیرون آورد و گفت که میخواد این ساز رو هم براش تعمیر کنیم، ولی جواب نه شنید و گفتم چون به من شک کردی دیگه حاضر نیستم کاری برات انجام بدم.

در زندگیتون آیا موردی بوده که افسوس اون رو خورده باشین؟

تنها افسوس من … مدت‌زمان زیادی در منطقه جنگی بودم، در ابتدا هفتاد همکار بودیم. وقتی برگشتیم، بیست نفر بودیم و همه شهید شدن، ای کاش من هم رفته بودم…

با تشکر از شما، اگر صحبت دیگری هست بفرمایین…

صحبت دیگه ای نیست. ممنون از شما که تشریف آوردید…

و ناگهان بیرون از آن حیاط، رنگ‌ها تغییر کرد، گویی آن حیاط و آن گلدان‌ها و آن سرسبزی و نشاط، تنها مختص همان چندمتر مربع بود…


تهیه و تنظیم :حمید محمدی

منبع:  نخل بیدار


انتهای پیام/

برچسب ها: فراشبند ، هنرمند ، وام
نظرات بینندگان