کد خبر: ۱۲۲۸۲۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۳ - ۲۷ خرداد ۱۳۹۷

یکی داد بزند پادشاه لُخت است!

برای افشای حقایق و رو کردن تزویر فریبکاران، گاهی فریادگری باید تا پَرده از واقعیت‌ها کنار زده و چهره حقیقی سالوس‌صفتان را رو کند.
به گزارش شیرازه، هانس کریستیان آندرسن نویسنده مشهور دانمارکی قرن 19 میلادی داستان معروفی را به نام «لباس جدید امپراتور» خلق کرد که در این داستان با فریبکاریِ خیاط حیله‌گر، تنها حلال‌زاده‌ها می‌توانستند لباس پادشاهِ لُخت را ببینند و لاغیر! کار تا حدی پیش رفت که خود پادشاه نیز امر برایش مُشتبه شد و باآنکه حقیقت را می‌دانست، جرئت نداشت بگوید لخت است، مبادا که اطرافیانش وی را حرام‌زاده بخوانند! تا آنکه کودکی در میان جمعیتی که همگی لختی پادشاه را می‌دیدند اما آنان نیز جرئت ابراز این حقیقت را نداشتند، فریاد زد پادشاه لخت است و دست خیاط‌های فریبکار رو شد.

این داستان عبرت‌آموز درواقع شَرحِ قصّه پُرغصّه روزگار ما است که یک جریان فرهنگی با استیلای رسانه‌ای بر سایر مِلَل برای رسیدن به اهداف منفعت‌طلبانه، برده ساختن سایر ملل را به ارمغان آورده و در این خیمه‌شب‌بازی کسی هم جرئت نمی‌کند فریاد برآورد که این جریان بی‌ریشه و اساس است و نباید گول ظاهر فریبنده آن را خورد، اما متأسفانه حجم سُلطه بر افکار و استثمار ذهن‌ها به حدی سنگین است که یارای سَر برآوردن و افشاگری نیست و یا هزینه‌های سنگینی دارد، درنتیجه همچون پادشاه بیچاره داستان کریستیان آندرسن، باید لخت بگردی و از داشتن لباس گران‌بهایت نیز خوشحال باشی و حتی به آن فخر هم کُنی! اما دَم از لختی نزنی مبادا که حرام‌زاده بخوانندت!

بلایی که امروز جریان استیلای فکری و فرهنگی گروهی پول‌پرست صهیونیست بر سَر ملت‌ها آورده که البته جریانات خرافی، ساده‌لوح و ژست‌های روشن‌فکرانه بی‌پشتوانه عقلی و معرفتی داخلی نیز در طول تاریخ آن را همراهی کرده‌اند، به‌نوعی همین داستان پادشاه لخت است و ملت فریب‌خورده که خواصش نیز باوجود آگاهی یا غفلت دچار انفعال شده و طبیعتاً در چنین شرایطی نیاز به کودک قهرمانی است که لختی پادشاه را فریاد زده و خیاط‌های فریبکار را رسوا کند، اما چه بر سر ملت‌ها درآمده که توان فریاد زدن را نیز آنان گرفته‌اند، خود داستانی است که پرداختن به آن خارج از توان این یادداشت کوتاه است، به قول مولانا:

شرح این غُصّه و این خون‌جگر

این زمان بگذار تا وقتِ دگر

ذکر این نکته ضروری است که اقتدار غرب بر دنیا به‌سادگی به دست نیامده است، چه کسی می‌تواند منکر زحمات و تلاش‌های علمی شبانه‌روزی محققان و دانشمندان غربی باشد؟ معلوم است که کسی منکر این اقتدار علمی نیست، حرف بر سر این است که این اقتدار چگونه به‌دست‌ آمده است؟ مگر نه اینکه یک‌عمر تلاش و کوشش و کار و زحمت، پشتوانه این پیشرفت علمی بوده است؟(اگر خوی و خصلت استثمارگرانه سردمداران آن در غارت ملت‌ها را نادیده بگیریم).

نکته خنده‌دار در پیشرفت دنیای غرب به‌اشتباه افتادن جریان برای به‌ظاهر روشن‌فکری است که 100 سال درگیر آنان و تفکرات مُنَوّرشان! هستیم؛ کسانی که فکر می‌کنند غربی شدن و پیشرفت علمی در ساختن ظاهری همچون انسان‌های غربی است؛ مانند نیچه سیبیل‌های پُرپشت و مَوّاج بگذاریم و پُز روشن‌فکری دهیم یا سیگار دود کنیم و کلمات فلسفی و ادبی «غریب‌الاستعمال» در حرف‌هایمان به کار بریم تا جمعی نادان‌تر از خودمان تصور کنند که ما هم چیزی بارمان است و با این اَدا درآوردن‌ها مانند غربی‌ها پیشرفت کنیم!

این اَداواَطوار درآوردن‌های ژست‌های روشن‌فکری که پیشرفت غرب را نه در تلاش و کوشش جهادی شبانه‌روزی محققان و اندیشمندان، بلکه در سیبیل و کِروات زدن و سیگار کشیدن و مشروب خوردن و سخنان روشن‌فکرانه را تقلید کردن، جست‌وجو کردند در کنار خرافی‌گری و برداشت‌های سطحی و بی‌مایه از دین و شریعت و عُلمای مُنفعِل و بی‌عمل، همگی کافی است که ملتی را تا ابد در عَقب‌ماندگی کامل قرار دهد و این همان چیزی است که سَردَمداران بی‌اخلاق غرب برای سلطه بر ملت‌ها به دنبال آن بوده و هر مقاومتی که بخواهد از زیر این یوغ سنگین خود را بیرون بکشد با هجمه وحشتناک آنان مواجه خواهد شد و در این راستا در چند دهه اخیر با استفاده از سگ‌های نجسی چون داعش و ... به جان آن‌ها خواهند افتاد. (دلیل اصلی تخاصم غرب با جریان مقاومت).

شما فکر می‌کنید که محققان و مستشرقان غربی همچون آنه ماری شیمل، هانری کُربَن، نیکلسون و... که ماه‌ها و سال‌ها در بیابان‌های ایران خاک می‌خوردند و راجع به فرهنگ و تمدن ما تحقیق می‌کردند و تاریخ و فرهنگ کشور را بهتر از خود ما می‌شناختند، بیکار بودند؟ یا از سَرِ شکم‌سیری رنج سفر و دیار غربت را به جان می‌خریدند تا چند صباحی به تفریح و گردش بپردازند؟ محققانه باید گفت که این‌گونه نبوده و راه پیشرفت ما نیز پیمودن همین راه است، نه در نوع پوشش و ظاهرِ زندگی اَدای آنان را درآوردن و ژست روشن‌فکرانه گرفتن.

البته جدا از خدمات شایانی که برخی از این مستشرقان خوش‌نیت غربی به فرهنگ و تمدن کشور ما در شناخت بزرگانمان و سابقه تمدنی کردند که مطمئناً سعی آنان نیز مشکور خواهد بود و در آن حرفی نیست، بی‌گمان این تلاش‌ها خود دلیلی بر آگاهی غربی‌ها از تمام ظرفیت‌ها و گنجینه‌های عظیم فکری و فرهنگی ایران نیز بوده است و همین آگاهی‌ها، به آنان متذکر می‌شد که با ملتی متمدن و با سابقه درخشان روبه‌رو خواهند بود که نمی‌توان به‌راحتی بر آنان سلطه یافت و به یکباره از بیخ و بُن ریشه‌هایشان را خشکاند.

امروز که دنیایِ سرمایه‌داران قُلدرِ زورمدارِ زَرپرست، متناسب با اهداف سودپرستانه کمپانی‌های مصرف‌مَدار، برای تمام مردم دنیا سبک و شیوه زندگی مصرف‌مَدارانه را با انواع ترفندها از ساخت فیلم‌های سینمایی میلیاردی گرفته تا بازی‌های کودکانه تعیین می‌کنند و ذهن‌ها را از همان اوان کودکی به این سبک زندگی عادت می‌دهند تا از قِبَل آن به سودهای هنگفت رسیده و درنتیجه دو طبقه سرمایه‌دار و بَرده در جوامع به وجود آیند، واقعاً تکلیف ملت‌های آزادی‌خواه و جوامعی که نمی‌خواهند زیر یوغ این بردگی‌ها باشند چیست؟ ملت‌هایی که می‌خواهند بر اساس ظرفیت‌های داخلی و مُدل بومی خود یک سبک زندگی تعریف کرده و بدون تخاصم با سایر مِلَل به حیات خود ادامه دهند. ملت‌هایی که نمی‌خواهند حاصل تلاش و زحمات آنان توسط یک عده سرمایه‌دار پول‌پَرَست استثمار شود.

امروز باوجود گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی و تفکرات عدالت‌محورانه این انقلاب، در کشور خودمان فریادها از شکاف طبقاتی وحشتناک بالا رفته و همگان به این امر ناپسند اقرار دارند؛ حتی رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانی‌هایشان تا تشکیل دولت اسلامی در ایران راهی طولانی را ترسیم کردند، اما کمتر کسی متوجه است که ریشه این شکاف و اختلاف طبقاتی نتیجه همان تفکرات سرمایه‌داری ضدانسانی لیبرالیستی دنیای غرب است که حتی مَهد این تفکرات یعنی آمریکا را نیز درگیر خود کرده (نمونه آن در سال‌های اخیر جنبش وال‌استریت بود) یعنی جنبش 90 درصدی مردم عادی در برابر 10 درصد سرمایه دار میلیاردر آمریکایی که همگان در تصاویر تلویزیونی دیدند که پلیسِ کشورِ مَهدِ آزادی چگونه مردم را در استیفای حق طبیعی خود تار و مار می‌کرد.

امروز حتی مردم غرب نیز پی به داستان پادشاه لخت برده‌اند و اعتراضات پی‌درپی آنان نسبت به شکاف طبقاتی و برده‌داری نوین طبقه سرمایه‌دار در اقصی نقاط جهان خود گواه این امر است، اما سیاستمداران قُلچماق زَرپرست همچنان با زور و هجمه رسانه‌ای و نگه‌داشتن ملت‌ها در عیاشی‌های جسمی و جنسی سلطه خود را حفظ کرده‌اند و شگفتا که برخی هنوز در خواب غفلت به سر برده و همچنان به آدم‌هایی با چنین تفکرات سودپرستانه‌ای دل‌خوش هستند و جالب‌تر اینکه اکثر این آقایان و آقازاده‌هایشان دانش‌آموخته دانشگاه‌های لندن، پاریس، نیویورک و... نیز بوده و از نزدیک این دنیای نازیبا و ناعادلانه را لمس کرده‌اند.

حرف پایانی اینکه دست دنیای پُر تزویر سرمایه‌داری سال‌هاست که برای اندیشمندان رو شده و فریادها در افشای آن به هوا برخاسته و فریادگر بزرگ قرن معاصر همان امام راحل خودمان بود که به نَقل از یکی از بزرگان، لُختی پادشاه را فریاد زد و چنین با هجمه سنگین دنیای باطل مواجه شد؛ زیرا ازنظر آنان نظم نوین جهانی به‌هم‌ریخته شد، اما ازنظر ما فریادگری، بُت‌شکنی و خون‌جگری پیدا شد تا ملت‌ها را نسبت به تفکر استثماری یک عده پول‌پرست بیدار کند و طرحی نو در جهان دراندازد.

*واژه‌ها را دُرُست به کار ببریم

در پایان این یادداشت ذکر یک نکته در باب «انتخاب دُرُست واژه‌ها» ضروری است و آن اینکه منظور ما از «دنیای غرب» تنها آن «گروهِ زیاده‌خواه پول‌پرست زَرمدار» بوده که به دنبال چپاول ثروت و اذهان ملت‌ها هستند نه مردم غرب و محققان و اندیشمندان خوش‌نیت آن، چراکه در همین محدوده جغرافیایی دانشمندان و محققان بسیار خدمات شایانی به بشریت کرده و نگاه انسانی به مسائل داشتند. در کل به کاربستن ترکیب «دنیای غرب» برای نشان دادن ماهیت افکار پلید یک عده سیاست‌بازِ سرمایه‌دارِ استعمارگر ترکیب ناقصی است، چراکه با این ترکیب درواقع همه را به یک چوب رانده‌ایم و این صحیح نیست.

فارس

نظرات بینندگان