کد خبر: ۱۲۷۸۹۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۴ - ۱۵ بهمن ۱۳۹۷

حیرت در شبی که ماه کامل شد

سینمای هالیوود، به‌رغم بهره بردن از سینماگرانی که قدرت تخیل بالا و توان ساختن فضاهای تجربه‌نشده و تازه را دارند، نسبت به واقعیت‌های سیاسی و تحولات اجتماعی بی‌توجه نیستند.
به گزارش شیرازه، محمدرضا کردلو در وطن امروز نوشت:

«واقعیت، منبع لایزال درام است»؛ بگذارید بحث درباره «شبی که ماه کامل شد» را با تشریح این گزاره کاملاً درست، آغاز کنیم. «واقعیت، منبع لایزال درام است». تجربه صدوبیست و چند ساله سینما، شاهدی بر این مدعاست. سینمای هالیوود، به‌رغم بهره بردن از سینماگرانی که قدرت تخیل بالا و توان ساختن فضاهای تجربه‌نشده و تازه را دارند، نسبت به واقعیت‌های سیاسی و تحولات اجتماعی بی‌توجه نیستند.

کارگردانان مطرح تاریخ سینما با بهره‌گیری از واقعیت و بعضاً سوژه‌های خاص سیاسی در مقاطع خاص، آثار ماندگاری در ژانر سینمای سیاسی خلق کرده‌اند. از رکود اقتصادی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ آمریکا تا ترور جان‌اف کندی، رسوایی واترگیت، جنگ ویتنام و خیلی اتفاقات دیگر منبع الهام فیلم‌های مهمی در سینما شده‌اند. ژانر سینمای سیاسی در ایران اما مهجور است و «بشدت» از آن غفلت شده است.

اما چرا درباره این غفلت صحبت می‌کنیم؟ حداقل در ۵۰ سال گذشته و با نگاهی وسیع‌تر در نزدیک به یکصد سال اخیر، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران مشحون تحولات فراوان و حوادث عجیب و غریب و محیرالعقول بوده است که بشدت قابلیت دراماتیزه و سینمایی شدن دارند.

بارها و بارها درباره اینکه این موضوعات اهمیت دارند و باید درباره آنها فیلم ساخته شود، صحبت شده است. آنقدر حرف زده شده که زمان به سرعت گذشته و ناگهان متوجه شده‌ایم ۴۰ سال است فیلم قابل توجهی ناظر به انقلاب اسلامی سال ۵۷، نساخته‌ایم، درباره تحولات پیش و پس از آن، درباره مادرهای فرزند از دست داده و شهدای انقلاب، درباره تک‌تک وقایعی که فقط در روزهای تقویم جا خوش کرده‌اند و سینمایی نشده‌اند یا اگر اثری درباره آنها ساخته شده، آنچنان نبوده که موهبتی به حساب بیاید.

زمان گذشته و همین گذر زمان است که فضا را برای تحریف تاریخ مهیا می‌کند. تحریف تاریخ توسط کسانی که پررو پررو، از یک خان خودکامه و یک شاه آدمکش اسطوره‌هایی می‌سازند که کسی اگر نداند فکر می‌کند مردم در سال ۵۷ (بلانسبت) دیوانه‌هایی بودند که یک آدم عاقل و یک رژیم درست و درمان را فراری داده‌اند. حال آنکه انقلاب دلیل دارد. اصلاً مگر می‌شود بزرگ‌ترین انقلاب قرن بی‌دلیل


اتفاق بیفتد؟ حال آنکه اگر سینما، بموقع ورود کند، در مقابل بسیاری از تحلیل‌های غلط می‌ایستد و حُسن کار «نرگس آبیار» در «شبی که ماه کامل شد» همین است. اینکه بموقع و پیش از اینکه دیر شود دست به کار شده و یکی از مردانه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران را کارگردانی کرده است.


«شبی که ماه کامل شد» اگر چه بر اساس یک داستان واقعی (که در اینترنت قابل دسترس است) ساخته شده و اول، وسط و آخرش معلوم است اما آنقدر «سینما» است که مخاطب ناخودآگاه، «آگاهی» ‌اش را نسبت به همه واقعیت‌هایی که می‌داند، از دست می‌دهد و مسحور فیلم می‌شود.

آخرش چه می‌شود؟ ما «پایان» را قبلاً خوانده‌ایم، می‌دانیم، نسبت به آن آگاهی داریم، اخباری که از «عبدالمالک ریگی» شنیده‌ایم، به قدری فراگیر بوده که جمعیت زیادی از ایرانیان از آن مطلعند. با همه اینها با شروع فیلم، اتفاق محیرالعقولی برای مخاطب می‌افتد. سفت سرجایش پای قصه‌ای که آبیار تعریف می‌کند می‌نشیند.


سینما یعنی همین اصلاً؛ شخصیت را باید ساخت. عبدالمالک ریگی ساخته می‌شود، عبدالحمید ریگی ساخته می‌شود، فائزه و برادرش، مادرش، مادر ریگی و شخصیت‌های دیگر، ساخته می‌شوند و اتفاقاً چون در فضای قصه ساخته می‌شوند، تو همه آنچه از واقعیت اینها می‌دانی را فراموش می‌کنی! در نهایت فیلم اما آنها تفاوتی با واقعیتی که تو از آنها می‌دانی ندارد. نتیجه و برداشت نهایی از فیلم، با واقعیت یکی است و همین تفکیک ظریف میان قصه و واقعیت و وحدت نهایی میان این دو، شاهکار نرگس آبیار در «شبی که ماه کامل شد» است.


درباره شبی که ماه کامل شد، خیلی بیشتر از اینها می‌شود و باید حرف زد. فیلم نرگس آبیار و کارگردانی‌اش، نه‌تنها برای خود او که برای سینمای ایران یک پیشرفت محسوس محسوب می‌شود. بازسازی‌های کم‌نظیر، تصویربرداری فوق‌العاده، طراحی صحنه و گریم، موسیقی و جزء به جزء فیلم در خدمت قصه‌اند و سکانس اضافی‌ای در فیلم نمی‌بینیم.


در این بین بیایید به یک سوال هم پاسخ دهیم: ارمغان «شبی که ماه کامل شد»، سری «ماجرای نیمروز»، «۲۳ نفر» و «تختی» برای سینمای ایران چیست و چرا باید فیلم‌هایی از این دست را مهم دانست و برای‌شان حسابی کف و سوت زد؟


سینمای ایران (جز استثناهایی) حداقل در چند سال گذشته با عمده فیلم‌هایی که در جشنواره و گیشه به نمایش درآورده، نشان داده سینمای خیال‌پردازی نیست. انگار تخیل فیلمسازان (نمی‌دانم به چه دلیلی) ته کشیده است. قصه‌های تکراری با موتیف‌های تکراری، الگوهایی تکراری، در چرخه‌ای از تکرار. در این بین الهام گرفتن از واقعیت شاید تنها راه نجات سینما از این تکرار باشد.

جریانی که چند سال است با پرداختی سینمایی به وقایع مهم سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران، پا گرفته و به نقطه عطف امروز رسیده است. باز شدن مسیر سوژه‌های واقعی، آن هم در کشوری که پر است از این سوژه‌ها، بشدت ما را نسبت به سینمای آینده امیدوار می‌کند. در سال‌های اخیر هم، اتفاقات مهمی در این گونه از سینما افتاده است.

از «چ» و «به وقت شام» ابراهیم حاتمی‌کیا تا سری «ماجرای نیمروز»، «تختی» و اثر تحسین‌برانگیز «شبی که ماه کامل شد»، همه با تکیه بر این جنس از سوژه‌ها تولید شده و مورد استقبال قرار گرفته است. «خط تولید سینمای استراتژیک» که سال‌ها حرفش را می‌زدیم، حالا راه افتاده است؛ وقت الگو گرفتن، الهام گرفتن و فیلم ساختن است.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان