کد خبر: ۱۳۱۱۷۵
تاریخ انتشار: ۲۰:۵۸ - ۲۱ تير ۱۳۹۸
یادداشت؛

حجاب، یکی از ارکان فراموش شده روشنفکری/ سطحی بودن و ابتذال سلیقه چه نسبتی با بی حجابی دارد؟

به باور بسیاری از روشنفکران جهان، «حجاب» یک ارزش فرادینی و نسبی است. فلسفه حجاب را باید در کارکردهای آن جست چرا که این پدیده در همه جوامع بشری مشترک بوده است.

پایگاه خبری تحلیلی شیرازه؛ انسان در طول تاریخ تکامل خود به اندیشه‌هایی دست یافته است که نه تنها با بهره‌گیری از آن‌ها به زیست اجتماعی خود استحکام بخشید، حجاب نیز یکی از همین پدیده‌ها بوده است.

نگارنده این نوشتار؛ سعی داشته است ضمن ارائه تعریفی جامع از امر «حجاب»، مصداق‌های بارزی از جهان‌ شمول بودن این پدیده را بیان کند و ثابت کند که فرهنگ «حجاب» یک ارزش بشری در میان تمام انسان‌ها، فارغ از دین و اعتقاد و ملیت بوده است.

 هر چند که فحوای متن این یادداشت کاملا روشن و گویا است اما پاسخ دادن به پرسش‌ها از خلال استدال‌های فلسفی که در این نوشته ذکر شده است بر عهده خواننده خواهد بود تا بتواند بر اساس منطق خود چارچوب نظری محکمی از پدیده حجاب به دست آورد.
 
حجاب؛ الگوی ترسیم نظام نوین بشری است.

 
پوشیدگی یا حجاب را می‌توان سلسله فرآیندهایی دانست که هر فرد با اعمال آن‌ها بر خود سطح خود را از یک ابژه جنسی یا «سکس آبجکت» به یک موجود اجتماعی ارتقا می‌دهد. در حقیقت حجاب ابزاری است خودساخته و خودبنیاد برای فهم انسان از تفاوت های خود با دیگر موجودات.
 
زنان شرق و غرب در ستایش حجاب می‌زیستند
زنان و دختران اشرافی و تقریبا همه شاهزادگان در یونان باستان، سنتی را در میان خود داشتند به نام «نُمُس». زنان و دخترانی که با این نام خوانده می‌شدند پوشیدگی کامل داشتند و این یکی از وجه تمایزات یک زن قدرتمند و یک شهروند معمولی در آتن بود. شاید ذکر این نکته نیز در این جا جالب باشد که واژه «ناموس» در زبان فارسی عاریت گرفته از همین کلمه است که در دوران استیلای یونان بر بخش‌هایی از ایران یا به گفته مورخان «ایران هلنیستی» به زبان فارسی راه یافت.
 
قطعا ذکر این یک مثال کافی است تا نشان دهد که حتی در جوامعی که برخی به اشتباه «برهنگی» را یک بخش لاینفک از فرهنگ آن‌ها می‌دانند، چگونه پوشش یک ارزش محسوب می‌شده است. در حقیقت «پوشیدگی» که یک ارزش فرادینی محسوب می‌شود، نشان از باورمندی ذات بشر به متعالی بودن آن دارد و دقیقا به همین خاطر است که در آن سوی دولتشهر آتن و در ایران باستان به خصوص در دوره هخامنشی و ساسانی نیز پوشیدگی سر و مو به طبقات بالای جامعه اختصاص داشته است.
 
 بنابر شواهد تاریخی،  در ایران باستان لباس زن و مرد به غیر از تغییرات کوچکی تا حدودی شبیه به هم بوده است. در حقیقت پوشیدگی پدیده‌ای فراجنسیتی بوده است که مرد و زن ایرانی برای حفظ کرامت خود رعایت آن را از ملزومات می‌دانسته است. وقتی به نقش‌نگاره ایرانیان باستان نگاه می‌کنیم می‌بینیم که زنان و مردان از تاج سر تا پشت پا پوشیده بوده‌اند. در ایران باستان زن کلاه خاص خود را بر سر می‌گذاشته و پس از آن یک توری هم بر سر می‌گذاشته تا مو و سر خود را بپوشاند. البته مردها نیز در آن زمان کلاه خاص خود را بر سر می‌گذاشتند. 
خالی از لطف نیست اگر بدانید که بر اساس آن‌چه علم باستان‌شناسی ثابت کرده است دو گروه از زنان در ایران هخامنشی و ساسانی حق پوشیدن سر و موی خود را نداشتند که این افراد یا برده ها بودند یا فاحشه‌ها! چرا که اگر این افراد حجاب می داشتند تظاهر به اشرافیت داشتند و خود را به دروغ منتسب به طبقه پادشاهاهی نشان می دادند.
 
 اگر ما به تصویر فرش «پازیرک» که قدیمی‌ترین فرش جهان است و اطلاعات بسیار جالبی از پارت‌ها و پارس‌ها به ما می‌دهد نگاه کنیم مشاهده خواهیم کرد که بانوان در آن زمان پوششی کامل داشته‌اند. همچنین سنگ‌نگاره «داسیکلیون»، دیگر منبع باستان‌شناسی که مربوط به عهد هخامنشی است نقش زن را به صورت کاملا پوشیده ترسیم کرده است.
 
پس تا این جا دریافتیم که حجاب به یک دین خاص تعلق ندارد و در تمام دنیا یک ارزش محسوب می‌شده است. اما آیا ذکر این مثال‌ها کمکی به تبیین فلسفه حجاب می‌کند؟ آیا نمی‌توان گفت که این ارزش اگر جهانی هم بوده است با ورود مدرنیته منسوخ شده است؟ چرا برخی از افرادی که «پوشیدگی» زن را لزوما یک ارزش اجتماعی نمی‌پندارند زیر بار این استدلال‌های تاریخی نمی‌روند و می‌گویند که حجاب نیز مانند دیگر عوامل تاریخی دستخوش تغییر شده است و لزومی ندارد که در دوران تکنولوژی و دموکراسی تن به ارزش‌های دوران‌های گذشته بدهیم؟
 
 این پرسش‌ها آنچنان غامض و پیچیده هستند که پاسخگویی به آن، دایره گسترده‌ای از نظریه‌های نوین جامعه شناسی و روانشناسی را می طلبد با این حال تعریف مفهوم «حجاب» که معادل «پوشیدگی» در زبان فارسی است می‌تواند اندک نوری باشد تا بتواند زوایای تاریک این بحث را برای ما روشن کند این را هم باید اضافه کرد که پوشیدگی در جوامع مختلف یک امر نسبی است و بسته به موقعیت‌های مختلف جغرافیایی شکل آن تغییر می‌کند اما ماهیت آن ثابت است.
 
به عنوان نمونه ممکن است در شهر «واراناسی» در شمال هندوستان پوشاک عرف زنان لباس‌های کوتاه و نازک باشد چرا که موقعیت خاص جغرافیایی آن‌ها که یک مکان به شدت گرم و پرحرارت است، در طول قرون متمادی به آن‌ها ثابت کرده است که برای جلوگیری از آسیب ناشی از گرما باید این لباس را بر تن کنند، با این وجود در چنین جامعه‌ای زنی که ازدواج می‌کند یا حتی دختری که تعهد ازدواج با کسی بسته است، به اختیار خود «ساری»؛ که چیزی شبیه روسری است؛ بر سر خود می‌گذارد.

نسبی‌گرایی اخلاقی زیر چادر!
در هر جای دیگر دنیا نیز پوشیدگی یا حجاب تناسب مستقیمی با فرهنگ های بومی و ویژگی‌های جغرافیایی دارد اما آنچه که ثابت و ماندگار است لزوم رعایت عفت و حیا در عرصه عمومی است.
 
بنابر تعریفی که ذکر شد می‌توان این نتیجه را گرفت که حجاب در ایران در وهله اول یک امر فرادینی است، دوم: آنچه که امروز تحت عنوان حجاب، خواه به شکل چادر و خواه به شکل مقنعه و مانتو بلند در ایران مرسوم است محصول یک مکانیسم مشترک بین ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی و شاخصه‌های جغرافیایی و زمانی است.
 
 
حتی در بدبینانه‌ترین حالتی بسیاری از افرادی که قائل به یک نظام اخلاقی سکولار هستند نیز، حجاب را به عنوان یک ارزش اجتماعی متعالی می‌دانند تا جایی که فرانتس فانون؛ اندیشمند فرانسوی نوشته است: نیروهای اشغال‌گر، در کشور مسلمان الجزایر مأموریت داشتند تا هویت و اصالت فرهنگی ملت الجزایر را نابود کنند و در این راه حداکثر کوشش خود را بر تخریب مسئله حجاب و چادر زنان متمرکز کرده بودند؛ زیرا آن را نشانه‌ی مهم اصالت ملی زنان الجزایری تلقی می‌کردند. از دیدگاه استعمارگران، هجوم به تار و پود جامعه‌ی اسلامی الجزایر، ابتدا باید از تحت تأثیر قرار دادن زنان آغاز می‌شد. دستگاه استعماری فرانسه برای مبارزه با حجاب زنان و بیرون کشیدن آنان از کانون خانواده، مبالغ هنگفتی را اختصاص داده بود. آن‌ها بر این باور بودند که حجاب زن سدّ محکم و دژ عظیمی در برابر نفوذ غربی‌هاست. هر چادری که کنار گذاشته شود، افق جدید و گام بلندی در تسلط استعمارگران بر کشورهای اسلامی است. پس از دیدن هر زن مسلمانی که حجاب را کنار گذاشته است، امید تسلط آنان ده برابر می‌گردد. با هر چادری که رها می‌گردد، گویی جامعه اسلامی برای پذیرش و تسلیم در برابر استعمارگران آماده‌تر می‌شود.» 

ابتذال دساحت اندیشه حجاب را قربانی کرد.

با این حال علت چه می‌تواند باشد که برخی از مدعیان نوگرایی چه در ساحت دین و چه در ساحت اندیشه همواره تیغ خود را بر گوهر حجاب در اذهان عمومی می‌کشند؟ اگر به روشنفکر بودن این افراد باشد، که تاریخ روشنفکری ثابت کرده است که این پدیده یعنی حجاب را باید پاس داشت. اگر هم مشکل این افراد با حکومت دینی و به گفته خودشان حجاب اجباری است پس چرا قائلان به اخلاق سکولار هم ارزش حجاب را تایید می کنند و در تضاد با نظر آن‌ها رای صادر کرده اند؟
حال شما بگویید آیا طرفداری از بی حجابی یک مصداق بارزی از ابتذال در عرصه اندیشه نیست؟
انتهای پیام/

 

نویسنده :
سعید دهقانی
نظرات بینندگان