کد خبر: ۱۳۲۳۹۳
تاریخ انتشار: ۲۱:۲۱ - ۰۷ شهريور ۱۳۹۸
پنج شنبه ها با شهدا؛

شهیدی که با ندای يا مهدی به استقبال شهادت رفت+متن خاطره های خودنوشت شهید

او امام جماعت بچه ها بود و در شب آخر حياتش تا ساعت حدود 12 شب نگهباني داد و بعد به سنگر برگشت...
پایگاه خبری تحلیلی شیرازه: شهيد محمد کريم مقامي در سال 1334 در روستاي جنت آباد سه کيلومتري آباده در يک خانواده کاملا مذهبي متولد شد. از همان کودکي سخت پاي بند به قوانين و مراسم مذهبي بود از جمله شبهاي احياء را تا سحر به بيدار مي نشست و هم صدا با بقيه شب زنده داران مراسم دعا را بجاي مي آورد . نبوغش در يادگيري و عمل به دستورات اسلام زبانزد خاص و عام بود .

قاری قرآن
 در روستا مدرسه ای نبود و محمد کریم مجبور شد دوران ابتدایی خود را در مدرسه عنايت آباد روستای مجاور بگذراند. در اين دوران روخواني قرآن را کاملا ياد گرفته بود و تعدادي از سوره هاي کوتاه آخر قرآن را نيز از حفظ کرده بود و در مراسم مذهبي قبل از شروع برنامه تلاوت مي نمود. بعد از اتمام دوره ابتدائي به علت علاقه شديدش به کشاورزي و فنون مکانيکي وارد هنرستان آباده شد و ديپلم مکانيک ماشينهاي کشاورزي را اخذ نمود .

معروف به آشیخ
در زمان رژیم شاهنشاهی و برنامه هایی که برپا می کرد تا جوانان را به خود جذب کند و در جامعه فساد اخلاقي را رواج دهد ، محمدکریم در مقابل این برنامه ها قد علم می کرد و نمی گذاشت حتی دوستانش در این برنامه ها شرکت کنند و همواره  دوستان و همدرسان خود را به راه راست و حق هدایت می کرد و از هر فرصتي جهت پیشبرد آرمانها ی اسلامی استفاده مي کرد. از این جهت او در هنرستان به آشيخ معروف بود.

فوق ديپلم مکانيک
 پس از اخذ ديپلم وارد انسيتو تکنولوژي رشت (لاکان) شد و مدت دو سال را نيز به تحصيل در آنجا پرداخت و موفق به دريافت فوق ديپلم مکانيک ماشينهاي کشاورزي شد. از آن پس دوران سربازي را با عنوان سپاهي ترويج در يکي از روستاهاي اردکان فارس به نام سرتلي سپري کرد .
گر چه هدف رژيم از فرستادن افرادي به نام سپاهي ترويج به روستاهاي محروم جز تبليغ و سرگرم کردن جوانان و خام کردن مردم نبود ولي اين شهيد عزيز علي رغم ميل باطني رژيم شبانه روز در اين روستا فعاليت نمود و موفق شد يک منبع آب آشاميدني بهداشتي ( اين مردم محروم از آب يک رودخانه گل آلود جهت آشاميدن استفاده مي کردند ) و يک حمام دوشي و يک مسجد و يک موتور توليد برق با ياري مردم احداث کند.

هدفم خدمت به جامعه است
ساواک از فعاليتهاي او با خبر شد و او را از طريق ژاندارمري به اردکان خواستند و سوالهائي در زمينه فعاليتهايش و انگيزه اش از فعاليت را خواسته بودند ولي او با قاطعيت گفته بودند من هدفم خدمت به جامعه به خاطر خداست و تا جان در بدن دارم همينطور حرکت مي کنم .
بعد از اتمام دوره سربازي (سپاهي گري ) تمام کوشش خود را صرف در کارهاي توليدي نمود و هميشه مي گفت: کشور ما را خراب کردند و رفتند و امروز ما صاحب کشوري ورشکسته هستيم . پس بايد بکوشيم و خودمان توليد کنيم که اگر کوشش نکنيم ، آمريکا را از درب خارج کرديم ولي از پنجره باز مي گردد .
او به آباده رفت و با احداث یک مرغداری شروع به کار کرد.
 
فردا دير است
 با آغاز عمليات رمضان و پیام امام که فرمودند : جوانان عزيز جبهه ها را پر کنيد که فردا دير است . محمدکریم به محض شنيدن پيام امام تمام کار خود را زمين گذاشت و در روز قدس عازم جبهه شد و هرچه به او گوشزد مي شد که شما فعلا کار داري بعدا به جبهه برو مي گفت : امام فرمودند فردا دير است و ما بايد به جبهه برويم اگر پشتيبان ولايت فقيه هستيم.

متن خاطره خودنوشت؛
مقر فرماندهی
به نام خدا : در اول روز در درمان به مقر فرماندهی تیپ پس از صرف نهار ما را عازم به خط مقدم کردند جهت پشتیبانی تیپ اسم نجف اشرف که ادامه آخرش مرحله عملیات رمضان بود حدود ساعت 5 بعد ازظهر حرکت کردیم و نزدیکی تاریکی هوا بود که به زیر آتش سنگین دشمن که از سه طرف بر ما می بارید پشت اولین مثلث که به سبک اسرائیلی است مستقر شدیم. تیپ را زیر آتش سنگین به صبح رسانیدیم که 6 تن از برادران ما مجروح شدند که به دلائلی دستور عقب نشینی دادند .

جنایات صدام
پس از بازگشت چند روزی در مقر بودیم سپس به اهواز جهت استراحت بازگشتیم و بعد از این که همگی به مقر برگشتیم سپس جهت بازدید از جنایات صدام به خرمشهر رفتم که صحنه بسیار دل خراشی بود از جنایت و خرابی های شهر که ... آن توسط رزمندگان گویای امدادهای غیبی و لطف و محبت باریتعالی نسبت به ما بندگان ناشکر بود .

گردان خط شکن
 سپس در تاریخ 19مرداد 1361 با دوشب رزم شبانه و آموزش قرار بر این شد که به عنوان گردان خط شکن عازم خط مقدم شویم تا این که در تاریخ 21مرداد 1361 ساعت 4 بعد از ظهر عازم جبهه شدیم و در جای خود که حدود فاصله در چند نفر 400 متر 1000 متر است و به صورت منحنی در دل دشمن بود مستقر شدیم .

امداد غیبی
شب دوم  به عنوان تیر بارچی در آخرین نقطه ای که شیار خطرناک بود مستقر شدیم چون از آن به قصد، نیرویی نبود و هر آن امکان داشت که زیر آتش سنگین دشمن خط شکسته شود ولی مگر می توان امدادها و لطف و محبت پروردگار و عنایت امام زمان ( عج ) را فراموش کرد که این گونه دشمن و خستگی در دل دشمن می اندازد که این کار کوچک ترین حرکتی در جهت حمله را از دشمن سلب می کند. خدایا تو می دانی که این عنایت در ما گناه کاران نیست .

باران خمپاره ...
 دو شب بعد در تاریخ 27مرداد 1361 آماده باش صد در صد بود که حرکت های دشمن بسیار مشکوک بود. آتش دشمن بسیار سخت و شدید بود و از آسمان و زمین خمپاره و خمسه خمسه و توپ و کالیبر می بارید که تا صبح برادران از زیر این آتش و با دعا و نیایش صبر کردند . خدایا اگر لطف و محبت تو نبود مگر می شود که این همه آتش خمپاره ما را ندرد؟!...

بوسه ای بر پیشانی  شهید
 شب قبل این حادثه با یک خمپاره 8 نفر از برادران مجروح شدند ( م ) و در این شب یکی از برادران که بسیار بسیار مظلوم واقع شده بود شهید شد که فردای آن روز 28مرداد 1361 با برادر صادقی، بوسه ای بر پیشانیش زدم. او را به محله شهدا تحویل دادیم .


آخرین نوشته شهید یک روز قبل از شهادت
رمز یا مهدی ادرکنی
 گلوله های خمپاره بود که آرپی چی در چند متری سنگر می خورد و صدای ترکش آن زوزه کشان از چند طرف ما گذشت ما که تنها با اتکای به خدا و ایمان و رمز یا مهدی ادرکنی خبر دیگری نداشتیم با شلیک چند گلوله هوشیاری خود را به دشمن اعلان کردیم.
 در بعضی از سنگرها آن چنان شور و هیجانی دیده می شد و انسان دوست و دشمن زیر آن همه آتش سنگین بدون در نظر گرفتن آن همه تیر به طرف دشمن حرکت کند . زیرا یاد خدا در قلب ما آرامش می داد و می دانستم که لطف و دعای امام امت و مردم و فرماندهی امام عصر حامی بود سنگینی آتش تا ساعت 10 شب جمعه به طول انجامید...
 این شب با لطف و عنایت پروردگار و وساطت امام زمان ( عج ) با چند مجروح و شهید به صبح رسید.
 اکنون ساعت 4 بعد ازظهر شنبه 30 مرداد 1361 می باشد و آتش خمپاره دشمن شروع شده ببینم یکی از برادران سراسیمه می آید بعد صدا می زند برادر برادر لطف کنید آمبولانس که سه تن از برادران مجرود در اثر ترکش خمپاره مجروح شده اند در پنج دقیقه بعد از ساعت چهار برادران مجروح به اورژانش منتقل شدند..

با ندای يا مهدی به استقبال شهادت رفت
 بچه ها به محمد کریم علاقه وافری داشتند . او امام جماعت بچه ها بود و در شب آخر حياتش تا ساعت حدود 12 شب نگهباني داد و بعد به سنگر برگشت و شروع به خواندن دعا و نيايش کرد و تا ساعت 3 بعد از نيمه شب بيدار بود. نماز شب را با قلبي سرشار از عشق به الله بجای آورد و براي نماز صبح برادرها را بيدار کرد و همه با هم نماز  خوانند.
وی سرانجام در یکم شهریور ماه 1361 در ساعت 5:10 صبح در عمليات رمضان در جبهه کوشک بر اثر اصابت تير به قلب با نداي يا مهدي در جلو درب سنگر به شهادت مي رسد.

نظرات بینندگان