کد خبر: ۱۳۹۹۱۷
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۴ - ۰۱ تير ۱۳۹۹
آن سوی کرونا؛

زحمات کادر درمان در مراحل تست کرونا از زبان یک پژوهشگر غسّال

وارد که شدم، قیافه‌ پرستار توجهم را جلب کرد. ماسک، شیلد، عینک محافظ، دستکش و روپوش سفید نیمه‌شفافی که از روی کفش تا سرش را پوشانده، ترکیب لباس رزم اوست. ترکیبی که حتی راه رفتن را هم سخت‌ می‌کند. به این فکر می‌کنم که بودن در این لباس‌ها، در زمان طولانی یک شیفت چقدر سخت است.

فعال فرهنگی اهل شیراز که خودش در دوران کرونا تجربه جهاد سلامت را با حضور در برنامه تغسیل اموات کرونایی تجربه کرده، در این متن به تقدیر از زحمات کادر درمانی حاضر در آزمایشگاه‌های تست کرونا پرداخته است. به زعم او، این بخش از زحمات کادر درمان در جهاد مدافعان سلامت، کمتر در رسانه‌ها منعکس شده است.

مرکز بهداشت شهدای انقلاب شیراز تست کرونا محمدحسین عظیمی
مرکز بهداشت شهدای انقلاب شیراز
جهاد؛ ادای دین به روح‌الله

بعد از دو بار حضور در برنامه جهادی غسل و کفن اموات کرونایی، حاج آقا همایی مجبورمان کرد تست کرونا بدهیم. اولش قبول نمی‌کردیم. حاج آقا تهدیدمان کرد که اگر تست ندهیم، دیگر اجازه نمی‌دهد در فرآیند تغسیل اموات کرونایی شرکت کنیم. همین تهدید هم کافی بود تا همه برای تست دادن به خط شویم.
این آدم‌ها عجیب‌ترین موجودات کره خاکی به نظر می‌رسیدند. جوانان دست‌پرورده‌ سیدعلی خامنه‌ای، برای جدا نشدن از کاری که بیش از سه ماه هست آن‌ها را هر روز در یک قدمی مرگ قرار می‌دهد، حاضرند هر کاری بکنند. به حاج مجید می‌گویم اسم گروه جهادی‌تان را تغییر بدهید بهتر است. بگذارید «دیوانگان خمینی»، بر وزن دیوانگان حسینی!

ناقلان را اشاره‌ای است!

قرار شد برای تست، تا قبل از نماز ظهر، به مرکز بهداشت شهدای انقلاب برویم. لباس‌های مخصوص غسل اموات را که در‌آوردیم، با شاهین راهی مرکز بهداشت شدیم. به مرکز که رسیدیم، جمعیتی که با رعایت فاصله اجتماعی در صف ایستاده‌اند، بیش از انتظارمان بود. کاش همه مردم همینقدر سریع به دنبال جلوگیری از شیوع بیماری باشند. دلیل نمی‌شود اگر سالم هستیم، تست ندهیم. شاید ناقل باشیم و خودمان ندانیم. تصمیم گرفتیم در زمان خلوت‌تری برای تست حاضر شویم. قرارمان شد ساعت ۷شب.
ساعت۷ که می‌رسیم، مرکز بهداشت خلوت‌تر است. نگهبان چند نفر چند نفر اجازه‌ی ورود می‌دهد. جلوتر از ما یک خانواده‌ی چهار نفری وارد مرکز شدند. مردی جوان با لباس آبی آستین کوتاه با همسر و دو فرزندش وارد مرکز می‌شوند. روی دست مرد جوان، خالکوبی گل‌درشتی خودنمایی می‌کرد.

اذن دخول

بعد از حدود ده دقیقه، بالاخره نگهبان به ما هم اجازه‌ ورود می‌دهد. شش هفت نفر از بچه‌های گروه جهادی با هم وارد حیاط مرکز بهداشت می‌شویم. همراه ما یک حاج آقای سید هم هست که در کار تدفین اموات کرونایی است. می‌گوید دو هفته پیش هم تست داده. شاهین بلافاصله جهت تنویر افکارمان، نحوه‌ تست را می‌پرسد. حاج آقا گفت با دو تا چوب، شبیه گوش پاک‌کن، از درون حلق و بینی‌مان نمونه برمی‌دارند. اگر تست‌مان مثبت باشد، ۲۴ساعت بعد اطلاع می‌دهند و اگر منفی، خبری در کار نیست.
دوباره نگهبان صدای‌مان می‌زند که به طبقه‌ی بالا برویم و وارد مراحل تست شویم. نگهبان می‌گوید مردم برای اینکه در زمان‌های شلوغی مرکز به آن‌جا نیایند، می‌توانند تلفنی وقت بگیرند. وقتی به طبقه‌ی بالای ساختمان می‌رسیم، آقایی که پایین بود را دوباره می‌بینیم. شاهین می‌پرسد چرا خانوادگی برای تست آمده‌اند؟ توضیح می‌دهد که تست کرونای پدرش چند روز پیش مثبت شده و آنها هم که با پدر در تماس بوده‌اند، آمده‌اند تست بدهند تا خیال‌شان راحت شود.

غربال بیشتر، شیوع کمتر

تست کرونا سه مرحله دارد. در مرحله‌ اول، پزشک مرکز علائم بالینی‌مان را چک می‌کند. دکتر چند تا سوال می‌پرسد. جوابم به همه‌ علائم، منفی است. در شیراز و در مرکز شهدای انقلاب، از هرکس بخواهد تست رایگان می گیرند. از دکتر می‌پرسم هزینه‌ی هر تست برای مرکزدرمان چقدر در می‌آید؟ می‌گوید ۴۰۰هزار تومان. دوباره می‌پرسم از هر کسی بیاید تست می‌گیرید؟ این جوری مردم هجوم نمی‌آورند؟ با قیافه‌ حق به جانبی می‌گوید: «هر چه بیشتر تست بدهند، تعداد بیشتری غربال می‌شوند و این در کل به نفع کشور است.»

در مرحله‌ بعدی، وارد اتاق مراقب سلامت می‌شویم. دو تا خانم نشسته‌اند و ریز ریز می‌خندند. نمی‌دانم به چه می‌خندند، ولی ظاهرا نمی‌توانستند خنده‌شان را کنترل کنند. اینجا بیشتر از مشخصات فردی می‌پرسند. یکی از خانم‌ها می‌پرسد شغل‌تان چیست؟ به او گفتم پژوهشگرم. می‌پرسد آرایشگر؟ مجبور شدم بلندتر بگویم پژوهشگر! وقتی می‌فهمند اشتباه شنیده‌اند، دوباره شروع می‌کنند به خندیدن. با دیدن تعجب من، وقتی خندیدن‌شان تمام شد، عذرخواهی کردند. می‌گویند: «از صبح تا حالا شما صد و چهارمین مراجعه‌کننده هستید. به اواخر شیفت که می‌رسد، دیگر صداها را قاطی پاتی می‌شنویم.» وقتی فهمیدم دلیل خنده‌های قبلی چه بود، خداقوت گفتم. احتمالا برای نفر قبلی هم چنین اتفاقی افتاده. رفتند سر اصل مطلب: «در روزهای گذشته با کسی که کرونا داشته، ارتباط داشته‌اید؟». گفتم چند باری اموات کرونایی را غسل ‌دادم. این بار آن‌ها خداقوت گفتند. سوالاتشان که تمام شد به اتاق بعدی می‌روم. سردرش نوشته «اتاق تست».

لباس رزم

وارد که شدم، قیافه‌ پرستار توجهم را جلب کرد. ماسک، شیلد، عینک محافظ، دستکش و روپوش سفید نیمه‌شفافی که از روی کفش تا سرش را پوشانده، ترکیب لباس رزم اوست. ترکیبی که حتی راه رفتن را هم سخت‌ می‌کند. به این فکر می‌کنم که بودن در این لباس‌ها، در زمان طولانی یک شیفت چقدر سخت است. مخصوصا اگر مثل خانم‌های مراقب سلامت از صبح تا الان در حال تست گرفتن باشد.
خانم پرستار محترمانه می‌گوید بر روی صندلی بنشینم تا نمونه بگیرد. نمونه‌گیری همانی بود که حاج‌آقا تعریف کرده بود. اول چیزی شبیه گوش‌پاک‌کن را وارد دهانم کرد و تا اواسط حلق برد. آن را داخل جعبه‌‌ای که مشخصاتم بر روی آن درج شده می‌گذارد و گوش‌پاک‌کن بعدی را وارد بینی‌ام می‌کند. ناخودآگاه خودم را عقب می‌کشم. می‌گوید عقب نروم. گوش‌پاک‌کن که تا آخر بینی رفت، ناخودآگاه اشک از چشمم سرازیر شد. کارش که تمام شد، خاضعانه تشکر می‌کنم و بیرون می‌آیم.
صدای اذان مغرب در گوشم می‌پیچد، ولی فکرم با افرادی است که در مرکز کار می‌کنند. به این فکر می‌کنم این‌ آدم‌ها از بقیه‌ کادر درمان مظلوم‌ترند. هم مثل آنها کاملا در معرض ابتلاء به کرونا هستند و هم اثری از فعالیت‌هایشان در رسانه‌ها دیده نمی‌شود.

نگارش: محمدحسین عظیمی
ویرایش: حسین دارابی


نظرات بینندگان