کد خبر: ۱۴۱۹۳۰
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۵ - ۲۸ شهريور ۱۳۹۹

نقد سریال: هم‌گناه؛ گناهی به بزرگی نابودی خانواده

«هم‌گناه» سریالی پرمخاطب در پخش شبکه خانگی بود که هفته گذشته به ایستگاه پایانی خود رسید. این سریال در نظرسنجی‌ها رتبه اول پرمخاطبترین سریال را به خود اختصاص داد. پیرنگ و خرده‌پیرنگ‌های این سریال از یک سو و از سوی دیگر، توانایی نویسنده در ایجاد تعلیق و گره‌های داستانی به واسطه خلق موقعیت‌های متفاوت، کشش قصه را به حدی از مطلوبیّت می‌رساند که مخاطب سریال پیگیر تماشای همه قسمت‌های آن باشد. شاید برخورداری از همین شاخصه‌ها بوده که موجب تحسین منتقدین و سایت‌های معتبر سینمایی از این سریال شده باشد.
می‌توان با لحاظ معیارهای دیگری، قضاوت متمایزی در خصوص این سریال داشت. نگارنده برآن است که سریال «هم‌گناه» با اختلاف، ضدخانواده‌ترین سریالی است که پس از انقلاب اسلامی و ذیل سیاست‌های فرهنگی انقلاب، ساخته و پخش شده است. در یک نگاه کلّی به مضمون سریال یادشده، در می‌یابیم که تمامی اتفاقات داستان در بستر یک خانواده اصیل و ریشه ‌دار، رخ می‌دهد. پایبندی به سنت‌های خانوادگی به عنوان منشأ بروز همه تنش‌ها در این داستان، گره‌های درام را شکل داده و به اصطلاح آن را داراماتیزه می‌سازد. تقابل همه کوچک‌ترهای خانواده که به مثابه نمادی از چندگونگیِ فرهنگیِ نوظهور است با بزرگ‍ترهای خانواده که به منزله نماد سنت، اصالت و ساختارحاکم، معرفی می‌شود، جنگی درون‌خانوادگی  را در قصه سریال رقم می‌زند که مدام در حال تعمیق و گسترش است. نگاه پست‌مدرن بر تمامی سریال حاکم است و یکی از پررنگ‌ترین دلایل آن را در جدال بی‌وفقه‌ای مشاهده می‌کنیم که میان کوچکترهای خانواده به عنوان نماینده ایده‌های چندگانه فرهنگی در اجتماع با بزرگترهای خانواده به عنوان نماینده ساختارهای اقتدارگرا، برای اثبات وجود و استمرار بقاء خویش وجود دارد.

«فرید» یادآور کاراکتر معروف «پدرخوانده»، نماد تمام‌عیار پدرسالاری است که با تمام وجود تلاش می‌کند خانواده را در چهارچوب‌های سنتی خود حفظ کند و فاقد هرگونه درکی از علایق و سلایق شخصی اعضاء خانواده است. وی سعی‌می‌کند میان آن‌ها و انتخاب‌هایشان که عموماً حول موضوع عشق و احیاناً ازدواج می‌چرخد، جدایی بیندازد و به‌زعم خویش، اعضای خانواده را به آغوش خانواده هدایت کرده و به سمت سنت‌های آن بازمی‌گرداند.

«سوگلِ خلیق»  ِبه عنوان بازیگر نقش «سیما» یک ترنس را به تصویر می‌کشد که به‌دنبال عمل جراحی برای تغییر جنسیت است و پدرش به عنوان نماینده سنت و فرهنگ، این تغییر را ناهنجاری تلقی کرده و قصد دارد دخترش را «شوهر» دهد. او هم با نقشه قبلی خودکشی کرده و تعارضات، بی‌احترامی‌ها یا توهین‌های دوطرفه را به نمایش می‌گذارد که حاکی از چهره‌ای زشت میان پدر و دختر است که از جنبه عاطفی و احساسی پدید آمده است. کاراکتر سیما در نسل اخیر سریال‌های شبکه خانگی،  چندمین بار است که تکرار می‌شود ولی نه به شکل تعارض پدر- دختری. به نظرمی‌رسد رسانه‌های داخلی، سوژه ترنس‌ها را دستمایه مناسبی دانسته و علاقه دارند به شکل غلوآمیزی آن را بازنمایی کنند. این در حالی است که می‌دانیم، چه بسیار انسان‌های سالم و نرمالی که به‌ مدد روانکاوی‌ها و روانشناسی‌ها و نیز به تبع آموزش‌ها و روش‌های غربی به سمت ترنس‌بودن حرکت کردند و از مسیر طبیعی حیات خویش خارج شدند. نگارنده با تغبیر جنسیت افرادی که اثبات شود در شرایط واقعی دچار تعارض در جسم و روح هستند، مخالفتی ندارد؛ چه‌این‌که این موضوع تحت عنوان «خنثی» در فقه اسلامی احکام مخصوص به خود را دارد و فتوای معروفی که پس از انقلاب از امام خمینی (ره) صادر شد، جراحی را برای این افراد مجاز و مشروع کرد. اما بحث در واقعی بودن حس «جنسی دیگربودن» است. روشن است که درصد افراد غیرعادی بشر که واقعا دچار اختلال در خلقت باشند در اقلیت است؛ اما فرهنگ حاکم بر دنیای مدرن، اصرار دارد که این تعداد را بیش از آن‌چه واقعاً هست، بازنمایی کند. روانشناشی و روانکاوی به عنوان دو علم مدرن و پست‌مدرن، در جهت خدمت به اهداف نظام سرمایه‌داری، مسیر این تغییرات را هموارکرده و رسانه به عنوان بهترین ابزار بازنمایی واقعیات مبتنی بر آن‌چه نظام مذکور می‌طلبد، تمامی تلاش خود را برای تحقق این هدف، انجام می‌دهد.

«آرمان» پسرخواهر فرید است که در بازتولید سنت خانوادگی از برادرش فرید، دست کمی ندارد. آرمان یک پسر ناهنجار و دارای روابط نامشروع است،  اما در یک حادثه به زنی مطلقه و بچه‌دار که۱۴ سال از خودش بزرگ‌تراست، دل می‌بازد و پنهانی با او زندگی می‌کند. صرف‌نظر از این‌که هیچ‌گاه در سریال روشن نمی‌شود که این دو در یک ازدواج مشروع (اعم از دائم یا موقت) هم‌خانه شده‌اند تا بیننده از ظن خود یار این‌معنا شود، مخالفت فرید و فریده با این ازدواج ناهنجار، آرمان را به تعارضی شدید با مادر و دایی‌اش می‌کشاند. این تعارض به تکرار جنگ لفظی و فیزیکی با دایی به عنوان بزرگ خاندان و دعوا با مادر و ترک خانه مادری منجر می‌شود. فیلمساز به عمد در سکانس‌هایی مفصل و پرکشش این دعواهای جذاب را به قاب تصویر می‌کشد تا به مخاطب خویش القاء کند که چهارچوب خانواده یعنی مادر و بزرگ‌تر، هیچ حرمتی ندارد و برای رسیدن به خواسته‌ات ـ حال هرچه که می‌خواهد باشد، مهم نسیت ـ می‌توانی خانواده را نادیده بگیری و بر سر بزرگ‌ترهایت فریاد برآوری و حتی اگر لازم شد در حد مرگ کتکشان بزنی.

برادر آرمان به نام «امین» که خواننده معروفی است با دختری به نام «نیکی» نامزد کرده که بعدها مشخص می‌شود، کسی که ادعا می‌کرده نیست و به دروغ و به خاطر محذوراتی که داشته، کسانی را به دروغ پدر و مادر واقعی خود معرفی کرده است و این یعنی برای رسیدن به خواسته‌ات پنهان‌کاری کن و دورغ بگو تا به هدفت برسی. . کاراکتر نیکی آنقدر عاشق امین است که مخاطب، ناخودآگاه با دروغ او همرا می‌شود و به او حق می‌دهد.

چالش محوری در این سریال که داستان اصلی به او اختصاص دارد شخصیت «پیمان» با بازی پدرام شریفی است که به دلیل تهدید فرید و فریده با مادرش که حالا مرحوم شده، در کودکی از زندگی فریبرز- یکی دیگراز برادران صبوری  ـ اخراج شده، آن‌هم به دلیل تفاوت طبقاتی مادرش با خانواده صبوری. فریبرز سال‌ها در فراق آن‌ها بدون علم به دلیل گم‌شدن ناگهانی‌شان سوخته است. حالا پیمان که پسر برومندی شده و به لطف دایی خلاف‌کارش به یک تبهکار حرفه‌ای بدل گشته، برای انتقام از صبوری‌ها به یکباره در زندگی پدرش که یک سرهنگ پلیس است، وارد می‌شود. او بی‌وقفه برای نابودی پدرش و خانواده او می‌جنگد و به احساسات پدرش و حتی بی‌اطلاعی او از دلیل نبودنش اهمیتی نمی‌دهد. در سکانس‌های مختلف، پیمان را با مادرش در یک خانه می‌بینیم؛ اما در پایان سریال روشن می‌شود که مادرش سال‌هاست مرده و اوبه خاطر یک بیماری روانی او را زنده می‌بیند. سکانس تلخ و سیاهی در ارتباط مادر و پسر وجود دارد که شاید هرگز در سینمای ایران، بدیلی نداشته است و آن‌هم سکانس «مادر کشی» است. پیمان با نقشه نابودی خانواده صبوری وارد این خانواده می‌شود و سعی می‌کند قلب دختر بزرگ فرید یعنی سارا را که به تازگی از یک رابطه عاطفی شکست خورده، تصاحب کند و او را رها کند تا انتقام مادرش را بگیرد. اما خودش به سارا دل می‌بازد و دچار عذاب وجدان شده و با تخیل مادرش بر سر این عشق، دچار اختلاف می‌شود و وقتی مادرش به احساس او به سارا می‌تازد با کلاه کاسکت چنان بر سرش می‌کوبد تا مادر به خون مرگ خویش می‌غلطد. گرچه بعدها مادر دوباره در ذهن پیمان زنده می‌شود؛ اما صحنه تعارض مادر ـ پسری بر سر دختر مورد علاقه پسر که موافق میل مادر نیست، خصوصاً در دوران معاصر که بسیاری انتخا‌ب‌ها خارج از خانواده رخ‌می‌دهد، زیاد اتفاق می‌افتد. این سکانس، تراژیک و اثرگذار است که به مدد قدرت اثرگذاری رسانه، چنان در ناخودآگاه مخاطب جامی‌گیرد که قابلیت تکرار در دنیای واقعی را با خود داشته باشد.

«فرهاد» پسر دیگر خانواده است که ده سال پیش در یک تصادف،  مردی را به غیرعمد می‌کشد و باز هم به تشویق پدرخوانده «فرید» از ایران خارج می‌شود و حالا برای خلاصی از عذاب وجدان و جبران مافات به ایران بازگشته و دختری که با خطای او بی‌سرپرست شده را دور از چشم خانواده با یک عقد صوری به سرپرستی خویش درآورده است. اما با پدید آمده عشق میان او و دختر، کم سن و سال مرد مقتول، دختر مورد نظر خانواده‌اش را رها کرده و ازدواجش را واقعی می‌کند. بازهم فرید اصرار بر مخفی‌کاری نموده و با فتنه‌انگیزی برای جدایی فرهاد از دختر مقتول تلاش می‌کند. اما جنگ علنی آرمان با خانواده برای حفظ رابطه‌اش با زن مورد علاقه‌اش او را به مخالفت باخانواده تهییج کرده و ازدواجش را در خانواده علنی می‌کند.

سارا دختر بزرگ فرید که نماد ادب و اخلاق در سریال است، پدرش را نه به نام پدر که به اسم کوچک صدا می‌کند و عموهایش را نیز به نام. این معنا به شکل عمومی در کجای فرهنگ ایرانی ما حتی صرف‌نظر از نگاه اسلام و قرآن به پدر و مادر و بزرگ‌ترها وجود دارد که سریال اصرار دارد آن را عادی‌سازی کند؟!

نهایت ‌این‌که اباحی‌گری و عدم تعهد به خانواده، غیرمنطقی بودن سنت‌ها، جهالت و نادانی بزرگ‌ترها و نداشتن درک درست از شرایط نسل بعدی و توسل به هر عمل غیراخلاقی برای حفظ سنت‌ها، پیام‌های اصلی این سریال پرمخاطب بودند.  اتمام داستان با تحول ناگهانی فرید و فریده به پذیرش مسئولیت همه مشکلات خانواده، مثل آبشاری بلند، مخاطب را از نوک قله تعلیق، به زمین می‌کوبد و فیلمساز را به هدف خود که دست برداشتن بزرگ‌ترهای خانواده، از سنت و فرهنگ و همراه شدن با خواسته نسل بعدی است، نزدیک می‌کند. این پایان بی‌مقدمه و زودهنگام ـ گذشته از زیر سوال بردن منطق روایی داستان و نمایش ناتوانی نویسنده ـ مخاطب کوچک و بزرگ را به کوتاه آمدن پدر و مادر و بزرگ‌ترها در هر تعارضی میان آن‌ها با فرزندان و نسل بعد از خود رهنمون می‌سازد. پشت سرنهادن خانواده و جنگ و تحقیر بزرگ‌ترها و پانهادن بر حرمت پدر و مادر، درکشمکش‌ها و اختلاف‌نظرها، هم راه‌حل پیش‌روی نسل جوان در چالش‌هایی است که در آن‌ها گرفتار آمده‌است.

روشن است که حفظ حریم خانواده، خصوصاً احترام پدرو مادر، چنان نزد شرع مقدس، گران است که دومین دستور بلافاصله پس از دوری از شرک بالله قرارداده شده و خدای متعال حتی "اُف "به پدر و مادر را برای فرزندان برنمی‌تابد. اما در تعارضات میان والدین و فرزندان نه تحکّم و ظلم پدر و مادر جایز و رواست و نه هتاکی و بی‌حرمتی فرزندان، پذیرفتنی است و میزان در عدالت و انتخاب‌ها، شرع مقدس خواهد بود. حال آن‌که سریال برآن است تا ایده چندفرهنگی و نسبی‌گرایی خود را با کمک هنر هفتم  در سیاه کردن والدین و تضعیف نهاد خانواده و بازنمایی به‌حق بودن کوچک‌ترها، بر کرسی مقبولیت عمومی بنشاند. این توصیفات تردیدی باقی‌نمی‌گذارد که مصطفی کیایی در اولین هنرنمایی خود در شبکه خانگی، ضربه مهلکی بر پیکره خانواده به عنوان اصلی‌ترین نهاد ایرانی اسلامی که در طول تاریخ، ضامن بقاء جامعه و حفظ ارزش‌های ایرانی اسلامی بوده، وارد کرده است. آمار۲۰ میلیونی تماشای قسمت آخر این سریال در فیلیمو، زنگ خطری برای مسئولین نهادهای نظارتی بر تولیدات فرهنگی ـ تصویری را با صدای گوش‌خراشی به صدا درآورده است… باشد که گوش شنوایی بشنود.

 

 

پریسا راد

عضو پژوهشی معاونت خواهران: مؤسسه فتوح اندیشه

نظرات بینندگان