کد خبر: ۱۵۲۷۵۲
تاریخ انتشار: ۱۹:۴۸ - ۲۶ بهمن ۱۴۰۰
به بهانه روز پدر؛

روایت پدری دلسوخته از فرزندان شهیدش/روز پدر چه خوب بر قامت خمیده پدران شهدا می نشیند

پدر بودن خود یک واژه با عظمت است که بر قامت بلند پدرانمان خوب نشسته است اما این واژه زمانی معنای دوچندان پیدا می کند که بر قامت خمیده پدران شهید می نشیند شهیدانی که بی دست و سر و پا، به آغوش پدر باز گشته اند.
به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه،پدران شهدا، اسوه‌های ایثار و نمونه‌های برتر استقامت و فداکاری و الگوی معنویت و صداقت هستند که در راه رضای معبود از بهترین سرمایه‌های خود گذشتند و فرزندان خود را در راه خدمت به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی نثار کردند.

آرام آرام روز پدر و فرخنده میلاد امیرالمومنین علی(ع) فرا رسید و به رسم هرساله، فرزندان برای دست بوسی به محضر پدر میروند، اما در این میان پدرانی هستند که به جز یک پلاک و وصیت‌نامه و یک سنگ قبر، هیچ نشانی از او ندارند.

تاکنون هرآنچه گفته شد، در مورد صبر مادران شهدا بود و کمتر کسی از پدران آنها برایمان گفته است؛ پدران شهید، مظهری از عشق، ایثار و استقامت هستند، پدرانی که سال‌هاست نبود فرزندان خود را تحمل می‌کنند.

وقتی با این پدران سخن می‌گوییم، آرامش خاصی در چهره آنها پیداست و شاید چندین سال از شهادت فرزندانشان سپری می‌شود اما هنوز وقتی نام آنها به میان می‌آید، اشک در چشمانشان جمع می‌شود و با صدایی لرزان می‌گویند؛ جگر گوشه‌ام بود، رفت و دیگر برنگشت...

این افراد شاید فرزندان دیگری هم داشته باشند اما فرزندان شهید خود را جور دیگری می‌دانند البته وقتی از گذشته‌ی خود سخن می‌گویند آشکار می‌شود که پسران آنها مانند خودشان بوده و نمونه‌ی بارز ضرب‌المثل «پسر کو ندارد نشان از پدر» کاملا به چشم می‌خورد.

به مناسبت همین روز مبارک به سراغ پدر شهیدان علی اکبر و محمد حسن عسکری می‌رویم تا این روز فرخنده و میمون را به آنها تبریک بگوییم و بخشی از روایت و خاطرات فرزندان شهیدش را در این نوشتار کوتاه منتشر کنیم.


حاج خسرو عسکری پدر این دو شهید بزرگوار که اهل و ساکن شهر مرودشت است با رویی گشاده از ما استقبال و بلافاصله شروع به ذکر خاطرات فرزندانش می‌کند و می‌گوید:علی اکبر متولد ۱۳۴۸ و محمد حسن متولد ۱۳۵۰ و فرزند سوم و چهارم من هستند .


وی افزود: محمد حسن در شب بیست و هشتم صفر مصادف با شهادت امام حسن مجتبی و رحلت پیامبر متولد شد به همین خاطر نامش را محمد حسن گذاشتیم.

وی اشاره ای به حضور و نحوه مجروح شدن فرزند بزرگترش علی اکبر کرد و ادامه داد:  شهید علی اکبر از همان ابتدای جنگ به جبهه رفت و در مرحله اول در دریاچه نمک شیمیایی شد اما چون مجروحیتش مختصر بود مجدد به جبهه بازگشت و در منطقه کردستان برای بار دوم به شدت مجروح گردید به گونه ای که تا چند روز اطلاعی از او نداشتیم تا اینکه ۱۵ روز پس از مجروح شدن یکی از دوستانش از بیمارستان بقیه الله تهران با ما تماس گرفت و اطلاع داد که شیمیایی شده است.
 
پدر شهید گفت: همان شب با یکی از دامادهایم  به سمت تهران حرکت کردم بعد از دیدن فرزندم به دلیل سوختگی صورت و اینکه بر اثر شیمیایی کبود شده بود او را نشناختم طوری که دلم را ریش کرد و اشک امانم نداد .

حاج عسکری به این قسمت از صحبتهایش که رسید با چند سرفه صدایش را صاف کرد تا بغض فروخفته درگلویش آشکار نشود و سپس ادامه داد: چشمهای آسیب دیده علی اکبر،  بدن سوخته و نفس های بریده بریده ناشی از گاز شیمیایی، باعث شد مدت زیادی را در بستر بیماری بیافتد، در این زمان، محمد حسن که اکنون تنها ۱۴ سال داشت و در قم نزد خواهرش مشغول تحصیل بود با دیدن مجروحیت برادر، بر خود وظیفه دانست که جای خالی او را در میدان نبرد پر کند به همین منظور تصمیم گرفت عازم جبهه شود، اما با مخالفت ما روبرو شد لذا شناسنامه اش را سه مرحله دست کاری و سنش را چند سالی بزرگ تر کرد تا او را بپذیرند.

پدر شهید در ادامه گفت: وقتی موفق نشد از مرودشت اعزام شود به همراه کریم خواهر زاده ام به فسا و کازرون رفتند تا شاید بتوانند از آنجا به جبهه بروند. وقتی میبینند کازرون هم امکان اعزام برایشان فراهم نمی‌شود چند روزی می‌مانند و به دلیل اینکه پولی که به همراه داشتند تمام می‌شود به قصد کسب مبلغی پول برای بازگشت به شهر خود، در یک مغازه چلو کبابی مشغول به کار می‌شوند اما صاحب مغازه آنها را بیرون میکند و میگوید برایم دردسر درست نکنید،این دو نوجوان از گردنه های کازرون پای پیاده حرکت میکنند تا بین راه کسی آنها را به شهر خود بازگرداند.


عسکری ادامه داد: در مسیر با دردسرها و مشقت بسیاری روبرو می‌شوند تا عاقبت به شهر مرودشت بر می گردند و من که تلاش و اشتیاق محمد حسن را برای رفتن به جبهه دیدم راضی شدم و او را با یکی از کاروانها راهی کردم .حاج علی اکبر هم پس از چندین روز با بهبودی جسمی مجدد راهی جبهه شد.

 به این ترتیب هر دو فرزند این پدر صبور به دفاع از میهن میپردازند.

این پدر صبور و با صلابت از اسارت سه ساله برادرش هم سخن گفت، برادی که در عملیات فتح المبین مفقود شده و تا مدتها خبری از وی نداشتند و عاقبت خبر اسارتش را دریافت می‌کنند.

حاج خسرو پدری داغ دیده که هنوز خاطرات فرزندان شهیدش را مو به مو به خاطر دارد به گوشه ای از خاطرات خود اشاره میکند، زمانی که دلتنگ فرزند می‌شود و با هر تلاشی بوده برای دیدن محمد حسن به میدان جنگ رفته و می فهمد که فرزندش به خاطر مراسم اربعین چند روزی را به شهرستان زادگاهش بازگشته و به سرعت خود را به منزل رسانده و چند روزی را کنار پسرش می ماند ولی به وقت بازگشت فرزند، از نحوه خداحافظی او می فهمد که این رجعتی بی بازگشت است و به مادر محمد حسن میگوید پسرمان دیگر باز نمی گردد.

محمد حسن باز عازم جبهه میشود و در کنار پسر عمه اش کریم که از ابتدا همیشه با هم بودند در عملیات کربلای ۴ شرکت می‌کنند و عاقبت در سال ۱۳۶۵ در همین عملیات به همراه کریم به شهادت می رسند،اما به گفته حاج عسکری پیکر شهید کریم رشیدی بعد از کربلای ۵ تفحص شده و به مرودشت باز میگردد اما تا مدتها هیچ کس نشانی از محمد حسن  نداشته و در این سه سال وی به هر دری میزند و تمام منطقه را در پی جنازه فرزندش جستجو میکنید و عاقبت به قصد آرامش دل و دخیل بستن به امام هشتم امام رضا (ع) به مشهد مقدس رهسپار و سه شب در حرم میماند .

وی گفت: در همان جا برایم مجسم شد که پیکر فرزندم پیدا شده بلافاصله به مرودشت برگشتم و من را برای شناسایی پسرم به سردخانه بیمارستان قدیم شهر بردند اما جنازه اش سری در بدن نداشت که بتوانم شناسایی اش کنم اما دراین سه سال به دلیل باقی ماندن زیر ماسه بادی پیکرش همچنان سالم بود، داماد بزرگم از مدارک و عکس موجود در جیب لباسش اطمینان پیدا کرد که جنازه محمد حسن است .

حاج عسگری می‌گوید: او که نور چشم مادر و امید قلب پدر بود رفت و آتش بر جان ما افروختی این آتش ما را به شهرهای دور کشاند تا اثری از او ببینیم ولی هر بار با دست خالی و بدون یوسف گمگشته به کلبه احزان خود برمی گشتیم و بالاخره در محرم سال ۱۳۶۸ یوسف گمگشته به بیت الاحزان  برگشت ولی بدون سر...

 پس از جستجو قرآن، کتاب دعا،کارت شناسایی و پلاک رزمی وی در لباس شهادت یافت گردید و این مرحمی بود بر قلب پدر و مادر و بالاخره در تاریخ پنجشنبه دوم شهریور 1368  در کنار شهدای انقلاب اسلامی در خاک زادگاهش آرمید.

پدر شهید به این قسمت از خاطرات شهادت فرزند که می‌رسد، اشک بی امان از چشم هایش جاری می شود و بغض فرو خفته اش سرباز می کند و مادر شهید که تا کنون در سکوت کامل کنار همسرش نشسته و کلمه به کلمه و جمله به جمله بیصدا اشک می ریخت، حالا با صدای بلند تر شروع به گریه می‌کند و با آه بلندی بخشی از خاطرات کودکی محمد حسن را تعریف می کند.

مادر شهیدان عسکری می گوید: مظلومیت، صداقت و مهربانی محمد حسن سه ویژگی بارزی بود که اورا دوست داشتنی تر می کرد و همواره از همان سنین کودکی به دیگران کمک می کرد و با دلسوزی تمام مرا در کارها یاری میکرد.

 وی در ادامه به روزهای سخت زندگی حاج علی اکبر نیز اشاره کرد و گفت: هرچند محمد حسن با شهادتش غم بزرگی را بر دلم گذاشت اما سالهای سخت زندگی علی اکبر، سرفه های بی امان و تنگی نفس هایی که گاه زندگی را برای او دشوار می کرد درد بی پایانی بود که باید هرروز تحملش می کردیم.


مادر شهید ادامه داد: این سختی و مشقت را زمانی بیشتر درک کردیم که بیماری کرونا همه گیر شد و ما نیز مبتلا شدیم و در مقطع کوتاهی سرفه های شدید و تنگی نفس امانمان را بریده بود در این زمان بیش از هر وقت دیگری سختی ها و رنج های لحظه به لحظه فرزندم را با جان و دل درک کردم و حسرت می خوردم که چرا نمی توانم برایش کاری انجام دهم.


محمد حسن فرزند شهید علی اکبر عسکری که نام عموی شهیدش را بر روی او گذاشته بودند تا این لحظه در سکوت کامل به خاطرات پدربزرگ و مادربزرگ از بدو تولد تا لحظه شهادت عمو و پدر گوش می‌داد.


 اما وی نیز حرف های ناگفته زیادی از سالهای درد و رنج پدر در دل نهان داشت، از سرفه های گاه و بیگاه، نفس هایی که به شماره می‌افتاد و شبهایی که مادرش مجبور بود تا صبح کنار بستر پدر بیدار بماند، از نفس هایی که فقط با دستگاه اکسیژن به راحتی بالا می آمد و از مهربانی پدر صبوری و استقامتش خاطرات بسیاری دارد. از روزهای آخر سخن گفت که پدر او را فرا خوانده و وصیت کرده و برادر و خواهرش را به او سپرده بود از توصیه های پدر در مورد پیروی از ولایت فقیه و حمایت از رهبری حرف زد.


قبل از ورود به منزل شهید عسکری از دوستان و همرزمانش شنیدیم که ارادت بسیار زیادی به حضرت فاطمه زهرا داشت به گونه ای که همواره نام حضرت زهرا(س) بر زبانش بود در این خصوص از فرزندش پرسیدیم آیا درست است در لحظه شهادت و در بستر بیماری با وجود این که همه به او گفتند بگو یا حسین بی اختیار نام حضرت زهرا را به زبان آورده است؟

محمد حسن جوانی که شاید در شرایط دیگری هیچ کس نمی توانست اشک های او را ببیند بی اختیار و با صدای بلند شروع به گریه کرد بغضی که لحظات زیادی در گلو نگه داشته بود سرباز کرد و بی امان اشک می ریخت دیگر نتوانست صحبت کند و فقط با حرکت سر گفته من را تایید کرد گویا او هم خوب می دانست که شاید لحظه شهادت حضرت مادر بر بالین شهید حاضر شده است.

این روزها که مزین به ولادت مولای متقیان و به نام روز پدر نامگذاری شده، شاید بهترین بهانه باشد برای سر تعظیم فرود آوردن در مقابل پدرانی همچون حاج خسرو عسکری که علاوه بر دو فرزند برومندش دو خواهر زاده و چند تن از نزدیکانش را فدایی راه اسلام و انقلاب کرده است.

چه پسندیده است که در این روزها روز پدر را به چنین پدرانی باغیرت و استقامت تبریک گفت آنان که از جگر گوشه خود گذشتند تا سرزمین و ناموسشان به دست دشمنان نیافتد


روز پدر را باید کمی آهسته تر تبریک گفت چون چه بسیارند فرزندان شهید مدافع حرم، مدافع امنیت و مدافع سلامت این سرزمین، چه بسیارند محمدحسن هایی که در روز پدر حسرت یک بار دیگر شنیدن صدا و نفس های بریده پدر را در دل دارند.

آری پدر بودن خود یک واژه با عظمت است که بر قامت بلند پدرانمان خوب نشسته است اما این واژه زمانی معنای دوچندان پیدا می کند که بر قامت خمیده پدران شهید می نشیند شهیدانی که بی دست و سر و پا، به آغوش پدر باز گشته اند.

بخشی از وصیت نامه شهید محمد حسن عسکری:

به نام آنکه هستی آفرید و ما را از قطره خونی به تکامل رساند، به دنیا می آورد رشد می دهد پس میمیرند و سپس زنده میکند...

با سلام به پیشگاه مقدس حضرت ولی الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین له الفدا.

من هم اکنون به راهی میروم که تمامی انسانهای واقعی به این راه پا گذاشته‌اند. امت حزب الله دنیا محل گذر است دنیا فانی است دنیا نگهدارنده جسم و جان ما نیست این تن ما عاقبت به زیر خروارها خاک، خاکی که خود از آن ساخته شده ایم دفع می گردد.

مگر نه این است که همه از او هستیم و به سوی او می‌رویم اگر در راه خدا صدها بار قطعه قطعه شویم ارزشمندتر است تا اینکه در راه لذت‌های دنیوی این جهان را ترک کنیم...

پس بکوشیم با ایمان باشیم جهاد چه کلمه زیبایی است جهاد کنید و در برابر ظلم سر فرود نیاورید تا انقلابمان همیشه پابرجا بماند...

بار الها حال که توفیق آمدن به جبهه را نصیبم کردی توفیق شهادت را نیز نصیب این بنده عاصی بنما.


انتهای پیام/س
نظرات بینندگان