کد خبر: ۱۷۲۱۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۸ - ۱۴ آبان ۱۳۹۰

جزئيات تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام

پوریزدان پرست از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره)گفت: با انتشار خبر اشغال لانه، بلافاصله تماس‌های دولت موقتی­ها با ما آغاز شد. مرتباً تماس می‌گرفتند و ما را تهدید می‌کردند و می‌گفتند:آنجایی را که شما گرفته‌اید سفارت یک ابرقدرت مثل آمریکاست! شما با چه جراتی پایتان را توی کفش آمریکا کرده‌اید.

دکتر سید محمد هاشم پوریزدان‌پرست، از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) و عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز در گفت وگوی تفصیلی با «خبرگزاری دانشجو» در شیراز، به تشریح تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پرداخت.

«خبرگزاری دانشجو» – جریان تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام از کجا کلید خورد؟

پوریزدان پرست: آبان سال ۱۳۵۸ محمدرضا شاه به بهانه درمان به پیشنهاد راکفلر که جزو بانکداران بزرگ آمریکا بود به آمریکا منتقل شد. با انتشار خبر انتقال شاه به آمریکا و پناهنده شدن وی، امام در سخنرانی‌هایشان شدیدا این اقدام آمریکا را مورد حمله قرار دادند.

هنوز آب‌ها از آسیاب نیفتاده بود که مغرب روز عید قربان یعنی دهم آبان ۵۸، آیت‌الله قاضی، امام جمعه تبریز که دو هفته قبل جلوی وابستگان به آمریکا در تبریز ایستاده و شورش مسلحانه آنان و تسخیر استانداری و صدا و سیمای این استان را با شکست مواجه کرده بود، توسط گروهک تروریستی فرقان که نوک حمله گروه‌های ضدانقلاب بود، غریبانه ترور شد، این در حالی بود که عوامل آمریکا در کردستان ۷۰ تن از ارتشیان غیور را در همین روز در کمینی در جاده سردشت به شهادت رسانده بودند و امام (ره) با موضعی محکم‌تر از قبل در یک سخنرانی از دانشجویان و طلاب خواستند که حملات خود را گسترش دهند.

امام با این سخنرانی راه اصلی را نشان داد، جایی بهتر از سفارت به نظر نمی‌آمد. کجا بهتر از سفارت آمریکا، کانون تمام دشمنی‌ها و فتنه‌ها. دست آمریکا برای ما رو شده بود. می‌دانستیم که آنها با به آشوب کشاندن فضای داخلی کشور و راه‌انداختن غائله کردستان، ترکمن‌‌صحرا و خوزستان و تأیید و حمایت از گروه‌های تروریستی فرقان و منافقین در صددند که با گل‌آلود کردن آب به منافع و مقاصد فریب‌کارانه‌ خود برسند.

آمریکا آن‌قدر پایش را از گلیم خود درازتر کرده بود که مجلس سنایش به اعدام «ثابت پاسال» صهیونیست به دلیل اقدامات مفسدانه‌اش در زمان طاغوت شدیداً اعتراض کرد و جالب بود انگار خودش را همه‌‌کاره ایران می‌دانست. این شد که ما تصمیم گرفتیم که با اشغال سفارت آمریکا ریشه تمامی این دخالت‌ها و دشمنی‌ها را از جا بکنیم.

 با این حساب طرح اولیه تسخیر سفارت آمریکا توسط چه کسانی مطرح شد؟

 پیشنهاد این برنامه از طرف یکی از دانشجویان دانشگاه شریف و مبارزین زمان انقلاب، به نام ابراهیم اصغرزاده مطرح شد و وقتی این مسئله بین دانشجویان دانشگاه شریف و امیرکبیر عنوان شد تا حدودی به نتیجه رسیدیم و سپس دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه‌های تهران و دانشگاه ملی (شهیدبهشتی امروز) هم در جریان کار قرار گرفتند.

شناسایی‌های لانه جاسوسی و سازمان‌دهی‌ها انجام شد و نهایتا روز ۱۳ آبان که اولین سالگرد کشتار جمعی از دانش‌آموزان توسط رژیم شاه در سال ۵۷ بود، برای این‌کار در نظر گرفته شد.

از سوی دیگر حضرت امام و مراجع هم بیانیه‌هایی مبنی بر شرکت در راهپیمایی‌های عظیم و گسترده در این روز صادر کرده بودند و شرکت انبوه مردم در راهپیمایی ۱۳ آبان پوشش خوبی برای این اقدام می توانست باشد. روز سیزده آبان ساعت ۱۰صبح با گروه انبوهی از دانشجویان دختر و پسر در خیابان بهار، چهار راه طالقانی تجمع کردند و همراه با سیل جمعیت که برای راهپیمایی آمده بودند، به سمت سفارت حرکت کردند.

 شما برای کار آموزش خاصی هم دیدید؟

خیر، چون ما اصلاً قرار نبود اقدام مسلحانه‌ای داشته باشیم، برنامه‌ریزی‌های انجام شده در این راستا بود که برای اعتراض به پناهندگی شاه به آمریکا، سه روز آنجا تحصن کنیم و خواستار استرداد شاه شویم و اصلاً قصد تسخیر سفارت به مدت طولانی را نداشتیم، ولی با رو به رو شدن با شرایط غیر منتظره‌ای که داخل سفارت بود و پیام عصر روز ۱۳ آبان حضرت مام(ره) قضیه خود به خود صورت دیگری پیدا کرد.

 از لحظه ورودتان به سفارت بگویید، افراد حاضر در آنجا نسبت به حضور شما چه عکس‌العملی داشتند؟

اولین کسانی که وارد سفارت شدند شهید مهدی رجب‌بیگی و محسن وزوایی بودند. خانم های دانشجوی خط امام آهن‌برهایی در زیر چادرهایشان مخفی کرده بودند و در آنجا در اختیار سایر دانشجویان قرار دادند و به وسیله آنها به راحتی قفل و زنجیرهای درب سفارت بریده شد و دانشجویان توانستند وارد محوطه لانه جاسوسی شوند.

ساختمان لانه جاسوسی بسیار وسیع و دارای ساختمان‌های متعدد بود. تمام ساختمان‌ها به جز ساختمان مرکزی در همان لحظات اول به تصرف دانشجویان درآمد، اما نسبت به ورود ما به ساختمان مرکزی سفارت مقاومت ‌شد، تقریباً سه ساعت طول کشید تا جاسوسان و مأموران آمریکایی تسلیم شدند و دانشجویان وارد ساختمان مرکزی شدند. این ساختمان عرض کم ولی طولی حدود ۱۰۰ متر داشت.

اتاق کار سفیر، اتاق مخابرات، اتاق اسناد و سالن مذاکرات، همه داخل این ساختمان بود. اتاق اسناد و مخابرات در قسمت شرقی ساختمان قرار داشت. یک در گاو صندوقی هم داشت که یک دوربین بالای آن نصب شده بود و تردد افراد را کنترل می‌کرد. وقتی وارد اتاق شدیم با صحنه‌هایی روبه‌رو شدیم که اصلاً انتظارش را نداشتیم. میکرو فیلم‌ها و مدارک زیادی زیر دستگاه‌ها پودر و اسنادی هم با یک دستگاه خرد کن رشته رشته شده بودند.

یک سری اسناد هم به صورت «رمز شده» روی کاست‌هایی که روی کامپیوتر نصب می‌شد به دست ما افتاد که بعدها رمزگشایی شد. بعدا دوستان دست به کار شدند و تمام اسناد رشته رشته شده را کنار ‌هم چیدند و بازسازی‌شان کردند که کار ساده‌ای نبود، اما به همت و حوصله بچه‌ها اسناد بازسازی و ترجمه شد و با اجازة حضرت امام اکثر این مدارک افشا شد و مردم در جریان آن قرار گرفتند.

بعد از ترجمه با چه اسنادی روبه‌رو شدید؟

 بیشتر اسناد و مدارک غیر از وابستگان شاه و نظام او سرمایه داران ایرانی وابسته، مربوط به اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی بود؛ مدارکی از تیمسار مدنی، استاندار خوزستان، رحمت الله مقدم مراغه ای، ناصر میناچی، عباس امیر انتطام، هدایت الله متین دفتری، نوه دختری مصدق و خسرو قشقایی که به دست ما افتاد و منتشر شد.

ما چون اعلام کردیم که اسناد سفارت دست ما افتاده، به همین خاطر احزاب و گروه‌هایی که با لانة جاسوسی همکاری می‌کردند، برای حفظ ظاهر و واهمه‌ای که از انتشار اسناد مربوط به خودشان داشتند شروع کردند به حمایت از ما. تقریباً همه گروه‌های ضدانقلاب حامی ما شده بودند! حتی همین نهضت آزادی ضمن حمایت از ما خواستار قطع رابطه با آمریکا شد که الان خودشان کار سی‌سال پیششان را رد می‌کنند، آن موقع آن‌قدر کاسه داغ‌تر از آش شده بودند که در اطلاعیه شماره نوزده‌شان، مدام دم از قطع روابط با آمریکا می‌زدند یا مثلاً سازمان منافقین خلق، منافقانه از ما حمایت می‌کرد و حتی مسعود رجوی برای دیدار با دانشجویان و بازدید از سفارت آمده بود، اما به نظر می‌رسید که این دیدار فقط یک حربه تبلیغاتی و برای وجهه بخشیدن به عملکرد خودشان بود؛ لذا دانشجویان به او اجازه ورود ندادند.

همین سازمان مجاهدین که آن موقع مدام در اطراف سفارت شعارهایی در حمایت از ما سر می‌دادند، مدت کوتاهی بعد از تسخیر، مهدی رجب‌بیگی که از فاتحان اولیه سفارت بود را ترور کردند.

 کمی از اسنادی که مربوط به شهید بهشتی بود، صحبت کنید.

 شهید بهشتی با اطلاع حضرت امام(ره) دیداری برای مذاکره با بختیار و سران ارتش داشت تا آنها بدون درگیری و خونریزی کناره‌گیری کنند. در این جلسه ژنرال‌ هایزر بدون اینکه شهید بهشتی متوجه حضور او باشد، گزارشی از این جلسه تهیه کرده و آن را در اختیار سفیر آمریکا قرار می‌دهد که این گزارشات به دست ما افتاد. همه چیز کاملاً واضح و مشخص بود، ولی تعدادی از منافقین که به داخل سفارت نفوذ کرده بودند این مدارک را خارج کرده و آنها را به عنوان سند همکاری شهید بهشتی با آمریکا آن هم به گونه‌ای که خودشان می‌خواستند، منتشر کردند.

بعد از تسخیر لانه جاسوسی عکس‌العمل و برخورد مسئولان کشور با شما چگونه بود؟

 با انتشار خبر اشغال لانه، بلافاصله تماس‌های دولت موقتی­ها با ما آغاز شد. مرتباً تماس می‌گرفتند و ما را تهدید می‌کردند و می‌گفتند:« یک مشت بچه رفته­اید سفارت آمریکا را گرفته‌اید که چه بشود؟! یک مملکت را به هم ریخته‌اید آنجایی را که شما گرفته‌اید سفارت یک ابرقدرت مثل آمریکاست! شما با چه جراتی پایتان را توی کفش آمریکا کرده‌اید. دست از تسخیر آن بردارید وگرنه نیرو می فرستیم و اخراجتان می‌کنیم و فلان می‌کنیم و بهمان می‌کنیم.» البته این فشار دولت موقت دو سویه بود، همان‌طور که به ما فشار می‌آوردند، امام (ره) را هم تحت فشار گذاشته بودند که کار ما را تأیید نکنند تا اینکه کار که به اینجا رسید که با آقای موسوی خوئینی‌ها که قبلا با ایشان در جریان تسخیر مشورت کرده بودیم، تماس گرفتیم و ایشان را در جریان این تهدید‌ها قرار دادیم و از ایشان خواستیم با امام(ره) تماس بگیرند و نظر ایشان را راجع به این اقدام و ادامه آن جویا شوند.

 با توجه به بی‌اطلاعی امام(ره) از این اقدام شما، نگران عکس‌العمل امام و متشنج‌تر شدن اوضاع کشور نبودید؟

 اولین نگرانی ما در همان ساعات اولیه کار همین بود که آیا امام(ره) این کار ما را می‌پذیرند یا خیر. البته وقتی به تحلیل ذهنی خودمان و موضع‌گیری‌های امام نسبت به آمریکا رجوع می‌کردیم بعید می‌دانستیم امام(ره) این کار ما را رد کنند. حداقل اگر تأییدمان نمی‌کردند توبیخ هم نمی‌شدیم. علت آن هم این بود که امام از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و شروع توطئه ها توسط عوامل آمریکای با سخنان خود به افشاگری آمریکا و عوامل آن پرداخته بودند و اذهان را روشن نموده بودند و روز دهم آبان نیز خواسته بودند که دانشجویان حملات خود به منافع آمریکا را گسترش دهند و خواستار بازگرداندن شاه به ایران شوند.

حاج احمد‌آقا، امام را در جریان قرار داده بودند و تقریباً نزدیک مغرب پیام امام از طریق حاج احمد‌آقا به ما رسید. امام خطاب به ما فرموده بودند که «جای خوبی را گرفته اید. فقط مواظب باشید آنجا را از دستتان در نیاورند.» بعدها در سخنرانی‌‌های‌شان در مورد عملکرد دولت موقت فرمودند که این ریشه‌های فاسد می‌خواستند جوانان ما را از سفارت بیرون کنند و از آنان به عنوان ریشه‌های فاسد یاد کردند!

با رسیدن پیام امام(ره) انگار روحی تازه در کالبد تک‌تک بچه‌ها دمیده شد. شور و شوقی وصف نشدنی همه ما را در برگرفت. این پیام، تمام آن اضطراب‌ها و دل‌ نگرانی‌های ما را از بین برد و ما عزم خود را جزم کردیم تا محکم‌تر از قبل روی مواضع خود بایستیم. ۲۴ ساعت بعد و پس از تأیید اعجاب انگیز مردم از اقدام ما، امام(ره) دوباره سخنرانی کردند و آشکارا کار دانشجویان، مبنی بر تسخیر سفارت آمریکا را تأیید کردند. این سخنرانی حمایت‌های مردمی را مضاعف کرد، آقای بهشتی، منتظری و اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی هم جزو اولین کسانی بودند در همان ساعات اولیه تسخیر در تأیید و حمایت ما سخن رانی کردند و بیانیه صادر کردند.

 اشغال لانه جاسوسی چه مدت طول کشید؟

۴۴۴ روز

 در طول این مدت امور داخلی سفارت چطور اداره می‌شد، مسئولیت اداره امور با چه کسی بود؟

 امور توسط یک گروه پنج نفره متشکل از رضا سیف‌الهی از دانشگاه شریف‌، محسن میردامادی از دانشگاه پلی‌تکنیک یا همان امیرکبیر فعلی، حبیب‌‌الله بی‌طرف از دانشگاه تهران، رحیم باطنی از دانشگاه ملی و ابراهیم اصغرزاده از دانشگاه صنعتی شریف، مدیریت می‌شد و تعدادی از دانشجویان هم به عنوان شورای بازو، آنها را حمایت و یاری می‌کردند هر از چند روزی نیز جلسات عمومی بود که در امور مختلف با همه دانشجویان همفکری میشد و نظر آنان پرسیده میشد.

 در طول این مدت نسبتاً طولانی شما چه می‌کردید؟

 در طول این۴۴۴ روز مسئولیت حفاظت از سفارت و تأمین امنیت گروگان‌ها با ما بود. طبق برنامه ای که گذاشته بودیم، قرار بود هیچ یک از دانشجویان از سفارت خارج نشوند. کارها را تقسیم کردیم و هر کس مسئول انجام کاری بود. از روابط عمومی تا عملیات و تبلیغات و ترجمه اسناد. کلاس آموزشی و فرهنگی نیز برای خودمان برگزار کردیم. یک دوره آموزش نظامی توسط افراد کلاه سبز ارتش که جزو یگان ویژه بودند به فرماندهی مرحوم شهید حسین شهرامفر برای دانشجویان برگزار شد. دو دوره تئوریک که دو هفته طول کشید مثل آموزش نقشه خوانی و جهت‌‌یابی و حرکت در شب و کمین و ضد کمین و غیره و یک دوره عملی. روزها هم آقای خوئینیها در میان دو نماز سخنرانی میکردند. در بالای اتاق نگهبانی درب ورودی لانه نیز دائما سخنرانیهای گوناگون و دعای کمیل برگزار میشد. در ماه رمضانی که سفارت بودیم پای درس تفسیر قرآن آقایان حائری شیرازی و خوئینیها نشستیم، حسین شریعتمداری هم کلاس تفسیر دعای ابوحمزه ثمالی داشت. مدت کوتاهی هم شیخ علی تهرانی کلاس عقیدتی داشت که بیش از شش هفت جلسه طول نکشید و با موضع گیری او بر علیه انقلاب با ایشان قطع رابطه کردیم.

گروگان‌ها چند نفر بودند؟

 گروگان‌ها در ابتدا ۶۲ نفر بودند که بعد‌ها به فرمایش حضرت امام (ره) چند نفر از خانم‌ها و افراد سیاه پوست آزاد شدند. البته از خانمهای آمریکایی ۳ نفر و از سیاهپوستان یکنفرشان جاسوس بودنشان برای ما محرز شده بود و آنها تا آخر ماندند.. مثلاً یکی از این خانم‌ها مسئول ایرانیان عضو سازمان سیا‌ بود که کارت شناسایی‌اش دست ما افتاده بود و هیچ جور نمی‌توانست منکر جاسوس بودنش شود.

دو نفر هم در طول محاصره به دلیل بیماری آزاد شدند و نهایتاً ۵۲ گروگان به مدت ۴۴۴ روز در اختیار ما بودند.

 این گروگان‌ها کجا نگه‌داری می‌شدند؟

 لانه جاسوسی به خاطر داشتن امکانات لازم و اتاقهای متعدد، مناسب‌ترین‌ جا برای نگه‌داری آنها بود؛ اما بعد از واقعه طبس، ما برای این‌که امید آمریکایی‌ها را برای تهاجم مجدد قطع کنیم تعدادی از گروگان‌ها را با همراهی تعدادی دانشجویان به شهرهای گوناگون مثل یزد و شیراز و خرمشهر و مشهد منتقل کردیم.

 از ارتباط واقعه طبس با گروگان‌هایتان بگویید

 قبل از این واقعه صادق قطب‌زاده که وزیر خارجه بود به بهانه مسائل انسانی قراری برای دیدار افراد صلیب سرخ با گروگان‌ها ترتیب داد و برای عملی شدن این اقدام فشار زیادی به ما دانشجویان وارد آورد و متأسفانه ما را با تبلیغات و سروصدا مجبور به پذیرش آنان نمود. تعدادی از نمایندگان صلیب سرخ که جاسوسان سازمان سیا نیز در میان آنان بودند وارد سفارت شدند و قبل از عملیات طبس ضمن اطلاع از وضعیت اسکان گروگان‌ها و محل نگهدری آنان اطلاعات لازم را در اختیار نظامیان مهاجم قرار دادند؛ به طوری که گروگان‌ها شب عملیات طبس، همه با کفش و لباس و کاملاً در حالت آماده باش، خوابیده بودند!

از فعالیت‌های شهید محسن وزوایی در این دوران صحبت کنید

 مهم‌ترین قسمت سفارت، درب ورودی بود که مدیریت آن باید به فردی با سعه‌صدر و روابط عمومی بالا سپرده می‌شد و شهید وزوایی به خاطر داشتن صفاتی که ذکر کردم و همچنین تسلط به زبان انگلیسی با چند تن از دانشجویان دیگر به این امر مبادرت میکرد. همچنین ایشان گاهی به عنوان سخنگوی دانشجویان با خبرنگاران مصاحبه می‌کرد. او هنگام مصاحبه با خبرگزاری‌ها و رسانه‌های بیگانه همیشه از موضع قدرت و بسیار محکم صحبت می‌کرد. به خاطر خشمی که از دخالت‌های بیگانگان خصوصاً آمریکا در کلامش موج می‌زد در رسانه‌های بیگانه به سرباز خشمگین خمینی معروف شده بود، اما در مقابل رفتاری بسیار رئوف و مهربان با گروگان‌ها داشت که ناشی از روح بزرگ او بود. محسن روحیات خاصی داشت همیشه ساکت و متفکر بود و جز در مواقع لزوم صحبت نمی‌کرد. حتی سکوتش هم ابهت خاصی داشت. البته گفتنی است که روحیات خاص شهید وزوایی بیشتر در زمان جنگ شکوفا شد. در دوران آموزش نظامی دانشجویان پیرو خط امام استعداد شگرف او خود را نشان داد. به صورتی که در کنار افسران کلاه سبز و به عنوان کمک کننده آنان همراه با شهید عباس ورامینی مانند مربیان نظامی ما را آموزش میدادند. علت آن شاید غیر از نبوغی که این دو بزرگوار داشتند، حضور ایشان در کردستان در قبل از تسخیر لانه جاسوسی و گذراندن دوران سرباز توسط شهید ورامینی بود.

 چند نفر از دانشجویان پیرو خط امام در طول هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیدند؟

دانشجویان شهید پیرو خط امام در طول هشت‌سال دفاع مقدس۳۳ نفر بودند. مهدی رجب‌بیگی هم که پنج مهر سال۵۹ توسط منافقین ترور شد. شهید محسن وزوایی فرمانده تیپ محمد رسول الله، شهید عباس ورامینی رئیس ستاد لشکر محمد رسول الله، شهید حسین بسطامی فرمانده سپاه سوسنگرد، شهید کمیل میرزا زاده فرمانده سپاه بوکان، شهید فضل‌الله عابدینی که اولین شهید دانشجویان خط امام بود، شهید حسن سیف، شهید مجید صفایی، شهیدان فاضل و حاتمی که در حماسه هویزه در کنار شهید علم‌الهدی به شهادت رسیدند عبدالرحمن یاعلی و مجید مؤذن صفایی و دکتر ناصر رحیمی از دانشجویان پیرو خط امام بودند.

 پرونده لانه جاسوسی نهایتاً چگونه بسته شد؟

آمریکا در ابتدا می‌خواست با برنگرداندن شاه و تحویل گروگان‌هایش قضیه را به نفع خودش تمام ‌کند. لذا مدام وقت‌کشی می‌کرد. و همین باعث طولانی شدن دوران اشغال‌ لانة جاسوسی شد. به هر دست‌آویزی چنگ می‌زد، مثلاً اموال ما را بلوکه کردند، تحریم و تهدید نظامی کردند، ما را در محاصره اقتصادی قرار دادند، اما امام هر بار موضعی محکم‌تر در مقابل آمریکا می‌گرفت. شاید بتوان گفت موج استکبار‌ستیزی ما زاییدة همان دوران است. امام پس از اینکه آمریکا مجبور شد شاه را اخراج کند امام موضوع گروگانها را به مجلس که تازه تشکیل شده بود سپردند. و نهایتاً مابقی گروگان‌ها پس از مذاکرات الجزایر و تعهد آمریکا به عدم دخالت در امور ایران و بازگرداند اموال بلوکه شده در۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ آزاد شدند.

بعد از جریان تسخیر رابطه شما با شهید وزوایی قطع شد؟

 محسن در نیمه راه اشغال لانة جاسوسی هم زمان با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت. با شروع جنگ، من به جنوب و محسن به غرب رفت. چند ماهی از او بی‌خبر بودم و او در همین چند ماهه خدمت بسیار بزرگی به جنگ کرد که اهم آن آزادسازی ارتفاعات بازی‌دراز بود. دیگر از محسن خبری نداشتم، ولی مدام پرس‌و‌جو می‌کردم که خبری از او بگیرم، بعد از مدتی ایشان را در یک مصاحبه تلویزیونی در حالی که ملبس به لباس سپاه شده بود دیدم. محسن وزوایی که من در آن فیلم دیدم زمین تا آسمان با وزوایی دوران تسخیر فرق داشت. بعد معنوی بسیار وسیع و بالای محسن کاملاً حس کردنی بود، به قول معروف دیگر در این دنیا نبود، انگار از همه چیز بریده بود.

 با فتح بازی‌دراز، شهید وزوایی برای شرکت در عملیات فتح‌المبین به جنوب رفت، شما در جنوب با ایشان ملاقات نداشتید؟

 متأسفانه هنگام مراجعت محسن به جنوب، من به خاطر مجروحیت در عملیات ثامن‌الائمه در تهران بستری بودم. یک روز جمعه برای شرکت در نماز جمعه از همان بیمارستان به دانشگاه تهران رفتم ، تا هم کمی از فضای خسته کننده بیمارستان خارج شده باشم و هم دیداری احتمالی با دوستانم در نماز جمعه داشته باشم. هنگام بازگشت محسن را دیدم. به گرمی از من استقبال کرد، کمی با هم صحبت کردیم و بعد هم خداحافظی کردیم، این آخرین دیدار من و محسن بود. محسن وزوایی بعد از برگشتن به منطقه در عملیات بیت المقدس و در حین آزاد سازی خرمشهر به شهادت رسید.

و صحبت آخر راجع به یاران شهیدتان…

به قول شهید آوینی ما فکر می‌کنیم شهدا رفته‌اند و ما ‌مانده‌ایم، در حالی که شهدا مانده‌اند و زمان ما را با خود برده است. خداوند امثال شهیدان محسن وزوایی و عباس ورامینی و حسین بسطامی را با شهادت ماندگار کرد. شاید اگر شهید محسن وزوایی الان بود خدمت زیادی برای کشور انجام می‌داد، ولی با شهادتش بود که خط و راهش که خط امام بود، جاودانه شد. شهدا راه را نشان دادند، حجاب‌ها را برداشتند و هدف غایی را نشان دادند. به قول شهید مهدی رجب بیگی از دانشجویان پیرو خط امام که به دست منافقین به شهادت رسید: «ما میرویم تا خط امام بماند». آنان که فکر میکنند مانده­اند و شهدا رفته اند و از چشم ما غایب شده­اند و با جاسوسان آمریکایی ملاقات مینمایند و به این وسیله دانشجویان خط امام را به سازشکاری با آمریکا و پشیمانی از اقدام تاریخی خود متهم میسازند، در حقیقت با راه شهدا در افتاده­اند و در این مصاف یقینا شهدا که خون خود را نثار راه خدا و بیداری مردم مسلمان و مقاومت در برابر جهانخواران نموده­اند، پیروز هستند و خط نورانی امام را برای تمام مظلومان تاریخ برای همیشه تاریخ الگویی جاودان قرار خواهند داد.

محسن وزوایی و سایر شهدای خط امام یک نفر نیستند، یک جریان هستند، همانگونه که پشیمانان نیز یک جریان هستند که در برابر ابرقدرت ها که مظاهر دنیای فانی هستند احساس حقارت نموده­اند و خط امام که مظهر دنیای باقی و متصل به قدرت لا یزال الهی هست را با اقدام خود به زیر سوال بردند.

شهدای دانشجویان پیرو خط امام تبلور وفاداری نسل روشنفکر مسلمان و انقلابی ما به خط امام(ره) بودند و پرچمی برای نسلها که راه را گم نکنند.

نظرات بینندگان