شهیدی مرد مر دستان تاریخ اسلام بود
آشنایی شما با دکتر شهیدی از کجا آغاز شد؟
آشنایی بنده با مرحوم علامه استاد دکتر سید جعفر شهیدی از طریق آثارشان شروع شد. نخستین اثری که از ایشان خواندم «چراغ روشن در دنیای تاریک» بود که درباره امام سجاد (علیهالسلام) نوشته بودند. سالها پیش از آنکه این کتاب را بنویسند، مجموعهای هم داشتند با عنوان «جنایات تاریخ» که آن را در دوران طلبگی میخواندم. این آشنایی به همین شکل ادامه داشت تا پیروزی انقلاب که در برخی دیدارهای دوستانه، با ایشان بهصورت مستقیم آشنا شدم.
اولین آشنایی و رویارویی نزدیک با ایشان حدود سال ۶۴ بود که ایشان را به مجله حوزه دعوت کردیم تا از پژوهشهای فکری ایشان در مجله بهره ببریم. آنجا بود که با دنیای معنویت و اخلاص آشنا شدم و آشنایی عمیق ما ادامه یافت و در گذر زمان عمیقتر شد. پس از اینکه ترجمه ایشان از نهجالبلاغه برگزیده جایزه کتاب سال ولایت شد، بنده به واقع به صفای درونی حضرت استاد پی بردم و دوستی و علقه بسیاری میان ما ایجاد شد.
با توجه به اینکه شما مدت زمانی طولانی با استاد حشر و نشر داشتید، استاد را چگونه دیدید؟
نخستین و مهمترین ویژگی شخصیتی حضرت استاد بیریایی و اخلاص بود، در قرآن خداوند بین ایمانآورندگان و جهادکنندگان پس از فتح با ایمان آورندگان و جهادکنندگان قبل از فتح ارزشگذاری میکند و آنانان را که پیش از پیروزی ایمان آورده بودند، برتر میداند، دکتر شهیدی نیز از آن دسته انسانهایی بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، یک انقلابی و مجاهد به تمام معنا بود.
پیش از انقلاب در دهه ۴۰، دکتر خانلری و دکتر مینوی جلساتی را با بزرگان ادب و فضل برگزار میکردند که دکتر شهیدی نیز یکی از اساتید شرکتکننده در این جلسات بود. ایشان به محض شنیدن «اللهاکبر» اذان از حضار شرکتکننده عذرخواهی میکردند و جلسه را برای اقامه نماز ترک میکردند. همه رفتار ایشان در کمال اخلاص و تواضع بود. من به جرأت عرض میکنم که در طول دوران طلبگیام که با شخصیتهای مختلف آشنا شدم، مردی به پاکی و سلامت نفس در حد ایشان ندیدم.
دکتر شهیدی دانشآموخته حوزه نجف بودند و به درجه اجتهاد نیز رسیده بودند. چه شد که لباس روحانیت را کنار گذاشتند و به فضای دانشگاهی وارد شدند؟
بله، دکتر شهیدی روحانی بود و وقتی به دانشگاه رفت، لباس خود را درآورد. من از ایشان پرسیدم که دلیل اینکه دیگر ملبس نیستید، چیست؟ فرمودند من ابتدا با لباس روحانیت وارد دانشگاه شدم؛ حتی وقتی به کلاس دکتر معین میرفتم، ایشان مشکلاتی را که در درس عربی داشتند از من میپرسیدند و به مزاح میگفتند حجتالاسلام جواب دهد. ابتدا فکر میکردم اگر با این لباس به دانشگاه بروم، هم به دین خدمت کردهام و هم به این لباس؛ ولی کمکم دیدم جریان برخلاف هدف من پیش میرود و رفتهرفته برخی دانشجویان به لباس توهین میکنند، برای همین، لباس روحانیت را از تن بدر کردم تا موجب هتکحرمت این لباس نشوم.
از این نمونههای حاکی از تواضع واقعی و نه متکبرانه استاد، بسیارند. روزی برای بنده تعریف کردند که در سال ۱۳۵۷ در دانشگاه بغداد، کنفرانسی برگزار شده بود که دکتر شهیدی از تهران برای شرکت در این کنفرانس رفته بودند. پس از کنگره برای زیارت به نجف رفتند و خدمت مرحوم خوئي رسیدند و از ایشان خواستند که دعا بفرمایند حضرت استاد در نجف درس بخوانند و از دنیا بروند و در وادیالسلام دفن شوند. وقتی این خاطره را برای من تعریف میکردند، به پهنای صورت اشک میریختند، عشق عجیبی به ائمه معصوم (علیهمالسلام) داشتند. حضرت استاد سیدمحمدباقر حجتی نیز به نقل خاطرهای از علاقه ایشان به ائمه (علیهمالسلام) میپردازند و میگویند: در کنگره شیخ طوسی در مشهد، همراه با دکتر شهیدی بودیم. من هر وقت برای نماز صبح به حرم میرفتم، میدیدم استاد زودتر آمدهاند و مشغول نماز هستند. با خود عهد کردم دفعه بعد زودتر به حرم بروم تا از استاد زودتر رسیده باشم. با اینکه نیم ساعتی زودتر از هر روز به به حرم رفتم، بازهم دیدم حضرت استاد در حرم هستند و مشغول راز و نیاز.
دکتر شهیدی در علوم حوزوی نیز به مانند علوم دانشگاهی، تبحر خاص داشتند. ایشان حتی از آیتالله خوئی درجه اجتهاد داشتند؛ اما هرگز آن را نشان نمیدادند.
دکتر شهیدی روحانیای بود که در حوزه درس خوانده بود؛ اما روشنبینی و روشنفکری خاص خود را نیز داشت. همه میدانستند هرچه میگوید از اخلاص است و علم. به حق دکتر شهیدی آدم بینظیری بود، هم از نظر فردی و اخلاقی و هم از نظر علمی و هم از نظر مسلمانی.
دکتر شهیدی علاوهبر ویژگیهای فردی و اخلاقی، در زمینههای علمی نیز فردی شاخص بهشمار میرفتند. شما از چه نظر ایشان را در ردههای علمی شاخص میدانید؟
دکتر شهیدی در فقه به معنای واقعی کلمه فقیه بود و در اصول اصولی بود؛ در تاریخ مورخ بینظیری بود و در ادبیات ادیبی بیمانند. زندگی بسیار بسیار باعزت و روح بسیار بخشندهای داشت. تمام جوایزی را که پس از انقلاب به ایشان تعلق گرفته بود، در راه خیر و فی سبیلالله صرف کرد و هیچیک را تصرف شخصی نکرد.
نگاه دکتر شهیدی به مسائل تاریخی چگونه بود؟ آیا ایشان در مباحث تاریخی و تحلیلهای تاریخی نوآوری نیز داشتند؟
قطعا ایشان نوآور هستند. از اول، در تاریخ برای افشا کردن دستهای آلوده قلم بهدست گرفتند تا نشان دهند قلمهای مزدور چه بلایی سر تاریخ آوردند و در ادامهاش نیز گاهی جهلها و ناآرامیها به تاریخ لطمه زدند. سلسله کتابهای «جنایات تاریخ» ایشان در همین حال و هوا بود. ایشان تاریخ را صرفا بیان نمیکردند، بلکه جستوجو و تحلیل میکردند. تلاش میکردند تا درست و غلط را از هم تمییز داده و بیان کنند. ایشان نخستین فردی بود که موضوع غرانیق را که در ماجرای سلمان رشدی باب شد، بررسی و آن را نقد کرد و پنبهاش را زد.
قصه «عبدالله بن سعد ابی صرح» و افزودن به قرآن را نیز ایشان تحلیل کرد و نشان داد از اساس بیپایه است. دکتر شهیدی در قریب به اتفاق این مقالات تاریخی یک زاویه ابهام را روشن کرده و یک موضوع مشهور، ولی تقریبا غیرمستند را نقد علمی و اصولی کرده است. بهعبارتی، نقادی بود که اندیشه نو داشت.
در تاریخ سبک خاصی داشت. به هر چیزی دست نمیگذاشت، بلکه مسائلی را بررسی و تحلیل و نقد میکرد که مورخان گذشته به شکل دیگری گفته بودند و مورخان بعدی به همان مسائلی که به شکل غلط طرح شده بود، استناد کرده بودند، این زاویه نگاه و ابهامزداییها در مطالعات فاضلان حوزوی، دانشگاهی و غیردانشگاهی اثر گذاشته است. این اثر و نقش همه سویه است؛ هم اثر ایجابی دارد و هم سلبی.
یعنی شما معتقد هستید که شهرت دکتر شهیدی در تاریخ اسلام، به جهت همین روشن کردن زوایای تاریک و مبهم تاریخ بوده است؟
تنها این نیست! امکان دارد ما شخصیتی داشته باشیم که انبوه کتابهای تاریخی را مطالعه کرده باشد و با وجود این، جزئینگر باشد و نتواند بین پدیدهها و واقعههای تاریخی پیوندی ایجاد کند. ولی مرحوم شهیدی از نگاهی کلان برخوردار بود و توانسته بود از پیوند حادثههای کوچک، به خطی کلی در تاریخ اسلام برسد. بهمعنای واقعی کلمه مرد مردستان حوزه تاریخ اسلام بود.
دکتر شهیدی در حوزه ترجمه ادبیات عرب چگونه بودند؟
ترجمه نهجالبلاغه ایشان یکی از ترجمههای مهم در این حوزه بهشمار میرود. پس از ترجمه نهجالبلاغه، به ایشان عرض کردم حضرت استاد، حال که شما نهجالبلاغه را ترجمه کردهاید، قرآن را هم ترجمه کنید. ایشان به من گفتند: «آقای مهدوی میدانید قرآن یعنی چه، کجا من میتوانم به حوزه قرآن وارد شوم؟ نهجالبلاغه را نیز که ترجمه کردم به مدد خود مولا بود که به این وادی کشیده شدم.»
دکتر شهیدی در عرفان نیز جایگاهی والا داشت. گاهی سخن از عرفان نظری است که ظاهرا ایشان نه به این نوع عرفان معتقد بود و نه بهسمتش میرفت؛ ولی مسأله مهمی که متأسفانه غالبا به آن توجه نداریم، این است که عرفان یعنی اتصال به خدا و رسیدن به خدا و کار را برای خدا انجام دادن. از این جهت دکتر شهیدی عارفترین عارفان بود. در مسائل مربوط به معنویات بسیار درونگرا بود. حالات معنوی خود را اصلا نشان نمیداد. بهمعنای واقعی کلمه دائمالذکر بود و این را نشان نمیداد.
من معتقدم به این وجه از شخصیت دکتر شهیدی تاکنون کمتر اشاره کردهاند. همه اندیشمندان و دوستان آن مرحوم بر ویژگیهای علمی و اخلاقی ایشان صحه گذاشتهاند؛ اما چیزی که مغفول مانده، مسلمانی ایشان است. دکتر شهیدی بهمعنای واقعی کلمه، باایمان و مسلمان بود و هیچ ادعایی نداشت. بیشتر کار فرهنگ معین را زمانیکه دکتر معین در کما بهسر میبرد، ایشان انجام داد؛ اما کجا اسمی از ایشان منتشر شد و کی ادعا کرد که من این کار را انجام دادم.
خاطره شفاهی:
ترجمه استادانه دکتر سیدجعفر شهیدی بهعنوان برترین ترجمه در ۲۰ سال اخیر (در فاصله سالهای ۵۹ تا ۷۹) شناخته شد. بانیان و برگزارکنندگان کتاب سال ولایت ۲۴ سکه بهار آزادی را چونان هدیهای برای تجلیل و تکریم پدیدآورندگان آثار در نظر گرفته بودند که چون استاد نتوانستند در مراسم شرکت کنند، خدمتشان فرستادند. استاد پس از دو هفته با اصرار فراوان سکهها را بازگرداندند. اصرار و تأکید فایدهای نداشت.
استاد از موارد همگون نیز شخصا استفاده نکرده بودند و بهگونهای و در راهی که روا میدانستند، «انفاق» کرده بودند. به استاد گفتم پس بفرمایید در چه راهی مصرف شود. نپذیرفتند و فرمودند بانیان مراسم هر تصمیمی را بگیرند، حرفی ندارم.
دهه اول ماه رمضان بود. در برابر اصرار من فرمودند: در این زندانها گاه انسانهای محترم و آبرومندی هستند که بهخاطر ۵۰ هزار تومان، صدهزار تومان... گرفتارند. با مسئولان زندان تماس بگیرید و چند نفر را با پرداخت بهای این سکهها، برای شب عید فطر آزاد کنید و بازهم تأکید کردند که این یک پیشنهاد است و من اصرار ندارم.
شب را در منزل یکی از دوستانم به افطار دعوت بودم. دوست مشترکمان، جناب آقای حاج محمد توسلی، از نیکوکاران بازار نیز باید میبود. وی اندکی با تأخیر آمد، از وی خواستم که در کنار من بنشیند. از تأخیرش پرسیدم، گفت: زندان بودم! گفتم چرا؟ گفت تنی چند از نیکاندیشان و نیککرداران جمع میشوند و با فراهم آوردن امکاناتی، زمینه آزادی کسانی از زندانیان آبرومند را که بهلحاظ «دَین» گرفتار آمدهاند، فراهم میآورند. از این حسن اتفاق تکان خوردم و شگفتزده شدم. از پیشنهاد استاد چند ساعتی بیش نمیگذشت. جریان را گفتم. آقای توسلی گفتند من تلفن مسئول زندان را میدهم و شما هماهنگ کنید. نپذیرفتم و خواهش کردم خود بپذیرند.
نهایت پس از مشورتی که من باید با پردازنده اصلی این هدیه میکردم، جریان را به حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج سید جواد شهرستانی گفتم. ایشان فرمودند این سکهها ملک ایشان است. به هرگونه که صلاح میدانند عمل کنند. پس از یک هفته شب میلاد سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در افطاری دیگری به آقای توسلی گفتم که سکهها آماده است. ایشان گفتند گویا باید پس از افطار سخنرانی کنید و در این مجلس اهل خیر و نیکی حاضر هستند. سخن را بهگونهای طرح کنید که از این جریان بهره بیشتری برده شود. در ضمن سخنرانی جنبههای انسانی آموزه امامان (علیهمالسلام) بهویژه امام حسن مجتبی (علیهالسلام) را مطرح کردم و ضمن سخن از سیره آن بزرگواران بر وجهه انسانی آن عزیزان تأکید کردم و جریان سکهها را باز گفتم. پس از سخنرانی، آقای توسلی گفتند این سکهها هدیه است؛ به پاس ترجمه کلام علوی.
مردی بزرگ و استادی برجسته آن را که بهواقع بهلحاظ انتسابش به مولا متبرک است، ایثار کرده است. ما آنها را به «مزایده» میگذاریم... سخن را کوتاه کنم. در آن جلسه، سکهها به چندین برابر قیمت واقعی آنها در مزایده به فروش رفت و با پول بهدست آمده بیست و هشت نفر برای شب عید فطر، با پرداخت بدهیشان، به خانه برگشتند و در کنار خانوادهای خود قرار گرفتند. بدینسان، ایثار استاد جلیل ما به یمن اخلاص و نیت خیری که داشتند، به فرآیندی چندین برابر آنچه استاد بدان میاندیشید منتهی و دلهای کسان بسیاری شاد شد.
این نیز که چرا استاد نتوانستند در مراسم آن روز شرکت کنند، گفتنی و درسآموز است. استاد در آن روز با سه تن از شاگردانش که از راه دور میآمدند تا از درس استاد بهره بگیرند، در محل مؤسسه لغتنامه دهخدا وعده داشتند. چون امکان ارتباط و اطلاع نبود، استاد به هیچ روی خلف وعده را روا ندانستند و از شرکت در آن مراسم تن زدند. به استاد پیشنهاد کردیم که کسی را به مؤسسه یاد شده در موعد مقرر با وسیله مناسب بفرستیم تا آنها را نیز به مراسم بیاورند که قطعا خرسند خواهند شد؛ اما استاد نپذیرفت و با همه علاقه و اهتمامی که به شرکت در آن مجمع علمی داشتند، از شرکت در جلسه، بدان جهت که یاد شد، اعتذار جستند و «لمثل هذا فلیعمل العاملون»
انتهای گفتگو/ص