کد خبر: ۲۲۴۰۳
تاریخ انتشار: ۱۸:۴۸ - ۲۹ دی ۱۳۹۰

شهیدی مرد مر دستان تاریخ اسلام بود

حجت‎الاسلام والمسلمین دکتر محمد‎علی مهدوی‎راد نویسنده، پژوهشگر و قرآن‎پژوه، در اول فروردین ماه ۱۳۳۴ در نیشابور به دنیا آمد، مؤسس مجله بینات، مؤسس و عضو هیأت مدیره مجله آیینه، مدیر کتابخانه تخصصی علوم قرآنی، مدیر گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس از سال ۶۹ تا ۷۳ و دبیری کتاب سال ولایت برخی از مسئولیت‎ها و فعالیت‎‎های اجرایی اوست. غدیر خم، مشعل جاوید، سیر نگارش‎های علوم قرآنی، آفاق تفسیر، مقالات و مقولاتی در تفسیرپژوهی و تدوین الحدیث عندالشیعه الامامیه از آثار دکتر مهدوی راد است. وی از جمله افرادی بوده که به گفته خود، از طریق آثار دکتر شهیدی با وی آشنا می‎شود و پس از انقلاب از نزدیک افتخار آشنایی با دکتر شهیدی را یافته و مجذوب شخصیت ایشان می‎شود. در این گفت‎و‎گو، مهدوی‎راد ابعادی از شخصیت دکتر شهیدی را بازگو می‎کند که شاید تاکنون کمتر بدان پرداخته شده باشد.

آشنایی شما با دکتر شهیدی از کجا آغاز شد؟
آشنایی بنده با مرحوم علامه استاد دکتر سید جعفر شهیدی از طریق آثارشان شروع شد. نخستین اثری که از ایشان خواندم «چراغ روشن در دنیای تاریک» بود که درباره امام سجاد (علیه‎السلام) نوشته بودند. سال‎‎ها پیش از آن‎که این کتاب را بنویسند، مجموعه‎ای هم داشتند با عنوان «جنایات تاریخ» که آن را در دوران طلبگی می‎خواندم. این آشنایی به همین شکل ادامه داشت تا پیروزی انقلاب که در برخی دیدار‎های دوستانه، با ایشان به‎صورت مستقیم آشنا شدم.

اولین آشنایی و رویارویی نزدیک با ایشان حدود سال ۶۴ بود که ایشان را به مجله حوزه دعوت کردیم تا از پژوهش‎های فکری ایشان در مجله بهره ببریم. آن‎جا بود که با دنیای معنویت و اخلاص آشنا شدم و آشنایی عمیق ما ادامه یافت و در گذر زمان عمیق‎تر شد. پس از این‎که ترجمه ایشان از نهج‎البلاغه برگزیده جایزه کتاب سال ولایت شد، بنده به واقع به صفای درونی حضرت استاد پی بردم و دوستی و علقه بسیاری میان ما ایجاد شد.

با توجه به این‎که شما مدت زمانی طولانی با استاد حشر و نشر داشتید، استاد را چگونه دیدید؟

نخستین و مهمترین ویژگی شخصیتی حضرت استاد بی‎ریایی و اخلاص بود، در قرآن خداوند بین ایمان‎آورندگان و جهاد‎کنندگان پس از فتح با ایمان آورندگان و جهادکنندگان قبل از فتح ارزش‎گذاری می‎کند و آنانان را که پیش از پیروزی ایمان آورده بودند، برتر می‎داند، دکتر شهیدی نیز از آن دسته انسان‎‎هایی بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، یک انقلابی و مجاهد به تمام معنا بود.
پیش از انقلاب در دهه ۴۰، دکتر خانلری و دکتر مینوی جلساتی را با بزرگان ادب و فضل برگزار می‎کردند که دکتر شهیدی نیز یکی از اساتید شرکت‎کننده در این جلسات بود. ایشان به محض شنیدن «الله‎‎اکبر» اذان از حضار شرکت‎کننده عذرخواهی می‎کردند و جلسه را برای اقامه نماز ترک می‎کردند. همه رفتار ایشان در کمال اخلاص و تواضع بود. من به جرأت عرض می‎کنم که در طول دوران طلبگی‎ام که با شخصیت‎‎های مختلف آشنا شدم، مردی به پاکی و سلامت نفس در حد ایشان ندیدم.

دکتر شهیدی دانش‎آموخته حوزه نجف بودند و به درجه اجتهاد نیز رسیده بودند. چه شد که لباس روحانیت را کنار گذاشتند و به فضای دانشگاهی وارد شدند؟

بله، دکتر شهیدی روحانی بود و وقتی به دانشگاه رفت، لباس خود را درآورد. من از ایشان پرسیدم که دلیل این‎که دیگر ملبس نیستید، چیست؟ فرمودند من ابتدا با لباس روحانیت وارد دانشگاه شدم؛ حتی وقتی به کلاس دکتر معین می‎رفتم، ایشان مشکلاتی را که در درس عربی داشتند از من می‎پرسیدند و به مزاح می‎گفتند حجت‎الاسلام جواب دهد. ابتدا فکر می‎کردم اگر با این لباس به دانشگاه بروم، هم به دین خدمت کرده‎ام و هم به این لباس؛ ولی کم‎کم دیدم جریان برخلاف هدف من پیش می‎رود و رفته‎رفته برخی دانشجویان به لباس توهین می‎کنند، برای همین، لباس روحانیت را از تن بدر کردم تا موجب هتک‎حرمت این لباس نشوم.

از این نمونه‎‎های حاکی از تواضع واقعی و نه متکبرانه استاد، بسیارند. روزی برای بنده تعریف کردند که در سال ۱۳۵۷ در دانشگاه بغداد، کنفرانسی برگزار شده بود که دکتر شهیدی از تهران برای شرکت در این کنفرانس رفته بودند. پس از کنگره برای زیارت به نجف رفتند و خدمت مرحوم خوئي رسیدند و از ایشان خواستند که دعا بفرمایند حضرت استاد در نجف درس بخوانند و از دنیا بروند و در وادی‎السلام دفن شوند. وقتی این خاطره را برای من تعریف می‎کردند، به پهنای صورت اشک می‎ریختند، عشق عجیبی به ائمه معصوم (علیهم‎السلام) داشتند. حضرت استاد سیدمحمدباقر حجتی نیز به نقل خاطره‎ای از علاقه ایشان به ائمه (علیهم‎السلام) می‎پردازند و می‎گویند: در کنگره شیخ طوسی در مشهد، همراه با دکتر شهیدی بودیم. من هر وقت برای نماز صبح به حرم می‎رفتم، می‎دیدم استاد زودتر آمده‎اند و مشغول نماز هستند. با خود عهد کردم دفعه بعد زودتر به حرم بروم تا از استاد زودتر رسیده باشم. با این‎که نیم ساعتی زودتر از هر روز به به حرم رفتم، بازهم دیدم حضرت استاد در حرم هستند و مشغول راز و نیاز.

دکتر شهیدی در علوم حوزوی نیز به مانند علوم دانشگاهی، تبحر خاص داشتند. ایشان حتی از آیت‎الله خوئی درجه اجتهاد داشتند؛ اما هرگز آن را نشان نمی‎دادند.

دکتر شهیدی روحانی‎ای بود که در حوزه درس خوانده بود؛ اما روشن‎بینی و روشن‎فکری خاص خود را نیز داشت. همه می‎دانستند هرچه می‎گوید از اخلاص است و علم. به حق دکتر شهیدی آدم بی‎نظیری بود، هم از نظر فردی و اخلاقی و هم از نظر علمی و هم از نظر مسلمانی.
دکتر شهیدی علاوه‎بر ویژگی‎‎های فردی و اخلاقی، در زمینه‎‎های علمی نیز فردی شاخص به‎شمار می‎رفتند. شما از چه نظر ایشان را در رده‎‎های علمی شاخص می‎دانید؟

دکتر شهیدی در فقه به معنای واقعی کلمه فقیه بود و در اصول اصولی بود؛ در تاریخ مورخ بی‎نظیری بود و در ادبیات ادیبی بی‎مانند. زندگی بسیار بسیار با‎عزت و روح بسیار بخشنده‎ای داشت. تمام جوایزی را که پس از انقلاب به ایشان تعلق گرفته بود، در راه خیر و فی‎ سبیل‎الله صرف کرد و هیچ‎یک را تصرف شخصی نکرد.

نگاه دکتر شهیدی به مسائل تاریخی چگونه بود؟ آیا ایشان در مباحث تاریخی و تحلیل‎‎های تاریخی نوآوری نیز داشتند؟
قطعا ایشان نوآور هستند. از اول، در تاریخ برای افشا کردن دست‎‎های آلوده قلم به‎دست گرفتند تا نشان دهند قلم‎‎های مزدور چه بلایی سر تاریخ آوردند و در ادامه‎اش نیز گاهی جهل‎‎ها و ناآرامی‎ها به تاریخ لطمه زدند. سلسله کتاب‎‎های «جنایات تاریخ» ایشان در همین حال و هوا بود. ایشان تاریخ را صرفا بیان نمی‎کردند، بلکه جست‎وجو و تحلیل می‎کردند. تلاش می‎کردند تا درست و غلط را از هم تمییز داده و بیان کنند. ایشان نخستین فردی بود که موضوع غرانیق را که در ماجرای سلمان رشدی باب شد، بررسی و آن را نقد کرد و پنبه‎اش را زد.

قصه «عبدالله بن سعد ابی صرح» و افزودن به قرآن را نیز ایشان تحلیل کرد و نشان داد از اساس بی‎پایه است. دکتر شهیدی در قریب به اتفاق این مقالات تاریخی یک زاویه ابهام را روشن کرده و یک موضوع مشهور، ولی تقریبا غیرمستند را نقد علمی و اصولی کرده است. به‎عبارتی، نقادی بود که اندیشه نو داشت.

در تاریخ سبک خاصی داشت. به هر چیزی دست نمی‎گذاشت، بلکه مسائلی را بررسی و تحلیل و نقد می‎کرد که مورخان گذشته به شکل دیگری گفته بودند و مورخان بعدی به همان مسائلی که به شکل غلط طرح شده بود، استناد کرده بودند، این زاویه نگاه و ابهام‎زدایی‎ها در مطالعات فاضلان حوزوی، دانشگاهی و غیر‎دانشگاهی اثر گذاشته است. این اثر و نقش همه سویه است؛ هم اثر ایجابی دارد و هم سلبی.
یعنی شما معتقد هستید که شهرت دکتر شهیدی در تاریخ اسلام، به جهت همین روشن‎ کردن زوایای تاریک و مبهم تاریخ بوده است؟

تنها این نیست! امکان دارد ما شخصیتی داشته باشیم که انبوه کتاب‎های تاریخی را مطالعه کرده باشد و با وجود این، جزئی‎نگر باشد و نتواند بین پدیده‎‎ها و واقعه‎‎های تاریخی پیوندی ایجاد کند. ولی مرحوم شهیدی از نگاهی کلان برخوردار بود و توانسته بود از پیوند حادثه‎‎های کوچک، به خطی کلی در تاریخ اسلام برسد. به‎معنای واقعی کلمه مرد مردستان حوزه تاریخ اسلام بود.

دکتر شهیدی در حوزه ترجمه ادبیات عرب چگونه بودند؟
ترجمه نهج‎البلاغه ایشان یکی از ترجمه‎‎های مهم در این حوزه به‎شمار می‎رود. پس از ترجمه نهج‎البلاغه، به ایشان عرض کردم حضرت استاد، حال که شما نهج‎البلاغه را ترجمه کرده‎اید، قرآن را هم ترجمه کنید. ایشان به من گفتند: «آقای مهدوی می‎دانید قرآن یعنی چه، کجا من می‎توانم به حوزه قرآن وارد شوم؟ نهج‎البلاغه را نیز که ترجمه کردم به مدد خود مولا بود که به این وادی کشیده شدم.»

دکتر شهیدی در عرفان نیز جایگاهی والا داشت. گاهی سخن از عرفان نظری است که ظاهرا ایشان نه به این نوع عرفان معتقد بود و نه به‎سمتش می‎رفت؛ ولی مسأله مهمی که متأسفانه غالبا به آن توجه نداریم، این است که عرفان یعنی اتصال به خدا و رسیدن به خدا و کار را برای خدا انجام دادن. از این جهت دکتر شهیدی عارف‎ترین عارفان بود. در مسائل مربوط به معنویات بسیار درون‎گرا بود. حالات معنوی خود را اصلا نشان نمی‎داد. به‎معنای واقعی کلمه دائم‎الذکر بود و این را نشان نمی‎داد.

من معتقدم به این وجه از شخصیت دکتر شهیدی تاکنون کمتر اشاره کرده‎اند. همه اندیشمندان و دوستان آن مرحوم بر ویژگی‎‎های علمی و اخلاقی ایشان صحه گذاشته‎اند؛ اما چیزی که مغفول مانده، مسلمانی ایشان است. دکتر شهیدی به‎معنای واقعی کلمه، باایمان و مسلمان بود و هیچ ادعایی نداشت. بیشتر کار فرهنگ معین را زمانی‎که دکتر معین در کما به‎سر می‎برد، ایشان انجام داد؛ اما کجا اسمی از ایشان منتشر شد و کی ادعا کرد که من این کار را انجام دادم.

خاطره شفاهی:
ترجمه استادانه دکتر سیدجعفر شهیدی به‎عنوان برترین ترجمه در ۲۰ سال اخیر (در فاصله سال‎های ۵۹ تا ۷۹) شناخته شد. بانیان و برگزارکنندگان کتاب سال ولایت ۲۴ سکه بهار آزادی را چونان هدیه‎ای برای تجلیل و تکریم پدیدآورندگان آثار در نظر گرفته بودند که چون استاد نتوانستند در مراسم شرکت کنند، خدمتشان فرستادند. استاد پس از دو هفته با اصرار فراوان سکه‎‎ها را بازگرداندند. اصرار و تأکید فایده‎ای نداشت.

استاد از موارد همگون نیز شخصا استفاده نکرده بودند و به‎گونه‎ای و در راهی که روا می‎دانستند، «انفاق» کرده بودند. به استاد گفتم پس بفرمایید در چه راهی مصرف شود. نپذیرفتند و فرمودند بانیان مراسم هر تصمیمی را بگیرند، حرفی ندارم.
دهه اول ماه رمضان بود. در برابر اصرار من فرمودند: در این زندان‎ها گاه انسان‎های محترم و آبرومندی هستند که به‎خاطر ۵۰ هزار تومان، صدهزار تومان... گرفتارند. با مسئولان زندان تماس بگیرید و چند نفر را با پرداخت بهای این سکه‎‎ها، برای شب عید فطر آزاد کنید و بازهم تأکید کردند که این یک پیشنهاد است و من اصرار ندارم.

شب را در منزل یکی از دوستانم به افطار دعوت بودم. دوست مشترک‎مان، جناب آقای حاج محمد توسلی، از نیکوکاران بازار نیز باید می‎بود. وی اندکی با تأخیر آمد، از وی خواستم که در کنار من بنشیند. از تأخیرش پرسیدم، گفت: زندان بودم! گفتم چرا؟ گفت تنی چند از نیک‎اندیشان و نیک‎کرداران جمع می‎شوند و با فراهم آوردن امکاناتی، زمینه‎ آزادی کسانی از زندانیان آبرومند را که به‎لحاظ «دَین» گرفتار آمده‎اند، فراهم می‎آورند. از این حسن اتفاق تکان خوردم و شگفت‎زده شدم. از پیشنهاد استاد چند ساعتی بیش نمی‎گذشت. جریان را گفتم. آقای توسلی گفتند من تلفن مسئول زندان را می‎دهم و شما هماهنگ کنید. نپذیرفتم و خواهش کردم خود بپذیرند.

نهایت پس از مشورتی که من باید با پردازنده اصلی این هدیه می‎کردم، جریان را به حضرت حجت‎الاسلام والمسلمین حاج سید جواد شهرستانی گفتم. ایشان فرمودند این سکه‎‎ها ملک ایشان است. به هرگونه که صلاح می‎دانند عمل کنند. پس از یک هفته شب میلاد سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی (علیه‎السلام) در افطاری دیگری به آقای توسلی گفتم که سکه‎‎ها آماده است. ایشان گفتند گویا باید پس از افطار سخنرانی کنید و در این مجلس اهل خیر و نیکی حاضر هستند. سخن را به‎گونه‎ای طرح کنید که از این جریان بهره بیشتری برده شود. در ضمن سخنرانی جنبه‎‎های انسانی آموزه امامان (علیهم‎السلام) به‎ویژه امام حسن مجتبی (علیه‎السلام) را مطرح کردم و ضمن سخن از سیره آن بزرگواران بر وجهه انسانی آن عزیزان تأکید کردم و جریان سکه‎‎ها را باز گفتم. پس از سخنرانی، آقای توسلی گفتند این سکه‎‎ها هدیه است؛ به پاس ترجمه کلام علوی.

مردی بزرگ و استادی برجسته آن را که به‎واقع به‎لحاظ انتسابش به مولا متبرک است، ایثار کرده است. ما آن‎ها را به «مزایده» می‎گذاریم... سخن را کوتاه کنم. در آن جلسه، سکه‎‎ها به چندین برابر قیمت واقعی آن‎ها در مزایده به فروش رفت و با پول به‎دست آمده بیست و هشت نفر برای شب عید فطر، با پرداخت بدهی‎شان، به خانه برگشتند و در کنار خانوادهای خود قرار گرفتند. بدین‎سان، ایثار استاد جلیل ما به یمن اخلاص و نیت خیری که داشتند، به فرآیندی چندین برابر آن‎چه استاد بدان می‎اندیشید منتهی و دل‎های کسان بسیاری شاد شد.


این نیز که چرا استاد نتوانستند در مراسم آن روز شرکت کنند، گفتنی و درس‎آموز است. استاد در آن روز با سه تن از شاگردانش که از راه دور می‎آمدند تا از درس استاد بهره بگیرند، در محل مؤسسه لغت‎نامه دهخدا وعده داشتند. چون امکان ارتباط و اطلاع نبود، استاد به هیچ روی خلف وعده را روا ندانستند و از شرکت در آن مراسم تن زدند. به استاد پیشنهاد کردیم که کسی را به مؤسسه یاد شده در موعد مقرر با وسیله مناسب بفرستیم تا آن‎ها را نیز به مراسم بیاورند که قطعا خرسند خواهند شد؛ اما استاد نپذیرفت و با همه علاقه و اهتمامی که به شرکت در آن مجمع علمی داشتند، از شرکت در جلسه، بدان جهت که یاد شد، اعتذار جستند و «لمثل هذا فلیعمل العاملون»

انتهای گفتگو/ص

نظرات بینندگان