کد خبر: ۲۵۵۸۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۷ - ۳۰ بهمن ۱۳۹۰

حقیقت جریان ایمان و کفر

مقدمه

اولاً، آنچه تمامی انبیاء الهی انسان ها را به آن دعوت کرده اند چیزی جز «توحید» و عبودیت خدای متعال نیست و به همین جهت «دین» مناسک توحید و بیان شئون مختلف آن است.

ثانیاً: «توحید» نیز چیزی جز تولّی تام به ولایت الهیه و تبری تام از ولایت غیر خداوند نیست. به دیگر بیان، توحید همانا تولی تام به اولیاء رشد و تبری تام از اولیاء غی و طاغوت است که در قالب اولیاء نار و نور تجلی می یابند.

ثالثاً: تمامی خیرات و رشد به ولایت الهی و اولیاء معصوم خداوند باز می گردد و ولایت اولیاء طاغوت منشأ تمامی شرور می باشد.

رابعاً: معنای تولی تام به ولایت الهیه این است که انسان باید در تمامی حوزه های حیات، متولی به ولایت الهیّه باشد. در حقیقت هر جا ارادة انسان حضور دارد و مسئولیت او قابل تعریف است، همانجا حوزة تکلیف نسبت به خدای متعال است و البته این تکلیف نیز چیزی جز تولّی و تبرّی تام نیست. از دیگر سو چون تمامی شئون حیات بشر در حوزة تکلیف او قرار دارد و هیچ شأنی را نمی توان یافت که از این حوزه خارج باشد لذا انسان در تمامی حوزه  ها مکلّف به تولی و تبرّی و به عبارت دیگر مکلف به توحید و خداپرستی است.

همانگونه که بیان شد حقیقت «رشد» ناشی از تولی به ولایت الهیه و اولیاء معصوم الهی است. از اینرو رشد و هدایت از طرف خداوند متعال و ولایت الهیه به انسان ارزانی می شود همانگونه که «غی» و «ظلمات» نیز از بابت تولی به ولایت طاغوت بر انسان تحمیل می گردد. البته کلام فوق به معنای حذف فاعلیت و اختیار انسان نیست گرچه این فاعلیت نیز به اذن الهی و با امداد او صورت می گیرد، نقش ما فقط تولی و اهتداست.

1 ـ مدار ایمان و کفر

چنانچه در سورة بقره ملاحظه می شود خداوند می فرماید: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النّور الی الظلمات»[1] در واقع آنچه انسان داراست، ایمان یا کفر است.

و مقصود از ایمان، ایمان به ولایت الهیه و مقصود از کفر نیز تمرد یا طاغوت در مقابل ولایت الهیه است. در واقع انسان به واسطة قوة اراده و اختیار خود می تواند به ولایت الهیه تمسک جوید یا در مقابل آن سر به ناسپاسی و کفر بلند کند.

با این وصف نتیجة ایمان به ولایت در قالب عهده داری ولایت چنین فردی توسط خداوند متعال بروز پیدا می کند و زمانی که ولایت شخص را خداوند بر عهده می گیرد نتیجة حتمی آن خروج از ظلمات به سوی نور است. بنابراین می توان مدّعی شد که خروج از ظلمات به سوی نور فقط از مجرای ولایت الهیه و تولّی به آن صورت می گیرد؛ از همین رو در آیة مبارکه از «یخرجهم من الظلمات الی النّور» سخن به میان می آید و نه از «یخرجون من الظلمات الی النور». پر واضح است که فاعل «یخرجهم» خداوند است؛ یعنی هم اوست که خروج انسان را از وادی ظلمت عهده دار است.

اما مقصود از «نور» چیست؟ پاسخ به این پرسش در آیة ذیل بیان شده است:

«الله نور السّموات و الارض»[2] در واقع خدای متعال نور تمامی عوالم و کائنات است «و مَثَلُ نوره کمشکاة»[3] یعنی تمثل نور الهی در این عوالم به صورت مشکاتی است که در فرازهای بعد به آن خواهیم پرداخت.

اما از دیگر سو خداوند متعال در آیة سورة بقره از وضعیت اهل کفر و خروج ایشان از نور به سوی ظلمات سخن می گوید. توضیح این کلام نیز چنین است که اصولاً صرف کفر به ولایت الهیه باعث می شود انسان تحت ولایت طاغوت قرار گیرد. از این رو برای خروج از نور به سوی ظلمات الزاماً ایمان نسبت به ولایت طاغوت لازم نیست بلکه صرف کفر به ولایت الهیه کافی است تا انسان را از شعاع نورانی ولایت خداوند به دایره ظلمت منتقل کند.

از زمانی که انسان تحت چنین ولایت نورانی قرار گرفت، خود به خود توسط خداوند به ایمان و پذیرش ولایت الهیه سوق داده می شود. و از دیگر سو حقیقت ظلمانی شدن انسان، به کفر نسبت به چنین ولایت نورانی باز می گردد و البته برای هر یک از این دو ولایت نورانی و ظلمانی، اولیائی وجود دارد.

2 ـ آیات و روایات باب ایمان و کفر

چون سخن بدینجا رسید به بررسی اجمالی روایاتی که ضمن آیات فوق وارد شده است می پردازیم:

1/2 ـ روایت اول و دوم: تعریف عروت الوثقی به ایمان بالله

1ـ روایتی از وجود مقدس حضرت اباعبدالله جعفر بن محمد(ع) به سند صحیح ذیل آیة «فقد استمسک بالعروة الوثقی» وارد شده است که «عروة الوثقی» را چنین معنا می کند: «هی الایمان بالله وحده لاشریک  له»[4] یعنی این ریسمان محکم که انسان به آن متمسک می شود همانا ایمان به خداوند متعال و واحد است که هیچ شریکی برای او قابل تصور نیست.

2ـ در روایت سوم از این باب در کتاب شریف کافی، امام معصوم (ع) «عروة الوثقی» را به «هی الایمان» معنا می‌فرماید. با این وصف «عروة الوثقی» که انسان را به ولایت الهیه متصل می کند، همان ایمان به خداوند تبارک و تعالی است. پس این عرصه است که انسان را به مبدأ نور متصل می کند.

2/2 ـ روایت سوم و چهارم : تعریف عروت الوثقی به محبت و ولایت امیر المومنین (ع)

3 ـ روایت ابن بابویه از رسول گرامی اسلام چنین است: «قال رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلم: من احبّ ان یستمسک بالعروة الوثقی الّتی لاانفصام لها، فلیستمسک بولایت اخی و وصیّی علی بن ابیطالب(ع) فانّه لا یهلک من احبّه و تولّاه و لاینجوا من ابغضه و عاداه»[5]

در روایت پیشین «عروة الوثقی» به ایمان بالله یا ایمان به ولایت الهیه معنا شد و طبق این روایت شریف،«عروة الوثقی» به ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) تفسیر شده است. گرچه ما نیز معتقدیم که ولایت ائمة معصومین و اولیاء نعم(ع) هیچگاه در عرض ولایت الهیه نیست بلکه در ادامة ولایت خداوند بر کائنات است. اما در هر حال پذیرش ولایت مولی الموحدین (ع) همان تمسک به «عروة الوثقی» است.

4 ـ در روایتی دیگر چنین می خوانیم: «قال رسول الله صلوات الله علیه و آله: «یا حذیفة اِنّ حجة الله علیکم بعدی علی بن ابی طالب(ع) الکفر به کفر بالله و الشِّرک به شرک بالله و شک فیه شک فی الله و الالحاد فیه الحاد فی الله و الانکارله انکار لله و الایمان به ایمان بالله لانّه اخو رسول الله و وصیه و امام اُمّته و مولاهم و هو حبل الله المتین و العروته ‌الوثقی التی لاانفصام لها و ...»[6].

در این روایت شریف به دو نکتة مهم توجه شده است. اولاً ولایت وجود مقدس حضرت امیرالمؤمنین (ع) متحد با ولایت رسول الله صلوات الله علیه و آله است. ثانیاً این ولایت همانا ادامه ولایت الهیه است نه امری در عرض آن.

اما اینکه ایمان بالله به پذیرش ولایت تفسیر می گردد، امری واضح است چرا که مراد از ایمان، ایمان به ولایت الهیه است و نه ایمان به خالقیت خداوند متعال؛ چون اگر چنین بود ایمان اخیری را نیز ابلیس داشت چرا که او خالقیت خداوند متعال را پذیرفته بود. اما آنچه بر ابلیس و اذناب او بسیار سنگین است، پذیرش عبودیت خداوند متعال است که این همان نقطة افتراق میان دو گروه ملحد و موحد است.

3/2 ـ روایت پنجم: ولایت امیر المومنین (ع) ادامه ولایت نبی اکرم(ص) و خدای متعال

5ـ قال رسول الله(صلوات الله علیه و آله): «من احبّ ان یستمسک بالعروة الوثقی فالیستمسک بحبّ علی و اهل بیتی»[7]. در روایات قبل، «عروة الوثقی» به ولایت امام علی (ع) و در اینجا به حبّ حضرت و اهل بیت طاهرین او معنا شده است. و البته تمامی این ها به حقیقت واحد باز می گردد. چون اصولاً «تولّی» به «ولایت» همواره مبدأ محبت است. یعنی اگر انسان به کسی یا چیزی تولّی پیدا کرد، در درون او حبّ نسبت به آن شیء پیدا می شود.

4/2 ـ روایت ششم : اطاعت ائمه (ع) طریق طاعت الهی

6ـ قال رسول الله(صلوات الله علیه و آله): «الائمّة من ولد الحسین(ع) من اطاعهم فقط اطاع الله و من عصاهم فقط عصی الله و هم العروة الوثقی و هم الوسیله الی الله عزوجّل …»[8] یعنی اصلاً دو چیز وجود ندارد که بگوئیم یکی اطاعت خدا و دیگری اطاعت اهل بیت(ع) است. «و هم العروة الوثقی و هم الوسیلة الی الله عزوجّل» مهم این است که ما به مبدأ متعال هستی قرب پیدا کنیم اما وسیلة این تقرب که همان عروة الوثقی است، چیزی جز مقام نورانیت ائمه (ع) نیست. در واقع ایشان وسیلة رسیدن انسان به ملکوت اعلی و درک محضر ربوبی هستند.

5/2 ـ روایت هفتم و هشتم : «ولایت»، اساس و گوهر دین

7ـ من عبدالله بن ابی یعقوب قال: «قلت ابی عبدالله علیه السلام، انّی اخالط النّاس فیکثر عجبی من اقوامٍ ...» عبدالله بن یعقوب به حضرت امام صادق (ع) عرض می کند که معاشرت من با مردم زیاد است و می بینم که برخی از موالیان و شیعیان شما اهل صدق و وفا و امانت نیستند. بلکه بر عکس برخی از مخالفین شما که تحت ولایت دشمنان شما نیز هستند اهل صدق و وفا و امانتند. «فیکثر عجبی من اقوام لایتولّونکم و یتولّون فلاناً و فلاناً لهم امانة و صدق و وفاء و اقوام یتولّونکم لیس لهم تلک الامانة و لا الوفاء و لا الصدق قال فاستوا ابا عبدالله(ع) جالساً فاقبل علیَّ کالغصبان ثم قال: لادین لمن دانّ الله بولایت امام جائر لیس من الله...»[9]

و آنگاه حضرت امام صادق(ع) مستقیم نشستند و رو به من کردند. گویا از من به خاطر این سخن عصبانی هستند سپس فرمودند: کسی که به دنبال امام جائر که خداوند به او حق ولایت نداده است حرکت می کند و دینداری خود را در تبعیّت از چنین شخصی جست و جو می کند اصلاً دین ندارد و او اهل دیانت نیست. آنگاه حضرت فرمودند: «ولا عتب علی من دان بولایت امام عادل من الله...».

1/5/2 ـ عبادت و اوصاف حمیده از فروع ولایت الهیه، ذنوب و اوصاف رذیله از فروغ ولایت طاغوت

سپس عبدالله بن یعقوب به حضرت عرض می کند: «لادین لاولئک و لا عتب علی هؤلاء؟!»[10]

مرحوم مجلسی(رحمه الله علیه) در این خصوص بابی دارند که در آن آمده: اصولاً عبادات و اوصاف حمیده از فروع ولایت اهل بیت (ع) و معاصی و رذائل از فروع ولایت اعداء اهل بیت (ع) است. لذا معنا ندارد کسی که خود را شیعه می خواند در اصول به ولایت اهل بیت (ع) متمسک باشد اما در فروع خود را متولی به ولایت ایشان ندانسته و نسبت به این امر مهم بی مبالات باشد. طبعاً اگر چنین شخصی در موضعی تخطّی کند هوای نفس بر او غالب شود و عصیانی از او سر زند. در چنین صورتی این فرد در آن فعل بخصوص از ایمان خارج شده و دیگر در زمرة اصحاب تولّی نیست. چرا که اصولاً از ولایت ائمه (ع) هیچ گناه و عصیانی صادر نمی شود.

سپس حضرت به عنوان نمونه فرمودند:« الا تسمع لقول الله عزوجل: «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»[11]. کسانی که ایمان آورده اند، خدا ولایتشان را بر عهده گرفته است و آن ها را از ظلمات ذنوب به سوی نور توبه و مغفرت رهنمون می شود چرا که ایشان به ولایت امام عادل من عندالله تولّی پیدا کرده اند و خداوند متعال ولایت آن ها را عهده دار شده است. این همان ایمان به ولایت امیر المؤمنین (ع) است. روایاتش تقدیم شد که گاهی تعبیر به ایمان بالله و گاه تعبیر به ایمان به ولایت امیرالمؤمنین (ع) می شود که یک چیز هم بیشتر نیست؛ یعنی ایمان بالله؛ ایمان به ولایت حضرت سنجیده می شود. کفر ابلیس به خاطر همان عدم ولایت پذیرش ولایت الهیه و اهل بیت(ع) است.

سپس حضرت فرمودند: «لا عتب علی هؤُلاء»؛ یعنی «من الظّلمات الذنوب الی نور التوبة و المغفرة». چرا؟ «لو لایستهم کلّ امام عادل من الله»[12] چون تولی به امام عادلی دارند که از طرف خداست، خدای متعال ولایت آن ها را برعهده می گیرد و از ظلمات ذنوب به طرف توبه می برد؛ یعنی تائب الی الله می شوند که بعداً توضیح خواهیم داد که ذنوب از فروع اولیاء ظلمات است. لذا انسان را ظلمانی می کند و زشتی گناه هم همین است که انسان را تحت ولایت آن ها می برد و ظلمانی می کند.

لذا در روایات آمده که نتیجه اصلی گناه و عصیان، خروج انسان از نور هدایت به ظلمت ذنوب و قرار گرفتن در زمرة ولایت اهل طاغوت است. چه اینکه در روایات دیگر چنین وارد شده است که کسی که گناه انجام می دهد نقطه‌ای سیاه در قلبش ظاهر می شود. در حقیقت گناه از قلب آغاز می شود و همین قلب است که ابتدائاً تولّی به ولایت پیدا می‌کنند. مَثَلْ قلب نسبت به اولیاء خود مَثَلْ گیرنده ای است که خود را نسبت به فرستنده‌ای قوی متمایل و تنظیم می کند تا آمادة پذیرش امواج ارسالی باشد. گناه نیز چون ناشی از ولایت ابلیس و اولیاء طاغوت است ریشه در قلب دارد. پس هیچ گناهی نیست مگر اینکه از قلب آغاز می شود.

در روایات نیز بر این نکته تأکید شده است اگر قلبی زیاد گناه کرد کارش به جایی می رسد که آنرا ظلمت فرا می گیرد و در این حال دیگر او مهتدی نخواهد شد. این نتیجة تولّی به فروع ولایت طاغوت و ظلمانی شدن قلب انسان است که امکان اهتداء به نور ولایت الهیه را از بین می برد.

2/5/2 ـ تحمل ولایت اصلی ترین تکلیف

با این وصف محوری ترین تکلیفی که از ما خواسته شده، پذیرش ولایت الهیه و تسلیم محض نسبت به آن است. و الا افعالی مانند نماز، روزه و سایر فروع در طول ولایت الهیه است. طبعاً کسی که این ولایت را در قلب خود پذیرا نباشد اما شبانه روز به انجام فروع مبادرت کند، کماکان در زمرة اولیاء ابلیس قرار خواهد گرفت مانند خود ابلیس که چند هزار سال ادای دو رکعت نماز او به طول انجامید اما چون هیچگاه به ولایت الهیه گردن نگذاشت در مقابل دستور الهی می گوید: «انا خیر منه» یعنی من بهتر از تو که خالق هستی، هستی به برتری خود بر آدم(ع) واقف هستم!

بنابراین سخت ترین تکلیفی که بر انسان از سوی خداوند متعال نهاده شده است تحمل ولایت الهیه است و اصولاً این ولایت مقدس را هیچ کس نمی تواند تحمل کند مگر نبی مرسل یا عبد ممتحن یا ملک مقرب. قطعاً زمانی که انسان در مقام آزمایش نسبت به محوری ترین تکلیف و تسلیم محض در مقابل ولایت الهی مغلوب هوی و شقاوت نفس خود می گردد باید بپذیرد که از دایرة ولایت الهیّه در همان عصیانی که از او سر زده خارج شده است او در این حال تمسک به ولایت طاغوت می شود و به تبع باید ظلمانی شدن روح خود را پذیرا باشد.

3/5/2 ـ ولایت، طریق وقوع و قبول عبادت

و اما در طرف مقابل حضرت پس از تلاوت آیه کریمه «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولیائک اصحاب النار...» که بر اساس آن کفر بالله کفر به ولایت است، فرمودند: «انّّما عنی بهذا اَنّهم کانوا علی نور الاسلام فلمّا اَن تولّوا کلَّ امام جائر لیس من الله عزوجل خرجوا بولایتهم من النور الاسلام الی ظلماة الکفر»[13].

یعنی چون کسی ولایت امام جائر را که از جانب خداوند متعال نیست بپذیرد اولاً: از نور اسلام به ظلمات کفر منتقل می گردد. در این حدیث شریف نیز بر این مطلب تأکید شده است که انسان عاصی در محوری ترین تکلیف، چون خدای متعال را تبعیت نکرده است، لذا به چنین عقابی مبتلا می گردد. اصولاً تبعیت در غیر این امر تولی به حساب نمی آید. چه اینکه دعوت به اموری همچون نماز، هیچ گاه در عرض دعوت به ولایت الهیه نیست و نمی تواند در برابر دعوت به توحید باشد چون نماز خواندن و انجام سایر فروع تنها طریق پرستش خدای متعال است.

از این رو صحیح نیست که بگوئیم برای درک قرب الهی دو امر لازم است؛ نماز و توحید. هکذا نسبت به ولایت الهیه نیز مطلب از این قرار است. این ادعا صحیح نیست اگر گفته شود بندگان خداوند باید در عرض پذیرش ولایت الهیه نماز هم بخوانند و … چرا که نماز از شئون پذیرش ولایت الهیه است و کسی که این ولایت را نپذیرد اگر تمامی عمرش را نیز سر به سجده بساید باز نمی تواند یک گام به سوی خداوند متعال حرکت کند.

4/5/2 ـ عذاب، نتیجة خروج از ولایت

این دقیقاً مضمون همان روایاتی است که "فریقین" نقل کرده و گفته اند: اگر کسی بدون ولایت حضرت امیر(ع) به اندازه عمر نوح(ع) بین رکن و مقام، شب زنده داری یا روزه داری کند باز از او پذیرفته نمی شود. و در برخی از نقل ها چنین وارد شده است که چنین شخصی به صورت در آتش جهنم فرو می افتد و از همین روست که وارده شده است: «ارتدّ الناس بعد رسول الله الا ثلاث» چون پس از رسول الله اکثر قریب به اتفاق مردم در امتحان مربوط به اصلی ترین تکلیف بازنده شدند و نتوانستند ولایت الهیه را در قالب ولایت مولی-الموحدین(ع) قبول کنند.

لذا تولی آن ها در فروع همانند نماز خواندن ابلیس است. در حقیقت این ریاضتی است که انسان به واسطة آن، نفسانیات خود را ارضاء می کند. بنابراین علت اینکه چنین افرادی از نور اسلام به ظلمات کفر منتقل می-شوند همانند تولی آن ها به امام جائری است که از سوی خداوند متعال منصوب شده است. «فاوجب الله لهم النّار مع الکفار» پس بر خداوند فرض است که ایشان را در کنار کفار به عذاب غضب خود مبتلا نماید.

6/2 ـ روایت نهم : ولایت امام طریق تنزل و جریان انوار الهی در همه عالم

8 ـ قال الباقر علیه السلام: قال الله تبارک و تعالی«لاعذّبنّ کلّ رعیّت فی الاسلام دانت بولایة کلّ امامٍ جائرٍ لیس من الله و ان کانت الرعیّة فی اعمالها برّتاً تقیّة …»[14] این روایت نیز اشاره به افرادی دارد که گرچه اهل تقوی و نیکوکاری هستند اما چون راه تبعیت از امام جائر را در پیش گرفته اند لذا خدای متعال نسبت به آن ها وعده عذاب داده است.

در واقع ایشان از حوزة ولایت الهیه بیرون رفته‌اند و این عذاب نیز ناشی از همین خروج از ولایت خداوند است و البته این ولایت نیز همان ولایت علی بن ابیطالب(ع) و اهل بیت طاهرینش می باشند: «کلمة «لا اله الا الله» حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» و در جائی دیگر این ولایت چنین معنا می شود: «ولایت علی بن ابیطالب(ع) حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» پس وادی حصن و ایمن همان وادی ولایت الهیه در قالب ولایت مولی الموحدین علی(ع) است.

پس اگر انسان در محوری ترین تکلیف ولایت نداشته باشد یعنی ولایت اولیاء الهی را بپذیرد، دیگر عبادت او در فروع ثمر ندارد کما اینکه اگر در محوری ترین تکلیف ولایت را بپذیرد اما در یک جائی تخلف می کند «غلبنی هوائی» و از مدار ولایت الهیه بیرون می رود، این قابل عفو است اما آن قبلی قابل عفو نیست. و از آن طرف «ولاعُفونّ عن کل رعیّةٍ فی الاسلام دانت بولایت کل امام عادل من الله و ان کانت الرعیة فی انفسها ظالمة مسیئة».

در هر حال ولایت الهیه محوری ترین تکلیفی است که از ما خواسته شده است و ایمان به همین ولایت است که مبدأ نورانیت انسان و زمینة هدایت او را فراهم می کند و به عکس خروج از آن مبدأ ظلمانی شدن روح است.

1/6/2 ـ نحوة محتدی شدن به نور امام (تسلیم، تطهیر، هدایت)

9 ـ روایت دیگری را مرحوم کلینی (ره) ذیل باب «ان الائمه(ع) نور الله عزوجل» نقل کرده است. این روایت از غرر روایات است که هر چه مورد تأمل قرار گیرد جای دقت و تأمل دارد. روایت را ابی خالد کابلی از وجود مقدس امام باقر(ع) نقل کرده است.

ایشان در باب آیه ای از سورة تغابن سؤالی را در محضر حضرت مطرح می کند. در سورة تغابن خدای متعال می فرمایند: «زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا»[15] کفار یک گمان باطلی دارند خیال می کنند هرچه هست همین دنیاست و در غیر این دنیا خبری نیست. «قالوا بلی و ربّی لتبعثّن» به ایشان بگوئید حتماً قسم به پروردگار من بعثی هست. استدلال مطلب هم در آیه وجود دارد که اگر ربوبیت الهی مبنای خلقت است، این ربوبیت با بعثت همراه است و لغو نیست. «ثم لبتنبّنئنّ بما عملتم» بعد هم با اعمال خودتان مواجه می شوید. «و ذلک علی الله یسیر» این هم برای خدای متعال کار بسیار آسانی است که شما را زنده کند. سپس فرمود: «فآمِنُوا بالله»[16]

پس حالا که یک ابدیتی درکار است و فقط دنیا و 60 سال و 70 سال نیست و این ابدیت را می خواهید، «فآمنوا بالله و رسوله و نور الذی انزلناه» [17]به سه چیز باید ایمان بیاورید: خدای متعال، رسول و نوری که ما از عالم بالا نازل کردیم. از آیه به روشنی بدست می آید که مبدأ این نور، عالم بالاست که به عوالم پائین تنزل داده شده است.

ابی خالد کابلی از امام باقر (ع) سؤال کرد در عرض ایمان بالله و رسول، یک چیز دیگر بنام نوری که خدا نازل کرده است آمده است که برای نیل به سعادت انسان بدان محتاج است.[18] یعنی ایمان به خدا و رسول و این ، انسان را تا ابدیت تأمین می کند. ایشان به حضرت عرض کرد: این نور چیست؟ آنگاه حضرت با قسمهای مؤکد فرمودند:

«یا اباخالد الَنُّور والله الائمة من آل محمد الی یوم القیامة»[19] یعنی به خدا قسم آن نوری که از عالم بالا بر انسان ها نازل شده است همانا نور ائمه (ع) از آل محمد(ص) است که تا روز قیامت این جریان ادامه خواهد یافت. سپس ادامه می دهند: «و هم والله نور الله الذی انزل»[20]. به خدا قسم آن نوری که خدای متعال از عالم بالا تنزل داده است، همین ها هستند.

« وهم والله نور الله فی السموات و فی الارض»[21] به خدا قسم نه تنها نور خداوند در زمین بلکه نور او در تمامی عوالم هستند. «والله یا اباخالد لنور الامام فی قلوب المؤمنین انور من الشّمس المضیئة بالنّهار»[22] اگر کسی مؤمن شد و این نور الهی در قلب او طلوع کرد این نور از خورشید نیز تابان تر است.

«وهم والله ینوّرون قلوب المؤمنین»[23] به خدا قسم که ایشان قلوب مؤمنین را نورانی می کند بنابراین بر اساس این حدیث شریف، نورانی شدن ما به وسیلة نور ولی الله و امام معصوم(ع) است و البته مبدأ این نور نیز عالم بالا است که از آنجا بر ما انسانهای خاک نشین نازل شده است. همین نور است که قلب مؤمنین را روشن می کند. در واقع ما از خود نوری نداریم و این نور را به واسطة ایمان خود به ولایت خداوند و اولیائش در خود می یابیم. محل نزول این نور نیز قلوب ماست. اما اینکه مبدأ نورانی شدن انسان با نور ولی الله و ولایت الهیه چیست در بخشهای بعدی بررسی خواهد شد.

در ادامه حضرت چنین می فرماید: «و یحجب الله عزّوجل نورهم عمّن یشاء فتظلم قلوبهم»[24] خدای متعال بین این نور و افرادی که خود می خواهد، حجاب می اندازد. به بیان دیگر چنین افرادی از درک چنین نوری بی بهره خواهند شد. اما این بر اساس مشیت بارقة الهی است که ریشه در حکمت او دارد. در واقع آن ها شایستة استضائه از چنین نور مقدسی نیستند. چرا که هیچگاه به این نور تولی پیدا نمی‌کنند. قطعاً آن ها از چنین نوری محجوب می شوند. و با این حجاب قلوبشان به ظلمت می گراید و زمانی که قلب تاریک شد تمامی وجود آن ها ظلمانی خواهد شد.

2/6/2 ـ تولی به امام تنها شرط بهره مندی از نور هدایت الهی

3 ـ اما نکتة مهم دیگر در این میان این است که چگونه انسان می‌تواند به چنین نوری مهتدی و نورانی شود؟ چگونه ممکن است امام معصوم (ع) در قلب ما طلوع کند که با نورانی شدن قلب در شعاع این نور بتوانیم حقیقت اشیاء را درک کنیم؟[25] پاسخ به این سؤال مهم که اشاره به راه برخورداری از نور امام (ع) است در ذیل روایت چنین آمده است: «والله یا اباخالد لایحبّنا عبد و یتولّانا حتی یطهّر الله قلب عبد...»[26] یعنی هیچ بنده ای به مقام حب و تولی به ولایت ما نائل نمی شود مگر آنکه خدای متعال قلب او را تطهیر می کند چرا که قلب غیر مطهّر از درک مقام حب و ولا بی بهره است.

اصولاً حب اولیاء الهی و تولی به این ولایت مقدس تنها از آنِ قلوب مطهر است. «ولا یطهر الله قلب عبد حتی یسلّم لنا و یکون سلما لنا[27]» خدا هم قلب عبدی را تطهیر نمی کند. مگر اینکه به مقام تسلیم و سلم نسبت به ولی الله رسیده باشد. می دانیم که تطهیر صنع الله است و ما نمی توانیم خود را تطهیر کنیم.

البته بر اساس برخی از روایات تطهیر الهی جز با بلا حاصل نمی‌شود، یعنی خداوند متعال قلب مؤمن را با نزول بلا ریاضت می دهد تا رفته رفته از لوث هر گونه آلودگی پاک شود و زمینه تسلیم محض فراهم گردد. از این رو خدای متعال هیچ بنده‌ای را به تطهیر قلب نمی رساند مگر اینکه آن بنده دائماً ارادة خود را به ولی الله تسلیم کند. از همین جاست که حضرت در ذیل این روایت شریف می فرمایند: «حتی یسلّم لنا و یکون سلماً لنا» یعنی زمانی که مقاومتهای وجودی عبد در برابر ولی خدا از بین رفت و به تمامه متعلق و تسلیم به ولی الله شد، آنگاه این وجود سلم آمادة تطهیر می‌گردد از این رو می توانیم سه مرحلة مشخص را برای تطهیر قلب برشمریم:

1ـ تسلیم تا مقام سلم

2ـ تطهیر الهی

3ـ حب و ولا.

قطعاً اگر کسی به مقام حب و ولا رسید این همان رشتة تعلقی است که یکسوی آن در دست ولی خدا و سوی دیگر آن در قلب ماست. و در این حال ارادة ولی الله در قلب ما جاری می شود. به دیگر بیان زمانی که انسان متولی به ولایت ولی معصوم می گردد و همین تبعیت باعث ایجاد ارتباطی می شود که ارادة ولی خداوند در او جاری گردد و شعاع وجودی ولی خدا در قلبش نازل شود.

از این رو در روایات دیگر وارد شده است که اتصال روح مؤمن به روح الله شدیدتر از اتصال شعاع شمس به شمس است و البته روح الله چیزی جز ائمه (ع) نیستند. «فنحن کلمة الله و روحه» و البته زمانی که شعاع وجودی امام معصوم(ع) در روح مؤمن تنزل پیدا می کند می توان به چنین انسانی شیعه گفت چرا که مؤمن شعاع وجودی ائمه (ع) است.

در یک کلام تسلیم به ولایت الهیه دارای ثمراتی است که در یک رتبه تطهیر قلب است و در ادامه به درک ولایت و نورانیت معصوم نائل می شود تا زمانی که وجودش شعاع ولی الله می گردد و زمانی که ولی معصوم در وجود مؤمن ظهور می کند و او می تواند این وجود مقدس را در باطن خویش از خورشید نیز آشکارتر ببیند. گرچه تسلیم شدن به ولیّ معصوم کار بسیار مشکلی است اما این کار دست یافتنی است مشروط بر آنکه در عرض ولی الله به هیچ امری توجه نکند و صراط مستقیم را عین وجود معصوم (ع) بداند.

اگر کسی تصور کند که صراط مستقیمی وجود دارد که ولی خدا بر این صراط حرکت می کند باز دچار غفلت شده است در این حال او به دنبال صراط دیگری خواهد رفت و ولی الهی را ر ها خواهد نمود لذا توجه به این امر مهم ضروری است که صراط مستقیم همان وجود معصوم(ع) است. اگر شاقول و ترازو ولی خدا نباشد، انسان یک جائی از ولی خدا جدا می شود. به عبارت دیگر باید ترازوی انسان ولی خدا باشد و این وقتی است که انسان تعلق تام به ولی الله داشته باشد.

3/6/2 ـ امنیت و آرامش ثمره دیگر تسلیم به ولایت

البته ذیل روایت یک نکتة دیگری نیز ذکر شده که ثمرات تسلیم بودن به ولی الله است. «فاذا کان سلماً لنا»[28] انسان وقتی تسلیم در مقابل ولی الله بود نتیجه اش این است که شدت و فزع از او برداشته می شود که به نظر می رسد این مطلب را به عنوان مثال بیان داشته است. یعنی شدت حساب قیامت که از او شدت بالاتری وجود ندارد و نیز فزع اکبر قیامت که فزع و خوفی از آن بالاتر وجود ندارد.

«فاذا کان سلما لنا سلّمه الله من شدید الحساب و آمنه من فزع یوم القیامة الاکبر»[29] به تعبیری همة خوف ها مربوط به خروج از ولایت الهیه است. اگر انسان تسلیم به ولایت الهیه بود و تعلق به هیچ چیزی جز ولی الله نداشت، او دیگر خوفی ندارد. چون ولایت آن ها بر عالم جاری می شود و چیزی از مدار ولایت الهیه خارج نیست و اگر انسان هم چیزی غیر از ولایت الهیه را نمی خواهد پس دیگر هیچ خوفی نخواهد داشت.

همة خوف ها مربوط به تعلقات ماست و ما چون یک چیز غیر از ولایت الهیه را می خواهیم وقتی ولایت الهیه در عالم جاری می شود ما خائف می شویم. ولی اگر همة خواستة ما ولایت الهیه باشد پس همان هم جاری می شود پس نباید دیگر خوفی داشته باشیم. کسی که تسلیم محض است دیگر شدتی بر او نیست حتی شدت حساب قیامت چون تسلیم محض است. همة این حساب ها هم بر اساس ترازو است و او هم ترازویش معصوم است. شدت ها مال این است که وقتی میزان می آید چون میزان دقیقی است شدت پیدا می شود. وقتی میزان انسان حضرت امیر (ع) باشد دیگر شدتی نیست.

پس مؤمن باید نورانی به نور ولی الله بشود تا بتواند این راه طولانی را طی کند و بعداً خواهیم گفت که نور قیامت هم همین نور است و آثارش را ذکر خواهیم کرد. کسی که در این دنیا نور نداشت، روز قیامت هم نوری نخواهد داشت. به هر حال این نورانی شدن به نور ولی الله همان معرفت نورانیت است. معرفت به مقام نورانیت یعنی نورانی شدن به نور ولی الله. معرفت به مقام نورانیت آن ها کار ما نیست بلکه نور امام در قلب ما ظهور پیدا کند. ما باید خود را در معرض قرار بدهیم.

این همان «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» است. آن ولایت است که همواره انسان را از ظلمات به سمت نور می برد. شأن ما ایمان است «فآمِنوا بالله و رسوله و نور الذی انزلناه».[30] وقتی ایمان آوردیم « و هم والله ینورون قلوب المؤمنین».

پس معرفت بالنورانیه کار ما نیست بلکه از شؤون ولایت الهیه است. از طریق ولایت، نور بر قلب ما نازل می-شود و آنگاه ما امام را می شناسیم. همانگونه که خورشید را می شناسیم و[31] نیازی به تعریف ندارد مگر برای فرد نابینا. پس معرفت بالنورانیه زمانی حاصل می شود که نور امام در قلب انسان طلوع کند و الا خود انسان هرگز نمی تواند معرفت بالنورانیه پیدا کند. حال نور امام زمانی طلوع می کند که انسان ایمان بیاورد و ایمان هم تسلیم، تطهیر و ولاء و حب می باشد که وقتی آمد نورانیت می آید و وقتی نورانیت آمد انسان متصل به نور می شود آنگاه حامل ولایت و نور معصومین (ع) می شود.

7/2 ـ روایت دهم و یازدهم: تحمل ولایت و کمال ایمان

دو روایت دیگر اختتام بحث ما باشد:

الف) «انّ امرنا (یا حدیثنا) صعب مستعصب «لایحتمله الا ملک مقرّب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان »[32] تحمل ولایت الهیه کار بسیار دشواری است. و لذا فقط سه دسته می توانند تحمل کنند: نبی مرسل، ملک مقرب و عبد ممتحن. مؤمنی که «امتحن الله قلبه للایمان». حال آیا این «مؤمن امتحن الله قلبه للایمان» همان «حتی یطهرلله قلبه» نیست؟ وقتی خدای متعال قلب مؤمنی را ریاضت داد، به نور ولی نورانی می شود که آنگاه حامل ولایت می شود و می تواند بار ولایت را حمل کند.

ب) «لا یکمل المؤمن ایمانه حتی یعرفنی بالنورانیه»[33] حضرت امیر (ع) فرمودند: مؤمن به کمال ایمان نمی رسد مگر اینکه مرا در منزلت نورانیتم بشناسد. «فاذا عرفنی بالنّورانیه فهو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان».[34] مؤمن ممتحن مؤمن عارف به مقام نورانیت است. وقتی قلب ما با ریاضات تطهیر شد و حب و ولا آمد، نورانیت می آید. مؤمن ممتحن کسی است که مقام نورانیت امیر المؤمنین (ع) و اهل بیت (ع) و به تعبیر دیگر نورانیت ولایت الهیه را می شناسد. یعنی نور ولایت الهیه در قلبش تنزل پیدا کرده است. یعنی وجودش نورانی به نور شده است. مثل اینکه خورشید را می بیند نور ولایت الهیه را هم آشکارتر می بیند. «لنور الامام فی قلوب المؤمنین انور من الشمس المضیئة بالنّهار».[35]

 

پی نوشت

[1] ـ بقره : 178.

[2] ـ نور : 35.

[3] ـ همان.

[4] ـ اصول کافی ، ج2، باب فی انّ الصبغه هی الاسلام، روایت اول.

[5] ـ بحار، ج 64 ـ ص 22 ( به نقل از معانی الاخبار).

[6] ـ بحار، ج 38 ـ ص 97 ـ باب 61 ( به نقل از امالی صدوق).

[7] ـ بحار، ج 6 ـ ص 104 ( به نقل از عنوان اخبار الرضا «ع»).

[8] ـ بحار، ج 36 ـ ص 344 ـ باب 41 ( به نقل از عیون اخبار الرضا«ع»).

[9] ـ کافی، کتاب الحجه، باب « فیمن انّ الله عزوجل بغیر امام من الله عزوجلً» حدیث چهارم.

[10] ـ البته این روایت نیاز به بررسی بیشتر دارد که انشاء الله در جای خود مورد دقت قرار خواهد گرفت.

[11] ـ همان.

[12] ـ همان.

[13] ـ همان.

[14] ـ همان، حدیث چهارم.

[15] ـ تغابن:7.

[16] ـ تغابن:8.

[17] ـ همان.

[18] ـ استادی داشتیم می فرمود: کسی که خود را بیش از 50 و 60 سال می بیند به ولایت الهیه رو می آورد والا همین غرایز و شهوات کافی است. این آیه همین مطلب را بیان می فرماید.

[19] ـ اصول کافی، باب «انّ الائمه نور الله عزوجل»، راویت اول.

[20] ـ همان.

[21] ـ همان.

[22] ـ اصول کافی، کتاب الحجه، باب « انّ الائمه (ع) نور الله عزوجل» ، روایت اول.

[23] ـ همان.

[24] ـ همان.

[25] ـ به نظر من حقیقت «یقین» نیز همین است. «یقین» یعنی اینکه انسان تعلقش را از غیر ولی خدا و ولی او بردارد. چون همة حجابها مربوط به تعلقات ماست.رفع تعلق و زهد مقدمه یقین است «اعلی درجة الزهد ادنی درجه الیقین».

لذا وقتی متعلق به لایت الهیه شدیم آنگاه نور آن در جان ما طلوع می کند، متناسب با اذنی که به ما بدهند، در آن عمود نور، همه حقایق متناسب با ظرف ما برای ما مکشوف می شوند. پس یقین متولی شدن به ولایت الهیه در حدی که نور ولایت الهیه دارد و قلب انسان بشود آنگاه انسان به یقین می رسد و شهود در شعاع این نور پیدا می کند. «المؤمن من ینظر بنر الله» که البته نور الله هم همان انور پاک چهارده معصوم (ع) می باشند. «و هم و الله نور الله».

[26] ـ اصول کافی، کتاب الحجه، باب «انّ الائمه(ع) نوز الله عزوجل»، روایت اول.

[27] ـ همان

[28] ـ همان.

[29] ـ همان.

[30] ـ تغابن : 8

[31]

[32] ـ کافی، کتاب الحجه، باب «فیما جاء انّ حدیثهم صعب مستصعب.

[33] ـ بحار، ج 26 ـ ص 1.

[34] ـ همان.

[35] ـ اصول کافی، کتاب الحجه، باب «اَنّ الا ائمة (ع) نور الله عزوجل»، روایت اول.

حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری

 

منبع: فرهنگستان علوم اسلامی

نظرات بینندگان