تغييرات استراتژيك در رژيمهاي آمريكايي
به گزارش شیرازه به نقل از تابناک در سومين گام، ديكتاتور ليبي پس از چهار دهه، از قدرت كنار گذاشته شد.
در این باره، تحولات خاورميانه از زمان آغاز آن در تونس تاکنون از زبان دكتر احمد نقيبزاده، استاد دانشگاه و صاحبنظر در حوزه علوم سياسي و روابط بينالملل بررسي شد. اين گفتوگو را ميخوانيد:
* در سال 2005 ميلادي، رفيق حريري،نخستوزير پيشين لبنان در بيروت ترور و جنگ ميان رژيم اسرائيل و حزبالله لبنان هم در دوازدهم ژوئيه 2006 (22تير 1385) آغاز شد. در همان زمان، خانم كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا در سفر به منطقه خاورميانه گفت: «جنگ حزبالله با اسرائيل، درد زايمان خاورميانه جديد است». چه شد با تحولاتي كه در تونس و مصر و بقيه كشورهاي منطقه روی داد، آمريكا، متحدان خود را از دست داد و آيا ميتوان گفت كه آمريكا در اين موقعيت جديد غافلگير شده است؟
ـــ به نظر من، اصلا و ابدا آمريكا از تحولات منطقه خاورميانه غافلگير نشده است و آنچه آمريكاييها انتظارش را ميكشيدند، روی داد. صحبت از زايمان به میان آمد و بعد صحبت از خاورميانه بزرگ شد. معلوم بود كه آمريكا از ديرباز طرحهايي براي خاورميانه دارد، ولي وقتي كه حوادث تونس پيش آمد، جرقه خود به خود زده شد و آمريكا هم برنامههاي خود را اجرا كرد که هماکنون در حال اجرا كردن و پایان دادن به آن است. هيچ موردي نيست كه آمريكا غافلگير شده باشد. به مجرد آنكه آمريكا، متحدي مثل حسني مبارك را از دست داد، براي جلوگيري از قدرت گرفتن ليبي و احتمالا رهبري گروههاي تندرو، فورا او را ساقط كردند. مصر همچنان در دست آمريكا و ارتش مصر نیز تماما در دست این کشور است.
اخوانالمسلمين كه روي كار آمدهاند، متحد ارتش مصر هستند و با ادامه انقلاب مخالفت كردند. بعد هم هيچ دولتي در مصر نميتواند پاسخ خواستههاي ملت مصر را بدهد؛ بنابراین، هر دولتي كه روي کار بيايد، در واقع خراب ميشود و آمريكا ترجيح ميدهد كه اخوانالمسلمين خراب بشود و ليبرالها در اپوزيسيون باشند و انتقاد کنند؛ اين بسیار مطلوبتر است.
از سوي ديگر، وقتي اخوان المسلمين در حاكميت باشد، مجبور است بسياري از قواعد جهانی را رعايت كند، ولي وقتي در اپوزيسيون باشد و به صورت گروه انقلابي بخواهد رفتار كند، كارهاي خطرناكتري هم ميتواند انجام دهد؛ بنابراين، آنچه تاکنون گذشته، هيچ یک بر خلاف ميل آمريكا نبوده است.
* آن محور اعتدال و سازشكاري كه آمريكا در منطقه خاورميانه درست كرده بود و مصر نقش عمدهاي در آن داشت، اکنون چه چيزي جايگزين اين محور سازشكاري شده كه منافع آمريكا را تأمين كند؟
ـــ نبايد اين گونه بیندیشیم. تغييرات ساختاري پدید آمده و قرار نبوده است كه يك عنصر عوض بشود و عنصر ديگري به جاي او بيايد. تغييرات ساختاري در كل مجموعه نقشه سياسي خاورميانه به وجود ميآيد و اسرائيل هم بايد در جاهايي كوتاه بيايد و كشور فلسطيني را به رسميت بشناسد.
هماکنون چينشي نو در خاورميانه شروع شده و ادامه پيدا خواهد كرد كه سلطه آمريكا در منطقه را تا پنجاه سال آينده تضمين كند.
علت اينكه روسيه با حمله به سوريه مخالف است، حمايت از بشار اسد نيست. در واقع روسيه، استراتژي كلي آمريكا را ميبيند كه در آن، آمريكا ميخواهد بر همه خاورميانه سلطه پيدا كند.
* بر چه مبنا، اعتقاد داريد كه اگر اخوانالمسلمين بر سر كار باشد، مجبور است ديدگاههاي خود را در برابر قدرت آمريكا و دیگر كشورهاي غربي قدرتمند تعديل كند؟
ـــ اين بسيار طبيعي است. وقتي كسي به حاكميت ميرسد، بايد قوانين جهانی را رعايت كند و نميتواند مثلا به سازمان ملل بياعتنا باشد و به قطعنامهها بياعتنايي كند، مثل همه كشورها. آيا ديدهايد كشوري را كه بتواند در برابر حقوق بينالملل كه در واقع دست اغنيا را باز ميگذارد، مقاوم باشد يا چيزهايي را نپذيرد؟
* در صورتي كه گروههايي مثل اخوانالمسلمين قدرت را به دست بگيرند، ميتوانند از محور همكاري و اتحاد با غرب يا اسرائيل بیرون روند؟
ـــ اگر ارتش مصر نبود، بله؛ ولي ارتش دست نخورده باقي مانده و تا بن دندان هم، آمريكايي است. اصلا چنين چيزي براي اخوانالمسلمين امكانپذير نيست.
* آن وجهه ملي در ارتش مصر را زياد قوي و موثر نميبينيد؟
ـــ خير؛ وجهه ملي يك چيز ظاهرسازي است. آنچه باطن امر است، اين كه ارتش مصر يك ارتش آمريكايي است و جلوي بسیاری از كارها را خواهد گرفت و در آينده، مداخلات زيادتري هم خواهد كرد. در واقع حاكم اصلي در مصر، نظاميان هستند؛ همان شوراي نظامي كه اجراييات مصر را در دست دارد.
* معمولا تجربه نشان داده است كه حكومتهايي چون آمريكا وقتي با موج مخالفت در كشورهاي متحد خود روبهرو ميشوند، مقداری با اين حركتها مخالفت ميكنند و بعد كه ببينند مخالفت ضد متحدان خودشان جدي است، متحد خود را رها ميكنند. اين قضيه درباره ايران دوره محمدرضاشاه اتفاق افتاد و در «اجلاس گوادلوپ» كه 14 تا 17 دي ماه 1357 و با حضور فرانسه، بريتانيا، آمريكا و آلمان برگزار شد، به اين نتيجه رسيدند كه ادامه حكومت شاه شدنی نيست و بايد با تحولات ايران همراه شود و انقلاب ايران را به رسميت بشناسند. به نظر شما، آيا اين همراهي كشورهاي غربي با حركت مردمي وجود دارد؟
ـــ نه؛ درباره ايران بايد گفت كه ايران واقعا استثنا بود. آن استثنا هم امام خميني بود و بس، وگرنه آنچه آنها در نظر داشتند، تعديلهاي مختصري بود كه با روي كار آمدن جبهه ملي انجام ميشد و روابط هم، همچنان ادامه پيدا ميكرد. آنچه اين روند را مخدوش كرد، سياست امام خميني بود. آنها وقتي ديدند كه حريف امام خميني نميشوند، از راه ديگري وارد شدند و در سياست خودشان هم موفق بودند. براي اينكه جلوي تمام پروژههاي ايران را گرفتند؛ جلوي صنعتي شدن ايران را گرفتند و با ايجاد ايران هراسي، سلاحهاي زيادي را فروختند و چيزي از دست ندادند. در مجموع، قدرتهاي بزرگ هميشه قدرت مانور زيادي هم دارند.
* آن كشورها منافع خودشان را به چه شكل با وقوع اين تحولات ميخواهند به دست بياورند؟
چه منافعي؟ شما فكر ميكنيد آمريكا چه منفعتي از اين كشورها به دست میآورد؛ منافع اقتصادي، سياسي و امنيتي؟
ـــ اين منافع را بايد از هم جدا كنيم و درباره آنها توضيح دهيم. مصر فقير چه منافعي براي آمريكا دارد و مگر مصر چقدر مصرف دارد؟ در عين حال بايد توجه داشت كه اين مصرفها ادامه پيدا ميكند و باز هم كالاها از آمريكا وارد ميشود. از نظر نظامي هم كه گفتم، ارتش مصر همچنان در دست آمريكاست و بدون نظريات آمريكا، كاري نميتواند انجام دهد؛ بنابراين آمريكا چه چيزي را در شمال آفريقا از دست داده است.
يك نكته ديگر هم بايد در نظر داشته باشيد كه آمريكاييها از مدتها پیش، صحبت از دمكراسي ميكنند، حال آن که آنان براي اين منطقه دمكراسي واقعي نميخواهند، بلکه دمكراسي كه آمريكاييها ميخواهند، مثل دمكراسي پاكستان است.
شما نگاه كنيد كه در پاكستان، همه به هم فحش ميدهند و همه، همديگر را به زندان مياندازند. يك عده ميروند و يك عده ديگر ميآيند و هيچ كاري انجام نميشود. ملت هم هيچ نقشي ندارد، ولي در آن كشور، يك ديكتاتور هم نيست. آمريكا میخواهد از اين راه، گروههاي اسلامگرا را وارد يك بازي ظاهرا دمكراتيك كند و براي به دست آوردن آرا و مبارزات حزبي تا دست از تروريسم و كارهاي راديكال بردارند، اين سياست هم پشت آن هست.
* گروههايي مثل اخوانالمسلمين، جزو گروههاي معتدل و ميانهرو بودند كه در كارهاي تروريستي فعال نبودند و عمدتا در بخشهاي اجتماعي و خيريه فعاليت ميكردند؟
ـــ ولي به نظر من، مادر همه گروههاي اسلامگرا، اخوانالمسلمين بود. اخوانالمسلمين در سالهاي اخير بسيار تعديل شده بود. اساسا تحول خاصي در مصر اتفاق نيفتاده و فعلا اخوانالمسلمين بايد جواب مردم را بدهد. اگر اعضاي اخوانالمسلمين بتوانند با همان كارهاي خيريه پاسخ بدهند، چه بهتر، چرا كه جلوي راديكاليسم را ميگيرند و اگر هم نتوانند كه سيماي اسلامگرايي آنها مخدوش ميشود و چه چيزي بهتر از اين براي آمريكا.
* درباره اينكه برخي كارشناسان ايراني ميگويند ساختار منطقه تغييرات گسترده نداشته است و معادلات امنيتي پابرجاست، شما با اين نوع اظهارنظر موافق هستيد يا نه؟
ـــ كساني كه اين سخنان را میگویند، نميدانند كه هنوز در آغاز راهيم. يك دهه لازم است تا آن چينشي كه آمريكا در نظر دارد صورت بگيرد. آن چينش، نهايتا دامن عربستان سعودي را هم ميگيرد. تمام اين رژيمها تغيير پيدا ميكنند. در آن حالت، بازيها به نوع ديگري درميآيند. وقتي هم كه حركت و جابجايي باشد، غربيها دست بالا را دارند و مهرههاي خود را مثل صحنه شطرنج بالا ميبرند و بعد دست به تحركاتي ميزنند. اين كار براي آنها مفيدتر و ارزانتر است تا اينكه آدم يكدندهاي مثل صدام حسين، ساليان دراز بر سر كار باشد و بعضي وقتها هم شاخ و شانه بكشد.
يعني در مقابل غرب، مقاومت كند تا اينكه چهار سال به چهار سال عوض بشود. در همين مصر، رياستجمهوري هست، ولي ببينيد آمريكاييها با همين رياستجمهوري و انتخابات چه كار كردند. در واقع، جمال عبدالناصر، طرفدار شرق و شوروي را برداشتند و سادات طرفدار آمريكا را به جاي او گذاشتند و بعد هم با حسني مبارك ادامه دادند. اين است كه كساني كه اين نوع اظهارنظر ميكنند، تك بعدي مینگرند و از يك زاويه فقط نگاه ميكنند، در حالي كه آنچه در جريان است، بسيار پيچيدهتر است.
* آيا اکنون نميشود پيشبيني كنيم در آينده چه اتفاقاتي در منطقه خاورميانه رخ خواهد داد؟
ـــ چرا تا حدي ميشود گفت. تقريبا همه رژيمهاي منطقه عربي عوض ميشوند. البته بايد يك تقسيمبندي كرد میان كشورهاي نفتخيز و كشورهاي غيرنفتخيز كه بعد استراتژيك دارند. در اين كشورها، رژيمهايي سر كار ميآيند كه انعطافپذيرند و چهار سال، يك بار عوض ميشوند و در عين حال، به صادرات نفت به شدت وابسته ميشوند. با كشورهايي مثل مصر هم كه جنبه استراتژيك دارند، به گونه ديگري رفتار ميشود.
به هر صورت، دو هدفي كه آمريكاييها در منطقه خاورميانه داشتند، همچنان پابرجاست؛ يعني امنيت اسرائيل و جريان نفت. تسلط بر چاههاي نفت يعني تسلط بر جهان؛ يعني تسويه حساب كردن با كمترين هزينه با اروپا، ژاپن، روسيه و چين. اين يك برنامه درازمدت است كه كاملا پس از فروپاشي شوروي دنبال شد و اکنون نیز بيست سال از فروپاشي شوروي ميگذرد. بايد ببينيد كه اين پروژه آرام آرام پيش ميرود و اين گونه نيست كه مثلا در عرض دو سال، بشود يك منطقه را عوض كرد، ولي سرانجام اين كار را انجام خواهند داد.
انتهای خبر/ص