کد خبر: ۳۰۱۶۳
تاریخ انتشار: ۲۲:۳۹ - ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۱

درنگ جایز نیست

اولین ماه تابستان به روزهای پایانی اش نزدیک می شد. فضای سرسبز پایگاه، ترنم روح بخش پرندگان بر روی شاخسارها از صبحی زیبا و دل انگیز خبر می داد و در میان سکوت آرام بخش فضای صبحگاهی پایگاه صدای گنجشک هایی که در تکاپوی آغاز روز جدید بودند، منظره ی خاصی را به محیط اطراف پایگاه بخشیده بود و اگر نبود غرش گهگاه هواپیماها و یا شلیک آتشبارهای ضدهوایی، پرندگان همچنان به نغمه سرایی و غزل خوانی مشغول بودند و طبیعت ترنم زیبای همیشگی اش را آرام و گوش‌نواز نثار عاشقی همچون تو می کرد.

خودرو همچنان زوزه کشان پیش می رفت و هریک از آنان به آنچه انجام شده و به آنچه پیش رو بود، می اندیشیدند.
شیلتر شماره پنج، بفرمایید.
با صدای راننده، عباس ناگاه به خود آمد. نگاهش با نگاه راننده گره خورد. تبسمی از سر مهر برلبانش نقش بست و از ماشین پیاده شد و به سمت آشیانه هواپیما به راه افتاد.
هوا هنوز تاریک و روشن بود و نسیم فرح بخش صبحگاهی تن و روحش را نوازش می داد. او به یقین می دانست اختلاف افق همدان با بغداد سی دقیقه است و باید چنان برنامه ریزی کند که همزمان با اولین اشعه طلایی خورشید از زمین برخاسته و اوج بگیرد تا در همان لحظات طلوع آفتاب که دید دشمن نسبت به رؤیت هواپیما در آسمان کم می شود، بر فراز شهر بغداد باشند.
داخل آشیانه و از فاصله دور در زیر نور مهتابی ها، هواپیماهای جنگنده دیده می شد که با مسلح شدن به انواع بمب های هزار پوندی و مسلسل، در آن صبح زود ابهت خاصی پیدا کرده بود.
معمولا برای آماده کردن یک هواپیما برای پرواز، عده زیادی از کادر فنی مکانیسین ها تلاش می کنند. عده ای با تانکر، سوخت مخصوص هواپیما را حمل و عده ای دیگر بالن های محتوای اکسیژن را در کنسول نصب می کنند. کارشناسان برق، وضعیت تجهیزات هواپیما و سیستم جریان بنزین و همچنین طرز کار وسایل الکترونیکی را بازدید می کنند، مکانیسین ها به بازدید روکش فلزی و آزمایش سیستم هدایت هواپیما می پردازند و گروهی نیز بنا به درخواست عملیات، هواپیما را متناسب با خواست عملیات و نوع ماموریت به انواع بمب و راکت و مسلسل مسلح می کنند.
عوامل فنی که پاسی از شب گذشته در حال آماده کردن هواپیما بودند با مشاهده عباس ادای احترام کرده و آمادگی هواپیما را جهت انجام ماموریت اعلام داشتند. عباس با نگاه به هواپیما که اینک با چند تن بمب و موشک منظره زیبایی به خود گرفته بود به خود می بالید و امیدوار بود بتواند امروز در قالب این بمب ها آتش قهر ملت ایران را بر مخازن بزرگ پالایشگاه و یا بر سر زرادخانه های رژیم متجاوز بعثی فرو ریزد.
عباس در همین فکر بود که یکی از مهندسین پرواز جلو آمد، ادای احترام کرد و گزارشی از وضعیت هواپیما را به اطلاع خلبان رساند.
عباس به کمک چراغ قوه کوچک جیبی طبق دستورالعمل های پروازی چرخی به دور هواپیما زد و بخش های مورد نظر را بازدید کرد.
او پس از بازدید از بخش های مختلف هواپیما در روی زمین، از قبیل بمب ها، پین های مخصوص رها شدن بمب، دماغه هواپیما طبق چک لیست، آمادگی خود را برای انجام ماموریت به مهندس پرواز اعلام نمود.
ابتدا ستوان خلبان منصور کاظمیان از پلکان هواپیما بالا رفت و در جایگاه خلبان دوم نشست.

درنگ جایز نیست

دقایقی بعد عباس از پلکان فلزی هواپیما بالا رفت و درون کابین خود جای گرفت. به دنبال او یکی از عوامی فنی – که نقش مهمی در تجهیزات پروازی و یاری رساندن به خلبانان در طول سال های دغاع مقدس به عهده داشت – از پلکان هواپیما بالا رفت و با شوق وصف ناپذیری او را در بستن بندهای چتر و بندهای کمر و سرشانه به صندلی خلبان کمک کرد.
کمربند که قفل شد، مکانیسین، چتر نجات را به هارنس وصل کرد.
عباس کلاه منقوش به پرچم ایران را بر سر گذاشت و انگشت دست راست را به نشانه روشن کردن موتور هواپیما به مکانیسین نشان دادو او ابتدا کمپرسور را روشن کرد و عباس با فشار دادن کلید استارت، ابتدا موتور چپ و سپس موتور راست را آزمایش کرد. چک های لازم یکی پس از دیگری توسط عباس انجام شد و یک یک فرامین از قبیل روغن، آب، هیدرولیک، بنزین، سیستم اتصال چرخ های هواپیما بار دیگر مورد آزمایش قرار گرفت و سالم بودن هریک از سیستم ها از طریق علائم و نشان دهنده ها با علامت دست عوامل فنی برروی زمین اعلام شد.
عباس پس از آزمایش های اولیه متوجه اشکال در سیستم جهت یابی هواپیما شد. هواپیما در سیستم ناوبری INC دچار اشکال بود. معمولا با داشتن چنین عیبی خلبان مختار است از پرواز امتناع کرده و یا ادامه دهد.
اینک خلبانان هواپیما های شماره ۲ و ۳ آماده بودند تا با فرمان عباس (لیدر دسته) از آشیانه خارج شوند. دقایقی از زمان تعیین شده می گذشت ولی از فرمان لیدر خبری نشد.
هواپیمای شکاری محمود اسکندری همچون اسبی سرکش برای خروج از آشیانه بی قراری می کرد و هر آن آماده بود با فرمان لیدر از آشیانه خارج شود.
محمود اسکندری خلبان هواپیمای شماره ۳ که در آشیانه شماره ۴ همچون عباس سرگرم آماده کردن هواپیمای جنگنده خود بود، پس از چک های لازم به ساعت مچی اش نگاه کرد. ساعت پنج دقیقه از زمان تعیین شده می گذشت و هیچ پیامی از سوی لیدر دسته مبنی بر خارج شدن از آشیانه دریافت نشده بود. او که از وقت شناسی، تجربه و مهارت عباس در اصل غافلگیری کاملا مطلع بود و این موضوع را در کارنامه ماموریت های جنگی سه ساله عباس به وضوح دیده بود، اطمینان داشت دلیل محکمی برای تاخیر عباس وجود دارد. علیرغم اینکه می بایست در سکوت کامل رادیویی این عملیات صورت پذیرد و از آنجایی که فاصله آشیانه هواپیمای عباس با آشیانه هواپیمای شماره ۴ زیاد بود، ناگزیر با اعلام علایم و کدهای رادیویی، علت تاخیر را جویا شد و عباس با اعلام کدی وجود نقص فنی در سیستم جهت یاب هواپیما را علت تاخیر خود ذکر کرد.
عباس با این تصور که ممکن است در صورت برخاستن در جهت یابی هواپیما دچار اشکال شود، از همکارش محمد اسکندری که در طرح عملیاتی در جایگاه رزرو قرار داشت خواست فرماندهی گروه (لیدری) را بر عهده گیرد و به همین منظور طی جملات کوتاهی گفت :
محمود، هواپیمای من اشکال دارد، تا رفع اشکال تو لیدر باش.
پس از دریافت پیام، اسکندری با اعلام علایم رادیویی به همکار خلبانش «توانگریان» گفت : شماره ۲ آماده خزش.
شماره ۲ آماده ام.
و چون از آمادگی شماره ۲ مطلع شد گفت: می رویم روی فرکانس برج.
و بلافاصله فرکانس رادیو را به فرکانس برج تغییر داد.
برج مراقبت، «منصور» درخواست خزش و برخاستن.
برج مراقبت اطلاعات لازم را از نظر باند مورد استفاده، سرعت باد و فشار هوا طبق روش در اختیار خلبان گذاشت و بلافاصله مجوز پرواز را صادر کرد.
هواپیمای شماره ۲ نیز در همین لحظه با خزش زیبایی از آشیانه خارج شد و دقایقی بعد در آستانه باند به محمود ملحق شد. اینک هواپیمای محمود اسکندری و هواپیمای شماره ۲، اکبر توانگریان، در ابتدای باند پرواز قرار داشتند. چک های آخر به سرعت انجام گرفت.
هواپیمای محمود که به فاصله کمی از هواپیمای شماره ۲ قرار داشت برای آخرین بار از دورن هواپیما با اشاره دست اعلام کرد: آماده ای ؟
توانگریان با بالا بردن انگشت شست آمادگی هواپیمایش را اعلام کرد.
بلا فاصله هر دو هواپیما به فاصله کمی از یکدیگر در آستانه باند به حرکت درآمدند و پس از طی مسافتی محمود از باند برخاست و در آغوش آسمان جای گرفت و به انتظار برخاستن دیگر همرزمانش گردش به چپ کرد و سرعت را در حدی نگه داشت تا سایر همکاران خلبانش به وی ملحق شوند.
بلافاصله خلبان هواپیمای شماره ۲ که متعاقب وی در ابتدای باند آماده برخاستن بود به حرکت درآمد و به یک باره پاهایش را از روی ترمز برداشت. مسیر را با سرعت طی کرد و در لحظه تیک آف و اوج گیری ناگهان دچار نقص فنی شد. هواپیما قادر به اوج گیری نشد و متاسفانه از ادامه مسیر بازماند.
بلافاصله اشکال هواپیما را با یک پیام کوتاه به اطلاع شماره یک (محمود) رساند.
عباس که همچنان سرگرم عیب یابی هواپیمایش بود و مکالمات همکاران خلبانش را از طریق رادیوی هواپیما گوش می داد، از فرط عصبانیت مشت محکمی به فرامین هواپیما کوبید و بر شانس بد خود لعنت گفت واز مسئله پیش آمده ابراز تاسف کرد.
هواپیمای جنگنده عباس که تا آن لحظه از طریق سیستم برق کممکی (کمپرسور) کنترل می شد، با فرمان خلبان کابل هایی که به هواپیما متصل بود از هواپیما جدا و با اولین استارت هواپیما روشن شد. سیستم های مختلف از قبیل رادار، کنترل آتش و ارتباط راداری را یک یک وارسی کرد. علیرغم تلاش مهندسین و عوامل فنی برای برطرف کردن نقص فنی متاسفانه اشکال در سیستم جهت نما برطرف نشد.
هنوز پیام رادیویی هواپیمای شماره ۲ به پایان نرسیده بود که عباس در پیام کوتاهی به شماره ۱ (محمود) که در اوج آسمان در حال پرواز بود اعلام کرد، به رغم داشتن نقص فنی در عملیات شرکت می کنم.
عباس با توجه به حساسیت عملیات به عیب هواپیما اعتنایی نکرد و لحظه ای تردید به خود راه نداد و با توکل به خدا آماده انجام ماموریت گردید.
مهندس پرواز و عوامل فنی نیز با توجه به خواست خلبان با امضا کردن چک لیست برایش آرزوی توفیق کردند.
علیرغم اینکه می توانست پرواز را به وقت دیگری موکول کنده اما چنین نکرد. عباس آمادگی هواپیما را به منظور خروج از آشیانه با علایم قراردادی به مسئول که در مقابل هواپیما ایستاده بود اعلام کرد تا چوب جلو چرخ را بردارد. آن گاه دسته گاز را اندک اندک به جلو فشار داد و هواپیما آرام به حرکت درآمد.
در کاناپی هواپیما که بسته شدة او و همکارش نیز جزیی از اجزای هواپیما شدند.
هنگام خارج شدن از آشیانه در اطراف هواپیما تمامی همکاران فنی که از پاسی از شب در حال آماده کردن هواپیما بودند، برایشان دست تکان می دادند و با نگاه های محبت آمیزشان آن دو را بدرقه و برای سلامتی و بازگشت موفقیت آمیزشان از ماموریتی که در پیش رو داشتند دعا می کردند.
لحظات به سرعت می گذشت.
هنوز هوا تاریک و روشن بود. آن روز آنها جزو اولین گروه پروازی بودند که به ماموریت اعزام می شدند. متاسفانه خلبان شماره ۲ به علت اشکال در سیستم قادر به پرواز نشد و در حال خارج شدن از باند پروازی بود.
دقایقی بعد عباس با خزش زیبایی پس از عبور از تاکسی ویدر آستانه باند قرار گرفت. از قبل شماره پرواز به برج مراقبت اعلام شده بود، لذا با اعلام کدی، برج مراقبت اجازه پرواز را صادر کرد. هواپیما گرگ و میش بود و از طرفی با گردو خاک ناشی از برخاستن پس سوز هواپیماهای شکاری دید خلبان به میزان صفر کاهش یافته بود. هواپیمای عباس به سرعت بررروی باند به حرکت درآمد.
عباس به یک باره پاها را از روی ترمز برداشت و موتورها را درحالت حداکثر قرار داد و هواپیمایش غرش کنان و با آخرین سرعت روی باند به حرکت درآمد و پس از طی مسافتی تا هزارپایی انتهای باند، عنقریب بود با هواپیمای همکارش که اینک در انتهای باند پروازی در حال خارج شدن بود برخورد کند، طوری که کنترل هواپیما برای لحظه ای از دست عباس خارج شد و چیزی نمانده بود که از باند خارج شود.
به یکباره دسته فرامین را به عقب کشید و موتور را در حالت صددرصد قرار داد و با این کار شدیدترین غرشی که از رعد بر می خیزد به گوش رسید. هواپیما از زمین کنده شد و دقایقی بعد در آغوش آسمان جای گرفت. بلافاصله با زدن دکمه ای چرخ ها و فلاپ های جنگنده جمع شد.
عباس با مهارت خاصی هواپیما را به کنترل خود درآورد و با چابکی و تردستی هرچه تمام تر مانع از بروز سانحه گردید. دقایقی بعد هواپیمای عباس در قلب آسمان در کنار دیگر همرزم خلبانش محمود اسکندری قرار گرفت. با اعلام آمادگی دوباره عباس برای انجام ماموریت روحیه همکاران خلبانش دوچندان شد. با دیگر فرماندهی گروه (لیدری) را بر عهده گرفت. 
منبع:پايگاه اينترنتي شهيد عباس دوران

انتهای مقاله/ص

نظرات بینندگان