کد خبر: ۳۰۹۷۷
تاریخ انتشار: ۲۱:۳۳ - ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۱

نقش همسران در حمايت از زنان

برخي از اختلالات روان پزشکي خاص زنان است. اين خاص بودن يا در رابطه با جنسيت مطرح مي شود يا مربوط به دوره هاي خاص از زندگي زنان مثل بارداري، شيردهي، قاعدگي و يائسگي است.

تغييرات بيولوژيک، فيزيولوژيک و فشارهاي روحي رواني به طور معمول در زنان باردار ديده مي شود. اولين ماه بعد از زايمان، زماني است که يک زن در معرض بالاترين احتمال براي بستري شدن در بيمارستان به علت اختلالات روان پزشکي است و اين امر نشان دهنده ي حساسيت زياد اين دوره مي باشد. حدود 85 درصد از زنان تغييرات خلقي را بعد از زايمان تجربه مي کنند و خوشبختانه در اکثريت آنان اين تغييرات گذرا و خفيف است. ولي در بعضي ديگر، تغييرات دائمي بوده و باعث افت عملکرد مادر مي شود و متعاقب اين تغييرات، تکامل و رفتار کودک نيز تحت تأثير قرار مي گيرد. 

عوامل خطر در رابطه با اختلالات رواني بعد از زايمان عبارتند از: 
 

* سابقه ي اختلالات روان پزشکي در حاملگي هاي قبلي. 
* افسردگي بدون ارتباط با حاملگي در خود فرد يا خانواده ي او. 
* مشکلات شخصيتي خود فرد. 
* مصرف مواد مخدر. 
* سن کم مادر. 
* سابقه ي سندروم پيش از قاعدگي. 
* ازدواج ناموفق. 
* زندگي پر استرس در دوران بارداري يا بعد از تولد کودک. 
* حاملگي ناخواسته. 
* حاملگي اول. 
* عدم دريافت حمايت عاطفي يا مساعدت کافي از سوي همسر. 
* عدم اعتماد به کمک همسر در مواقع نياز. 
* مراقبت از کودک ديگر. 
* نگراني در مورد با جنين. 
عدم دريافت حمايت عاطفي و مساعدت کافي از سوي خويشاوندان، دوستان و همسايگان و عدم اعتماد به کمک آنان در مواقع نياز، جنس نوزاد، تعداد زايمان هاي مادر و شيردهي با شيوع اين اختلالات بدون ارتباط مي باشد. اشتغال ذهني زنان در رابطه با تغيير شرايط کاري و شرايط منزل در ايجاد اين مشکل دخيل است و برخي مادران تصور مي کنند که بايد SUPER MOM باشند در حاليکه بايد بدانند که اين تصور غلطي است و فقط مي تواند استرس آنها را بيشتر کند. در چنين وضعيتي همسر اين فرد مي تواند بيشترين حمايت را از او انجام دهد ولي اگر زن اين حمايت را نداشته باشد و به تنهايي وظيفه مراقبت از فرزند و انجام امور مربوط به منزل را به دوش بکشد و چه بسا تأمين معيشت خانواده نيز به عهده او باشد در چنين وضعيتي مادر تحت فشار رواني زيادي قرار گرفته و طبعاً به دور از اختلالات رواني نيست. پس مطلوب اين است که به همراه توصيه هاي بعد از زايمان به مادر، تذکراتي هم به پدر داده شود. 

انواع تظاهرات باليني اختلالات باليني بعد از زايمان: 
 

1- غم بعد از زايمان BABY BLUE MATERNITY BLUE: 
 

اين اختلالات معمولاً از روز سوم بعد از زايمان با علائمي مانند تحريک پذيري، تغييرات سريع خلق از افسردگي به حالات شادي و گريه کردن، اضطراب، بي خوابي و احساس بي ارزش بودن شروع مي شود و اغلب طي 7 تا 10 روز خود به خود محدود مي شود. پيک علائم روز 4 يا 5 بعد از زايمان است. افت عملکرد در اين دسته از مادران ديده نمي شود و لذا به عنوان بيماري تلقي نمي شود. (TIME LIMITED). در صورت باقي ماندن علائم در هفته ي دوم بعد از زايمان پي گيري ضروري مي باشد. شيوع اين اختلال 85- 30 درصد مي باشد. 

2- افسردگي بعد از زايمان POSTPARTUM DEPRESSION: 
 

در اين بيماري علائم کامل يک سندروم افسردگي اساسي در فرد وجود دارد و باعث اختلال عملکرد مادر شده و توانايي وي در مراقبت صحيح از کودک را کاهش مي دهد که خود منجر به اختلال در ايجاد رابطه اي سالم بين مادر و کودک مي شود. شيوع آن 15- 10 درصد است. 
علائم در 6 هفته ي اول بعد از زايمان به صورت خلق گرفته، بي قراري، نااميدي، بي خوابي و خستگي است. در بعضي از موارد اضطراب و وسواس اضافه مي شود. تغيير سطح احساسات مادر نسبت به کودک ديده مي شود. علائم ممکن است 9-6 ماه طول بکشد. يکي از مسائل مهم در اين بيماري به خصوص در موارد شديد خودکشي مي باشد که در اين موارد ضرورت درمان سريع و بستري بيمار وجود دارد. 

3- روان پريشي بعد از زايمان POSTPARTUM PSYCHOSIS:
 

اين حالت شديدترين فرم اختلالات رواني بعد از زايمان است زمان شروع علائم معمولاً بين روزهاي 14- 3 بعد از زايمان است و حدوداً در 8 هفته ي اول بعد از زايمان ديده مي شود. در ابتدا بيماري به صورت بي خوابي، تحريک پذيري، بي قراري و حالت منگي بروز کرده و پس از آن سريعاً به طرف توهمات و هذيان هاي بارز پيشرفت مي کند. تغيير علائم از افسردگي، سرخوشي، اختلال جهت يابي و دپرسوناليزيشن وجود دارد. هذيان هاي شنوايي به صورت دستورهايي در جهت آسيب رساندن يا از بين بردن خود بيمار يا کودکش وجود دارد. اين موارد، اورژانس محسوب مي شود. 
توانايي هر زن در رفع به موقع نيازهاي کودک و توانايي وي در برقراري ارتباطي صحيح و توأم با احساس امنيت با کودکش موجب مي شود که اين کودک از تکامل روحي و جسمي بهتري برخوردار شده بالعکس مادري بي ثبات که نمي تواند ارتباط عاطفي صحيح با فرزند خود برقرار کند و گاهي پرخاشگر و تنبيه کننده و گاهي نرم و مهربان است و تکامل روحي و جسمي کودکش را به خطر مي اندازد. تصوير ذهني اين دو مادر در زندگي آينده ي کودک تأثيرگذار مي باشد و تلقي مادر خوب يا مادر بد به اين ترتيب در ذهن کودک شکل مي گيرد. اگر اين تلقي مثبت نباشد نقش مادري در دخترها و ارتباط با همسر در پسرها مشکل ساز خواهد شد. 
با توجه به اين واقعيت که بسياري از همکاران ماما و پزشکان عمومي نخستين کساني هستند که با زنان باردار رابطه برقرار مي کنند مي توانند با شناسايي عوامل خطر در حاملگي و دوران بعد از زايمان و آگاه کردن همسران در جهت وظيفه ي حمايتي آنان در قبال مادر به آنها کمک کرده تا درصدد رفع مشکلات ايجاد شده برآيند. 
منبع: کتاب روانپزشکي باليني (اعضاي هيأت علمي گروه روانپزشکي دانشگاه علوم پزشکي اصفهان) چاپ اول. 
کتاب روان پزشکي اجتماعي (گروه نويسندگان- زير نظر دکتر قربانعلي اسدالهي). 
منبع: نشريه پيام پزشک، شماره 58.

انتهای مقاله/ص

نظرات بینندگان