کد خبر: ۳۷۰۷۵
تاریخ انتشار: ۲۲:۳۷ - ۰۵ آبان ۱۳۹۱

عوامل نابه هنجاری های جنسی(4)

دیدگاه های مربوط به عوامل نابه هنجاری جنسیدرباره عوامل نابه هنجاری های جنسی، نظریاتی مطرح شده که در زیر به آنها اشاره می شود:

به گزارش شیرازه :

یک.اختلال در هویت جنسی

از جمله عواملی که برای بروز نابه هنجاری های جنسی (همچون: همجنس گرایی مردان و زنان مطرح شده است، «اختلال هویت جنسی» در آنان است. این سخن، گرچه فی الجمله، در مورد برخی از همجنس گرایان صادق است، ولی باید دانست که انحراف و نا به هنجاری بیشتر همجنس گرایان، به دلیل اختلال در هویت آنان نیست؛ بلکه هواهای نفسانی، تنوع طلبی ها، رسانه های تصویری و... از عوامل رفتارهای نابه هنجار جنسی آنان است؛ زیرا آنان، با اراده و صرفاًً به خاطر علاقه های کاذب و عارضی به انجام دادن نابه هنجاری ها اقدام می کنند.
برداشت بیشتر این نوع افراد از خود به عنوان یک فرد مذکر یا مؤنث و به عبارتی: «هویت جنسی»، جزء مهمی از خود پنداره ی فرد است. هویت جنسی، از نقش جنسی متمایز است که درباره ی چونگی رفتار آدمی به عنوان یک مرد یا زن در اجتماع، باور فرد را تشکیل می دهد. زنان بسیاری، به رفتارهایی دست می زنند که بخشی از نقش جنسیتی مردها محسوب می شوند. مثل انجام دادن ورزش های پرخاشگرانه و یا تعقیب کارهای رقابتی؛ ولی باز هم از خود، حس قوی ای به عنوان یک زن دارند. همچنین مردان بسیاری هم هستند که رفتارهایی دارند که بخشی از نقش جنسیتی
زنان به حساب می آیند. مثل نگهداری از کودکان، آشپزی و خیاطی؛ ولی هنوز هم در اصل، خود را یک مرد می دانند.
هویت جنسی و نقش های جنسی، از جهت گیری جنسی، متمایز هستند که بر رجحان شخص از شرکای جنسی، از جنس مخالف و یا همجنس اشاره می کند. بیشتر مردان همجنس باز، خود را یک مرد می دانند و هویت های جنسی مردانه دارند و بیشتر زنان همجنس باز هم به طور عمده، خود را یک زن می دانند و دارای هویت های جنسی زنانه اند. گرچه مردان و زنان همجنس باز، در بیشتر موارد، نقض کننده نقش های قالبی جنسی خود هستند، ولی از بسیاری از نقش های سنتی جنسی خود پیروی می کنند؛ ولی در انتخاب الگوهای جنسی خود چنین نظری ندارند(هوکسیما، 2001م)
اختلال هویت جنسی، عبارت است از: احساس مکرر افراد، مبنی بر این که اشتباهی در مورد آنها رخ داده و آنها اشتباهی در این جنس قرار گرفته اند. نگرانی فکری چنین افرادی، این است که بتوانند از ویژگی های اولیه و ثانویه جنسی خود رها شوند. بسیاری از آنها آلت تناسلی خود را نفرت انگیز می دانند و ویژگی های جنس مخالف را کسب می کنند (VI-MSD،1994م و RT-VI-MSD، 2000م).
نسبت شیوع اختلال هویت در مردان نسبت به زنان، دو به یک است. افراد دارای این اختلال، غالباً دچار افسردگی و گاهی افکار مربوط به خودکشی هستند(برادلی(1)، 1995م).
این افراد، معمولاً با پوشیدن لباس های مرتبط با جنس خود، احساس ناراحتی می کنند و به جای آن، لباس های جنس مخالف را می پوشند و از آن لذت می برند. آنها دچار اختلال مبدل پوشی نیستند؛ زیرا افراد مبدل پوش، به منظور برانگیختگی جنسی، لباس های مخالف را می پوشند. افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی، دلایل مهم تری برای پوشیدن لباس های جنس مخالف دارند و این دلایل، مربوط به
هویت جنسی آنهاست(برادلی، 1995م).
افراد با اختلال هویت جنسی، علاوه بر پوشیدن لباس های جنس مخالف، معمولاً نقش ها و فعالیت هایی را بر عهده می گیرند که از نظر عرفی، مربوط به نقش جنسی مخالف است(براون(2)وهمکاران، 1996م).
گاهی اوقات، اختلال هویت جنسی، در کودکان ظاهر می شود(زاکر(3)، برادل و سالیوان(4)و سگار(5)، 1995م)، کودکان نیز همانند بزرگ سالان، به خاطر جنسیت خود، احساس ناراحتی می کنند و آرزو دارند تا شبیه جنس مخالف خود شوند. این الگوی کودکی، معمولاً تا دوره نوجوانی و بزرگسالی ناپدید می شود؛ اما در برخی موارد نیز در دوران بزرگ سالی، به نابه هنجاری جنسی تبدیل می شود(برادلی، 1995م).
بنابراین، بزرگ سالانی که به نابه هنجاری جنسی دچارند، در دوران کودکی نیز با این اختلال، درگیر بوده اند(تسوی، 1992)؛ اما بیشتر کودکان، با رسیدن به دوره ی بزرگ سالی، دیگر دچار این اختلال نخواهند بود. برخی نیز تا اواسط بزرگ سالی، هیچ نشانه ای از اختلال، در خود بروز نمی دهند. اختلال هویت جنسی در کودکان، یک بیماری نادر است که در آن، کودک به اصرار، تمام جنس کالبدی خود را تکذیب می کند و بر این نکته پافشاری می نماید که عضوی از جنس مخالف است.
دختران مبتلا به این بیماری، دنبال فعالیت های مردانه و شرکت در گروه همسالان مذکر هستند که از «ادا و اطوارهای پسرانه ی دختران» فاصله دارد. گاهی این دختران، از این باور خود می گویند که آنها بالاخره، آلت تناسلی مردانه در خواهند آورد. پسران مبتلا به این اختلال، به فعالیت های زنانه روی می آورند و در گروه همسالان مؤنث شرکت می نمایند و از همان سال های اولیه، می خواهند که لباس های دخترانه به تن
کنند(برادلی، 1995). این افراد، از آلت تناسلی خود، نفرت دارند و آرزوی محو شدن آن را دارند(گرین، 1986).
احتمال بیشتری وجود دارد که پسران مبتلا به اختلال هویت جنسی، از سوی والدینشان برای مشاوره آورده شوند، در حالی که درباره دختران مبتلا به این اختلال ها، چنین وضعیتی دیده نمی شود. شاید به این دلیل باشد که والدین، بیش تر به نقص نقش های جنسی پسران اهمیت می دهند تا نقص این نقش ها در دختران.
بسیاری از مردان دچار نارضایتی جنسیتی، از وضع نامطلوب خود در رنج اند. ابتلا به افسردگی در آنان شایع است و ویژگی های شخصیتی همچون خودمدار بودن، پرتوقعی و توجه طلبی از خود نشان می دهند. در برخی از پژوهش ها عنوان شده است که تقریباً یک سوم این افراد، ازدواج می کنند و نیمی از این ازدواج ها به طلاق می انجامد. همچنین سابقه اقدام به خودکشی در تعداد قابل توجهی از آنان (تقریباً شانزده درصد)گزارش شده است.
بسیاری از مبتلایان به اختلال هویت جنسی، از لحاظ اجتماعی، منزوی می شوند. انزوا و طرد شدن، به ضعف عزت نفس منجر می شود و ممکن است که موجب بیزاری یا اخراج از مدرسه شود. طرد شدن و تمسخر از جانب همسالان (بویژه در مورد پسران)، پیامد معمول این اختلال است. پسران مبتلا به اختلال هویت جنسی، اغلب، اطوارگری ها و الگوهای گفتاری زنانه قابل ملاحظه ای از خود نشان می دهد.
این اختلال می تواند به اندازه ای فراگیر باشد که زندگی روانی برخی افراد، فقط گرد آن دسته از فعالیت هایی که پریشانی جنسی را کاهش می دهند، دور بزند. آنها معمولاً با ظاهر خود (بویژه در اوایل انتقال به زندگی با نقش جنس مخالف)، اشتغال ذهنی پیدا می کنند. رابطه با یکی از والدین یا هر دوی آنها نیز ممکن است به شدت مختل شود. برخی از مردان مبتلا به اختلال هویت جنسی، به خود درمانی با هورمون ها متوسل می شوند. به ندرت نیز ممکن است که آنها به اخته کردن خود یا پنکتومی(6)(بریدن آلت)اقدام کنند. برخی از مردان مبتلا به این اختلال، (بویژه در
مناطق شهری) ممکن است به هرزگی(7) روی آورند، که آنها را در معرض خطر فزاینده ای قرار می دهد. اقدام به خودکشی و اختلال مرتبط با مواد نیز معمولاً وجود دارد.
کودکان دچار اختلال هویت جنسی، ممکن است که به طور هم زمان، اختلال اضطراب جدایی، اختلال اضطراب فراگیر و نشانه های افسردگی را نشان دهند. نوجوانان، در معرض خطر افسردگی و اندیشه پردازی درباره خودکشی و اقدام به آن قرار دارند. در بزرگسالان، ممکن است که نشانه های اضطراب و افسردگی، وجود داشته باشد. در نمونه های بالینی، وجود اختلال های شخصیتی همراه اختلال، در مردان، شایع تر از زنان است.(RT-VT-MSD،2000م).
برخی از روان شناسان، به زمینه ی ارثی همجنس بازی اشاره کرده اند؛ ولی اغلب آنان، «محیط» را عامل همجنس بازی می دانند و این امر، بیشتر به زندگی خانوادگی و مسائل اجتماعی برمی گردد.(8) ساخت خانواده همجنس بازان پسر، به صورتی است که پدر، منزوی می شود و رفتار خصومت آمیز نسبت به وی مشاهده می شود. مادر، فریب دهنده و اغواگر و بسیار نزدیک به فرزند و حامی اوست. در نتیجه، نوجوان، الگوی مردی و هویت مردانگی خود را نمی شناسد.
در مطالعه خانواده این نوجوانان، دیده شده است که مادران از نظر عاطفی، ارتباط بسیار نزدیکی با فرزندان خود داشته اند. مادر، بیش از اندازه از فرزند خود حمایت کرده، بر علیه پدر از او استفاده نموده و محرم اسرارش بوده است. هیچ گاه فرزند، اعتماد به نفس نیافته و به سوی مردانگی و آزادی، پیش نرفته است.(9)
همچنین مشاهده شده که همجنس باز در کودکی، برای پدرش احترامی قائل نبوده و حتی از وی تنفر داشته است. البته پدر، چون این نوجوان را تحقیر می کرده و با تبعیض به وی می نگریسته، به فرزند، احساس بی ارزشی دست داده و کم کم،
نوجوان را به سمت دوستان همجنس خود کشانده و به همجنس گرایی انجامیده است.
در دوران نوجوانی، همسالان، نقش مهمی در شکل دادن به شخصیت و ویژگی های رفتاری نوجوانان ایفا می کنند. اگر همسالان، نمونه خوبی برای رفتار وی نباشند، ممکن است باعث به انحراف کشاندن نوجوان گردند. متأسفانه والدین به نقش ارتباطی و کمکی خود توجهی ندارند. در این مورد-همان گونه که دبس(10)، به خوبی بیان می کند-، باید نوجوانان را از معاشرت های مشکوک منع نمود،(11) و هیچ بهانه و عذری را در این بابت نپذیرفت. ضمناً باید متوجه گوشه گیری ها و انزوای رفتاری نوجوان خود بود. چه بسا ممکن است که این گوشه گیری، به استمنا، کشیده شدن به سمت همجنس و انحراف در رفتار جنسی بینجامد. از نظر کلینیکی، همجنس بازی در نوجوانان، با بزرگ سالان تفاوت بسیاری دارد و با آموزش دوباره و صحیح می توان روابط سالم جنسی را جایگزین آن کرد.

دو.سبب شناسی پارافیلیاها

در زمینه علت شناسی «پارافیلیاها»، دو مکتب روان تحلیل گری و رفتارگرایی، اظهار نظرهایی داشته اند؛ ولی هیچ کدام از این نظر گاه ها در تبیین کامل این اختلالات، موفق نبوده اند.
به اعتقاد فروید، مفاهیم «تثبیت»، «نیروگذاری در موضوع» و «انتخاب موضوع جنسی»، تلاش هایی هستند برای توصیف و توجیه این نکته که: چگونه برخی موضوعات برای برخی افراد، سرشار از جذابیت شهوانی می شوند؟ نیروگذاری روانی اشاره دارد به شارژ کردن یک موضوع خنثا، با انرژی روانی مثبت یا منفی. در مورد «نیروگذاری روانی مثبت»، لیبیدو، یا سائق جنسی، جذب موضوع شده و این موضوع، دوست داشتنی می شود، در مورد «نیروگذاری روانی منفی»، موضوع،
ترسناک می شود.
فروید، یادگار پرست پایی را نقل می کند که به یاد می آورد وقتی شش ساله بود، معلم سرخانه اش-که یک دمپایی مخمل به پا داشت-، پای خود را روی کوسنی دراز کرد. این نوع پا، هر چند که لاغر و استخوانی بود، به طرز محرمانه ای پوشیده بود. از آن پس، این نوع پا، تنها دل بستگی جنسی او شد. یادگار پرست پا، نیروگذاری روانی خود را بر این نوع پا، مبتنی کرده بود. فروید، این نیروگذاری روانی را تمرکز انرژی روانی بسیار شدیدی می دانست که توسط حفاظی از لایه های پلاسیده، محدود و محافظت می شود. این محافظت علیه محرک های بیرونی، به موضوع نیروگذاری شده امکان می دهد تا قدرت شهوانی خود را در طول زندگی حفظ کند و فقط تجربیات آسیب زا می توانند به دروازه های حفاظتی رخنه کنند. نابه هنجاری های روانی نیروگذاری شده، همانند موضوعات دیگر تمایل جنسی، از سه ویژگی برخوردارند:1.از تجربه دوران کودکی آغاز می شوند؛ 2.در برابر تغییر (بویژه تغییر منطقی)، مقاومت می کنند؛3.ادامه می یابند و معمولاً در طول زندگی، باقی می مانند.(12)
در تبیین این پارافیلیاها از دیدگاه روان تحلیل گری می گوید: در مدل روان تحلیل گری، فرد مبتلا به یکی از انواع پارافیلیا، کسی است که در تکمیل فرایند رشد طبیعی به سوی سازگاری با غیر همجنس، ناموفق بوده است. آنچه یک پارافیلیا را از پارافیلیای دیگر مشخص می سازد، روش انتخاب شخص برای مدارا با اضطراب ناشی از تهدید، اخته شدن از سوی پدر و یا جدا شدن از مادر است. با این حال، هر قدر تظاهرات آن، غیر عادی بوده باشد، انحراف حاصل دریچه ای برای خروج سائق های جنسی پرخاشگری به وجود می آورد که در غیر این صورت، در رفتارهای جنسی طبیعی، خودنمایی می نماید.
حل نشدن بحران «اودیپال» به همانند سازی با پدر پرخاشگر (برای پسرها)یا مادر پرخاشگر(برای دخترها) یا به همانند سازی نامناسب با والد جنس مخالف با انتخاب نامتناسب یک شیء برای انرژی روانی جنسی، منجر خواهد شد. طبق این نظریه، همجنس گرایی، ترانس سکسوالیسم و یادگار خواهی همراه با مبدل پوشی، همگی، انحراف شمرده می شوند؛ چون نشان دهنده همانند سازی به جنس مقابل هستند تا جنس خودی، مثلاً مردی که لباس زنانه می پوشد. در واقع، با مادر خود همانند سازی می کند.
با این حال، نمایشگری و نظر بازی نیز به عنوان تظاهر همانند سازی زنانه تلقی می شود؛ چون فرد مبتلا به پارافیلیا، مجبور است برای رفع اضطراب مربوط به اختگی، مدام، اعضای تناسلی خود و دیگری را آزمایش نماید. یادگار خواهی، راهی برای جابه جایی تکانه های جنسی، به موضوعی نامتناسب است. یادگار خواه کفش، ناخودآگاه، این موضوع را که زن، آلت خود را در نتیجه اخته شدن از دست داده است با وابسته ساختن لیبیدو به یک شیئی فالک کفش-که نماد آلت زنانه است-، انکار می کند. بچه باز و سادیست جنسی، هر دو در نیاز به برتری و کنترل بر قربانی خود سهیم هستند و ظاهراً می خواهند اساس درماندگی خود را در بحران اودیپال، جبران نمایند. مازوخیست جنسی، بر ترس خود از آسیب دیدن و احساس درماندگی، با تظاهر به این که تأثیر ناپذیر است تسلط می یابد.
نظریه یادگیری اولیه در مورد پارافیلیا، بیشتر به شکل نظریه های «برانگیختگی انحرافی»،(13) است و این سؤال مطرح می شود که: چرا برخی از افراد، جذب کارهای غلط می شوند؟ البته برخی مسائل را می توان به برانگیختگی انحرافی نسبت داد و برخی را نه. این مطلب، بیشتر متناسب با یادگارپرستی و شاید میل جنسی به کودکان بوده و به وجود یک محرک قابل شناسایی-که بیمار را مجذوب می کند-، بستگی دارد. البته ممکن است این حالت مجذوب بودن را به وضوح بیان کند یا از پاسخ بیمار در شرایط خاصی دریافت شود.
باید توجه داشت که بخشی از نظر پردازی ها درپی توصیف انحراف ها هستند و نه این که چرا انحراف ها به عنوان یک مشکل مطرح می شود. برخی نیز کوشیده اند تا بر آیین های مغزی، تکیه کنند و وجود یک ویژگی خاص نورولوژیکی را مبنا قرار دهند؛ اما باید دید که: آیا این نوع استناد، می تواند از انواع نقایص نورولوژیکی برای تنوع پارافیلیاها سخن بگوید؟ یا این که بر یک فرضیه تک بعدی اشاره خواهد داشت؟(چه لکلی(14)، 1995).
نابه هنجاری جنسی در نظریات رفتاری، نتیجه شرطی سازی احتمال کلاسیک است(مک گوایز کارسیل و بانگ، 1965م). یک نوجوان می تواند به استمنا دست بزند و به تصویر اسبی که روی دیوار است، توجه نماید؛ ولی خیلی سریع به این فکر می کند که آمیزش با یک اسب، به چه نحو است و با این فکر، بیشتر برانگیخته می شود. بار بعد که استمنا می کند، بیشتر در تصویر اسب غوطه ور می شود؛ چرا که آخرین تحریک کننده اش بوده و بعد خیال پردازی درباره اسب ها را با خیال پردازی های استمناگرانه خود، ترکیب می کند.
در یک مطالعه ی رفتاری به آزمودنی های مردان، مجموعه ای از اسلایدهای زنان عریان، با اسلایدهایی از کفش ها نشان داده شد. پس از چند بار نمایش، آنها فقط با تصاویر کفش ها برانگیخته می شدند. اگر تحارب اولیه جنسی در حضور اشیای خاصی اتفاق بیفتد، شاید این، شروع پیدایش برخی از حالت های پارافیلیایی (انحراف جنسی)باشد(راچمن(15)، 1966م).
برخی از رفتارگرایان، معتقدند که شرطی سازی کلاسیک، با آزارگری جنسی در ارتباط است. یک نوجوان، ممکن است به طور تصادفی، هنگامی که از سوی یک شخص یا حیوان، احساس درد نماید، هم زمان، این حالت، موجب برانگیختگی جنسی شدید در وی شود. ارتباط بین ایجاد درد و برانگیختگی جنسی، مراحلی برای الگوی آزارگری جنسی اند، همچنین رفتارگران، عنوان می کنند که ممکن است
اختلال، در نتیجه ی الگوبرداری از مشاهده ی افرادی که با ایجاد درد در دیگران، به برانگیختگی جنسی دست یافته اند، شکل بگیرد. در نظریه «یادگیری اجتماعی»، اعتقاد بر این است که محیط بزرگ تر «فرهنگ» و «خانواده» کودک، بر تمایل او به ایجاد رفتارهای منحرف جنسی تأثیر می گذارند. احتمال دارد کودکانی که از سوی والدین خود، تنبیه جسمانی می شوند، با یکدیگر تماس پرخاشگرانه و اغلب جنسی داشته باشند. وقتی بزرگ می شوند، بیشتر نسبت به دیگران، به اقدامات پرخاشگرانه، تکانشی و شاید هم جنسی، روی آورند. بیشتر بچه بازان، مهارت های بین فردی طبیعی دارند و در زمان مقاربت با همسالان می هراسند. برخی نسبت به زنان، احساس دشمنی شدیدی دارند و این خصومت را با انجام دادن اقدامات ضد اجتماعی علیه کودکان، نشان می دهند.(لانگون(16)، 1992).
این تحقیقات نشان داده است که بیش از نود درصد بیمارانی که انحراف جنسی دارند، مردان هستند (مک کوناگی(17)، 1998). شاید این امر، بدین دلیل باشد که اغلب رفتارهای نابه هنجار، با تکانش های پرخاشگرانه یا خصمانه ای همراه است که نسبت به زنان در مردان، شایع بوده و به طور مسلم، از نظر اجتماعی، مردان را مسئول آن می دانند تا برای زنان، تلاش هایی صورت گیرد تا رفتار نابه هنجار (بویژه نابه هنجاری های پرخاشگرانه جنسی) را به نابه هنجاری های تستوسترون مربوط کنند که موقعیت چندانی نداشته است(لانگوین، 1992).
همچنین گرچه برخی از مطالعات ارتباطی را بین هورمون ها و نابه هنجاری های غدد درون ریز با نابه هنجاری های جنسی یافته اند، ولی هیچ علت مداوم زیستی برای نابه هنجاری های جنسی پیدا نشده است(مالتزکی(18)، 1998). قابل ذکر است که در میان بیماران پارافیلیایی، استعمال مواد مخدر و شرب خمر، رایج است (لانگوین، 1992).
به نظر می رسد که عواملی مانند: ترس از اختگی، تهدید و جدا شدن از مادر، در نظریه روان تحلیل گری و شرطی در نظریه رفتارگرایی-که بتواند توجیه کننده در همه ی موارد نابه هنجاری های جنسی باشد-، پشوانه علمی ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1.Bradley. S.J.M
2.Brown.A.S
3.Zucker.K.j
4.Sullivan. C.B.L
5.Sugar. m
6.Penetomy
7.Prositition
8.Rogers, D. Psycholog fo Adolescence, P.244.
9.نوجوانی، ص115.
10.Dobes.
11.بلوغ، ص64.
12.روان شناسی اختلال های جنسی، ص89.
13.Dfviant arounsal.
14.Chalkley, A.J.
15.Rachmain.S.
16.Langevin.
17.Mcconaghy.
18.Maltezky.

منبع:فقیهی، علی نقی؛ (1387)، تربیت جنسی: مبانی اصول و روش ها از منظر قرآن و حدیث، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ دوم 1387.

انتهای مقاله/ص

نظرات بینندگان