کد خبر: ۳۷۸۷۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۶ - ۰۹ آذر ۱۳۹۱

افکار عمومی از کجا می آید؟

تعریف افکار عمومی[عقیده] محتوای آگاهی فرد است، بدون هیچ گونه داوری درباره درستی یا نادرستی آن (پالوک (1) 1976، ص 228). بسیار آسان است که فرض کنیم افکار عمومی درباره موضوعات خاص صرفاً مجموع عقاید همه افراد در یک جامعه معیّن است.

به گزارش شیرازه : گرایشی وجود دارد که افکار عمومی را چنان در نظر بگیرند که گویی تنها یک چیز یا تقریبا یک موجود انسانی واحد است، اما در حالی که عقاید درباره یک موضوع خاص ممکن است متفق یا تقریباً متفق باشند در اکثر موارد متفرق هستند. همچنین گرایشی وجود دارد که فرض شود هر کسی درباره هر چیزی عقیده ای دارد، اما شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد بعضی افراد درباره بسیاری از مسائل و شاید بیشتر مسائل هیچ عقیده ای ندارند و غیرمعمول نیست که در مورد برخی مسائل این افراد اکثریت را تشکیل دهند.
جدول زیر مثال خوبی درباره میزانی که افراد ممکن است هیچ عقیده ای نداشته باشند ارائه می کند که در نسبت پاسخهای «نمی دانم» در یک بررسی افکار عمومی در سال 1976 درباره پیشنهاد تفویض قدرت محلی به اسکاتلند بیان گردیده است. در یک رشته از پرسشها درباره این پیشنهاد نسبتِ پاسخهای «نمی دانم» در انگلستان و ویلز تقریباً چهار برابر اسکاتلند، و در مقایسه با تنها 15 درصد در اسکاتلند بیشترین نسبت در انگلستان و ویلز 45 درصد بود. این ارقام نباید به هیچ وجه تعجب آور باشد: از پاسخگویان اسکاتلندی انتظار می رفت که علاقه مندتر باشند و بنابراین بیشتر احتمال داشت که عقیده ای داشته باشند تا پاسخگویان انگلیسی و ویلزی. بعلاوه، پاسخگویان اخیر احتمالاً کمتر اطلاع درستی درباره پیشنهادها داشته اند و این موضوع ممکن است نسبت پاسخهای «نمی دانم» را افزایش داده شد. این نظر هنگامی تقویت می شود که ملاحظه می گردد کمترین نسبتِ پاسخهای «نمی دانم» در میان پاسخگویان انگلیسی و ویلزی در پاسخ به پرسشی بود درباره جایگزینهای گوناگون تفویض قدرت محلی، چنانچه اسکاتلند جزء انگلستان باقی می ماند، و کمترین نسبت پس از آن درباره این پرسش بود که آیا اسکاتلند باید جزء انگلستان باقی بماند یا نه که هر دو پرسشهایی بودند که آشکارا در انگلستان و ویلز تأثیر می گذاردند.

جدول 1-9؛ نسبت پاسخهای «نمی دانم» درباره پیشنهاد تفویض قدرت محلی به اسکاتلند، 1976

 

انگلستان و ویلز
(درصد)

اسکاتلند
(درصد)

میانگین

34

9

میانه

41

9

دامنه

7-45

0-15

منبع: بررسی های اجتماعی (گالوپ)، 1976.
 
داده های مشابهی را می توان در نظرسنجیهایی یافت که به طور منظم می پرسند آیا پاسخگویان از یک رشته سیاستهای حکومت درباره تورم، بیکاری، خدمات بهداشتی و درمانی، آموزش و پرورش، دفاع و مانند آنها راضی هستند یا ناراضی. درباره مسائل اقتصادی مانند تورم یا مالیات نسبت پاسخهای «نمی دانم» معمولاً بسیار پایین است، اما درباره مسائل دیگر این نسبتها ممکن است به 40 درصد برسد. نسبتها نیز در طول زمان تغییر می کنند. برای مثال در فوریه سال 1975، اندکی پس از آنکه مارگارت تاچر به رهبری حزب محافظه کار انتخاب شد، 41 درصد پاسخگویان در یک نظرسنجی احساس می کردند نمی توانند بگویند که آیا از رهبری او راضی بودند یا ناراضی؛ در نوامبر سال 1975 این نسبت به 19 درصد کاهش یافته بود. دقیقاً همین پدیده را می توان در مورد نیل کیناک مشاهده کرد: در نوامبر سال 1983، یک ماه پس از آنکه او رهبر حزب کارگر شد نسبت پاسخهای «نمی دانم» 50 درصد بود؛ در سپتامبر سال 1984 این نسبت به 26 درصد کاهش یافته بود (بررسیهای اجتماعی - گالوپ - 1975 و 1983-1984).
این گفته پالوک که عقیده ممکن است درست باشد یا نباشد نیز مهم است. جهل نسبی یا داشتن اطلاعات نادرست لزوماً مانع داشتنِ عقیده درباره چیزی نیست و عقیده ممکن است برآنچه شخص گمان می کند درست است مبتنی باشد و نه آنچه واقعاً درست است. همچنین شواهد به دست آمده از بررسیها نشان می دهند که هنگامی که اطلاعات اضافی و معمولاً دقیق به پاسخگویان داده می شود، عقاید تغییر می کنند. برای مثال جدول زیر نشان می دهد که چگونه عقاید درباره حقوق نمایندگان پارلمان بریتانیا، هنگامی به طور محسوس تغییر کرد که به پاسخگویان گفته شد نمایندگان پارلمان چقدر حقوق دریافت می کنند. بیش از یک سوم پاسخگویان در آغاز فکر می کردند به نمایندگان حقوق زیادی پرداخت می شود و تنها 14 درصد معتقد بودند که حقوق نمایندگان کم است، اما تقریبا یک سوم پاسخگویان گمان می کردند که نمایندگان سالانه بیش از 4000 پوند دریافت می کنند، حال آنکه رقم واقعی 3250 پوند بود. هنگامی که این موضوع آشکار گردید، نسبت به پاسخگویانی که گمان می کردند نمایندگان پارلمان حقوق زیادی دریافت می کنند به 15 درصد کاهش و نسبت کسانی که گمان می کردند حقوق آنها کم است به 33 درصد افزایش یافت.

جدول 2-9؛ تغییر عقاید درباره حقوق نمایندگان پارلمان در رابطه با اطلاعات پاسخگویان

 

عقاید

پیش از دادن اطلاعات
(درصد)

پس از دادن اطلاعات
(درصد)

خیلی زیاد

11

4

نسبتاً زیاد

25

11

تقریباً مناسب

38

50

نسبتاً کم

13

28

خیلی کم

1

5

نمی دانم /بدون پاسخ

12

2

جمع

100

100

منبع: هیأت بررسی درباره حقوقهای بالا: وزیران و نمایندگان پارلمان، ش 4836، دسامبر سال 1971.
 
عقاید را می توان از جنبه درازمدت و کوتاه مدت بودن نیز با برقراری تمایز میان ارزشها یا عقاید کلی تر و نگرشها یا عقاید مشخص تقسیم کرد. افکار عمومی را می توان به چهار گروه زیر تقسیم کرد:
1. «عقاید کارشناسی» (2)؛ کسانی که در حوزه عقاید مربوط متخصصان شناخته شده هستند.
2. «عقاید آگاهانه» (3)؛ کسانی که آگاهی یا آشنایی معقول با حوزه عقاید مربوط دارند.
3. «عقاید تأثیر پذیرفته» (4)؛ کسانی که از مسأله یا موضوع مربوط مستقیماً تأثیر پذیرفته اند.
4. «افکار عمومی به طور کلی» (5)؛ هر کسی در هیچ کدام ازگروههای بالا قرار نمی گیرد.
اهمیت این گروهها بر طبق مسأله، افراد ذی ربط، آگاهی کلی درباره مسأله، میزانی که عقاید از طریق احزاب سیاسی سازمان می یابد و بویژه گروههای فشار و غیره ممکن است تغییر کند. بدیهی است در درون این گروهها عقاید ممکن است مختلف باشند.

ویژگیهای افکار عمومی

لین و سیرز (6) (1964) برآنند که افکار عمومی چهار ویژگی اصلی دارد: جهت (7)، شدت (8)، برجستگی (9) و همسازی (10).
جهت، به این معناست که افکار عمومی معمولاً به دو یا چند دیدگاه کاملاً جدا از کسانی که درباره مسأله ای هیچ عقیده ای ندارند تقسیم شده است. در درون یک گروه یا بخش خاصی از عقاید، ممکن است عقاید درباره مسأله ای متفق (11) باشند، اما اینکه آیا این امر در مورد افکار عمومی به طور کلی، درباره هر مسأله ای درست باشد یا نه، قابل تردید است، اگرچه نسبتی که دارای دیدگاه معینی است ممکن است بسیار بزرگ باشد. همچنین محتمل است که در افکار عمومی به طور کلی، همیشه دست کم تعدادی از پاسخهای «نمی دانم» وجود داشته باشد.
شدت این واقعیت اشاره دارد که بعضی از افراد شدیدتر از دیگران دارای عقاید خاصی هستند که احتمال آن را که بر اساس آن عقاید دست به عمل بزنند بیشتر می کند و این مسأله آشکارا در بررسی مشارکت و گزینش سیاسی موضوع مهمی است. داده های جدول زیر، شدت عقاید را در رابطه با ترجیحات حزبی نشان می دهند. در زمانی که این نظرسنجی انجام شد حزب کارگر در نظرسنجیها به طور قابل ملاحظه ای پیش افتاده بود، اما نسبتهای تقریباً مشابهی از طرفداران دو حزب عمده درباره ترجیحات حزبی خود احساسات «بسیار شدید» یا «نسبتاً شدیدی» داشتند - 51 درصد طرفداران حزب محافظه کار و 58 درصد طرفداران حزب کارگر در مقایسه با به ترتیب 27 درصد و 20 درصد که احساسات خیلی شدید یا اصلاً شدیدی نداشتند. در مقابل نه تنها حمایت از دموکراتهای لیبرال در آن هنگام تنها 8 درصد بود، بلکه هیچ کدام از طرفداران این حزب احساس «خیلی شدیدی» نداشتند و تنها 25 درصد احساس نسبتاً شدیدی داشتند. بدینسان تعهد یا شدت احساسات طرفداران دو حزب عمده به طور محسوسی بیشتر از دموکراتهای لیبرال بود. در همان نظرسنجی همچنین از پاسخگویان پرسیده شد شدت احساس آنها درباره ده مسأله مربوط به سیاستگذاریها چیست و مجدداً الگوی روشنی در مورد شدت ظاهر گردید: یک نسبت میانگین 20/8 درصد با پیشنهادهای خاص «بشدت موافق بودند» و 22/9 درصد با این پیشنهادها «بشدت مخالف بودند». اما این نسبت به طور قابل ملاحظه ای در مورد مسائل مختلف متفاوت بود- از 6 تا 49 درصد در میان کسانی که «بشدت موافق بودند» و از 5 تا 50 درصد در بین کسانی که بشدت مخالف بودند. اگرچه مقولاتی مانند «خیلی شدید» و «نه اصلاً شدید»، مقیاسهای ناقص و غیردقیقی هستند، بروشنی وجود شدت را نشان می دهند و به هیچ وجه از اهمیت آن کم نمی کنند.

جدول 3-9؛ شدت ترجیحات حزبی در بریتانیا، 1990


پشتیبانی از حزب

محافظه کار

کارگر

لیبرال ـ دموکرات

بسیار شدید

6

12

-

نسبتاً شدید

13

17

2

نه چندان شدید

7

8

2

ضعیف

3

2

2

هیچ کدام

8

11

2

کل پشتیبانی از حزب

37

50

8

منبع: بررسی ارتباطات و بازاریابی جهانی، سپتامبر سال 1990.
 
برجستگی شبیه شدت است از این نظر که برجستگی نیز شدت عقاید را اندازه گیری می کند، اما به اهمیت نسبی عقایدی که یک فرد یا گروهی از افراد دارند مربوط می شود. بدیهی است همان طور که بعضی افراد احساس شدیدی در مورد مسائل معینّی دارند، همین گونه درباره یک مسأله در مقایسه با مسأله ای دیگر نیز احساس شدیدتری خواهند داشت. این مسأله همان طور که در جدول زیر نشان داده شده است بیش از همه به وسیله پرسشهای نظرسنجی نشان داده می شود که از پاسخگویان می پرسد از میان یک رشته مسائل گوناگون کدام یک را مهمتر از همه می دانند. به طور اجتناب ناپذیری اینکه کدام مسأله یا مسائل مهمتر از همه در نظر گرفته شوند ممکن است فرق کند. برای مثال پیش از انتخابات عمومی سال 1979، اول هزینه زندگی و پس از آن اعتصاب و بیکاری مهمترین مسأله در نظر گرفته می شد. این موضوع بدون تردید نگرانی عمومی را از تورم فزاینده و به اصطلاح زمستان ناخرسندی منعکس می کرد، اما در سال 1980 بیکاری به طور قابل توجهی افزایش یافت و در رأس «مهمترین مسائل» جای گرفت و در همانجا باقی ماند تا زمانی که دوباره تورم به صورت یکی از علل عمده نگرانی درآمد. همان طور که شدت احساس افراد نسبت به یک مسأله معیّن ممکن است باعث بروز رفتار در آنها باشد، اولویتی که به یک مسأله نسبت به مسأله ای دیگر می دهند نیز همین گونه است.

جدول 4-9؛ برجستگی مسائلی که رویاروی بریتانیا بود، فوریه سال 1990


مهمترین مسائل

درصد

هزینه زندگی

25

مسکن

24

بیکاری

11

بهداشت و درمان

8

مسائل اقتصادی دیگر

6

محیط

3

نظم و قانون

2

حقوق بازنشستگی

2

اعتصابات، اتحادیه ها

2

سایر موارد

12

نمی دانم

5

جمع

100

منبع: بررسیهای اجتماعی (گالوپ)، 1990.
 
همسازی نیز به رابطه بین عقاید مربوط می شود، اما بر میزانی که داشتن یک عقیده با داشتن عقیده ای دیگر همساز است متمرکز می گردد. به طور کلی افراد ممکن است عقایدی داشته باشند که متقابلاً ناهمساز باشند - امکان پیدایش ایدئولوژی از اینجا پدید می آید، اما داشتن عقاید متناقض نیز هر چند اغلب در نتیجه جهل و نادانی یا اطلاعات نادرست، امکانپذیر است. برای مثال در یک نظرسنجی در سال 1968 از پاسخگویان سؤال شد آیا لایحه پیشنهادی روابط نژادی (12) را تأیید می کنند و آنگاه که به طور مشخص آیا تأیید می کنند که تبعیض به دلایل نژادی در حوزه هایی مانند اشتغال، فروش خانه و عضویت در اتحادیه کارگری که همه از موارد ویژه پیش بینی شده در این لایحه قانونی بود جرم محسوب شود. نتایج در جدول زیر نشان داده شده اند و از این جدول آشکار است که به رغم آنکه 42 درصد در اصل لایحه روابط نژادی را تأیید کردند، همان نسبت یا نسبت بیشتری عملاً مقررات اصلی پیش بینی شده در لایحه را تأیید نمی کردند. بدیهی و کاملاً معقول است که کسی مواد مشخص پیش بینی شده در قانون را تأیید نکند ولی با وجود این به طور کلی لایحه را تأیید کند. با این حال، ممکن نیست که نسبتهایی از دو پنجم تا نیمی از پاسخگویان که مواد اصلی لایحه را تأیید نمی کردند و دو پنجم که به طور کلی لایحه را تأیید می کردند گروههایی متقابلاً ناهمساز بوده باشند.

همسازی عقاید درباره لایحه قانونی روابط نژادی، سال 1968


الف) نگرشها نسبت به لایحه

درصد

لایحه را تأیید می کنم

42

لایحه را تأیید نمی کنم

29

نمی دانم

29

جمع

100

ب) تبعیض نژادی باید در موارد زیر جرم محسوب شود

درصد عدم تأیید

اشتغال

47

فروش خانه

49

عضویت اتحادیه کارگری

40

منبع: بررسیهای اجتماعی (گالوپ)، 1968.
 
تقریباً به طور مسلّم می توان گفت که بیشترِ این ناهمسازی به وسیله پاسخگویانی تبیین می شود که دقیقاً نمی دانستند لایجه چه چیزهایی را پیشنهاد کرده بود و همان طور که پیشتر در مورد حقوق نمایندگان ملاحظه گردید چنانچه اطلاعات بیشتر یا متفاوت ارائه گردد، ممکن است عقاید تغییر کند.
توجه به این نکته مهم است که هرگاه عقیده به عمل تبدیل می گردد از آنجا که برجستگی مطرح خواهد گردید، امکان ناهمسازی حتماً افزایش می یابد. برای مثال انتخاب میان احزاب سیاسی یا کاندیداهای معینی در انتخابات، ممکن است به معنای انجام دادن گزینشهای دشوار بین حمایت کلی از یک حزب یا کاندیدا و انواع سیاستهایی که حزب یا کاندیدا آنها را نمایندگی می کنند باشد. همه سیاستهای یک حزب یا کاندیدا لزوماً برای انتخاب کننده قابل قبول نخواهد بود، اما احزاب دیگر و کاندیداهای دیگر و سیاستهای آنها احتمالاً حتی کمتر قابل قبول هستند. در دهه های 1950 و 1960 نظرسنجیها به طور منظم اکثریت طرفداران حزب کارگر را مخالف ملی کردنِ بیشتر می یافتند به رغم این واقعیت که حزب متعهد گردیده بود صنایع بیشتری را به مالکیت عمومی درآورد. در دوره اخیر اکثریت آشکار انتخاب کنندگان با سیاستهای خصوصی کردن حکومت تاچر و همچنین انحلال شورای شهر لندن بزرگ موافق نبودند، اما این امر مانع آن نگردید که محافظه کاران این سیاستها را اجرا کنند و در انتخابات سالهای 1983 و 1987 برنده شوند.
همسازی را در طول زمان نیز می توان در نظر گرفت، یعنی اینکه آیا افراد همان عقاید یا نگرشها را در دوره های زمانی کوتاهتر یا طولانی تر دارند یا نه. شواهد در اینجا تا اندازه ای متناقض است: باتلر و استوکس (1969) با استفاده از داده های پانل (13) دریافتند که تنها 43 درصد از پاسخگویان آنها بین سالهای 1963 و 1970 عقاید همسازی درباره ملی شدن داشتند، اما آلت (14) (1979) و کرو (15) و سارلویک (16) (1980) مجموعه نگرشهایی را یافتند که میزان همسازی معقولی را در طول زمان نشان می داد. بدیهی است چنین یافته هایی در بررسی اینکه تا چه اندازه ای چنین مجموعه نگرشهایی یک دیدگاه ایدئولوژیک تشکیل می دهد، موضوعی که در فصل بعد بیشتر دنبال خواهد گردید، دارای اهمیت است.
بنابراین، عقیده پدیده پیچیده ای است؛ پیچیده است هنگامی که به فرد محدود می گردد، و بی نهایت پیچیده تر است زمانی که به طور جمعی به صورت افکار عمومی در نظر گرفته می شود.

شکل گیری افکار عمومی

عقاید همان گونه اند که نگرشهای شخصی هستند و این نگرشها از طبیعت شخصیت ناشی می شوند که خود نتیجه حاصل از کنش متقابل فرد و محیط اوست (چایلدز (17)، 1965، ص 110).
در بررسی دیدگاه چایلدز که عقیده محصول کنش متقابل میان افراد و محیط آنهاست لازم است شکل گیری عقاید را با مفهوم اجتماعی شدن سیاسی و بویژه با رابطه متقابل بین سه متغیر یعنی آگاهی، ارزشها و نگرشها آن گونه که در شکل زیر نشان داده شده است ارتباط دهیم. مانند اجتماعی شدن سیاسی، آگاهی، به اطلاعات درباره پدیده های گوناگون تعریف شده و اساساً واقعی است، اما قطعاً شامل آگاهی از عقاید و مسائل دیگری که گمان می رود واقعیت باشند نیز می گردد. بنابراین در بررسی آگاهی فرد، ادراک عاملی اساسی است. ارزشها به باورهای اساسی یا دیدگاه های کلی فرد درباره موضوعاتی مانند آزادی، بازار آزاد، یا درباره لیبرالیسم، سوسیالیسم یا کمونیسم تعریف می شوند و بنابراین ممکن است ارتباط محکمی با ایدئولوژی داشته باشند؛ و نگرشها به عقاید مربوط به موضوعات ویژه، مانند یک پیشنهاد سیاسی معین یا یک کاندیدا در انتخابات تعریف می شوند. اما این سه متغیر، خود باید به دو عامل اصلی دیگر یعنی شخصیت و تجربه فرد ارتباط داده شوند. روانشناسی شکل گیری عقاید حوزه ای است که نیاز زیادی به پژوهش بیشتر دارد و در حالی که مؤلفانی مانند آدورنو و دیگران (1950) و آیسنک (1954) به نقش شخصیت در سیاست توجه قابل ملاحظه ای نشان داده اند برای به وجود آوردن دیدگاه روشنی درباره رابطه بین شخصیت و شکل گیری عقاید نیاز به مطالعات مشخصتر و نظام یافته تری است. با وجود این هیچ دلیلی برای تردید در اینکه رابطه ای وجود دارد و بویژه در شکل گیری ارزشها موجود نیست.

شکل گیری عقاید: یک مدل
به همین گونه، کار زیادی باید برای بررسی رابطه بین تجربه و شکل گیری عقاید انجام شود، بویژه همان طور که لین و سیرز (1964) می گویند «تجربه زمینه آزمایش ارزشها را فراهم می کند و افراد را بر آن می دارد که عناصر مختلف در فرایند ارتباطات را ارزیابی کنند». بنابراین منابع، کانالها و مخاطبان مورد مطالعه دقیق قرار می گیرند: آیا باید به آنها اعتماد کرد یا آنها را قابل اطمینان دانست؟ این موضوع را می توان به صورت یک رشته سؤالات ساده، اما اساسی در آورد. آیا فرد پیامی را که از منبع معیّنی دریافت می شود باور می کند؟ آیا فرد پیامی را که از کانال معیّنی فرستاده می شود باور می کند؟ و آیا پیام متوجه مخاطب معیّنی است؟ برای مثال فرد ممکن است پیامهای سیاستمدارانی را که حمایتشان می کند باور کند؛ پیامهای سیاستمدارانی را که مورد تأییدش نیستند بیشتر احتمال دارد که رد کند یا دست کم با شک و بدبینی به آنها بنگرد. رسانه ها ممکن است جانبدار باشند: مسلّماً روزنامه ها معمولاً با ایدئولوژیها و دیدگاه های سیاسی معیّنی مشخص می شوند، تلویزیون کمتر این گونه است، اما این مسأله تا اندازه زیادی به ادراک فرد و به میزان کنترل سیاسی رسانه ها بستگی دارد. سیاستمداران معمولاً پیامهای خود را به مخاطبان معیّنی و آشکارتر از همه به طرفدارانشان متوجه می سازند و همچنین به کسانی که گمان می کنند ممکن است بتوان ترغیبشان کرد. بدینسان بعضی از پیامها ممکن است با برخورد خصمانه ای روبه رو شوند تا آنجا که رد شوند، اما این امر ممکن است به این دلیل باشد که مخاطبان معیّنی ممکن است در هر صورت مخالف باشند و پیام متوجه آنها نیست. بنابراین پیامها ممکن است هم منفی و هم مثبت باشند و بسیاری از ارتباطات ممکن است به جای اینکه اثر تبلیغی (18) داشته باشد، تأثیر تقویت کننده (19) داشته باشد.
مدلی که در شکل قبل نمایش داده شد، نشان می دهد که نگرشها یا عقاید معیّن محصول فرایند اجتماعی شدن و شخصیت و تجربه فرد از یک طرف و عوامل ویژه مربوط به مسائل خاص از طرف دیگر هستند. بنابراین اجتماعی شدن، شخصیت و تجربه محیطی را به وجود می آورد که فرد را قادر می سازند نسبت به مسائل معیّنی واکنش نشان دهد و نگرشها یا عقایدی را شکل بدهد. اما اینکه آیا فرد نسبت به مسأله ای معیّن واکنش نشان می دهد یا نه ممکن است به سه عامل بستگی داشته باشد: آیا مسأله به آگاهی فرد رسانده شده است؛ آیا فرد به مسأله علاقه مند است؛ و آیا فرد از مسأله تا چه اندازه اطلاع دارد.
از میان این عوامل، نخستین عامل معمولاً تعیین دستور کار سیاسی (20) یا تعیین اولویت مسائلی که باید درباره آنها تصمیم گیری شود نامیده می شود و تعیین کنندگان اصلی دستور کار سیاسی، احزاب سیاسی هستند که آشکارتر از همه از طریق بیانیه های انتخاباتی شان، اما در عمل پیوسته مسائل را در برابر مردم مطرح می سازند و می کوشند از این کار سود ببرند. احزاب همچنین یک دستور کار کلی را تنظیم می کنند و یک سلسله مسائل را به صورت برنامه ای کم و بیش منسجم ترکیب کنند، اما تعیین کنندگان دیگر و به طور قابل ملاحظه ای گروههای فشار توجه خود را بر مسائل ویژه و اغلب بر یک برنامه عمل واحد (21)، برخی به گونه ای مستمر و بعضی دیگر به طور متناوب، متمرکز می سازند. رسانه ها نیز تا اندازه ای با تبلیغ فعالیتهای احزاب و گروههای فشار و همچنین به طور مستقل با مطرح کردن مسائل و مجبور کردن این احزاب و گروههای فشار، افراد و گروهها به پاسخگویی یا دست کم آگاه شدن از آن مسائل، نقش عمده ای در تعیین دستور کار بازی می کنند. در عین حال، از یاد نبردن جنبه های منفی تعیین دستور کار که بویژه در بحث قدرت در فصل سوم ملاحظه گردید نیز مهم است. مسائل را می توان خارج از دستور کار نگه داشت یا از نظر اولویت در مرتبه پایینی قرار داد، به طوری که افراد از وجود مسأله ناآگاه می مانند یا از اینکه مسأله ای وجود دارد کمتر آگاه می شوند.
در اینجاست که عامل دوم یا میزان علاقه فرد به یک مسأله معیّن مطرح می گردد. آگاهی از وجود مسأله کافی نیست؛ فرد ممکن است عقیده ای نداشته باشد و در مواردی که عقیده ای وجود دارد شدت و برجستگی نقش اساسی پیدا می کند. بیشتر یادآوری گردید که در مورد بسیاری از مسائل نسبت پاسخهای «نمی دانم» بسیار بالاست، اما در مواردی که فرد از مسأله تأثیر می پذیرد یا در آن ذی نفع است احتمالِ بودن در گروه پاسخهای «نمی دانم» کاهش می یابد.
به همین ترتیب هر چه افراد درباره مسأله ای بیشتر بدانند (یا گمان کنند که می دانند)، بیشتر احتمال دارد که درباره آن عقیده ای داشته باشند. شواهد فراوانی وجود دارد که افراد مطلعتر یا تحصیلکرده بیشتر احتمال دارد که عقیده ای داشته باشند تا افراد کمتر مطلع و کم سوادتر. تنها جهل -ندانستن- مانع داشتن عقیده نیست و مسأله بیشتر ممکن است به دریافت فرد از «واقعیتها»ی موضوع بستگی داشته باشد تا واقعیت عملی.
رسانه های همگانی بدون تردید نقش قاطعی در شکل گیری افکار عمومی بازی می کنند، اما هیچ توافقی درباره ماهیت واقعی آن نقش وجود ندارد. دنیس مک کویل (22) (1987) نوع شناسی جامعی از آثار رسانه ها فراهم آورده که در شکل بعد نشان داده شده است. او تمایزی اساسی بین آثار کوتاه مدت و درازمدت و آثار عمدی و غیرعمدی برقرار می کند. بسیاری از اصطلاحاتی که به کار برده شده اند نیازی به توضیح ندارند، اما برای روشنی بیشتر در شکل بعد تعریف گردیده اند. مک کویل می پذیرد که سنجش تأثیر دقیقِ آثار مختلف دشوار است، ممکن است در طول زمان و از یک بخش جامعه به بخش دیگر فرق کند، اغلب مورد اختلاف است و نیاز به پژوهش بیشتر دارد. در عین حال، پیچیدگی آثار رسانه ها بروشنی آشکار، مهم و فراگیر است.
نوع شناسی آثار رسانه ها (منبع: مک کویل- 1987، ص 258)
نوع شناسی آثار رسانه ها: تعریفها (منبع: مک کویل-1987، ص 258-259)
مسلماً رسانه های همگانی مهمترین منبع اطلاعات درباره مسائل سیاسی در کشورهایی مانند بریتانیا هستند. برای مثال در یک نظرسنجی که در سال 1974 انجام گردید معلوم شد که 63 درصد از پاسخگویان گفته بودند تلویزیونی یا روزنامه ها بهترین وسیله به دست آوردن اطلاعات درباره سیاست است و تنها 10 درصد «صحبت کردن با مردم» و 9 درصد «اجتماعات» را ذکر کرده بودند. برای آگاهی از خبرهای روز این رقم کمتر از 89 درصد نبود. از سال 1963 تاکنون توازن میان تلویزیون و روزنامه ها به طور محسوسی تغییر کرده است و 46 درصد، روزنامه ها را منبع اصلی خبری خود و 31 درصد تلویزیون را ذکر کرده اند. در سال 1974 این ارقام 34 درصد برای روزنامه ها و 46 درصد برای تلویزیون بود (بررسیهای اجتماعی گالوپ، سپتامبر سال 1974). سنجش نفوذ رسانه ها دشوارتر است، اما نتایج ذهنی یک نظرسنجی در سال 1989 درخور توجه است: «تلویزیون در اظهارنظرهای بیش از 50 درصد از پاسخگویان ما در مورد دوازده مسأله، و روزنامه ها در مورد دو مسأله، بسیار مؤثر تلقی شده بودند (جاکوب و وورسستر، 1990، ص 57).

پاسخ فردی

individual response

تغییر یا مقاومت در برابر تغییر در پاسخ به پیامهایی که به منظور تأثیر در آگاهی یا رفتار طرح گردیده اند.

مبارزه رسانه ای

media campaign

استفاده از رسانه ها برای دستیابی به یک هدف ترغیبی یا اطلاعاتی در مورد یک جمعیت گزینش شده.

واکنش جمعی

collective reaction

نتایج برنامه ریزی نشده یا غیرقابل پیش بینی قرار گرفتن افراد بسیار در معرض یک محرک رسانه ای.

واکنش فردی

individual reaction

نتایج برنامه ریزی نشده یا غیرقابل پیش بینی قرار گرفتن فرد در معرض یک محرک رسانه ای.

اشاعه در توسعه

diffusion in development

ایجاد تغییر برنامه پذیری شده به منظور توسعه درازمدت جامعه.

توزیع آگاهی

knowledge distribution

انتشار خبر، اطلاعات و آگاهی.

کنترل اجتماعی

social control

گسترش همنوایی با نظم مستقر و تأکید دوباره بر مشورعیت اقتدار موجود.

اجتماعی شدن

socialisation

یادگیری و پذیرش هنجارهای رسمی، ارزشها و رفتارهای مورد انتظار در نقشهای اجتماعی و وضعیتهای معیّن.

نتایج رویدادها

event outcomes

تبیین کردن و کمک به نتایج رویدادهای مهم در جامعه.

تعریف واقعیت

reality defining

ارائه تفسیرهای ناقص از «واقعیت» در نتیجه ماهیت رسانه ها که معمولاً به «جانبداری ندانسته» (unwitting bias) معروف گردیده است.

تغییر نهادی

institutional change

انطباق برنامه ریزی نشده به وسیله نهادهای موجود نسبت به تحولات در رسانه ها.

تغییر فرهنگی

cultural change

تغییر در الگوی کلی ارزشها، رفتار و نمادها که یک جامعه یا بخشی از یک جامعه را مشخص می کند.

نوع شناسی آثار رسانه ها: تعریفها (منبع: مک کویل-1987، ص 258-259)

در مورد نقش رسانه ها نیز در تعیین دستور کار تصمیم گیری سیاسی نمی توان تردید کرد. تأثیر سخنرانی ایناک پاول (23) در 1968 درباره مهاجرت مثالی کلاسیک از این مورد است که در برابر جمع کوچکی ایراد گردید اما تحت پوشش رسانه ای عظیمی قرار گرفت؛ زیرا او نسخه های آن را برای رسانه ها فرستاد. تبلیغاتی که به دنبال آن به راه افتاد مسأله روابط نژادی را به جایگاه بسیار بالایی در دستور کار سیاسی انتقال داد (سیمور-اور 1974، ص 99-136). نمونه دیگر، توجهی است که روزنامه ساندی تایمز در دهه 1970 به آثار نامطلوب داروی آرام بخش تالیدومید (24) بر کودکان متولد نشده معطوف کرد. اخیراً رسانه ها در انتقال مجموعه مسائل مربوط به ایدز به جایگاهی بسیار بالا در دستور کار تصمیم گیری سیاسی، بویژه وضع دشوار بیماران هموفیلی که از طریق انتقال خون به ویروس ایدز آلوده شده بودند، نقش عمده ای ایفا کرده اند.
بنابراین ذکر شواهد تأثیر رسانه ها دشوار نیست، اما اغلب به جای اینکه نظام یافته باشد، گزینش و حکایتی است. برای مثال هیچ کس تردیدی ندارد که رسانه ها نقش مهمی در رسوایی واترگیت و در نتیجه در سقوط نیکسون ایفا کردند، اما سنجش اینکه روزنامه واشنگتن پست و گزارشهای تلویزیونی کمیسیونهای کنگره دقیقاً تا چه اندازه مهم بودند دشوارتر است. بعلاوه صرف نظر از اهمیت نقش آنها این سؤال که آیا این نقش، نقشی نوعی بود یا غیر نوعی هنوز باقی می ماند. به این ترتیب هنگامی که بررسی آثار رسانه ها در حوزه هایی مانند کنترل اجتماعی، اجتماعی شدن یا تغیرات نهادی یا فرهنگی مطرح می گردد این کار حتی دشوارتر است (ر.ک: سیتون، 1988). رژیمهای توتالیتر آشکارا از رسانه ها برای اعمال کنترل اجتماعی و نفوذ در فرایند اجتماعی شدن استفاده می کنند. اما رابطه بین رسانه ها و حکومت در کشورهایی مانند بریتانیا و ایالات متحده امریکا بی نهایت پیچیده تر و ظریفتر است. مسلّماً نویسندگان مارکسیست مانند میلی بند (1969)، پولانزاس (1973) و وسترگارد (25) (1977) برآنند که رسانه ها در راستای منافع و حفظ جامعه سرمایه داری عمل می کنند که شواهد آن انکارناپذیر است بویژه که مک کویل چنین یادآوری می کند:
گفتن اینکه رسانه ها روی هم رفته نیرویی برای دگرگونی عمده در جامعه هستند یا انکار اینکه بخش بزرگی از آنچه بیش از همه مورد توجه قرار می گیرد عموماً گرایش همنوا گرایانه دارد ... [یا] اینکه رسانه ها اساساً متعلق به بنگاههای سوداگری (اغلب بزرگ) یا دولت (هرچند به طور غیرمستقیم) هستند و به وسیله آنها کنترل می شوند بسیار دشوار است- در واقع منافعی که حقیقتاً دارای قدرت سیاسی و اقتصادی هستند ... بر کسی پوشیده نیست که بیشتر رسانه ها بیشتر اوقات وظیفه خود نمی دانند که به پیشبرد دگرگونی بنیادی در نظام اجتماعی کمک کنند. آنها در چهارچوب ترتیبات موجود فعالیت می کنند و اغلب در هدف کلی بهبود تدریجی اجتماع سهیم هستند.
اما او می افزاید:
رسانه ها به وسیله ایدئولوژی خودشان متعهد هستند که به عنوان حامل پیامهایی (برای مثال درباره رسواییها، بحرانها، بیماریهای اجتماعی) عمل کنند که می توانند انگیزه ای برای دگرگونی، حتی از نوعی کاملاً بنیادی باشند. آنها احتمالاً فعالیت، هیجان و نگرانی را برمی انگیزاند که نظم موجود را در محدوده نظامهایی که تا اندازه ای ظرفیت تولید دگرگونی دارند آشفته می سازد. در نهایت، این سوالات به اینکه جوامع تا چه اندازه پویا هستند و به تقسیم قدرت اجتماعی در درون آنها برمی گردد و این مسائل ما را به فراسوی محدوده نظریه رسانه-مرکز (26) می برد.

ارتباطات سیاسی و افکار عمومی

درباره اهمیت ارتباطات در مطالعه سیاست هرچه گفته شود گزاف نخواهد بود: بدون ارتباطات نه تنها سیاست، بلکه جامعه نیز وجود ندارد. با وجود این در زمینه دانش ارتباطات سیاسی به طور کلی و بویژه افکار عمومی مسائل جدی ای وجود دارند. نخستین و شاید مهمترین مسأله، نبود یک مدل مناسب است. بسیاری از عناصر چنین مدلی را می توان تشخیص داد، اما درباره رابطه میان آنها هنوز به طور تجربی چنانکه باید، تحقیق نشده؛ پیچیدگی آن پذیرفته شده اما تا اندازه زیادی هنوز درباره آن کاوش نگردیده است. علاوه بر این برخی از مدلها برای ارتباطات فردی یا ارتباطات میان افراد، و مدلهای دیگر بر ارتباطات جمعی متمرکز گردیده اند و به گونه ای این دو باید به حد کافی به همدیگر نزدیک شوند.
نبود یک مدل مناسب نیز رابطه نزدیکی با یک مسأله دیگر دارد: روشن نیست که چگونه به طور نظری نگرشهای سیاسی با نگرشهای دیگر سازگار می شوند تا چه رسد به طور تجربی. همان گونه که جدا کردن رفتار سیاسی از رفتار اجتماعی اشتباه است، مجزّا کردن نگرشهای سیاسی از نگرشهای اجتماعی وسیعتر نیز نادرست است. عقل سلیم نشان می دهد که این دو پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، هرچند هم که بتوان از نظر تحلیلی آنها را از یکدیگر جدا کرد.
اگر نظریه های ارتباطات سیاسی ناکافی هستند نظریه های نگرشها یا شکل گیری عقاید نیز به طور اجتناب ناپذیری همین گونه اند. مجدداً عناصر ذی ربط یک مدل را می توان تشخیص داد، اما مسأله ربط دادن عقاید فردی و جمعی دوباره در اینجا ظاهر می شود. تشخیص ویژگیهای عقاید مانند شدت، برجستگی و همسازی نیز چنانکه باید، بر سنجش دقیق آنها صورت نمی گیرد. نظرسنجیها و بررسیهای انبوهی از اطلاعات درباره عقاید مردم فراهم می سازند، اما درباره اینکه چرا مردم این عقاید را دارند توضیحی نمی دهند. هنگامی که کوششهای برای سنجش شدت و برجستگی به عمل می آید، ابزاری که به کار می رود ناقص و تحلیل تقریباً همیشه بر پایه داده های استنباطی و بویژه ویژگیهای اجتماعی-اقتصادی است. آنچه برای پژوهشهای بازاریابی ممکن است کافی باشد برای نظریه سازی جدی بی اندازه ناکافی است. نظرسنجیها و بررسیها بدون اینکه لزوماً قصد آن را داشته باشند می توانند عقاید را تغییر دهند؛ در واقع همان طرح سؤال ممکن است به شکل گیری یک عقیده کمک کنند.

پی نوشت ها :

1. pollock
2. expert opinion
3. informed opinion
4. affected opinion
5. public opinion at large
6. sears
7. direction
8. intensity
9. salience
10. consistency
11. unanimous
12. the proposed Race Relations Bill
13. panel data
14. Alt
15. crewe
16. sarlvik
17. childs
18. proselytising impact
19. reinforcing impact
20. agenda-setting
21. single policy
22. Denis McQuail
23. Enoch powell
24. thalidomide
25. westergaard
26. media-centred theory

منبع:راش؛مایکل، 1377، جامعه و سیاست: مقدمه ای بر جامعه شناسی سیاسی، صبوری؛منوچهر، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی ، دهم.

انتهای مقاله/ص

نظرات بینندگان