«تصمیم سازان» ستاد هاشمی، چه کسانی هستند؟
شیرازه - در این چند خط که در ادامه میآید، با هم یک نگرانی را مرور میکنیم:
1- همواره دو نقش «تصمیمگیر» و «تصمیمساز» در فرایند تصمیمگیری موثر هستند. «تصمیمگیر» شخص و یا جمعی است که در آخرین مرحلهی این فرایند، از میان گزینههای موجود و طراحی شده، متناسب با اقتضاء زمانی و مکانی و سایر موارد موثر، یکی را برگزیده و در مسیر عملیاتیسازی آن گام بر میدارد. اما چه کسی این گزینههای را طراحی کرده است؟ اینجاست که نقش «تصمیمسازان» باید مورد بررسی قرار گیرد. «تصمیمساز» فرد و یا جمعی است که ضمن بررسی و رصد دقیق محیط پیرامونی، با ادعای کارشناسی، سعی میکند متناسب با موقعیتهای مختلفی که می تواند در آینده و یا شرایط کنونی رخ دهد، سناریوهایی را طراحی کند تا «تصمیمگیر» از میان آنها یکی را انتخاب کند. گاهی اوقات، این لیست تصمیمها، فقط یک تصمیم و یک گزینه را در اختیار «تصمیمگیر» قرار میدهد. مثال واضح این فرایند در یک وزارت رخ میدهد. بدنه کارشناسی وزارت، در حوزههای مختلف با کار کارشناسی شده، گزینههایی را در اختیار وزیر قرار میدهند و نهایتا او «تصمیمگیر» است و باید مراحل بعدی عملیاتی سازی صورت پذیرد.
2- در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388، خیلی از چهرههای برجسته و نخبه معتقد بودند که گروه «تصمیمسازان» ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی، بهگونهای کار کارشناسی میکنند و از همان ابتدا به گونهای «لیست تصمیم»ها را در اختیار میرحسین موسوی قرار میدهند که سرانجام خوبی ندارد. به عنوان مثال، میتوان به «کمیته حراست از آرای مردم» اشاره کرد. این کمیته که از همان ابتدا بنا را بر تقلب در انتخابات گذاشته بود، ادعا میکرد که باید از آرای مردم حراست کرد! و جالب اینکه این گزینه «تصمیمسازان» در ستاد میرحسین موسوی، با موافقت وی (تصمیمگیری وی) عملی شد و شد آنچه که نباید میشد.
اگرچه در اینکه موسوی یکی از اصلیترین سران فتنه است شکی نیست، اما این نکته که «تصمیمسازان» او چه کسانی بودهاند، میتواند ما را در تحلیلی عمیقتر به چرایی سقوط میرحسین موسویای برساند که بههرحال و جدای از برخی انتقادات حتی جدی، سیاستمدار خوشنامی در جمهوری اسلامی ایران بود. واقعا «تصمیمسازان» او چه کسانی بودند و او به عنوان «تصمیمگیر» چه زمینهای داشت که این افراد را دور خود جمع کرده بود؟ جز این است که تندورهای جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب و نهضت آزادی و ... و در یک کلام، بخشی از اصلاحطلبان رادیکال در میان «تصمیم سازان» او بودند؟ جز این است که میرحسین در آن شرایط بحرانی از لیست تصمیماتی که همینها برایش مهیا کرده بودند، یکی را بر میگزید و بر آتش بحران میدمید؟ اگرچه خود او نیز دیگر تفاوتی با آن طیف تصمیمساز نداشت.
3- هاشمی، سیاستمدار قهاری است. البته سیاستمدار قهار بودن، الزاما یک گزاره مثبت تلقی نمیشود اما به هر حال، نشان از کیاست بالای وی دارد که میتواند در بحرانها خود را نشان دهد و بنا بر خواسته قلبیاش، آتش بحران را خاموش کند و یا شعلهورتر سازد. اما نباید فراموش کرد که تا همین الان، کسانی که دور او را گرفتهاند تفاوتی با گروه «تصمیمسازان» میرحسین موسوی در انتخابات 88 ندارند. گفتمان اطراف هاشمی همان است که سال 88 اطراف موسوی بود. البته هاشمی 92 موسوی 88 نیست اما «تصمیم سازان» همانانیاند که بودند. هاشمی 79 ساله هر چقدر هم که ادعا کند از هوش بالایی در عرصه سیاست برخوردار است، ناچار است در برخی اوقات به بدنه کارشناسی خود یا همان «تصمیمسازان» ستاد خود، اعتماد کند و از میان لیست طراحی شده آنها، تصمیمی را انتخاب و عملی سازد و البته قرابت گفتمانی او با همین بدنه، پس از سال 88 به مراتب نیز افزایش پیدا کرده و این ارتباط عمیقتر او را با این بدنه افزایش میدهد. از آن بدنه کارشناسی در سال 88 در ستاد میرحسین موسوی، ساختار شکنی بیرون آمد. باید دید امسال این بدنه کارشناسی چه خوابی دیده است؟ چقدر هاشمی با این خواب، همراهی میکند؟ اصلا شاید هاشمی و بدنهاش با هم خواب دیدهاند؟ و یا شاید هیچ کدام خوابی ندیدهاند و اینها توهم است؟! می شود قضاوت کرد و از میان موارد مختلفی از جمله اینکه چه کسانی از هاشمی برای کاندیداتوری دعوت کردند و یا چه کسانی الان پرچم رسانهای او شدهاند و ... به این سوالات پاسخ داد اما به نظر الان برای این کار زود است. باید صبر کرد تا تمام دم خروس بیرون بزند!
همون توهمی که قاطعانه از احمدینژاد حمایت کرد و الآن تمام قد مقابلش ایستاده!!!
(مطمئنم این نظر هم تأیید نمیشه!!!)
پس یادتون باشه با انتخاب هـ.ر کشور رو به عقب بر نرگردانیم
آیا می توان باور کرد که فرد با نفوذ و قدرتی مثل هاشمی دوتا از فرزندانش در زندان باشند و او بیکار بنشیند؟
یادمون باشه هاشمی یک بار در سال 84 از ملت یک نه بزرگ شنیده و میدونه دوباره میشنوه ولی متاسفانه مثل میرحسین نیست. امیدوارم قانون براش فصل الخطاب باشه
حکایتش حکایت دیگر است