کد خبر: ۴۰۷۸۱
ناصر عظیمی می‌گوید: وقتی که روی آب‌های خلیج فارس حرکت می‌کردیم، تکه‌های بدن مرد و زن و کودک روی آب‌ها شناور بود و دردناک‌تر از همه دیدن دست قطع شده کودکی بود که عروسکش را رها نکرده بود.
تاریخ: ۱۲ تير ۱۳۹۲ - ۰۹:۱۹

به گزارش شیرازه به نقل از فارس، 12 تیرماه 1367 بود که 290 نفر از مسافران کشورهای ایران اسلامی، امارات متحده عربی، ایتالیا، پاکستان، هند و یوگسلاوی سابق در حالی که در هواپیمای ایرباس بودند، بر فراز آب‌های خلیج فارس توسط ناو جنگی وینسنس آمریکا مورد هدف قرار گرفتند.

در سالروز این جنایت ضدبشری آمریکا، گفت‌وگویی با «ناصر عظیمی» عکاسی که یک روز بعد از حادثه در محل وقوع حضور یافته، ترتیب داده شده است.

 

* اعزام خبرنگاران و عکاسان به بندر عباس

بنده از سال 62 وارد کار عکاسی خبری شدم؛ با توجه به اینکه آن زمان مصادف با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود، به مناطق جنگی هم اعزام می‌شدیم که در عملیات‌های نصر هشت، کردستان، مانورهای شهادت و مین‌زدایی خلیج فارس و چند نقطه دیگر حضور پیدا کردم؛ اعزام‌های متعددی به نقاط کشور داشتم، در همه حوزه‌ها آماده‌باش بودم.

در تیرماه 1367 و همزمان با واقعه حمله تروریستی ناو نظامی وینسنس آمریکا به هواپیمای مسافربری ایرباس، بنده در روزنامه رسالت فعالیت داشتم؛ از محل کارم خارج شده بودم که طی تماس تلفنی اعلام کردند، به سرعت خودم را برای رفتن به بندر عباس آماده کنم.

آن موقع نپرسیدیم چه اتفاقی افتاده است؛ لوازم را جمع کردم و بعد توجیه شدم که در بندر عباس هواپیمای مسافربری مورد حمله موشک آمریکا قرار گرفته است و باید به همراه گروهی از خبرنگاران داخلی و خارجی برای پوشش تصویری به این مأموریت اعزام ‌شویم.

 

زمان بازگشت از مأموریت مشخص نبود لذا با خانواده برای 15 روز یا یک ماه خداحافظی کردیم؛ روز سیزدهم تیرماه، یک روز بعد از حادثه وارد فرودگاه بندرعباس شدیم؛ بعد از رسیدن به فرودگاه، عکاسان، فیلمبرداران و خبرنگاران داخلی و خارجی به هتل هما منتقل شدند؛ آنها هم با پروازهای مختلف خود را به بندرعباس رسانده بودند.

* مردمی که در کنار ساحل منتظر بودند

برای تهیه گزارش از این رویداد ما را به جزایر «لارک» و «هنگام» می‌بردند و خبرنگاران و عکاسان به نقاط مختلف تقسیم می‌شدند.

شرایط خاصی بود؛ خانواده‌هایی که عزیزانشان را در واقعه سقوط هواپیما از دست داده بودند، به منطقه آمده بودند؛ آنها کنار ساحل تجمع می‌کردند و چشم به آب‌های خلیج فارس می‌دوختند تا بلکه خبری، تکه لباسی و پیکر عزیزشان را ببینند؛ برخی یکدفعه شروع به گریه می‌کردند.

خانواده‌های قربانیان این حادثه، روحیه‌ نداشتند و حتی نمی‌شد به آنها دلداری داد؛ در طول جنگ اگر به دیدار خانواده شهیدی می‌رفتیم که فرزندشان در جبهه به شهادت رسیده بودند، خانواده شهید به ما روحیه می‌دادند، چون عزیزان آنها برای دفاع رفته بودند، اما در این اتفاق زن و مرد و بچه‌های بی‌دفاعی بودند که قصد جنگیدن نداشتند و مسافر بودند که می‌خواستند به مقصدی حرکت کنند و مورد حمله آمریکا قرار گرفتند؛ شرایط این خانواده‌ها خیلی ویژه بود؛ حرفی برای گفتن نداشتند و بهت‌زده بودند.

سخت‌ترین صحنه این واقعه مربوط به انتظار خانواده‌ها لب ساحل بود. آنها طوری به افق نگاه می‌کردند که انگار حادثه رقم خورده تغییر می‌یابد و شاید هم به این فکر می‌کردند که این اتفاق یک خواب باشد.

* دردناک‌ترین صحنه از جنایت آمریکا در خلیج فارس

شناورهایی بود که خبرنگاران و عکاسان را به منطقه می‌بُردند؛ روی آب‌های خلیج فارس، تکه‌های بدن زن، مرد و کودک، لباس‌های مردم، عروسک‌های بچه‌ها شناور بود. این صحنه‌ها برای ما خیلی دردناک بود و دردآورترین صحنه که تحت‌تأثیر قرار گرفتیم در جزیره «هنگام» بود که دیدم دست قطع شده کودکی که این کودک عروسکش را رها نکرده بود، احساس خیلی بدی به من دست داد.

* دیدن تکه‌های بدن شهدا در سردخانه

معمولاً صبح‌ها به کنار ساحل و داخل آب‌های خلیج فارس می‌رفتیم و بعد از ظهرها هم که برمی‌گشتیم ما را به سردخانه یا یخچال انبار کالا می‌بُردند؛ سردخانه بزرگی بود؛ قطعات بدن قربانیان را داخل کیسه ‌گذاشته بودند تا بعد از بررسی به خانواده‌هایشان تحویل دهند.

 

قطعات به جامانده از هواپیمای مسافربری ایرباس

* شوک خبرنگاران خارجی از دیدن صحنه‌های جنایت آمریکا

تصویرهایی که ما می‌دیدیم را نمی‌شد، چاپ کرد؛ روزنامه‌ها سیاه و سفید بود؛ همکاران عکاس برخی با فیلم‌های رنگی عکس می‌گرفتند؛ صحنه‌های جذابی برای خبرنگاران خارجی و داخلی نبود؛ همه‌اش ناراحتی بود.

به زبان خارجی‌ تسلط نداشتم اما مترجمان با عکاسان و خبرنگاران خارجی صحبت می‌کردند و نگاه‌شان را نسبت به این واقعه به ما انتقال می‌دادند؛ این حمله آمریکا برای آنها هم حالت شوک داشت که چرا هواپیمای مسافربری؟!

* پیکر هیچ یک از قربانیان سالم نمانده بود

هواپیمای ایرباس حدود 7 دقیقه بعد از پرواز مورد حمله موشک آمریکا قرار گرفته بود؛ در واقع باک بنزین هواپیما هم پر بود؛ از طرف دیگر هم موشکی که به وسط هواپیما اصابت کرده بود، شدت انفجار را بیشتر می‌کرد؛ قطعاً با چنین انفجاری، پیکر انسانی سالم نمی‌ماند. در این جستجوها هیچ پیکر سالمی ندیدیم؛ بدن‌ها قطعه قطعه بود و هر قطعه‌ای را که پیدا می‌کردند داخل کیسه می‌گذاشتند و به سردخانه منتقل می‌کردند؛ آن موقع تا جایی هم که ما اطلاع داشتیم، پیکرها شناسایی نشده بودند؛ شاید از هر فردی یک تکه از بدنش پیدا کرده بودند و از برخی از شهدا، هیچ اثری باقی نمانده بود.

آن موقع که ما را به سردخانه می‌بردند، ما هم از این صحنه‌ها با لنز باز عکس می‌گرفتیم تا فضای سردخانه را نشان دهیم. الان فیلم‌های سر بریدن و عکس‌های دردناک را رسانه‌ها منتشر می‌کنند، اما آن موقع اگر هم می‌خواستیم عکس شهیدی را منتشر کنیم، در گرفتن عکس از قسمت‌های جراحت پیکر شهید محدودیت داشتیم.

* عکس‌هایی که به دستمان نرسید

آن زمان با دوربین نگاتیو عکس‌ها را می‌گرفتیم؛ مثل الان نبود که بتوانیم عکس‌ها را به سرعت مخابره کنیم؛ وقتی در هتل مستقر شدیم، حلقه فیلم‌ها را بسته‌بندی می‌کردیم و با اولین پرواز به تهران ارسال می‌کردیم؛ بعضاً انتشار عکس‌ها با یک روز فاصله انجام می‌گرفت.

در طول دو هفته‌ای که در بندرعباس بودیم، تصاویر متعددی از صحنه‌های محل حادثه، خانواده قربانیان و سردخانه تهیه کردیم، آن موقع به این فکر نمی‌کردیم که شاید در آینده فضای عکاسی‌مان تغییر کند و در رسانه دیگری کار کنیم. شاید فکر می‌کردیم تا آخر در محل کارمان خواهیم ماند و از آنجا هم بازنشسته می‌شویم.

متأسفانه آن زمان من و دیگر دوستان از عکس‌هایی که تهیه می‌کردیم برای خودمان نگه نداشتیم و فقط موظف بودیم فیلم را به مرکز رسانه‌ای که کار می‌کردیم، ارسال کنیم، فیلم را همان موقع که ظهور می‌کردند در بانک آرشیو قرار می‌دادند که بعضاً برخی از روزنامه‌ها این نگاتیوها را نگه نداشتند.

روزنامه آن واقعه را خودم هم نگه نداشتم؛ چون 3 سال که از زمان نگهداری روزنامه می‌گذشت، روزنامه زرد رنگ و بعد پودر می‌شد؛ به خاطر اینکه شرایط مساعد برای نگهداری روزنامه‌ها نداشتیم، این کار را نکردیم.

* فیلم فاخری برای مظلومیت مسافران پرواز 655 ساخته نشد

برای معرفی مظلومیت شهدای این حمله تروریستی امریکا، کار اساسی انجام نگرفت؛ اثر فاخری به جا نماند و خیلی صحبت نشد. اگر از نسل سوم و چهارم سؤال شود که سقوط هواپیمای ایرباس چیست یا 12 تیر 67 چه اتفاقی افتاده، نمی‌توانند پاسخ دهند.

در این راستا رسانه‌ها و فیلم‌سازان کوتاهی کردند در حالی که اگر در آمریکا چنین اتفاقی می‌افتاد، کلی فیلم مستند و سینمایی تولید می‌شد.

نظرات بینندگان