کد خبر: ۴۲۰۳۸
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۵ - ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
به یاد سردار شهید حسین علی پور

گفتگو با خانواده شهیدی که دخترش سالهاست آرزو دارد بگوید: بابا!

كار براي شهدا، غير از كار دل نيست. انتخاب مي‌كنند به لطف خودشان، تا خدمتي انجام دهيم. خدمتي كه همان زنده نگه داشتن ياد و خاطره‌ي آسماني فرزندان اين خاك است، كه كمتر از شهادت نيست.

شیرازه- كار براي شهدا، غير از كار دل نيست. انتخاب مي‌كنند به لطف خودشان، تا خدمتي انجام دهيم. خدمتي كه همان زنده نگه داشتن ياد و خاطره‌ي آسماني فرزندان اين خاك است، كه كمتر از شهادت نيست.

شهید: سردار حسین علی پور

محل تولد: روستای قلات (قیروکارزین)

تاریخ شهادت:1365/10/4

به گزارش خبرنگار شیرازه از قیر و کارزین، در یکی از شب های ماه مبارک رمضان به سراغ خانواده یکی از سرداران رشید سپاه اسلام، شهید حسین علیپور رفتیم.

پدر شهید صحبت را از احترامی که شهید برای پدر و مادر خود قائل بود آغاز کرد و گفت: شهید احترام خاصی برای پدر و مادر خود قائل بود به طوری که امکان نداشت حرفمان را روی زمین بگذارد، حتی اگر خودش کار مهمی داشت آن را بر زمین می گذاشت و صحبت ما را به انجام می رسانید. پدر شهید علی پور در ادامه در مورد جوانی شهیدشان گفت: در سال هایی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود حسین با تمام وجودش به امام و انقلاب اسلامی عشق داشت و به همین علت وارد سپاه پاسداران شد. حسین آقا در حینی که توی سپاه خدمت می کرد دوره دبیرستانش را هم تموم کرد. الحق انسانی مخلص با صفا و شجاع بود. به نماز و قرآن عشق می ورزید. اکثر اوقات خود را صرف تلاوت قرآن می کرد. اهل تهجد و نماز شب بود.

نمی شود روی حرف ولی فقیه حرف زد، نایب امام است!

حاجی ادامه می دهد: از ابتدای جنگ تا لحظه شهادت بیش از 50 ماه تو جبهه حضور داشت و چندین بار مجروح شد و هر بار پس از ترخیص از بیمارستان و یک دوره کوتاه استراحت مجددا با بدن مجروح عازم جبهه می شد و من هم هیچ وقت جلوی او را نمی گرفتم. چون فرزند امانتی است از طرف خدا و وقتی نیاز باشد در راه خدا جهادی انجام بشود، اما و اگر ندارد! حضرت امام ولی امر ما بود و الان نیز حضرت آقا امام خامنه ای ولی امر ماست. ولی فقیه از جانب امام زمان بر مردم ولایت دارد پس نمی شود روی حرف ولی فقیه حرف بزنیم. ان شاالله سایه ایشان حالا حالاها بر سر ما باشد.

وقتی عملیات کربلای 4 شروع شد، حسین فرمانده یکی از گروهان های گردان ابوذر لشکر المهدی(عج) بود که با نیروهایش به اروند رود می زنند ولی در راه قایقشان را می زنند و دیگر از او خبری نشد.

یازده سال انتظار کشیدیم تا اینکه توسط گروه تفحص جنازه شهیدمان پیدا شد. سال 76 بود که جنازه شهید را آوردند و تشییع کردیم.

از شهید یک دختر به یادگار مانده که وقتی حسین آقا شهید شد او فقط یک ماه داشت و هرگز بابایش را ندید.

صحبت را با دختر و همسر شهید ادامه دادیم.

همسر شهید: آنقدر به من احترام می گذاشت که شرمنده می شدم

همسر ایشان گفت: من با حسین نزدیک دو سال زندگی کردیم. در همین دو سال ایشان آنقدر به ما احترام می گذاشتند که خیلی اوقات من را شرمنده خودش می کرد. خیلی صمیمی و خانواده دوست بود؛ بیشتر اوقات در جبهه بود و من هم اعتراض نمی کردم. چون واقعا دوست داشت و عاشقانه به جبهه می رفت.

بار آخری که می خواست به جبهه برود دخترمان تازه به دنیا آمده بود. تنها ده روز داشت که رفت. هیچ وقت یادم نمیرود لحظه ای که می خواست برود، دختر کوچکش را بوسید و به من گفت اول بخدا و بعدش به شما می سپارمش! انگار می دانست که دیگر نمی خواهد برگردد.

فرزند شهید: آرزویم این است که یک بار بگویم بابا!

صحبت را دختر شهید ادامه داد. دختری که هرگز بابایش را ندیده گفت: یکی از آرزوهای همیشگی ام این بوده که بگویم: بابا. خدا را شکر می کنم که فرزند شهید هستم و هیچ وقت احساس فرزند شهید بودن باعث نشده که اعتراضی داشته باشم که چرا پدرم شهید شده و بالای سرم نیست. پدرم در راه خدا رفته و این بزرگترین آرزو برای هر مسلمانی است که شهید شود.

وصیت نامه این شهید بزرگوار سراسر درس است و ایمان و عشق به خدا.

شهید در وصیت نامه اش می نویسد:

خداوندا تنها امیدم تو هستی و من به تو امیدوار هستم . تو را قسم می دهم به ذات پاک بهترین بندگانت حضرت محمد (ص) که عاقبتم را ختم به خیر بگردانی و خطاهایم را ببخشی و مرا جزء امت پاک پیامبر قرار دهی و در روز قیامت با شهدای کربلا محشور کنی ...بیائید به خودمان فکر کنیم و به خودمان بنگریم . ما در محضر خدا هستیم و تمام اعمال ما نتیجه دارد . بیائید تا دیر نشده و مرگ ما را فرا نگرفته به حساب خودمان رسیدگی کنیم... امروز ما در برابر خون هزاران شهید که شاید بعضی از ما شاهد و نظاره گر به شهادت رسیدن بعضی از آنها بوده ایم و یا زیر جنازه آنان رفته ایم مسئول هستیم...

امروز تمام ما در برابر اسلام عزیز مسئول هستیم و تنها نماز و روزه و حج ما را کفایت نمی کند. موقعیت فعلی و آتی اسلام و سرنوشت نسلهای آینده خود را در نظر بگیریم و ببینیم که چقدر مسئولیت بزرگی بر دوش تک تک ما است... بار خدایا بارها دعا کرده ام که مرگم را شهادت در راه خودت قرار دهی.

خدایا من از تکه تکه شدن بدنم نمی ترسم. از ترکش های خمپاره و گلوله هراسی ندارم و از زیر تانکها و نفربرها له شدنم هراسی ندارم. هراس دارم در این موقعیت که اسلام به خون نیاز دارد و بهترین عزیزان و دوستان ما به این راه مقدس رفته اند من در بستر بمیرم.

من فقط از همین هراس دارم که در راه خدا کشته نشوم و در قیامت در برابر ابا عبد الله الحسین شرمنده باشم و مرا در صف شهدا قرار ندهند.

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
بیژن
Iran (Islamic Republic of)
سه‌شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
0
یاد شهیدان تا ابد جاوید
حمید
Iran (Islamic Republic of)
سه‌شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
0
شهدا شرمنده ایم