کد خبر: ۴۲۳۳۳
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۴ - ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
شیرازه پای حرف دل 5 تن از خبرنگاران شیراز نشست

از نداشتن بیمه و مشکلات معیشتی تا شیرین ترین و تلخ ترین خاطره دوران کاری و بهترین هدیه ها

خبرنگار هم یک فرد معمولی هست که یا بر اساس شناخت خودش یا از بد حادثه به این حرفه و کار روی آورده است. اگر بر اساس شناخت خودش و با مطالعه و شناخت به این کار روی آورده که باید پای همه سختی هایش هم بایستد اگر هم از روی ناچاری و از بد حادثه به این کار روی آورده بهتر است هر چه زودتر شغل خود را تغییر دهد. چون اینجا برایش دستاوردی نخواهد داشت و عمرش را به هدر می دهد.

شیرازه- سلام بر شهید اهل قلم «شهید محمود صارمی» و زنده باد نام و خاطره او که ابقای حقیقت را بر ابقای حیات خویش ترجیح داد و با تقدیم خون خویش مسئولیت فعالان عرصه خبر را دو چندان نمود. امید که جهادگران عرصه اطلاع رسانی رهرو راهش باشند و در خط مقدم جنگ نرم و شبیخون فرهنگی همواره پیروز و سربلند باشند.

به پاس گرامیداشت اهداف مقدس حرفه خبرنگاری، روز خبرنگار را بهانه ای قرار دادیم تا لحظاتی دل سپاریم به سخن دل عزیزانی که در این عرصه مشغول به جهادند. هرچند که دلمان می خواست، می توانستیم شنوای سخن تعداد بیشتری از اهالی رسانه های فارس باشیم اما توفیق حاصل نشد و باشد تا بهانه ای دیگر به یاری باری تعالی.

برای خواندن متن کامل مصاحبه روی تیتر کلیک کنید


نجمه اشرفی، خبرنگار روزنامه «سبحان»:


خدا کند قلممان به هیج جا و هیچ کس وابسته نباشد/الگوی من شهید آوینی است





هیچ کس تا کاری را به خوبی ندیده باشد یا اثری را نخوانده باشد، نمی تواند قدردان یا منتقد آن باشد. دیده شدن و خوانده شدن آثار خبرنگارانی که مورد تقدیر قرار می گیرند؛ خیلی در پیشرفت کاری آنان می تواند موثر باشد. امروزه شاهد آن هستیم که گاهاً در مراسم تقدیر از برخی خبرنگاران، تازه اسم آن ها به گوش روابط عمومی یا مدیر نهاد می خورد. آرزو دارم به وضعیتی برسیم که به همراه تقدیر از خبرنگاران بهترین اثر وی در یک سال اخیر در حوزه ای که مورد تقدیر قرار گرفته نیز اعلام شود.


حسن دهقان، خبرنگار و دبیر سرویس فرهنگ و هنر روزنامه «خبر جنوب»:




تلخ ترین خاطره دوران کاری من مربوط به شنیدن خبر درگذشت زنده یاد «حسن امداد»، نویسنده و فارس شناس برجسته استان است چرا که من اولین مصاحبه دوران حرفه ای ام را که معمولا در فضایی بسیار استرس زا انجام می شود با ایشان انجام دادم اما هنوز نگاه نافذ و اشک های استاد که از سر شوق یا دلسوزی از پشت عینکش خودنمایی می کرد از خاطرم نرفته است.

اما شیرین ترین خاطره ام به برنده شدنم در جشنواره ملی مطبوعات برمی گردد. نه به خاطر بردن جایزه زیرا خبری که برای آن حائز رتبه شدم خبری با تیتر «منورها تنها می سوزند» در خصوص جشنواره تئاتر زندانیان بود. برخی از خبرنگاران به دلیل یک برنامه موازی در این برنامه خبری حاضر نشده بودند و حتی من را برای نگارش خبری بدون ارزش خبری سرزنش می کردند. این برنامه را تنها برای همان دغدغه و در واقع دلم پوشش دادم که ...


عباس امیری خبرنگار روزنامه سبحان:




 خبرنگار خوب کسی است که از قلمش امید، انگیزه، عشق، شور و اشتیاق بر صفحه زندگی دیگران ببارد و هرچه را که می گوید همان بوی مُشک باشد نه اینکه برای دنیا و خوشی های آن، آخرت خود را در معرض خطر قرار دهد.


فاطمه خسروپور، سرپرستی دفاتر استانی خبرگزاری «دانشجو» و خبرگزاری «نسیم» در استان فارس:




نبود بانک جامع اطلاعات خبرنگاران فارس، نبود قانون جامع حمایت از خبرنگاران و ورود بی‌قاعده و اصول افراد به رسانه؛ در واقع به نوعی که هرکسی به خود اجازه می دهددر این عرصه مقدس وارد و مشغول کار شود اما این در حالی است که برای ورود و استخدام یک کارمند جزئی به ادارات فیلترینگ خاصی وجود دارد.


نیکنام خشنودی، خبرنگار و کارشناس رسانه:




تقریبا همه کارهایی که من انجام داده ام تلخ و شیرین است یعنی تلخی و شیرینی را با هم داشته است بسیاری مواقع همه تلخی هایش را به جان خریده ام و در کام خویش ریخته ام و شیرینی هایش را هم بخشیده ام به عنوان نمونه یکی را بیان میکنم

زمین گــُر گرفته روستای اسلاملو روزها و هفته ها بود که در آتش می سوخت و دود و خاکستر را ارزانی ریه های ساکنان این روستا می کرد ، برای تهیه گزارشی از حال و هوای مردم و چگونگی وقوع این رویداد طبیعی که در نوع خود کم نظیر بود ، نیم روز سوم دی ماه سال 1390 شال و کلاه کردم و به اتفاق دو نفر از بچه های عکاس راهی اسلاملو شدیم.

در ابتدای ورود به این روستای مملو از دود و آتش ، زمین خاکی پارک محله ای دیدم که روزگاری نه چندان دور شاهد بازیگوشی ها و رد پای کودکانی بود که در هوای تازه روستا نفسی به عمق خاطرات کودکی می کشیدند و شُشها را با اکسیژن ناب پُر و خالی می کردند.

اینک فضای پارک محله ای روستای اسلاملو به محلی برای انباشت فضولات حیوانات و حصاری برای جلوگیری از گریز چارپایان و مکانی برای تخلیه توده های عظیم کود حیوانی تبدیل شده بود و دود ناشی از خودسوزی خاکها فضای آن را پر می کرد.

عادل ، وهاب و عرفان سه کودک روستایی را با دستهایی که برای ما تکان می خورد در خاطره پارک محله ای روستای اسلاملو جا گذاشتیم و به مردانی که گرداگرد کُنده ای نیم سوخته چمباتمه زده بودند وبخارسینه را لای انگشتان سرخ شده و سرما زده، ها می کردند رسیدیم.

از آنها که روزهای بیکاری خود را شماره می کردند سراغ از زمین هایی گرفتیم که خودسوزی می کنند، همه با هم انگشت اشاره را به افق شرقی روستا نشانه رفتند جایی که توده ای از دود و آتش هوا را پوشانده بود ، خودسوزی خاکها دیگر برای مردان و زنان روستای اسلاملو واژه غریبی نبود و برای بازشناسی آن نیاز به تحقیقات زیست محیطی و زمین شناسی و سخنرانی بلند و کوتاه مدیران و مسوولان نداشت.

در آنجا قسمتی از اراضی دشت قره باغ و حاشیه روستاهای اسلاملو و روستای سنجانک در سالهای پُرآب زمستان منطقه ای باتلاقی و پوشیده از نی زار و گونه های گیاهی بود و اکنون که خشکسالی بر این منطقه سایه افکنده و سطح آب پایین افتاده بود انبوهی از توده های گیاهی در زمین در حال سوختن بود.

وقتی روستاییان گفتند معمولا صبح ها و عصر ها که دمای هوا رو به سردی است چتری از آلودگی سراسر آسمان اسلاملو و سنجانک را می گیرد و نفس کشیدن را برای اهالی دشوار می سازد و ما مجبوریم تا نیمه های روز در خانه بمانیم از اینکه میتوانستم در هوای نیمه سالم و نیمه تازه صبحگاهی شیراز نفسی تازه کنم از نفس کشیدن خود شرمگین شدم .

آنها می گفتند : افزایش آلودگی هوا و انباشت توده های دود در این منطقه زندگی را بر اهالی تنگ کرده و به راستی نفس کشیدن در این هوا دشوار است و بسیاری از اهالی روستا به بیماری های تنفسی دچار شده اند.

مردان چمباتمه زده در کنار کُنده نیم سوخته را با نگاهی که امتداد حرکت ما در هوای دود آلود را دنبال می کرد رها کردیم و به زمینی سراسر سیاهی و نیم سوخته رسیدیم.

به اتفاق رضا قادری و محسن تورع عکاسانی که برای ضبط و مستند سازی صحنه های آتش سوزی در این سرزمین آمده بودند پاچه شلوارها را به بالا روفتیم و قدم در زمین نیم سوخته و مملو از خاکستر گذاشتیم و پنجره نورگیر دوربین های خود را مقابل چشمه های دود که از زمین به هوا بر می خاست باز و بسته می کردیم.

باید گام هایمان را با احتیاط بیشتر بر زمین می گذاشتیم ، راه رفتن روی این خاک نیمه سوخته بیشتر شبیه صحنه هایی از فیلم های ترسناک بود که به ناگاه پای آدمی را از زیر زمین فرو می کشند و تا بخواهی بجنبی تا زانو در آتش فرو رفته ای.

این صحنه چندین باربرای من و برای عکاسانی که همراهم بودند اتفاق افتاد و هر بار یکی دست دیگری را می گرفت و از زمین بیرون می کشید.

وقتی کف پایم را روی خاکسترهای داغ زمین اسلاملو گذاشتم به خود گفتم خیال نکن شاخ غول را شکسته ای!

این حتی ذره ای از قصور و کوتاهی تو و دیر آمدنت به این روستا و انعکاس آنچه اتفاق افتاده را نمی کاهد ، بعد ها روستاییان گفتند تا کنون هیچکدام از مسوولان سراغی از ما نگرفته اند و طبق معمول خبرنگاران اولین کسانی بودند که به اسلاملو می رفتند.

اینجا جای خودستایی نیست اما در بیست سالی که در عرصه خبرنگاری کار کرده ام همیشه در میدان های سخت و بحرانی و در عرصه های خطر و در میدان مستقیم وقوع رویداد و حادثه حضور داشته ام و هیچگاه خود را راضی نکرده ام که بنشینم و به صندلی راحتی تکیه دهم و هر آنچه دیگران گفته اند و من شنیده ام بنویسیم ، اما حضور در اسلاملو این تجربه را برای من به تصدیق چند برابر رساند که خبرنگاری کار آسانی نیست.

کانالی به عمق دو متر و پهنای دو نیم متر اطراف حاشیه روستا حفر شده بود که بی شباهت به خندق نبود ، این کانال مملو از پسابهای فاضلاب شیراز بود که برای سرد شدن خاک و جلوگیری از نفوذ آتش به زمین های اطراف در این منطقه ایجاد شده بود.

روستاییان در این شرایط چقدر از آلودگی هوا در تنگنا بوده اند که حاضر شده اند بوی مشمئز کننده فاضلاب شیراز را تحمل کنند ، احتمالا تحمل بوی مشمئز کننده فاضلاب آسان تر از نفس کشیدن در هوای مملو از دود بوده است!.

با هر زحمت و سختی بود یکی دو ساعت اطراف کانال مملو از پساب پرسه زدیم و از همه صحنه هایی که درجلو روی ما قرار داشت و به راحتی می سوخت عکس تهیه کردیم.

با اصرار رضا قادری که دغدغه غروب آفتاب او را بیش تر از استشمام بوی پساب ها و نفس کشیدن در هوای دود آلود آزار می داد تصمیم گرفتیم تا آفتاب رنجور اوایل دی ماه همچنان نیم جانی دارد به روستای سنجانک هم برویم.

ورودی روستای سنجانک را طی کردیم و به کوچه هایی تنگ و باریک رسیدیم ، فضای روستاهای قدیمی دیگر در این منطقه دیده نمی شود ، روستا بیشتر شبیه زاغه هایی بود که مردمی به ناچار در آن مانده اند.

آب و برق ، تلفن و کوچه های آسفالت سایر امکانات در این روستا هست اما باز رهگذرانی که به تازگی به آن وارد می شوند می توانند غبار محرومیت را بر چهره ساکنان آن ببینند.

با راهنمایی جوان روستای سنجانک اراضی سوخته شده روستا را پیدا کردیم ، راهی تا انتها دود و غبار ، راهی که یک سر آن به محرومیت روستا و سر دیگر آن به محرومیت اراضی ختم می شد که اکنون در آتش می سوختند.

آخرین رمق آفتاب نیز فرو نشست ، آتش زیر خاکستر در دشت قره باغ شیراز در تاریکی شب بیشتر خود را نمایان ساخت ، در شب به راحتی می توانستیم آتش را در عمق بیست تا سی سانتیمتری خاک ببینیم ، حبه هایی از آتش سرخ که از دل تشنه زمین بیرون می آمدند.

نمی دانم در این شرایط چرا همیشه کسی از درون مرا نهیب می زند ! نمیدانم چرا همیشه در این شرایط کسی مرا از نعمت هایی یاد آوری می کند که هست و نمی بینیم ، ندایی می آید و میخواند و دست بهم می کوبد و ضمیر خواب را به بیداری فرا می خواند ، ای کاش گوش شنوایی باشد که به این ندای درونی پاسخ دهد ، ای کاش در نهیب درون و در لهیب آتش بیرون خدا را حس کنیم و خنکای زندگی در سایبان رحمت او را قدر بدانیم .

اهالی روستای سنجانک ، کُنده نیم سوخته ای که مردان روستای اسلاملو آن را رها کرده اند و رفته اند ، وسایل بازی مندرس پارک محله ای روستا و کودکانی که دیگر نبودند را رها کردیم و به سمت شیراز حرکت کردیم.

تاریکی شب بر فضای ، روستای اسلاملو ، روستای کوشک بیدک ، روستای سنجانک و دشت قره باغ نشست ، رضا و محسن در صندلی عقب خودرو به خواب رفته بودند و همه با سرفه هایی که از این سفر به یادگار آورده بودیم به شیراز رسیدیم. لطفا در باره تلخی یا شیرینی این خاطره خودتان قضاوت کنید!

انتهای پیام/523/4


نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
احمق
-
پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
0
يكي نيست از آقاي دهقان بپرسه مطلب روز خبر نگار امسال ( چاپ شده در روزنامه خودش) رو از كدام خبر نگار كپي زده؟
دلسوز
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
0
شیرازه اگر راست می گفت می رفت سراغ خبرنگارانی که خاموششان کردند امثال صدری و نظری و نظام الملکی