کد خبر: ۵۴۷۹۶
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۳ - ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۳

پوشیدن لباس عربی فرمانده سپاه برای جنگ نفت‌کش ها

فرمانده سپاه هم بارها در گشت‌های شناسایی این عملیات حضور داشته و از نزدیک در جریان ریز مسائل بوده است. حتی او با پوشش لباس عربی به منطقه رفت و آمد می‌کرد تا شناخته نشود.
به گزارش شیرازه به نقل از فارس، عملیات خیبر اولین عملیات آبی خاکی بود که در هشت سال دفاع مقدس سپاه دست به چنین عملیاتی زد. اگر چه ماهیت این حمله گذشتن از آب بود ولی در عین حال نیروی غواص و حتی تجهیزات لازم برای این امر به سختی در دست رزمندگان قرار می‌گرفت. با همه این اوصاف و کمبودها و مخالفت تعدادی از فرماندهان برای انجام این عملیات اما فرماندهی سپاه تصمیم داشت به هر صورت این حمله انجام شود و شد. تا کنون روایت های مختلفی از افراد مختلف در مورد نحوه انجام عملیات خیبر نقل کرده ایم. در این مطلب سردار محمد جعفر مظاهری که مدت زیادی در رده های مختلف فرماندهی در همدان به نظام مقدس جمهوری اسلامی خدمت کرده از زوایای دیگری این عملیات را روایت و بررسی می‌کند:  
 
*یکی از اهداف مهم عملیات والفجر5 و نیز عملیات والفجر6، انهدام نیروها و تضعیف و گمراه کردن دشمن بعثی از عملیات بزرگ آتی بود. نیروها در این عملیات این نقش‌ها را خیلی خوب ایفا کردند و عملیات بزرگ خیبر در سلامت اطلاعاتی و حافظتی کامل در سوم اسفند 1362 در مناطق هورالهویزه و جزایر استراتژیک مجنون آغاز گردید. نظر به اهمیت بسیار بالای این عملیات در طول دفاع هشت سال، قبل از اینکه به ادامه ماموریت تیپ بپردازیم، کلیاتی از این عملیات بیان کنید.
 
اتفاقا از آنجا که بعدها بخشی از ماموریت تیپ انصارالحسین(ع) در همین جزایر مجنون است، مناسبت دارد که توضیحاتی را عرض کنم. این عملیات ویژه، عظیم و پیچیده، از افتخارات بزرگ سپاه است. من فقط به چند نکته مهم اشاره می‌کنم.
 
شناسایی این منطقه از زمان وقوع عملیات والفجر مقدماتی یعنی حدود دو سال قبل از آن، با دستور و تاکید محسن رضایی شروع شده بود. یک تیم ویژه تحت پوشش مردم بومی، منطقه را در مدتی طولانی شناسایی می‌کنند. خود ایشان هم بارها در گشت‌های شناسایی حضور داشته و از نزدیک در جریان ریز مسائل بوده است. حتی خود محسن رضایی با پوشش لباس عربی به منطقه رفت و آمد می‌کرد تا شناخته نشود.
 
*جلسات این عملیات در این مدت طولانی چطور و در کجا برگزار می‌شده است؟
 
این جلسات در خارج از قرارگاه و در یک خانه اجاره‌ای در اهواز برگزار می‌شده است.
 
*این عملیات ویژه، تجهیزات ویژه هم می‌خواست. اینها را چطور تهیه کردند؟
 
با عنایت به اینکه باید مسائل حفاظتی و امنیتی صددرصد رعایت می‌شد، راه‌حل جالبی اندیشیده شد. برادر محسن جلسه ویژه‌ای با همه فرماندهان تدارک دید و در آن پیرامون جنگ قریب‌الوقوع نفت‌کش‌ها صحبت کرد و تاکید کرد که ما باید حضور قوی‌تر و کارساز در منطقه خلیج فارس داشته باشیم... بعد، این فرماندهان را به جزایر خلیج فارس و تنگه هرمز بردند و اهداف را به طور کامل برای آنها تشریح کردند. تحت پوشش این اقدام بود که تمام تجهیزات و لوازم ویژه عملیات خریداری شد. در این عملیات برای اولین‌بار از پل‌های شناور در سطح بسیار گسترده استفاده شد که نقش مهمی در پیروزی رزمندگان داشت.
 
سرانجام عملیات با رمز یا رسول‌الله(ص) در ساعت 20:30 تاریخ 3/12/1362 آغاز می‌شود.
 
در این عملیات چهار محور عمده برای پیش‌روی مطرح بود: 1- رسیدن به اتوبان بصره -بغداد 2- تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی 3- پیش‌روی در طلائیه و الحاق با یگان‌هایی که مسئولیت تصرف جزیره جنوبی را داشتند تا به این وسیله راه خشکی به جزایر و سایر مناطق باز شود و 4- پیشروی در منطقه زید و الحاق با سایر محورها در منطقه نشوه. یگان‌ها در همان مراحل اولیه به رودخانه‌های دجله و فرات و سپس به اتوبان بصره- بغداد می‌رسند و رزمندگان از آب فرات وضو می‌سازند. جنگ در جزایر طولانی می‌شود، اما بالاخره جزایر هم تصرف می‌شود. لیکن در طلائیه، آتش سنگین و حجیم دشمن، موانع پیچیده و استحکامات فوق‌العاده مانع پیش‌روی رزمندگان می‌گردد. در طی چندین مرحله حمله، نتیجه‌ای به دست نمی‌آید. از طرفی در محور زید هم هیچ‌گونه پیش‌روی به دست نمی‌آید. از این‌رو نیروهایی که تا کنار اتوبان رفته بودند، به دلیل نداشتن عقبه و نیز فشار عجیب دشمن به جزایر عقب‌نشینی می‌کنند. اما دشمن حضور رزمندگان را در هور برنمی‌تابد. لذا با آتش سنگین و توان پیاده زرهی سعی در پس گرفتن جزایر دارد و در فشار اولیه خود 72 ساعت پی‌درپی بر جزایر آتش می‌ریزد. در برآوردها آمده است که دشمن نزدیک به 1200000 گلوله توپ و خمپاره خرج جزایر کرد! چند نفر از فرماندهان لشکرها در این عملیات به شهادت می‌رسند. دشمن برای اولین‌بار دست به حملات شیمیایی می‌زند، ولی هیچ‌کدام از تلاش‌هایش سود نمی‌بخشد و رزمندگان موفق می‌شوند بیش از 23 یگان آنها را از 20 تا 100 درصد منهدم کنند و 15000 نفر از نیروهای آنها را کشته و زخمی نمایند. و نیز 1140 نفر را به اسارت بگیرند. جا دارد در اینجا یادی از نقش موثر حضرت امام در این فتح بزرگ بنمایم.
 
در این عملیات فرماندهان ما جزیره شمالی را تثبیت شده می‌انگاشتند. لذا تمام توان رزمندگان فقط بر جزیره جنوبی متمرکز می‌گردد. از دفتر امام تماس گرفته می‌شود و می‌گویند که امام می‌فرماید:
 
«از شمال جزیره شمالی غافل نمانید!» بلافاصله پس از دریافت پیام امام، آقا محسن به تیپ امام حسن(ع) دستور می‌دهد امنیت جزیره شمالی را تامین کنند و مراقبت لازم را به عمل آورند. وقتی طبق دستور، تیپ به منطقه وارد می‌شود، متوجه می‌شود یک تیپ عراقی آرایش گرفته است و در حال حرکت به آنجاست. به فضل الهی نیروهای تیپ خودی وارد عمل می‌شوند و آنها را متوقف می‌کنند وگرنه با تصرف جزیره شمالی، جزیره جنوبی هم به خطر می‌افتاد و نتیجه عملیات از کف می‌رفت.
 
*ببخشید این قضیه نیت «جنگ عاشورایی و حسین‌وار» چه بوده است؟
 
نکته خوبی را یادم آوردید. آقامحسن می‌گفت: «ما قبل از این عملیات در مشهد بودیم. در آنجا نیت کردیم که «خدایا ما می‌خواهیم در این عملیات حسین‌وار بجنگیم!» ایشان می‌گفت: «خداوند جزیره را برای ما کربلا کرد. ظرف یک هفته آنقدر بر ما فشار آمد که نزدیک بود بگوییم «خدایا ما نمی‌توانیم حسین‌وار بجنگیم!» در این رابطه بسیار مناسب است یادی هم از سردار بسیجی «حاج حسین خرازی» بکنم. پس از آنکه ماموریت به یگان او اعلام می‌شود، او کادرهای یگان خود را فراخوانده و در تاریکی مطلق و فضایی مشحون از معنویت می‌گوید:
 
«امشب شب عاشورا است؛ نماینده امام دستور داده در طلائیه عمل کنیم؛ با تمام توان لشکر به دشمن خواهیم زد. هرکس می‌تواند، بماند و هر کس نمی‌تواند، آزاد است که برود.» یا شهید حجت‌الاسلام میثمی درباره نبرد عاشورایی در طلائیه گفت: «هرکس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود، می‌ایستاد.»
 
*از توضیحاتتان ممنونم. اگر اجازه بدهید دوباره به یگان انصارالحسین(ع) برگردیم و سوالات را پیرامون آن پی بگیریم.
 
خواهش می‌کنم.
 
*پس از اتمام ماموریت پدافندی منطقه عملیاتی والفجر5، تیپ به پادگان سرپل برمی‌گردد و مسئولان به ترمیم و تقویت آن می‌پردازند. گویا در همین زمان به تیپ ابلاغ می‌شود که باید در جنوب مستقر شود. با توجه به اینکه اولین‌بار است که چنین ماموریتی در منطقه جنوب به تیپ داده می‌شود. از تاریخ، مقدمات و جزییات این جابه‌جایی مهم بگویید؟
 
این دستور اواخر فروردین سال 63 به تیپ ابلاغ شد. البته هر چند یگان ما قبلا در جنوب نبود، ولی خیلی از بچه‌های استان، تجربه حضور در جنوب را با شرکت در عملیات‌های رمضان، بیت‌المقدس و فتح‌المبین داشتند. خب، این انتقال، مقدماتی را می‌طلبید که مهم‌ترین آنها نقطه استقرار بود.
 
برای همین برادر همدانی بنده را مسئول پیگیری پیدا کردن جا برای استقرار تیپ کرد. پس از این دستور من و چیت‌سازیان به طرف اسلام‌آباد غرب به راه افتادیم. در بین راه به آقای قدیر نظامی برخورد کردیم. خودروی او یک آمبولانس خیلی خوب و سرپایی بود. همان‌جا قرار بر این شد که من و ایشان با خودروی او به جنوب برویم و علی آقا به پادگان سرپل ذهاب برگردد و قضیه را به برادر همدانی اطلاع دهد.
 
*در آن زمان این سفر مرحله اول بود یا دوم؟ چون یک سری هم شما و بعضی از مسئولان تیپ اگر اشتباه نکنم در زمان عملیات خیبر به آنجا رفتید.
 
این مرحله دوم بود. ما برای توجیه شدن به منطقه و بازدید از خیبر به آنجا رفتیم. که البته استقبال خوبی هم از ما شد!
 
*واقعا!؟
 
(می‌خندد) واقعا. به منطقه که وارد شدیم عراقی‌ها با توپ 106 زدند نزدیکی ماشینمان! که البته جان به در بردیم و برگشتیم. بله، عرض می‌کردم. به اهواز که رسیدیم بنا به ذهنیتی که از عملیات رمضان داشتیم، اول به دنبال مدرسه‌ای می‌گشتیم! ولی موفق نشدیم. سپاه هم تحویلمان نگرفت. پس از پرس‌وجو و جست‌وجو دیدیم که همه تیپ‌ها و لشکرها در اطراف اهواز برای خودشان اردوگاه دایر کرده‌اند.
 
به دژبانی اول، کیلومتر 30 جاده اهواز- خرمشهر که رسیدیم، از دور تعدادی درخت، نظرمان را به خود جلب کرد. نزدیک‌تر رفتیم، چاه نفت هم داشت. جای خوبی بود و برای استقرار تیپ مناسب بود. به سرپل برگشتیم و این‌بار به اتفاق برادر همدانی، مسئولان مهندسی و تعداد دیگری از مسئولان تیپ به منطقه آمدیم.
 
*جنوب ندیده‌ها لابد خیلی تعجب کردند!؟
 
خیلی. هاج و واج مانده بودند! توقع نداشتند آنجا این جوری باشد. ما خودمان بچه‌های منطقه کوهستانی بودیم و تا آن موقع هم در سرپل ذهاب و غرب بودیم. آنجا همه‌اش ارتفاع و تپه بود. ولی در جنوب تا چشم کار می‌کند زمین صاف و مسطح است.
 
*اسم را چطور انتخاب کردید؟
 
در بین راه اسمش را هم انتخاب کردیم: «اردوگاه شهید رضا محرمی»
 
چون همان‌طور که گفتم، رضا معاون گردان 151 بود و در عملیات والفجر 5 شهید شد. به این مناسبت نام این بزرگوار را بر اردوگاه گذاشتیم و سریع کار را شروع کردیم. پس از آماده‌سازی منطقه برای استقرار واحدها و گردان‌ها، اوایل اردیبهشت کل تیپ وارد منطقه جنوب شد و در اردوگاه استقرار یافت. از این زمان تا 22 اردیبهشت دیگر شکل و بوی جلسه را به خود گرفته بودیم. سیل جلسات در قرارگاه فرماندهی تیپ جاری بود.
 
در روز 22 اردیبهشت به قرارگاه کربلا فراخوانده شدیم. بنده همراه برادر همدانی و یکی دو نفر دیگر به آنجا رفتیم. فرمانده قرارگاه- برادر غلامپور- بعد از صحبت‌های مقدماتی، خط لشکر فجر در اطراف پاسگاه زید را به تیپ ما واگذار کرد.
 
در کش و قوس این ماموریت بودیم که دوباره برادر همدانی را به قرارگاه خواستند و گفتند دستور رسیده است؛ «تیپ انصار هرچه سریع‌تر خودش را به غرب برساند.» ما در این فاصله چند روزه به اتفاق تعدادی از مسئولان تیپ از جبهه‌های جنوب بازدید کردیم. و این بازدید زمینه آشنایی خوبی ایجاد کرد. چند روز بعد برادر همدانی از گیلان غرب بازگشت و کارها به سرعت ادامه پیدا کرد.
 
*با مشکلات گرما و امکانات در پادگان محرمی چگونه کنار می‌آمدید؟
 
خیلی مشکل بود، خیلی! من این نکته را از حاج‌آقا همدانی نقل می‌کنم: ایشان می‌گفت: «این آقای بادامی ساعت 9 صبح شروع می‌کرد قرمز شدن. وضعیتش از گرما قرمز می‌شد! چون هم از زمین آتش در می‌آمد، هم از آسمان آتش می‌بارید. مهدی ابتدا چند دقیقه‌ای به پشت دراز می‌کشید. بعد غلت می‌خورد روی شانه راست! رضا شکری‌پور می‌گفت: «خوب این طرف کبابی شد، حالا نوبت آن طرف است.» و خلاصه آقای بادامی کلافه از گرما هی چرخ می‌خورد. درست مثل مرغ بریان. آن وقت حاج رضا می‌گفت: مهدی جان! خوب شد الان چهار طرفت کبابی کبابی شده است!»
 
*شکری‌پور خودش چه کار می‌کرد؟
 
خدا رحمتش کند، او خیلی مقاوم بود و به این راحتی‌ها از میدان به در نمی‌رفت.
 
شکری‌پور یخ را خرد می‌کرد و می‌ریخت داخل چفیه و می‌گذاشت روی سرش و به ضرب خنکی یخ کارش را می‌کرد! شدت گرما بی‌اندازه زیاد بود و غیرقابل تحمل. به خصوص برای ما همدانی‌ها. یادم نمی‌رود در آنجا پیرمردی بود، این بنده خدا یک هفته تمام خوراکش شده بود آب و آب. برای خودش کلمنی از تدارکات گرفته بود و دقیقه به دقیقه آب می‌نوشید. گرسنه‌اش می‌شد، ولی چون معده‌اش پر از آب بود نمی‌توانست غذا بخورد به خاطر همین فکر می‌کنم در عرض یک هفته ده کیلو وزن کم کرد! این مسئله یکی از مشکلات جدی ما بود. روزی سی-چهل نفر گرمازده داشتیم. برای همین اورژانسی زیرزمینی احداث کردیم و در آن کولر گازی کار گذاشتیم تا این‌گونه افراد را در آنجا بستری کنیم. البته بعضی که حالشان زیاد خراب بود، به اهواز منتقل می‌شدند.
 
آخر فکرش را بکنید، این‌ها نیروهایی بودند که در زمستان و سرمای کشنده ارتفاعات کدو در زیر چند متر برف به سر می‌بردند و حالا یک مرتبه به بیابانی خشک و بی‌آب و علف در گرمایی طاقت‌فرسا منتقل شده بودند.
 
*حضور برادر همدانی در جلسه قرارگاه نجف (در غرب) چه دستاوردی داشت؟
 
نکته‌ای که به خاطر دارم این است که در آنجا تصمیم گرفته می‌شود در غرب چند نقطه برای عملیات مشخص شود تا از بین آن مناطق، پس از بررسی، مناسب‌ترینش برای عملیات در نظر گرفته شود. در تداوم این طرح در روز چهارشنبه سوم خرداد بنده و برادر نظامی به همراه برادر همدانی به قرارگاه سلمان در گیلان غرب رفتیم. نهایت اینکه در جلسه این چهار محور برای عملیات پیشنهاد شد:
 
1- ارتفاعات محور پاوه و نوسود
 
2- ارتفاعات بشگان در محور سرپل ذهاب
 
3- ارتفاعات کانی‌شیخ در محور سومار
 
4- ارتفاعات قلاویزان در جنوب مهران
 
*مناطق چطور تقسیم شد؟
 
بنا به شناسایی خوب قبلی، منطقه بشگان به اضافه شناسایی در کانی‌شیخ به ما واگذار شد. تیپ نبی‌اکرم(ص) هم که از قبل روی قلاویزان کار می‌کرد. در منطقه پاوه و نوسود نیز قرار شد خود برادران مستقر در منطقه کارها را دنبال نمایند.
 
*چه ملاک‌هایی مورد نظر بود تا عملیاتی در آنجا صورت بگیرد؟
 
حداقل در این مورد باید دو نکته مورد توجه قرار می‌گرفت:
 
1- عملیاتی که نیروی کمتری بخواهد.
 
2- منطقه و کار آنقدر حساس باشد که دشمن را وادار به عکس‌العمل کند. در آخر کار پس از اینکه اطلاعاتی به دست می‌آمد، نتایج بررسی‌ها به دست فرماندهی کل ارائه می‌شد و تصمیم نهایی را ایشان ابلاغ می‌کرد.
 
*بعد از این تقسیم ماموریت، چه کار کردید؟
 
به پادگان شهید محرمی برگشتیم. بنده، مسئولان واحدها و گردان‌ها را نسبت به تصمیمات گرفته شده توجیه کردم. آقای همدانی هم برادران را درباره اهمیت موضوع عملیات در غرب متقاعد کرد.
 
*مسئولان برای جنوب برنامه‌ای نداشتند؟
 
اتفاقا داشتند. همزمان قرارگاه جنوب هم درصدد عملیات بزرگی بنام والفجر 7 در منطقه زید بود. اما دشمن با تجربه رمضان، تمهیدات بسیار پیچیده و غیرقابل نفوذی را تدارک دیده بود. به گونه‌ای که بعد از مدت‌ها بررسی و شناسایی، قرارگاه به این رسید که در این منطقه امکان عملیات وجود ندارد.
 
 
 
 
 
انتهای پیام/

نظرات بینندگان