کد خبر: ۵۴۸۰۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۰ - ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۳
از عزل رئیس‌جمهور تا ترور رییس دستگاه قضا

دست‌نوشته‌های شهید احمد جعفرنژاد

صبح که از خواب بیدار شدیم، اولین چیزی که شنیدیم خبر برکناری بنی صدر از مقام فرماندهی کل قوا توسط امام بود. برای بعضی از بچه‌ها غیرمنتظره بود خصوصا مجاهدین(منافقین) و بطور کلی مخالفین.
ه گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید احمد جعفرنژاد به تاریخ 6/9/1338در روستای فخرآباد استان گیلان متولد شد. پدرش کشاورزی داشت و او اخرین فرزند خانواده اش محسوب می‌شد. احمد در سن نه سالگی پدرش را از دست داد و سه سال بعد هم فقدان وجود مادر را تجربه کرد. سرپرستی او را برادر بزرگش محمد بدست گرفت و همین بهانه هجرت او به پایتخت شد.   
 
سال های56-57 که مدارس به حالت نیمه تعطیل درآمده بود احمد با روحیه انقلابی در صف اول تظاهرات و فعالیت های انقلاب پیشتاز بود. وی در قیام روز تاسوعا و عاشورای57 با دردست داشتن پرچمی پیشاپیش بچه های محله حرکت می کرد تا جایی که نیروهای شاهنشاهی به آنها حمله ور می شوند و آنها هم در حیات خانه ای سنگر می گیرند.  
 
با شروع جنگ تحمیلی روزی که امام فرمان دادند که مردم جبهه ها را پرکنند او مشتاقانه خود را برای خدمت معرفی کرد وی می گفت ما سرباز امام زمانیم زیرا مملکت ما مملکت اسلامی است رهبر ما اسلامی است، قانون ما قانون خداست.
 
 
 


شهید احمد جعفرنژاد (ایستاده از سمت چپ تصویر)
 
 
 
در همین برهه شهید جعفرنژاد وارد نیروی زمینی ارتش شد. وی در دوران آموزشی خاطرات آن روزهایش که مصادف شده بود با عزل از بنی صدر اینگونه یادداشت می‌کند:
 
«پنجشنبه 21-3-60
 
صبح از خواب بیدار شدیم اولین چیزی که شنیدیم خبر برکناری بنی صدر از مقام فرماندهی کل قوا توسط امام بود برای بعضی از بچه ها غیر منتظره بود خصوصا مجاهدین (منافقین) و بطور کلی مخالفین. گفتم شاید شایعه باشد بعد از نگهبان‌های شب پرسیدم گفتند بلی درست است ما خودمان ساعت 12 شب اخبار را گوش کردیم خلاصه ثابت شد که واقعیت دارد. نمی دونید مخالفین چه کار می کردند دیگر فحشی نمانده بود که به آقا و اطرافیانش نداده باشند یکی می گفت آره حالا بهشتی رو می کنند فرمانده کل قوا و یکی دیگه می گفت... و همچنین یکی از مخالفین اومد پیش من گفت احمد دیدی این هم از امامتان. به او گفتم مگه چه شده گفت می خواستی چی بشه همین کارها باعث می شود بین مردم تفرقه ایجاد بشه و گروه گروه بشوند به او گفتم هیچ ناراحتی ندارد امام یک مقامی به رئیس جمهور داده بودند و حالا دیده عرضه اش را نداره از او گرفته این که مسئله ای نیست مگر امام بارها به آنها تذکر نداده بود که اگر از حدود اسلام و قانون اساسی خارج شوید به هر که هر چیزی داده ام پس می گیرم او گفت حالا ببین مردم چطوری از رئیس جمهوری حمایت می کنند گفتم اولا آنها مردم نیستند تمام سرمایه دارها و گروهکهای وابسته به شرق و غرب هستند در همین موقع منوچهر خدایی اومد پیش من به او گفتم برادر تبریک عرض می کنم او هم جوابم را داد خیلی خوشحال بود آخه او هم حزب الهی هست در همین موقع سرگروهبان اسماعیلی گفت همه به خط شوید بریم صبحگاه.
 
 
 


شهید احمد جعفرنژاد
 
 
 
دوشنبه8-4-60
 
ساعت 5.30 صبح از منزل خارج شدم و ساعت 6 رسیدم میدان امام حسین داشتم می رفتم به طرف خیابان ایران مهر دیدم یک جوانی روزنامه ای را گرفته بالا و مردم هم دورش جمع شدند در حالتی که پیرمردی می زد به سر خودش و گریه می کرد رفتم جلو وقتی که تیتر روزنامه را خواندم از شدت ناراحتی سرم درد گرفت و بغض گلویم را می فشرد آری با تیتر درشت نوشته بود عالم ربانی و دانشمند بزرگ آیت الله دکتر بهشتی همراه دهها نفر دیگر در اثر انفجار بمب در شب گذشته شهید شدند اصلا نمی توانستم باور کنم مردم همه عصبانی بودند خلاصه رفتم پادگان چون قراربود امروز مراسم جشن سردوشی بگیریم ولی بر اثر این فاجعه فرمانده پادگان گفت بدون موزیک مراسم اجرا می شود و همین طور هم شد.»
 
 
 


شهید احمد جعفرنژاد
 
شهید احمد جعفر نژاد بعد از گذراندن دوره آموزشی او در دفتر خاطراتش می نویسد:
 
«آری لحظه موعود فرا رسید رییس سیاسی ائدئولوژیک لشکر 16 قزوین رفت پشت تریبون و گفت ما 11 نفر داوطلب می خواهیم برای گروه جانبازان که در پادگان معروف است به گروهان الله این گروهان آموزش های کماندویی می بیند برای جنگ های نامنظم و همراه سپاه پاسداران به ماموریت می رود، تا حرفش تمام شد منو مرتضی و علیرضا زود رفتیم جلو.»
 
رضا رضایی همرزم احمد خاطره آن روز را اینگونه تعریف می‌کند: با شهید جعفرنژاد نشسته بودیم کنارهم صحبت می کردیم راجع به سپاه، گفتیم که گفته امام این است که اگر سپاه نبود کشور هم نبود. این حرف رو احمد با آن که در نیروی زمینی ارتش بود می گفت ولی بنا به گفته امام درباره سپاه، احمد عاشق کار با آنها بود. و گروهانی را انتخاب کرد که معروف به گروهان جانبازان اسلام بود که تمام ماموریت های آنها با برادران پاسدار انجام می گرفت. آنجا هم احمد به خودسازی پرداخت با این که می توانست بخط مقدم نرورد اما او و دوستانش داوطلبانه راهی را انتخاب کردند که مدتها آرزویش را می کشیدند. در مرخصی که به تهران آمده بود می گفت یکی از بزرگترین مزیتهای جنگ این بود که برادران پاسدار و ارتش با هم متحد شدند و همکاری خوبی ایجاد شده، برادران پاسدار از برادران ارتش تاکتیکهای جنگی می آموزند و برادران ارتش، ایمان و عشق شهادت را.»
 
با عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و انتصاب سرهنگ صیاد شیرازی (امیر سپهبد علی صیاد شیرازی) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش، هماهنگی سپاه و ارتش بیشتر و ارتباط فرماندهان این دو قوا تنگ تر و محکمتر گردید و زمینه هایی تبیین استراتژی جدید در جنگ با هدف آزادسازی مناطق تحت اشغال دشمن فراهم شد. از میان طرح هایی که در شورای عالی دفاع مطرح بود، طرح قطع ارتباط دشمن از شمال به جنوب با آزاد سازی تنگه چزابه و آزاد سازی شهر بستان برای رسیدن به نوار مرز بین المللی نیز وجود داشت.
 
 
 


شهید احمد جعفرنژاد در جمع همرزمان
 
 
 
احمد در خاطراتش می نویسد:
 
«جمعه 2-5-60
 
امروز یکی از روزهای ایام الله است چرا که می بایست خط روشن امام که همان خط راستین اسلام می باشد از خطهای دروغین و کفار بخصوص منافقین و سازشکارها جدا و پیروزی حق بر باطل بار دیگر امت قهرمان ایران مشت محکمی به تمام مستکبران بخصوص شرق و غرب می زنند جاوید باد راه امام پیروز باد اسلام
 
قرار بود که صبح امروز صندوقهای رای را بیاورند در جبهه تا در همین جا رای بدهیم خیلی منتظر شدیم ولی خبری نبود رفتم پیش جناب سروان سرمدی که مسئول دسته 2 بود جریان را سوال کردم جواب داد قرار شده بعدازظهر صندوق های رای را بیاورند ولی بعدازظهر شد بازهم خبری از صندوق نبود، ناامید شدیم گفتیم اگر نمی آورند اجازه بدهید ما برویم شهر گفتند که هیچ کس اجازه نداره بره شهر بله بعدازظهر که هیچ، شب شد ساعت از 10 هم گذشته بود همه ناراحت بودیم که نتوانستیم در این انتخابات شرکت کنیم.
 
پشه بندها را زدیم که بخوابیم بچه ها دراز کشیدن ولی چون ساعت11 نگهبان بودم برای همین بیدار ماندم درست ساعت11 شب بود که صدازدند هرکسی می خواهد رای بدهد بیاید من خیلی خوشحال شدم چون واقعا دیگر نا امید شده بودیم بچه هارا بیدار کردم همه رفتیم رای بدهیم داخل چادری که خیلی تاریک بود فقط یک چراغ قوه روشن کرده بودند و خیلی هم گرم بود تمام بچه ها به برادر رجایی رای می دادند آری شب را با خیال راحت به خوابی عمیق فرو رفتیم.»
 
 
 


شهید جعفر نژاد در جمع همرزمان(نفر سوم از سمت چپ تصویر)
 
 
 
احمد در 22 تیرماه وارد شهر حمیدیه اهواز و خط مقدم جبهه می شود و با چندتن از دوستان و فرمانده شان بنام شهید علیرضا صادقی وارد منطقه کرخه کور(کرخه نور) شدند و در آن زمان بود که نبرد مستقیم با مزدوران بعثی آغاز می شود به گفته همسنگران او احمد و همرزمانش سریعا اقدام به ساخت حسینیه ای در منطقه کرخه نور می کنند تا نمازهای جماعت و مراسمات دعای کمیل و توسل برای رزمندگان اسلام مهیاتر باشد. شهید احمد جعفرنژاد کمک وآرپی جی زن بود خوب آموزش دیده بود و خوب دیده بانی می کرد ودر لشکر 16 زرهی قزوین نیروی زمینی ارتش بسیار خوب درخشید و در اولین عملیات که بنام عملیات رمضان(محدود) بود در محور عملیاتی حمیدیه و کرخه کور(نور) در خط مقدم جبهه او و همرزمانش مقاومت جانانه ای را انجام دادند که به گفته دوستانش ضربات مهلکی به صدامیان وارد شد.
 
در این عملیات یکی از دوستان صمیمی احمد بنام علیرضا ربانی شهید می شود که یکی از همسنگران آنها (رضا رضایی) می گوید با شهادت علیرضا ربانی  من سست شده بودم و حالت یاس به من دست داده و احمد به من دلداری می داد و می گفت مگر راه همه ما این نیست و آرزوی ما مگر این نیست که مثل علیرضا شهید بشویم حالا او هم به آروزش رسیده.
 
بعداز آن احمد با حضور در عملیات شهید مدنی نقش ارزنده ای در رویارویی مستقیم با نیروهای بعثی داشت و کمک های فراوانی در ساخت سنگر برای رزمندگان داشت.
 
   


عملیات شهید مدنی در بیست و هفتم شهریور ماه 1360، به منظور انهدام توان رزمی دشمن در منطقه عمومی سوسنگرد، به صورت محدود صورت گرفت
 
در این یورش کوتاه مدت، نیروهای سپاه و ارتش توانستند با یاری یکدیگر، ضمن 2 کیلومتر پیشروی و جلو بردن مواضع خودی، 50 دستگاه تانک دشمن را منهدم و 1690 تن از نیروهای دشمن را کشته، زخمی و اسیر نمایند.
 
عملیات شهید مدنی از جمله عملیاتهای محدود جنگ ایران و عراق می‌باشد که توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران و در تاریخ 27 شهریور 1360 و در منطقه شرق کرخه و محور سوسنگرد-اهواز به اجرا درآمد
 
هدف از این عملیات تحقق کامل اهداف از پیش تعیین‌شده عملیات طراح بوده که محقق نشده بود. به دلیل آنکه پیشروی عناصر لشکر زرهی ارتش در عملیات طراح ناقص بوده و این نقصان باعث شده بود که قسمتی از جناح جنوبی لشکر 92 زرهی ایران زیر آتش دیده‌بانی عراق قرار بگیرد، قدرت هرگونه تحرک از این نیرو گرفته شده‌بود و هر روزه موجبات تلفات سنگینی به نفرات و تجهیزات تیپ3 این لشکر را فراهم آورده بود. در همین راستا فرمانده لشکر 92 از قرارگاه مقدم که مرکز فرماندهی عملیاتهای ارتش در جبهه جنوبی بود درخواست کرد تا دستوری به لشکر 16 زرهی نیروی زمینی ابلاغ شود و آن لشکر در کرانه جنوبی کرخه تا پل سابله پیشروی و با از بین بردن مواضع عراق، جناح جنوبی لشکر 92 را از دید و تیر مستقیم ارتش عراق دور نگهدارد.
 
این عملیات آخرین اقدام محوری ایران در سال اول جنگ به شمار می‌رفت که هدف از آن تثبیت مواضع نیروهای عراقی در غرب کرخه و جلوگیری از پیشروی بیشتر آنها بود.
 
بعد از عملیات شهید مدنی، خطوط پدافندی منطقه عملیاتی حمیدیه، سوسنگرد و تپه الله اکبر تا زمان اجرای عملیات طریق القدس که دو ماه بعد و در اوایل آذر ماه 1360 اجرا شد بدون تغییر باقی ماند و نبردهای پراکنده تغییری در این جبهه به وجود نیاورد.
 
بعد از این عملیات بود که دیگر حال و هوای احمد عوض می شود و مرتضی طلایی شهیری یکی از همرزمان او می گوید: وقتی با او صحبت می شد همیشه آرزوش این بود که خدا اون رو به فیض شهادت نائل بکنه حتی در آخرین مرخصی که به تهران آمده بود گویی به او الهام شده بود که دیگر بازگشتی ندارد و در خانه قدم می زد و به اهالی خانواده می گفت این آخرین باری است که من در کنار شما هستم و قدم می زد و حتی خوابی که از شهادتش دیده بود را برای برادرزده اش تعریف کرده بود.برای رفتن به جبهه آرام و قرار نداشت حتی هنوز مرخصی اش تمام نشده بود که زودتر از موعد دوباره به جبهه برگشت و می گفت من باید درکنار برادران رزمنده ام باشم هرچه خانواده به او اصرار کردند که چند روز دیگرفرصت هست بمان اما او دلبسته جبهه بود و می گفت من باید به خط مقدم بروم.
 

 
سرانجام وی در 9/9/60 در عملیات طریق القدس در فتح دلاورانه بستان همچون یاران با وفای سرور شهیدان امام حسین (ع) در جنگ تن به تن با مزدوران بعثی براثر اصابت ترکش سر از بدنش جدا می شود و به درجه رفیع شهادت نائل می گردد و درتاریخ پنج دیماه شصت در قطعه 24 شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده می شود.
 
انتهای پیام/
نظرات بینندگان