کد خبر: ۵۹۶۵۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۸ - ۰۴ شهريور ۱۳۹۳

دوست داشتنی های وحشی در ارسنجان+تصاویر

سایت پرورش آهو و گوزن زرد ایرانی ارسنجان چند سالی است که با هدف حمایت و تکثیر گونه های در معرض خطر انقراض تاسیس گردیده است.
به گزارش سرویس شهرستان‌های شیرازه به نقل از ارسن نیوز،سایت پرورش آهو و گوزن زرد ایرانی ارسنجان چند سالی است که با هدف حمایت و تکثیر گونه های در معرض خطر انقراض تاسیس گردیده است.

در این سایت علاوه بر گوزن های زرد ایرانی، تعدادی قوچ و میش وحشی هم نگهداری می شود که در شرایط عادی به محض نزدیک شدن انسان پا به فرار می گذارند اما خوشبختانه چند روز پیش امکان عکس برداری نزدیک از این موجودات دوست داشتنی برای ما فراهم شد و عکس العمل این مخلوقات زیبا به دوربین عکاسی ما نیز جالب بود! گویا علاقه داشتند در مقابل آن ژست بگیرند و یا حتی بدانند مارک دوربین ارسن نیوز چیست!؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
Germany
سه‌شنبه ۰۴ شهريور ۱۳۹۳
0
سلام ای مرد تیر انداز,ای صیاد صید افکن!
که با فریاد هر تیری
بر آری ناله ها از نای هر حیوان صحرایی
ولی آگه نیی از حال آهو بره ای در شام تنهایی
الا ای مرد صحرا گرد , ای صیاد تیر انداز
در آن شبها که سرمست از شکار بره آهو
درون بستر نازی
زمانی دیده را بر هم گذار و گوش را وا کن
به فرمان مروت چشم دل را سوی صحرا کن
بگوش جان و دل بشنو
صدای ضجه های ماده آهویی
که خون گرم فرزند عزیزش,کرده رنگین دشت و صحرا را
و با پستان پر شیرش به هر سو در پی فرزند میبوید
الا ای مرد صحرا گرد , ای صیاد تیر انداز
پر مرغان صحرا را به خون رنگین مکن هرگز
ز زخون گرم آهو بره ای دامان پاکت را
مکن ننگین , مکن هرگز
الا ای مرد تیر انداز , ای صیاد صید افکن
به بانگ ناله ی تیری
سکوت دلپذیر دشت را مشکن
میفکن تیر در صحرا
که از تیر تو بر پا می شود هر سو هیاهویی
دود آهو بره سویی , پرد مرغ هوا سویی
در آن هنگامه وحشت
به خاک دشت میغلتد ز تیری , ماده آهویی
الا ای مرد تیر انداز , ای صیاد صید افکن
تو حال کودک بی مادری را هیچ میدانی؟
غم آن بره آهو را ز بانگ جان گدازش هیچ میخوانی ؟
تو میدانی که آهو بره در شب ها
سر خود را ز غم ها می زند بر سنگ؟
همه شامش بود دلگیر
همه صبحش بود دلتنگ؟
تو آنروزی که صید بره آهو می کنی سرمست
نگاهت هیچ بر چشم نجیب مادر او هست؟
طپش های دل پر داغ مادر را نمی بینی؟
دلت بر حالت آن بی زبان آهو نمی سوزد؟
ز آهو او نمی ترسی؟
در آن آغاز بد فرجام, آخر را نمی بینی؟
تو هنگامی که از خون میکنی رنگین پر و بال کبوتر ها
چنین اندیشه ای داری
که این سیمین تنان آسمانی جوجه ای دارند؟
نمی دانی اگر مادر به خون غلتد
تمام جوجه ها بی دانه می مانند؟
و با امید مادر منتظر در لانه می مانند؟
الا ای مرد تیر انداز , ای صیاد صید افکن
به بانگ ناله تیری
سکوت دلپذیر دشت را مشکن
بفرمان هوس بازی
بخاک و خون مکش هر لحظه فرزندان صحرا را
به آهوان بی زبان اندیشه باید کرد
از این راهی که هر جاندار را بی جان کنی برگرد!
به خون رنگین مکن بال کبوتر های زیبا را
در آن ساعت که میگیری هدف حیوان صحرا را
به چشمانش نگاهی کن
ببین در برق چشمش التماسش را
که با درماندگی در لحظه های مرگ می گوید
ایا صیاد ! رحمی کن , مرنجان نیم جانم را
پر و بالم بکن اما مسوزان استخوانم را...