کد خبر: ۶۴۴۴۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۷ - ۰۱ دی ۱۳۹۳
چهل و هفتمین معجون وبلاگی شیرازه:

برای زن عزت نفس غوغا می کند!/ قمقمه ی آبت را به اسیر عراقی دادی!؟/ پذیرایی از زائر در مجلل ترین اتاق حلبی آباد

در چهل و هفتمین نسخه از معجون وبلاگی، منتخبی از برترین مطالب وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل «حنای عهد با شهدا»،«دشمن شناسی» و چند موضوع دیگر منتشر شده است.
شیرازه- وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر،شیـــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.
کلام فارس: شفایم را از آقا گرفتم....
زائر چهرمی از روزهای پیاده روی اربعین می گوید...

گفتگو با یک زائر جهرمی پیاده روی اربعین/ شفایم را از آقا گرفتم
روزهای مانده به اربعین حسینی(ع)، جاده نجف ــ کربلا هر ساعت شلوغ‌تر می‌شود، انبوه جمعیت به‌قدری زیاد است که گام برداشتن نیز به‌کُندی صورت می‌پذیرد، ولی به‌واقع ساعت در جاده عاشقان متوقف شده است، در حال هوای تهیه گزارش و عکاسی هستی که زائر جوانی به پایگاه درمانی مراجعه می‌کند، سراغ یکی از آشنایانش را می‌گیرد، پس از احوال‌پرسی با یکی از اقوامش که از پزشکان است، به دیگران نیز معرفی می‌شود، عنوان می‌کند که از اهالی جهرم شیراز است و با کاروانشان که ۸۶ نفر هستند برای راه‌پیمایی به‌سوی کربلا برای زیارت اربعین آمده است.

سرطانی که دیگر بیمار نیست/ معجزاتی از جنس عشق

از حال و هوای راه‌پیمایی از او می‌پرسی که واقعاً این راه‌پیمایی برای او چه فوایدی داشته که می‌گوید: «من دو سال است به این راه‌پیمایی می‌آیم، من شفایم را از آقا گرفتم، سالها دچار سرطان بودم، تومور داشتم، پس از زیارت امام حسین(ع) دیگر نیاز به دارو و شیمی‌درمانی پیدا نکردم، فقط برای آخرین بار، یک ماه پیش پس از مدتها برای چکاپ نزد پزشکم رفته بودم، باور نمی‌کرد که من همان بیمار مبتلا به سرطان هستم، اصلاً راه‌پیمایی برای بیمار مبتلا به سرطان سم است در حالی که برخی از همراهان کاروانمان با خودرو مسیری را می‌آیند ولی من تمام مسیر را پیاده می‌روم».

درآوردن بندکفش تا پذیرایی در مجلل‌ترین اتاق‌های خانه‌های حلبی

با همان لهجه جهرمی اتفاقات شیرینی را از پذیرایی و استقبال شیعیان عراق برای زائران حسینی در دل دارد و عنوان می‌کند: من با کاروانمان دو سال است به این راه‌پیمایی می‌آییم، چیزهای خیلی جالبی دیدم، مثلاً فردی بود که پس از عبور از مرز مهران ما را به منزلش برد، شاید باورتان نشود، حتی اجازه نداد ما کفشهای‌مان را در بیاوریم بلکه بچه‌هایش آمدند و بندهای کفشمان را باز کردند، و این در شرایطی بود که زندگی این مرد با خانواده‌اش در یک خانه حلبی بود، در حالی که در اتاقی از ما پذیرایی کرد که فوق العاده مجلل بود و وقتی از او پرسیدم: چرا دیگر نقاط منزلت به این شکل نیست؟ به ما گفت: این اتاق زائران اربعین حسین(ع) است و حتی در طول سال هم خانواده‌اش از این اتاق استفاده نمی‌کنند.

میزبانانی که به میهمانانشان پول می‌دهند

جوان همچنان که با شور خاصی از اتفاقات بین راه نجف ــ کربلا می‌گفت به اتفاقات دیگری نیز اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: مرد عربی که ما را به منزلش دعوت کرده بود فردای روزی که شب را در منزلش بودیم برای بدرقه یک بسته نایلونی پُر از پول عربی و ایرانی جلوی‌مان گرفت و می‌گفت: "هرچقدر می‌خواهید بردارید، شما مسافرید، شاید پول لازم داشته باشید”، حتی نوع سیم کارت‌های‌مان را هم پرسید که هرکس که سیم‌کارت «آسیاسل و یا زَین» داشت برایش شارژ تهیه کرده بود تا بتوانیم با خانواده‌مان تماس بگیریم.

پس‌اندازهای اربعینی

وقتی هم از آنان سؤال می‌کردیم: این هزینه‌ها را چگونه تأمین می‌کنید؟ می‌گفتند که پول یک سال زندگی‌شان را از اربعین امسال تا اربعین سال دیگر جمع می‌کنند تا در طول ایام اربعین برای زائران هزینه کنند، و حتی عنوان می‌کردند تا زمانی که مدت اقامت هر زائری در پاسپورتش در عراق اعتبار داشته باشد به‌عنوان زائر امام حسین از وی پذیرایی می‌کنند.

سفری از آمریکا تا اربعین کربلا

جوان جهرمی که زمانی مبتلا به سرطان بود از هر روز و شب ایام اربعین خاطرات دارد، از یکی از اقوامش می‌گوید که در آمریکا است و مبتلا به MS است و به وی نیز توصیه کرده است که حتماً برای سال آینده به کربلا بیاید.

وبلاگ درس و بحث نوشت: دشمن شناسی

دشمن شناسی

برایم سوال شده بود و هنوز هم هست که چرا در زیارت عاشورا این قدر تاکید روی دوستی و دشمنی شده است. انگار که زیارت عاشورا بیانیه ای باشد که دائما بخواهد تکرار کند دوستت را بشناس، دشمنت را بشناس. این سخنان مرحوم مجتهدی تهرانی را هم بخوانید:

چند روایت می‏ خوانم و بعد می‏ گویم که سرّش چیست که این‌طور روی آن تأکید شده است.  این روایات را هم عامه در منابعشان دارند و هم خاصه.  از هر دو طریق نقل شده است که: «رُوِیَ عَن رَسُولِ‌اللهِ‌(صَلَّی‌الله‌علیه‌ِوَآلِهِ‌وَسَلَّمَ): «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ الْحُـــبُّ فِـــی الله وَ الْبُــغْضُ فِـــی الله» افضل اعمال همین بود که در روایت قبلی خطاب به حضرت موسی بود. روایت دیگر دوباره از پیغمبر اکرم: «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ»یکی از محکم‌ترین دست‌آویزهای ایمان، این است که برای خدا دوست بداری و برای او دشمن بداری.
تعبر دیگری هست از پیغمبر اکرم هست که فرمودند:«الْحُبُّ فِی اللَّهِ فَرِیضَهٌ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ فَرِیضَهٌ »یعنی بر روی دوستی برای خدا و دشمنی برای او تأکید شده است.
حال سؤالی در اینجا مطرح می‌شود که چرا این‌قدر روی این نوع رابطه تأکید شده است؟ پاسخ این است که چون این رابطه نقش سرنوشت‏ ساز دارد.  این دوستی و پیوند، یک پیوند سرنوشت‏ساز در ابعاد گوناگون وجودی انسان است.  یعنی دلبستگی چه در بعد اعتقادی، چه در بعد نفسانی و چه در بعد عقلی و چه در بعد رفتاری، اعم از کردار و گفتار،‏ تأثیرگذار است.  برای همین است که تا این اندازه روی این تأکید می‌کند که مراقب باش رفاقت، دلبستگی و محبّتت فی الله و لله باشد. اگر غیر این باشد، برای تو خطرناک است.
نعوذ بالله؛ زمانی چشمت باز می‏شود که دیگر راه برگشت نداری.

پی نوشت : بعضی ها هستند که با همه دوستند!! این طوری نمی شود. بعضی ها هم هستند (هستیم) که در شناخت دشمن مشکل داریم. یا اصلا نمی فهمیم و یا زیادی با دشمن تسامح می کنیم. خودم و شما عزیزان را توصیه می کنم به دشمن شناسی. آن هم دشمن اصلی، نه اینکه سرگرم فرعیات بشویم.

پی نوشت ۲ : لطفا دشمن سازی هم نکنیم. با بعضی ها اختلاف سلیقه و حتی عقیده داریم اما دشمن نیستیم.

پی نوشت۳ : حالت سومی هم نداریم. یا دوست یا دشمن.

وبلاگ امربه معروف نوشت: از تنهایی به دشمنت پناه مبر
 

تو یک زنی…

لباس خوب بپوش!

برای خودت غذای خوب بپز!

خودت را به صرف قهوه ای در یک خلوت دنج میهمان کن!

برای خودت گاهی هدیه ای بخر!

وقتی به خودت و روحت احترام می گذاری ..

احساس سربلندی می کند

آنوقت دیگر از تنهایی به دیگران پناه نمی بری و اگر قرار است انتخاب کنی کمتر به اشتباه اعتماد می کنی

یادت باشد …. برای یک زن عزت نفس غوغا میکند!

وبلاگ آسمانیان نوشت: تو تشنه تری!



قمقمه ی آبت را به اسیر عراقی دادی! به دشمنت..

حال آن که تصویر می گوید تو تشنه تری…

السلام علیک یا ساقی العطاشا…..

پاتوق وبلاگ نویسان مرودشت نوشت: پایمان را کجا می گذاریم؟

یکی از موارد مهم تو زندگی هر کسی اینه که شخص الگویی را که برای خود قرار می دهد از جوانب مختلف بررسی کند و ببیند آیا می ارزد که خود را به آن الگو نزدیک و شبیه او شویم و یک عمر از او پیروی کنیم یا نه ؟

باید دید کجا پا می گذاریم؟ زیر پایمان باتلاقی نباشد. باید دید پایمان را جای پای چه کسی می گذاریم ؟

رد پا در مرودشت

وبلاگ امر به معروف از پاتوق وبلاگی پاسارگادنوشت: بسمــ ربّــ الشهداء و الصدیقینــ

سلام برادر شهیدم…حالت خوبه؟ میدونم که خوبی.

داشتم عکس تو رو نگاه میکردم و دیدم که ای دل غافل! چه شباهت نزدیکی بین تو و ما هست…اصلا مثل یه سیبی که از وسط دو نصف شده باشه…میدونی چرا؟

میخوام چنتا از شباهت های تو رو با زمونه خودم بگم…

داداش میدونی چرا گفتم زمونه ما با تو شبیه هست؟

آخه صورت تو مثل جوون ها و دخترای زمانه ما قرمزه ولی با این تفاوت که صورت تو با خون عاشقی قرمز شده و صورت جوونای ما با رژگونه.

آخه لب های قرمز تو رو همه دیدن و لب های قرمز دخترای زمانه ما رو هم همه دارن میبینین با این تفاوت که لب های تو با خون صورتت قرمز شده و لب های جوون های ما با رژ لبـــ!!!

آخه روی دماغ تو یه نشونه سفیدی کشیده شده و روی دماغ جوونای ما هم همین سفیدی کشیده شده با این تفاوت که سفیدی روی دماغ تو، خاکی هست که بر اثر انفجار خمپاره روی دماغت نشسته و سفیدی دماغ جوونای ما اثر جای چسب بعد از عمل بینی هست.

آخه عکس تو توی تمام اینترنت و گوشی ها و خیابون ها پخشه و عکس دخترای ما هم توی فیس بوک پخش شده با این تفاوت که عکس تو رو بعد از شهادتت عاشقان پخش کردن و عکس اونا رو خودشون برای نمایش بدن نیمه عریان خودشون پخش میکنن.

آخه  تو نظر (نگاه) میکنی و ما هم نظر میکنیم ولی با این تفاوت که تو نظر میکنی به وجه الله و ما نظر میکنیم به شبکه های ماهواره.

 آخه روی صورتت نشانه رنگی هست و روی صورت پسرای ما هم نشانه رنگی ….با این تفاوت که رنگی صورت تو "ریش” است و رنگی صورت برخی پسرای ما "ماسک نرم کننده پوست صورت”.

آخه یه تیکه از ابروی تو برداشته شده و یه تیکه از ابروی دختروپسرای ما هم برداشته شده…با این تفاوت که برداشتگی ابروی تو اثر خمپاره ای است که چشمت رو از حدقه در اورده و ابروت رو پاره کرده ولی اثر برداشته شدن ابروی جوونای ما تیغی هست که  برای زیرابرو برداشتن یا تاتو کردن برداشته شده.

آخه شلوار تو پاره هست و برخی جوونای ما هم شلوار پاره میپوشن با این تفاوت که تیر و ترکش شلوار تو رو پاره کرده و خودنمایی و کمبودهای عاطفی شلوار جوونا رو پاره پوره کرده.

داداش شهید من!دیدی که زمانه ما چقدر شبیه تو هست؟

البته اینم بگم داداش که منظورم همه نبود…منظورم بعضیا بود که این ویژگی ها و این شباهت ها رو داشتن.

داداش!یادته که بچه ها سعی میکردن نمازشب هاشون رو پنهانی و در دل شب بخونن؟ یادته دوست داشتن گمنام و بی نام و نشون شهید بشن؟ ولی این افرادی که اوصافشون رو بالا گفتم،  این کارها رو انجام میدن تا جلوی چشم هیز نامحرمان دیده بشن و خودی نشون بدن…و این کارشونه که دل امام زمان (عج) رو خون کرده…

داداش شهیدم!شرمنده ام به مولا….میشه چشمات رو ببندی و چیزی رو نبینی؟

نظرات بینندگان