کد خبر: ۶۴۵۸۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۳ - ۰۴ دی ۱۳۹۳
پنج شنبه ها با شهدا:

غم بارترین و مظلوم ترین عملیات دفاع مقدس؛ از 120 نفر فقط 4 نفر زنده ماندند+عکس

در همان حال از خدا درخواستی کردم که هنوز که هنوزه به خاطر آن درخواست می سوزم و خودم را نمی بخشم. در دل گفتم: خدایا ای کاش من شهید نشوم!
به گزارش سرویس قطعه شهدای شیرازه، فتح فاو در عملیات والفجر 8 و تحولات سال 65 شرایط را به گونه ای رقم زد که سپاه باید عملیاتی بزرگ را در جنوب سامان می داد.
 قیمت نفت به زیر شش دلار رسیده بود و عراق نیز با اتخاذ استراتژی دفاع متحرک فشار مضاعفی را بر ایران وارد می کرد.
 به همین دلیل از ابتدای سال 65 مطالعه و طراحی عملیات کربلای 4 آغاز شد.
 چرا ابوالخصیب؟
 منطقه عمومی بصره در جنوب، مهم ترین مناطقی بودند که از تابستان سال 1361 همواره برای عملیات های بزرگ و سرنوشت ساز مورد توجه فرماندهان بودند و عملیات های متعددی در این جبهه ها انجام شده بود: شرق بصره (عملیات رمضان)، هورالهویزه (عملیات خیبر و بدر) و فاو (عملیات والفجر 8) مناطقی بودند که طی سال های 1361 تا 1364 عرصه نبرد میان رزمندگان اسلام و دشمن بودند. تنها منطقه ای که در آن، عملیاتی صورت نگرفت، منطقه ابوالخصیب، جزیره مینو و بخشی از زمین شلمچه بود که در میان هدف های مطرح در اطراف بصره، به دلیل نزدیکی به شهر، مهم تر از بقیه بودند.
 مهم ترین هدف این عملیات تصرف مستقیم بصره بود. به عقیده طرحان عملیات وضعیت طبیعی منطقه (آب گرفتگی شلمچه و کانال ماهی در شمال منطقه و مناطق باتلاقی در جنوب) به شکلی بود که امکان تحرک دشمن را ضعیف می کرد.

غم بارترین و مظلوم ترین عملیات دفاع مقدس؛ از 120 نفر فقط 4 نفر زنده ماندند 
 شکاف میان سپاه سوم و هفتم عراق
 منطقه عملیاتی کربلای 4 از چنان اهمیتی برخوردار بود که بغداد زبده ترین نیروهای ارتش خود را برای حفاظت از آن به کار گرفته بود.
 ارتش عراق، ژنرال هشام فخری (فرمانده سپاه هفتم) و ژنرال ماهر عبدالرشید (فرمانده سپاه سوم)، دو تن از مجرب ترین و وفادارترین فرماندهان حکومت عراق را به عنوان مسئول حوادث، از منطقه شرق بصره و منطقه ابوالخصیب، به کار گمارده بود این دو سپاه یگان های اصلی ارتش عراق را در این منطقه در اختیار داشتند، ضمن آن که هنگام حمله رزمندگان و احساس خطر، سپاه گارد جمهوری نیز تحت امر عملیاتی آنان قرار می گرفت.
 میان این دو سپاه فاصله ای 700 متری (رود اروند) وجود داشت. ایجاد شکاف میان این دو سپاه دشمن را با وضعیت خطرناک و پیچیده ای روبرو می کرد، چرا که به دلیل درگیری هر دو سپاه، نمی توانستند به کمک یکدیگر بیایند و هماهنگی میان آنها در چنین وضعیتی بعید بود. به این علت که سپاه بزرگ ترین واحد نظامی ارتش عراق محسوب می شد که خود شامل چندین لشگر و تیپ مستقل بود.
    
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در این مورد می گوید:
خصوصیتی که این منطقه دارد، خط حد دو سپاه سوم و هفتم دشمن در اینجاست که بین لشکرهای آنها یک معبر 700 متری ] رودخانه اروند[ وجود دارد. اگر ما از این معبر عبور کنیم، می توانیم به جناح دشمن بزنیم... که در آنجا اصلاً خط ندارد، چون لشکرهای دشمن جناحشان مطمئن هستند. بنابر این، اولاً انتظار حمله ما را از این راه کار ندارند... ثانیاً یگان های احتیاط دشمن به کمک یک دیگر نمی روند چون اگر خط ساحل آنها سقوط کند، هر لشکر 9 کیلومتر خطش شکسته می شود، یعنی در یک منطقه، 81 کیلومتر خط شکسته می شود که باعث شکاف در دشمن و گیج شدن آنها می شود. پس اگر ما از خط حد دو لشگر شروع به پیشروی کنیم ]چون[ لشکرها باید از سرزمین خودشان دفاع کنند. ] بنابر این [ نمی توانند به کمک بیایند، حالااگر این مسئله بین دو سپاه باشد، کار را خیلی مشکل می کند. یعنی اداره کردن لشکر جنوبی با لشکر شمالی یک قرارگاه می خواهد... ]به عبارت دیگر[ در خط حد بین دو گردان، چون فرمانده ] بالاتر دارد[ سریع می تواند کنترل کند. بین دو لشکر، فرمانده سپاه چنین نقشی دارد. اما بین دو سپاه، وضع دشمن خطرناک می شود... سازمان دشمن به حدی از هم می پاشد که متزلزل می شود و مشکلات اولیه ما زودتر حل می شود.
غم بارترین و مظلوم ترین عملیات دفاع مقدس؛ از 120 نفر فقط 4 نفر زنده ماندند    
 چگونه؟
 جلسات و نشست ها میان فرماندهان ارشد نظامی برای چگونگی اجرای عملیات از اردیبهشت آغاز شد و فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشت و بالاخره در اواسط مهرماه به جمع بندی نهایی رسید.
 براساس آخرین تصمیم چهار ناحیه شلمچه، ابوالخصیب، زمین مقابل جزیره ام الرصاص و جزیره مینو به عنوان محل عملیات انتخاب شد. عملیات دراین مناطق به ترتیب به قرارگاه های نجف، قدس، کربلاو نوح واگذار شد. وضعیت این چهار نقطه به شکلی بود که سرنوشت عملیات به موفقیت در همه آنها بستگی داشت.
 برای این عملیات حدود 035 گردان نیرو برآورد شد که 025 گردان بیشتر تامین نشد. این نیروها در قالب 31 لشگر و 21 تیپ مستقل سازماندهی شدند.
    
    دو اصل حیاتی
 عملیات کربلای چهار به دو اصل اساسی و حیاتی متکی بود. اصولی که رعایت و موفقیت آنها به معنای پیروزی عملیات بود. اصل اول تاکتیک ویژه عملیات بود. این تاکتیک عبارت بود از عبور طولی یگان های خط شکن (غواص) از تنگه (ام الرصاص و بوارین) و شکست خطوط دفاعی دشمن.
 اصل دوم غافلگیری بود. در واقع تاکتیک ویژه باید در فضای غافلگیری انجام می شد. اگرچه رزمندگان در والفجر 8 عبور از اروند را تجربه کرده بودند اما دراین عملیات وضعیت تنگه و آسیب پذیری غواصان موج اول، اهمیت غافلگیری را دوچندان کرده بود.

غم بارترین و مظلوم ترین عملیات دفاع مقدس؛ از 120 نفر فقط 4 نفر زنده ماندند    
    رهایی
 دشمن در روزهای منتهی به عملیات اقدامات متعددی انجام داد اما فرماندهان معتقد بودند شرایط عادی است و باید عمل کرد.
 با رهایی عواض ها در رودخانه در ساعت 9شب سوم دی ماه عملیات آغاز شد.
 یگان های نخست به ترتیب وارد عمل شدند. در ساعت های بعدی یگان ها در جزیره ام الرصاص، شلمچه، جزیره مینو و پنج ضلعی تا حدودی به اهداف خود دست یافتند اما وضعیت نیروها در تنگه به شدت بحرانی بود. دشمن که گویی از قبل منتظر بوده، آتش سنگینی روی غواص ها ریخته و از عبور آنها جلوگیری کرد.
در واقع دو اصل اساسی عملیات- عبور از تنگه و غافلگیری- به مشکل برخورده بود و اینچنین شد که یک ربع مانده به پایان روز چهارم دی ماه توقف عملیات اعلام شد.

سردار عراقی جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این باره می گوید:«کربلای 4 غم‌بارترین و سخت‌ترین عملیات دفاع مقدس بود که رزمندگان اسلام در آن مظلومانه به خاک و خون می‌افتادند، ولی همین عملیات نیز عملیاتی دیگری را پایه‌ریزی کرد که در آن پیروزی خوبی نصیب نیروهای سپاه اسلام شد».

عراقی به تشریح خاطرات عملیات کربلای 4 پرداخت و ادامه داد: «با عبور غواصان از اروند و درگیری در ساحل عراق، چهار قایق از نیروها بنا بود از کارون به سمت اروند حرکت کنند، ولی به محض ورود قایق‌ها به کارون، مورد اصابت آر پی جی قرار گرفته و نیروهای اسلام مانند شمعی در درون این قایق‌ها آتش گرفته و در آب شناور می‌شدند. آن روز هر قایقی که مورد اصابت قرار می‌گرفت، ترس در دل بسیجی‌ها و دیگر رزمندگان معنایی نداشت، زیرا همه خودشان را برای شهادت آماده کرده بودند».
  

سردار سرلشکر "سیدیحیی رحیم صفوی" فرمانده سابق سپاه پاسداران در این باره می گوید:«این عملیات در شرایط بسیار پیچیده سیاسی نظامی داخلی و بین‌المللی، انجام شد. در سال 1365 محور تبلیغاتی در کشور بر این بود که عملیات سرنوشت ‌سازی قرار است انجام شود، از همین رو کشور خود را برای یک عملیات بزرگ آماده می‌کرد. اما پس از چند ماه کار و برنامه‌ریزی، اجرای عملیاتی با نام کربلای 4 به دلیل لو رفتن توسط فرد خبیثی که بعدها پناه شد، با شکست مواجه شد».

هاشمی رفسنجانی در این باره می‌نویسد: «ساعت هفت صبح و قبل از اخبار رادیو، اهواز اعلان وضعیت قرمز کرد. این به معنای تحرک هواپیمای دشمن است. تلفنی اطلاع دادند که آقای سنجقی می‌آید و اخبار حمله را می‌آورد و گفتند به اهداف اولیه نرسیده‌اند.

... بالاخره آقای سنجقی آمدند و معلوم شد به جز دو سه محور موفقیت نداشته‌ایم. کم کم روشن شد که از منطقه شلمچه و جزایر بوارین و ماهی عقب نشسته‌اند و از جنوب جزیره مینو که عبور کرده بودند و سرپل قابل توجهی، آن طرف اروند به دست آورده بودند نیز عقب نشسته‌اند. جزیره ام الرصاص را در تصرف دارند ولی گفتند در بیانیه نیاید که معلوم می‌شود تثبیت نشده‌اند.»

با عدم موفقیت ایران در این عملیات (که به 1000 شهید و 3900 مفقودالاثر و 11000 مجروح منجر شد) موجی از ناامیدی و یاس در میان همگان شکل گرفت به طوری که هاشمی در جایی از خاطراتش می‌نویسد: «مدتی به تنهایی در کنار ساختمان محل اقامت قدم زدم و فکر کردم. شکست عملیات، با آن همه امکانات و تبلیغات که داشتیم، بسیار تلخ است. دشمن از این وضع استفاده زیادی خواهد کرد. اگر بتوانیم جبران کنیم خوب است ، ولی روحیه‌ها پایین آمده و روحیه دشمن بالا رفته است.» وی در جایی دیگر می‌نویسد: «در مجلس سرخوردگی شدیدی در ارتباط با عملیات بروز کرده و قابل توجیه نیست که برای آن‌ها صحبت کنم. من هم در فشار شدید روحی قرار گرفتم.»

ای کاش من شهید نشوم!

جانباز سید جواد کافی یکی از غواصان گردان یاسین در عملیات کربلای ۴ است. از ۱۲۰نفری که در گردان یاسین بودند فقط ۴ نفر برگشتند که یکی هم این رزمنده نوجوان بود. آنها ۸ روز در میان نیزارهای جزیره ماهی مقاومت کردند و به طور معجزه آسایی زنده ماندند. سید جواد که در زمان عملیات ۱۶ سال بیشتر نداشت،

خاطرات آن ۸ روز را این چنین بیان می کند.

قرار بود دو گردان نوح و یاسین از لشگر ۲۱ امام رضا به جزیره ماهی برویم و به عنوان خط شکن این جزیره را بگیریم تا بعد بچه ها با قایق بیایند و تا بصره پیشروی کنیم. شب عملیات فرماندهان، ما را به دو صف کردند، حدود ۱۲۰ نفر غواص بودیم. قرار شد سه نفر سرشان بیرون از آب باشد تا بچه ها در مسیر گم نشوند. ما از نهر خیم وارد رودخانه شدیم. آب رودخانه در حالت مد بود. من مسؤول دسته بودم و سرم از آب بیرون بود.

آن قدر شدت آب زیاد بود که ما حتی یک «فین» ( کفش مخصوص غواصی) هم نزدیم.  تقریباً به نوک ماهی نزدیک شده بودیم که یک دفعه هواپیمای عراقی آمد و «فیدر» زد. ( فیدر منور هایی است که حدود یک ربع از ساعت در آسمان روشن است و مثل روز منطقه را روشن می کند) تا هواپیما «فیدر» زد، ها به هم ریختند؛ چون انتظار چنین چیزی را نداشتیم.

زیر نور فیدر من همه جا را به خوبی می دیدم. یک چهار لول نوک جزیره ماهی گذاشته بودند که تیر رسام (تیرهایی که روشن است و وقتی به طرف شما می آید ما به خوبی آن را می بینی) به عمق آب شلیک می کرد. وحشتناک و غیرقابل پیش بینی در تله افتاده بودیم!

در همان حال از خدا درخواستی کردم که هنوز که هنوزه به خاطر آن درخواست می سوزم و خودم را نمی بخشم. در دل گفتم: خدایا ای کاش من شهید نشوم!
نظرات بینندگان