کد خبر: ۶۷۶۵۶
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۸ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
پنج شنبه ها با شهدا:

شهیدی که در جنگ نقش بی سیم داشت!

سردار غلامحسین به‌پرور در این‌باره می‌گوید که وقتی بی‌سیم در عملیات قطع می‌شد، این شهید با این مهارت انتقال اخبار را برعهده می‌گرفت. نوشتن از این خاطرات برایم جذاب بودند.

به گزارش سرویس قطعه شهدای شیرازه، سردار شهید خانمیرزا استواری در سال ۱۳۳۸ در شهرستان مرودشت و در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود و در دامان مادری مهربان و پدری با ایمان و زحمتکش پرورش یافت و پس از طی مقاطع مختلف تحصیل موفق به اخذ مدرک لیسانس در رشتة تربیت بدنی گردید. وی با آنکه علاقة خاصی به امور ورزشی داشت، هیچ گاه از ادامة تحصیل باز نماند و بر حسب علاقه، بار دیگر وارد دانشگاه شد و رشتة دندانپزشکی را جهت ادامة تحصیل برگزید.

شهید استواری در حین تحصیل به شغل شریف دبیری اشتغال داشت و در سبزترین لحظات عمر با مبارزات حق طلبانة خویش علیه رژیم ستمشاهی همواره چون مبارزی جان بر کف و انقلابی در تمامی صحنه های خونرنگ انقلاب حضور داشت. پس از پیروزی انقلاب به خیل سربازان آقا اباعبدالله ( ع ) پیوست و لباس سبز سپاه زیبندة قامت رسای وی گردید و باشروع جنگ تحمیلی بر عرصة آتش و خون پای نهاد و در عملیات شکست حصر آبادان، قهرمانانه شرکت کرد و حماسه ها آفرید.
این دلاور مرد عرصه های نبرد بنا به درخواست فرماندهان وقت با قبول مسئوولیتهای خطیر در عملیاتهای مختلفی از جمله عملیات ۹۰۱۹ لشکر و عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ شرکت کرد که در عملیات ۹۰۱۹ بر اثر اصابت ترکش مین به شدت مجروح و به پشت جبهه انتقال یافت. این مجاهد نستوه که بارها جراحت تیر و ترکش خمپاره های دشمن را برجان پذیرفته بود سرانجام در هجدهم فروردین ماه سال ۶۶ در منطقة عملیاتی شلمچه کربلای ۵ عمیق ترین زخم فراق را با دیدار دوست مرهم نهاد و به خیل شهدای شقایق پیشة هشت سال دفاع مقدس پیوست.

شهید خانمیرزا استواری از شهدای مرودشت با لباس ورزشی

و اما چند خاطره از شهید

سحر آمد دنبالم، گفتم: امروز رو بیخیال هم مسابقه داشتم هم چند ساعت تمرین نمی تونم روزه بگیرم. گفت: اینا بهانه برای روزه نگرفتن نمیشه! گفتم: خسته ام، اگه میخوای روزه بگیرم باید کولم کنی!

منو کشید رو دوشش و برد تا سه تا کوچه پائین تر تا روزم ترک نشه!

وصیت نامه و زندگی نامه شهید خانمیرزا استواری و شهدای مرودشت

 ورزشکار باید مرد باشد!

 مسابقات دو میدانی ۱۰ هزار متر کشوری در ورزشگاه آزادی بود. خانمیرزا ۲۰۰، ۳۰۰ متر از نفر دوم جلوتر بود. دور آخر بود که نفر دوم خود را به خانمیرزا رساند و از عقب شورت ورزشی خانمیرزا را کشید. ناگهان خانمیرزا سرعتش را کم کرد و باقیمانده مسیر را با سرعت راه رفتن ادامه داد. هر چه مربی ها و تماشاگران فریاد زدند که بدو، بدو اهمیت نداد. همین کم شدن سرعت به نفر دوم اجازه عبور داد و او هم با شادی چند متر آخر را از خانی جلو افتاد و اول شد، خانمیرزا هم بعد او دوم. بعد از مسابقه با خانمیرزا مصاحبه کردند، درباره علت این کارش گفت: «برای من اول و دوم شدن در این مسابقه ارزش نداشت. ارزش آن است که یک ورزشکار مرد باشد، که متأسفانه من اینجا چنین چیزی ندیدم!»
بعد از این مسابقه خانمیرزا به اردوی تیم ملی دو و میدانی دعوت شد تا جهت مسابقات آسیایی اعزام شود، اما بخاطر جو اردوهای مختلط ورزشی این دعوت را رد کرد و نرفت.

قیصری درباره جذابیت‌هایی که سبب شد تا خاطرات این سردار شهید را بنویسد، گفت: او در رشته دوندگی در سطح استان فارس دارای مقام بود و از همین مهارت در دوران جنگ بهره می‌گرفت. سردار غلامحسین به‌پرور در این‌باره می‌گوید که وقتی بی‌سیم در عملیات قطع می‌شد، این شهید با این مهارت انتقال اخبار را برعهده می‌گرفت. نوشتن از این خاطرات برایم جذاب بودند.

نظرات بینندگان