کد خبر: ۷۱۰۴۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۱ - ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
پنجشنبه ها با شهدا؛

جمله معروف «شهید فسایی» پوستر مراسم تشییع شهدای غواص

شهید محمد جعفر شکر پور در قسمتی از وصیت نامه خود می نویسد:«اُف بر آن زندگی ذلیلانه ای که برای چهار نان سنگک بیشتر خوردن انسان تن به هر ذلتی بدهد»
به گزارش سرویس قطعه شهدای شیرازه، در مراسم تشییع شهدای غواص در تهران که روز سه شنبه انجام شد و آن را به تعبیر رهبر معظم انقلاب به یکی از ماندگارترین روزهای تاریخ انقلاب اسلامی تبدیل کرد، پلاکاردهایی در دست استقبال کنندگان از شهدا وجود داشت که قسمتی از وصیت نامه یکی از سرداران شهید استان فارس بود.

شهید محمد جعفر شکر پور در قسمتی از وصیت نامه خود می نویسد: «اُف بر آن زندگی ذلیلانه ای که برای چهار نان سنگک بیشتر خوردن انسان تن به هر ذلتی بدهد»

شهید شکر پور

محمد جعفر شکر‌پور در سال ۱۳۳۸ در خانواده‌ای مذهبی در فسا متولد شد. رفت و آمد روحانیونی که به قصد تبلیغ به فسا می‌آمدند و در منزل پدرش که مسلمانی شریف و متهجّد بود پذیرایی می شدند، زمینه خوبی برای تماس او با افکار اسلامی و انقلابی بود به نحوی که از کودکی با حماسه عاشورا و واژه مقدس شهادت آشنا شد.

شهید شکر پور

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، وی با شوقی بیشتر و گام‌هایی قوی‌ وارد فعالیت‌های گسترده‌تر شد. مدتی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرد و سپس ضمن ادای وظیفه مقدس معلمی در بخش قره بلاغ به تشکیلات نوپای حزب جمهوری اسلامی پیوست. او با چند تن از برادران دیگر ضمن حفظ و گسترش تشکیلات حزب، بنای فعالیت برنامه‌ریزی شده‌ای جهت مبارزه با ضد انقلاب و حل مسائل شهری گذاشت.

در جریان برخورد با منافقین و لیبرال‌ها و تبلیغات سوء آن‌ها شرکت فعال داشت. مدیریت، قاطعیت و ایثار و خوش‌رفتاری او سبب شد که جوان‌ها و نوجوان‌های فراوانی در ارتباط‌های مختلف با هدف واحد با او همکاری کنند. دقت و پختگی و خوش سلیقگی او باعث شد ‌در سال ۱۳۶۱ به عضویت شورای حزب جمهوری اسلامی استان‌های فارس و بوشهر و کهکیلویه و بویراحمد درآید. پس از مدت کوتاهی ویژگی‌های والای او سبب شد ‌به عنوان قائم مقام دبیر حزب در آن استان‌ها برگزیده شود.

در جلساتی که در تهران تشکیل می‌شد، فردی شناخته ‌و امین و مورد احترام بود و بسیاری از شخصیت‌های مملکتی او را می‌شناختند و به نظراتش احترام می‌گذاشتند. در یکی از جلسات که در محضر رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه‌ای برگزار شد، پس از پایان صحبت شهید شکرپور رهبر انقلاب که در آن زمان در سمت ریاست جمهوری بودند از شهید جعفر تشکر و تقدیر کردند.

در فروردین ‌۶۵ ‌فرمانده‌ دسته راهی خطوط پدافندی فاو شد. جعفر عزیز در کنکور سراسری (خرداد۶۵) شرکت کرد و در رشته عمران دانشگاه صنعتی شریف تهران پذیرفته شد، لیکن از حضور در کلاس خودداری کرد و همچنان در جبهه ‌ماند. حالا دیگر یک فرد نظامی تمام عیار شده بود و در این زمینه، دقت و باریک بینی خاص یافته و اهل نظر شده بود.

پس از خاتمه عملیات کربلای ۴، با شوقی عجیب عازم عملیات کربلای پنج شد. وی در مرحله اول مجروح شد و ترکشی به نزدیکی ستون مهره‌هایش اصابت کرد، به گونه‌ای که خوابیدن برایش دشوار بود، ولی با توجه به شرایط منطقه حاضر نشد جهت مداوا به عقب بازگردد.

دست‌نوشته شهید در شب عملیات کربلای ۴

این فصل را با من بخوان باقی فسانه است؛ این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است
امشب لیله القدر است که خیر من الف شهر است؛ یعنی امشب از همه عمر من با ارزش‌تر است‌ و اکنون با قلبی سرشار از عشق و غرور به یاد فرات و تشنگی فرزند زهرا بر تو می‌نگرم ‌ای اروند.

خداحافظ وطنم که رفتنم طَمَع اشغال تو را برای همیشه از دل دشمنان خارج خواهد نمود، خداحافظ رهبرم که رفتنم قلب تو را که قلب امام زمان است، راضی و خشنود خواهد ساخت، خداحافظ ملتم که رفتنم استقامت تو را که تصمیم گرفته‌ای زیر بار ظلم هیچ ظالمی نروی اثبات خواهد کرد، خداحافظ دوستانم که رفتنم به شما تذکر خواهد داد که ایستادن گندیدن است و حرکت حیات.

خداحافظ پدرم که رفتنم اشک صافت که به پاکی قلب رئوفت هست را از چشمان جاری خواهد ساخت، خداحافظ مادرم که رفتنم قلب پاک و بی‌آلایشت را خواهد شکست و آن را آزار خواهد داد. خدا پشت دشمنانت را بشکند. خداحافظ همسرم که با رفتنم تو نیز خود را رفته احساس می‌کنی. خداحافظ برادرم که رفتنم تنهایت خواهد ساخت. خداحافظ فرزندانم که رفتنم برایتان سربلندی و افتخار را به همراه یتیمی به موهبت خواهد آورد. خداحافظ خواهرانم که سخت پریشان می‌شوید.

خداحافظ خانواده‌های شهدا که با رفتنم خواهید دانست که راه شهدایتان بی‌رهرو نمانده است. خداحافظ خانواده‌های بی‌سرپناه باشد که با رفتنم دریابید که مقلدین امام به فرمان او جان می‌دهند تا از شما رفع ظلم گردد.

و اما تو‌ای اسلام عزیز بدان که من می‌روم تا تو نروی، من می‌روم هم چون مولایم حسین بن علی (ع) تا تو چون همیشه بمانی، که من چیستم، پیامبر خدا می‌رود تا تو بمانی علی سکوت می‌کند و از حق خود می‌گذرد تا تو بمانی، حسن صلح می‌کند تا تو بمانی. حسین به شهادت می‌رسد تا تو بمانی و بر زهرا (ص) و اولادش آن همه ظلم برای این رفت تا تو نروی، آری مکتبم من می‌روم تا تو نروی، وطنم من می‌روم تا تو آزاد باشی رهبرم من می‌روم تا تو تنها نباشی، ملتم من می‌روم تا مقاوم بمانی و فرزندانم من می‌روم تا شما پس از من در مملکتی آزاد و سربلند با افتخار زندگی کنید. و تو‌ای خصم کافر، ‌ای دشمن، می‌آیم تا تو نباشی.

تو‌ ای کربلای معلا، نجف اشرف، کاظمین، سامرا و تو‌ ای عراق، سرزمین ائمه هدی،‌ ای بین‌النهرین، می‌آیم تا در آغوشتان گیرم. آری می‌آیم به یاد شما و با نام شما‌ ای حجج الهی و مظاهر خلیفه الهی و ‌ای شما که خدا خلقت را به واسطه وجود شما آفرید هر چند اوباشان رذل و خودفروختگان شیطان بر شما ظلم کردند و می‌کنند، ما می‌آییم تا غبار مظلومیت تاریخ را از فرق شما‌ ای فرزندان زهرای (س) مظلوم بزداییم.

و ما می‌رویم به روی مرگ لبخند بزنیم مرگ سرخ و شرافتمندانه در راه مکتب، وطن، رهبر، انقلاب و ناموسمان به پیروی از مظلوم والاتبار کربلا حسین ابن علی (علیه السلام) صلی الله علیک یا اباعبدالله.

والسلام
خرمشهر ۳ /۱۰/ ۱۳۶۵

شهید شکر پور

یکی از هم‌رزمان شهید می‌گوید: شب مرحله سوم عملیات کربلای ۵ فرا رسید. گردان ما بنا بود در این عملیات به عنوان خط‌شکن عمل کند. از صبح آن روز مدام کنار هم بودیم. پی در پی به من سفارش‌هایی می‌کرد. نزدیکی‌های ظهر به او گفتم: جعفر مثل اینکه خبری داری! تو به نحوی صحبت می‌کنی که انگار در مورد خودت کار را تمام شده می‌بینی‌! محمدجعفر در نیمه‌های شب ۲۹دی به شهادت دست یافت.

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
0
سراغ شهدای غیرسیاسی هم بروید