کد خبر: ۷۳۰۵۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۵۰ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۴
پنج شنبه ها با شهدا:

شهید فسایی که هیمنه آمریکا را شکست + عکس

به عیالم سفارش می‌نمایم فرزندانم به راه اسلام دعوت نماید. اگر چنانچه خودش خط امام و اسلام را پیش نگیرد و فرزندانم را هدایت و ارشاد نکند، قیامت پیش خدا و رسول خدا جوابگو است.
به گزارش سرویس قطعه شهدای شیرازه، شهيد جليل شرفي در سال ۱۳۳۶ در فسا در خانواده‌ای مذهبی و متدین به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در این شهر گذراند. از همان اوايل کودکی به اسلام و اعتقادات مذهبی علاقه پیدا کرد. وی در میان رنج و درد توده‌های مستضعف مسلمان رشد کرد و همزمان اعتقادات و ایمان اسلامی خود را تقویت نمود.

پذيرش در دانشگاه پلي تكنيك:

جليل در سال ۱۳۵۶ وارد دانشگاه پلی تکنیک تهران و در رشته‌ي مهندسي مكانيك مشغول به تحصيل شد. در دانشگاه همراه سایر برادران مسلمان به نبرد با رژیم جنایتکار طاغوت پرداخت و همه آرزویش استقرار حکومت اسلامی و رهایی امت اسلامی از قید و بندها بود.
شهید فسایی که هیمنه آمریکا را شکست + عکس

فعاليت‌هاي انقلابي:


با اوج‌گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، به دنبال آرزوی دیرینه خود به صفوف خروشنده انقلاب پیوست و در جهت افشای جنایات رژیم پهلوی و کمک به پیشبرد اهداف مقدس اسلام و نشر و ترویج آرمانهای قرآنی از هیچ کوششی فرو گذار ننمود و در جریان انقلاب اسلامی فعالانه شرکت کرد و آنچه در توان داشت مخلصانه و فی سبیل الله به کار گرفت.

پر کاری همراه با تواضع و فروتنی او در بحبوحه پیروزی انقلاب در میان کسانی که او را می شناختند معروف و زبانزد بود. سرانجام پایه های حکومت جبار ستم شاهی با خروش انقلابی ملت مستضعف ایران به رهبری امام فرو ریخت.

شهید فسایی که هیمنه آمریکا را شکست + عکس

همكاري در تسخير لانه‌ي جاسوسي:

با شروع تحریکات و تلاش های مذبوحانه ضد انقلاب در کردستان، شهیدجلیل شرفی در آنجا حضور یافت. او از جمله کسانی بود که در تسخیر لانه فساد و جاسوسی آمریکا همگام با دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شرکت جست تا جنایات آمریکای جهان خوار و نوکران وابسته اش را افشا نماید. او مدتها در لانه جاسوسی ماند و در آنجا مخلصانه به آرمانهای انقلاب اسلامی خدمت نمود.

نبرد در جبهه‌هاي جنگ:

با آغاز جنگ تحمیلی و تصرف قسمتی از سرزمین اسلامی مان، ایشان جان برکف به جبهه نبرد شتافت. در عملیات های مختلف شرکت داشت. او اکثراً اوقات خود را در جبهه می‌گذراند و برای او هیچ مساله ای مهم تر و اولی تر از جنگ نبود و عاشقانه و مخلصانه در جبهه نبرد حضور می‌یافت. آرام وسبک بال، مشتاق و عارفانه، برای خدا کار می‌کرد.

شهید فسایی که هیمنه آمریکا را شکست + عکس

شهادت:


جليل شريفي در تاريخ ۱۴مرداد ماه سال۱۳۶۲ در منطقه‌ي مهران به شهادت رسيد و به لقاء الله پيوست.

وصیت نامه شهید:

اینجانب جلیل شرفی فرزند قاسم ساکن تهران در تاریخ ۲۹/ ۲/ ۶۱ عازم کوی شهادت به فرمان رهبر کبیرعظیم الشان حضرت آیت الله امام خمینی، که فریضه الهی می‌باشد. بایست جهاد در راه اسلام و قرآن و حق علیه باطل نمایم، ندای آن رهبر عالیقدر را لبیک گفتم.

همچنان سفارش می‌کنم فرزندان خودم را که فعلا کوچک و صغیر هستند وقتیکه مکلف شدند راه اسلام و قرآن را ادامه دهند و پیرو خط اسلام و انقلاب جمهوری اسلامی باشند. اگر خدای نخواسته فرزندانم بغیر از راه اسلام و قرآن که بوسیله خون‌های نوجوانان پاک رشید بدست آمده، راه ضلال گمراهی اختیار نمایند از ایشان راضی نیستم. به عیالم سفارش می‌نمایم فرزندانم به راه اسلام دعوت نماید. اگر چنانچه خودش خط امام و اسلام را پیش نگیرد و فرزندانم را هدایت و ارشاد نکند، قیامت پیش خدا و رسول خدا جوابگو است.

شرح آخرین روزهای شهید جلیل شرفی از زبان یکی از همرزمانش

بعد ساعت یازده صبح بود که مسئول واحدمان گفت که شما بروید دنبال برادر شرفی و ببینید که چطور شده ایشان نیامده شاید خدای ناکرده اتفاقی افتاده باشد. من با یکی از برادرها راه افتادیم رفتیم آنجا که عملیات شده بود. ساعت ۱۱ حرکت کردیم. چون روز بود و راه را هم بلد بودیم نیم ساعته به خط رسیدیم. در وهله اول چشم مان به یک سری جنازه شهید افتاد. گفتیم برویم اول آنها را بگردیم، شاید خدای نکرده شهید شده باشد. رفتیم طرف شهیدها. همین طور سطحی که دید می انداختم و از بغلشان رد می شدم، چشمم به برادر عزیزمان افتاد. البته آنجا جلوی برادرهای دیگر احساس ضعف از خودم نشان ندادم. ولی خدا را شاهد می گیرم که من خیلی ناراحت شده بودم چون من به این برادر خیلی علاقه پیدا کرده بودم. در ضمن من اصلا نمی دانستم که ایشان دانشجو هستند و خودشان به ما نگفته بودند که من دانشجو هستم بعد آنجا نشستم و سریع حمایل کمرش را باز کردم ، فانوسقه اش را باز کردم و از تنش درآوردم که راحت تر بخوابد. ترکش به طرف چپ سینه و به احتمال زیاد به قلبشان گرفته بود. بطوری که معلوم بود سه تا چهار تا ترکش به سمت چپشان خورده بود و احتمالا یکی به قلبشان گرفته بود. بعد یک ترکش دیگر هم به دهانشان گرفته بود که سه چهار تا دندان جلوی ایشان خرد شده بود. جیب های پیراهنش را خالی کردم. بعد جیب سمت چپش را باز کردم. قرآنش بود که قرآنش هم الان همراهم است. قرآن هم خونی شده بود. دستش را نگاه کردم. انگشتر در دستش بود. انگشتر را هم بیرون آوردم. معلوم بود تازه شهید شده، یعنی ایشان در بعدازظهر روز پانزدهم شهید شده بود که ما روز شانزدهم رفتیم سراغ ایشان. بعد دستشان به حالت مشت بود که باز کردم و انگشتر را درآوردم. زیارت عاشورایی ایشان داشت من زیارت عاشورا را برداشتم و بدست آن برادری که همراهم بود دادم.

نظرات بینندگان