کد خبر: ۷۳۲۱۰
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۴ - ۰۴ مرداد ۱۳۹۴
هفتاد و هفتمین معجون وبلاگی شیرازه؛

داستان های آقای «زورو» در جبهه/ معرفی کتابی که «آقا» بر آن تقریظ نوشتند

در هفتاد و هفتمین قسمت از معجون وبلاگی، منتخبی از مطالب وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل «عملی پر سود برای انسان»،«فرجام موتور سواران،سواری ناامن در خیابان های شهر» و موضوعات دیگر منتشر شده است.
شیــــــرازه: وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر، شیـــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.

وبلاگ حجاب برتر نوشت: دوگانگی ارزشی در سینمای ایران…

در جهان امروز وسایل ارتباط جمعی مانند: روزنامه،رادیو،تلوزیون و سینما در شکل دهی افکار عمومی جامعه و در توسعه و تغییر فرهنگ و تمدن بشری نقشی مهم و اثر گزاری را ایفا می کند.

در این بین سینما و تلوزیون دو منبع اطلاع رسانی در ایران و در تمام دنیا جایگاه ویژه ای برخوردار است لذا به روشنی می توان گفت نقش رسانه ها به ویژه سینما در جریان سازی فرهنگ جوامع غیر قابل انکار است.

امام خمینی(ره)درباره نقش تلوزیون و سینما می فرمایند:

این دستگاه ها،دستگاه های تربیتی هستند و تمام اقشار ملت باید با این دستگاه ها تربیت شوند.رسانه ها خصوصا سینما و تلوزیون یک دستگاه عمومی است.

متاسفانه علارغم همه هشدار ها مدت هاست حجاب به عنوان بک مقوله ی فرهنگ در سینما و تلوزیون آماج حملات سختی قرار گرفته است ، به طوری که چادر به عنوان حجاب برتر زن مسلمان ایران ملعبه دست بازیگران فیلم های تلوزیونی و سینمایی قرار گرفته است.

همه کارشناسان براین موضوع تاکید دارند که برای اصلاح حجاب باید حجاب بازیگران را درست کنیم زیرا بازیگران نقش الگویی دارند.


یکی از مسائلی که آسیب جدی به حجاب وارد کرده است بازیگران در سینما و تلوزیون کاملا با حجاب اما در زندگی شخصی خود هیچ پایبندی به حجاب ندارند که این موضوع دوگانگی را به افراد جامعه خصوصا جوانان انتقال می دهد.

بازیگران باید بپذیرند که در جامعه نقش الگویی دارند و بیشتر جوانان از آن ها الگو برداری می کنند.

باید فضایی ایجاد کنیم که فیلمنامه نویسان و کارگردان های سینما بتوانند در مورد مد یا لباس مورد نظر استفاده کرده و آن را تبلیغ کنند.

حجاب یک دامن گشاد و پیراهن مردانه نیست،برایاینکه بتوان در سینما لباسی طراحی کرد که در جامعه اثر گذار باشد نیازمند سرمایه گزاری و تحقیق و مطالعه است.

نوع لباس همانطور که در جامعه مهم است در سینما نیز دارای اهمیت می باشد. در بسیاری از فیلم ها لباس افراد بیانگر طرز فکرخاصی است و این یکی از اهمیت لباس در سینما است.

متاسفانه در سینماها هنوز لباس ماندگار خاصی طراحی نشده است.اگر در زمینه طراحی لباس در سینما کار خوبی انجام گیرد تاثیرات آن در جامعه مشاهده خواهد شد.

وبلاگ روضه الشهدا نوشت: به آسمان رود و کار آفتاب کند

روزی مردی فقیر به حرم حضرت امیر المومنین علی علیه السلام می رود و شروع به توسل به آن امام همام می کند و می گوید:یا امیر المومنین اوضاع مالیم نامناسب است، کمکم کن و

شب در عالم خواب حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را می بیند که به او می فرماید: فردا به فلان محله و فلان کوچه برو و بلند این جمله را تکرار کن:

«به آسمان رود و کار آفتاب کند»

صبح که مرد فقیر از خواب بیدار می شود با تعجب می گوید چه خوابی بود ولی تصمیم می گیرد که آن کار را انجام دهد؛ مرد به همان نشانی که حضرت فرموده بودند می رود و بلند آن جمله را تکرار می کرد؛ "به آسمان رود و کار آفتاب کند" که ناگهان مردی سراسیمه از منزل خود بیرون می آید و به مرد نزدیک می شود و می گوید چه گفتی؟

مرد فقیر می گوید: "به آسمان رود و کار آفتاب کند”؛ آن مرد گفت: چرا این جمله را تکرار می کنی؟ ولی مرد فقیر علت را نگفت؛ مرد دوان دوان به منزل خود رفت و با یک کیسه زر برگشت و آن را به مرد فقیر داد.

به آسمان رود و کار آفتاب کند…

مرد فقیر علت را پرسید که چرا یک کیسه زر به من می دهی؟ آن مرد گفت من یک شاعرم و یک شعر در وصف حضرت امیر المومنین علی علیه السلام سرودم اما به یک مصراع زیبا که رسیدم مصراع بعدی را نتوانستم ردیف کنم که تصمیم گرفتم هر کسی مصراع بعدی را بگوید نصف اموالم را به او بدهم و آن مصراع این بود: ” به ذره گر نظر لطف بو تراب کند” و با این مصراع بیت کامل شد.

"به ذره گر نظر لطف بو تراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند"

صبا سروستان نوشت : بعد از توافق وقتی همه چیز ارزان می شود
مرغ سحر” شاعر و طنزپرداز سروستانی در واکنش به توافق احتمالی هسته ای ایران با ۱+۵ شعری فکاهی سروده و از ارزانی همه چیز پس از توافق خبر داده است.
 
توافق شد!


توافق شد، خدا را شکر کن نان می شود ارزان
پراید و زانتیا و بنز و نیسان می شود ارزان
حقوق کارمندان تا ثریا می رود بالا
تمام جنس های این خیابان می شود ارزان
بهای خانه و باغ و زمین و برق و گازانه
نه در شیراز، حتی ناف تهران می شود ارزان
زمین هایی که می گفتند حکم کیمیا دارد
از این لحظه ببین مثل بیابان می شود ارزان
نه تنها موشک و اینترنت و بنز و هواپیما
که حتی،لیف و لُنگ و بند تمبان می شود ارزان
مخور دیگر غم ماشین و خرج قطعه هایش را
چراغ و شمع و چرخ و رنگ و پستان می شود ارزان
نبات و فلفل و چایی و شیر و روغن و ماهی
زقند یزد تا حلوای زرقان می شود ارزان
ویزیت و باند و چسب و قرص و گاز و بخیه و شربت
دوایِ دردِ قلب و چشم و دندان می شود ارزان
جوانان با حقوق کارمندی خانه می سازند
گچ و تیرآهن و مفتول و سیمان می شود ارزان
گرانی چون جوانی رفته از هر صخره ای بالا
و حالا گشته پیر و لنگ لنگان می شود ارزان
جهیزیه نخر فعلا برای دخترت، خواهر!
که کتر و چینی و یخچال و لیوان می شود ارزان
شود آرام ، بازار خراب زرگران دیگر
طلا و نقره و شمش و برلیان می شود ارزان
کنیم هر سال ایرانگردی و شاید جهانگردی
بلیط لندن و پاریس و آلمان می شود ارزان
اگر اهل دل و موسیقی و احساس و آوازی
سه تار و تنبک و گیتار و مزغان می شود ارزان
نمی ترسیم دیگر ما زجشن و سور مهمانی
دگر خرجِ ناهار و شام مهمان می شود ارزان
عراقچی و ظریف دیگری، تخت روانچی
چه عطری داده ای یا رب، که ریحان می شود ارزان
امید آن است با تدبیر های دولت امّید
تمامیِ گرانی ها، شتابان می شود ارزان
برای ما اگر مرغ سحر اینها نشد ارزان
ولی دیگر برای شهر آنان می شود ارزان!!

وبلاگ ما با ولایت زنده ایم نوشت: اندر حکایت گرفتن وام در بعضی بانک ها

وای به حال روزی که سر و کار شما با این کارمند های بعضی ادارات بیفته دیگه باید فاتحه پا، کمر و دیگر اعضا بدنتان را بخوانید...

حالا از این ها گذشته بدتر از همه اعصاب خوردی است که واسه آدم درست می کنند هی از این اتاق به اون اتاق از این میز به اون میز دیگه این مواقع فکر کنم استخوان ها و مفصل های پا با اون ماهیچه ها یه جنگ حسابی راه می اندازند مخصوصا دیگه اداره هایی که داخلش کار داشته باشی مکانی شریف و مورد اعتماد به اسم بانک باشد که دیگه اونجا از این حرف ها گذشته بلکه کل بدن درگیر یک جنگ حسابی می شود از مرحله تشکیل پرونده و تقاضای وام گرفته تا برسه به مرحله عزیز و دوست داشتنی پیدا کردن ضامن که در این مرحله کارمند گرامی هر ترفندی را که برای مانع شدن در گرفتن وام باشد پیاده می کند.



در طی این عملیات انتحاری هر فکری که لازم باشد را به انجام می رساند دو یا سه ضامن حقوق بگیر و هزار شرط و شرایط دیگر که در این شرایط ضامن را باید در کره مریخ پیدا کنی که اصلا یا در فامیل وجود ندارد که در این موارد شخص وام گیرنده یک روستایی تحصیل نکرده فقیر است که در طی این رفت و آمد همان پسنداز کم هم از دست می دهد یا اگر هم ضامن با این شرایط در اقوام و آشنایان وجود داشته باشد یا اصلا ما را نمی شناسد یا همان لحظه یاد فداکاری هایی می افتد که برای ما کرده است.

حالا اگر این ضامن ها هم به هزار بدبختی پیدا شود بانک هم چک می خواهد هم تعهد محضری که در این صورت شخص وام گیرنده به کلی از گرفتن وام صرف نظر می کند.

حالا این مرحله هم با هزار هزار بدبختی گذشتیم می رسه به مرحله گرفتن امضاها وای که وای در این مرحله که نزدیک به چند هفته طول می کشد بنده خدا تک تک سلولهای بدنش این قضیه گرفتن وام را درک می کند و این سلول ها هم از بس در این رفت و آمد زجر کشیده اند در آخر همه دست به دست هم می دهند تا طرف کلا از گرفتن وام منصرف بشود و بره بشینه سر خونه زندگیش که دیگر کلا آخر عاقبت نصف وام ها این جوری می شود.

حالا اگر جرعت داری یه وام بگیر ما هم فقط می تونیم بگیم ان شا الله در راه قله زیبای وام پرچمتان بالا باشد!

پاتوق وبلاگی دانش آموزان نوشت معرفی :کتاب پایی که جا ماند...

باعرض سلام خدمت شما کتاب خوانان و کتاب دوستان عزیز، در این چهار شنبه در خدمت شما هستیم با معرفی کتابی واقعا خواندنی.

در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمی‌رفتند. زیاد که می‌ماندند، با تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آن جا را ترک می‌کردند. چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشمهایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکی‌شان که آدم میان سالی بود گفت: لعنه الله علیکم ایها الایرانیون المجوس. دیگری گفت: الایرانیون اعداء العرب. دیگر افسر عراقی که مودب تر از بقیه به نظر می‌رسید، گفت: لیش اجیت للحرب؟ (چرا اومدی جبهه؟) بعد که جوابی از من نشنید، گفت: اقتلک؟ (بکشمت؟) آنها با حرف‌هایی که زدند، خودشان را تخلیه کردند.

????? ???? ?????? ?? ???? «???? ?? ?? ????»

چند خطی از "کتاب پایی که جا ماند" اثری از سید ناصر حسینی‌پور را باهم خواندیم. شاید اکثرا این کتاب را خوانده یا حداقل نام آن را شنیده باشید .اگر هم نخوانده اید یک سبد دانایی به شما پیشنهاد می دهد که حتما حتما بخوانید.


«پایی که جا ماند» به شرح بسیاری از اعمال و رفتار اسرا و نظامیان عراقی پرداخته و زوایای بسیاری را از زندگی اسرا در کمپ‌های عراقی روایت کرده است. این امر موجب شده که راوی به موضوعات متنوع و گوناگونی از زندگی اسرا در کتاب اشاره کند؛ گذران اوقات فراغت، عزاداری، آموزش و تدریس، آدم‌فروشی ویادداشت‌های اولیه‌ی کتاب بسیار طولانی و با جزئیات فراوان نقل شده‌اند و در ادامه کوتاه و کوتاه‌تر‌ می‌شوند. یکی دیگر از ویژگی‌های این کتاب، آشنایی خواننده با حال و هوای اسیران ایرانی در مناسبت‌های ویژه مانند پذیرش قطعنامه، رحلت امام (ره)، اعیاد و مناسبت‌های ملی و مذهبی و جو حاکم بر اسرا است.

سید ناصر حسینی‌پور کتاب «پایی که جا ماند» را به ولید فرحان، شکنجه‌گری که از هیچ فرصتی برای آزار و اذیت او غافل نمی‌ماند تقدیم کرده. شکنجه‌گری که او را مجبور به دویدن بر روی یک پا می‌کند، او را مجبور به ساعت‌ها خیره شدن به آفتاب می‌کند و برای بیرون کشیدن اطلاعات از ناصر با کابل به جان او می‌افتد.

کتاب «پایی که جا ماند» تشکیل شده است از ۱۵ فصل با عناوین: جزیره‌ی مجنون: جاده‌ی خندق، جزیره‌ی مجنون: پد خندق، المیمونه: سپاه چهارم عراق، دژبان مرکز بغداد، زندان الرشید: بیمارستان الرشید بغداد دژبان مرکز بغداد، زندان الرشید تکریت، کمپ ملحق تکریت، اردوگاه ۱۶ تکریت، بیمارستان القادسیه تکریت، کمپ ملحق تکریت، اردوگاه ۱۶ حبانیه، بیمارستان ۱۷ تموز، اردوگاه ۱۳ رمادیه، ایران، تولدی دوباره. همچنین در پایان کتاب بخشی را به اسناد و عکس‌ها اختصاص داده‌اند.

این کتاب همانند دیگر کتاب ها دفاع مقدس توسط رهبر عالی قدر ایران اسلامی،حضرت آیت الله خامنه ای،مورد مطالعه قرار گرفته است.یادداشت ایشان در ابتدای کتاب حاکی از شگفت انگیز بودن و پرمحتوایی کتاب است.

برای دانلود فایل pdf اینجا را کلیک کنید

اگر می خواهید این کتاب زیبا را خرید کنید اینجا را کلیک کنید

وبلاگ ستایش نوشت: تا کی قرار است بنشینیم بازار غرب را گرم کنیم؟

زن را به هیچ چیز تشبیه نمیکنم ، به خودم این اجازه را نمی دهم که زن این شگفتی خلقت را به چیز دیگری تشبیه کنم.

باید بدانیم که زن مثل هیچ کالایی نیست که بخواهیم مثالی برای محافظت از آن بزنیم.

و بهترین حفاظت زن این است که ارزش خودش را بداند و برای حفظ ارزش هایش با هر ناملایمتی بجنگد.

همین زن می تواند یک مادر باشد یک مادر مهربان و دلسوز که خانواده اش را مثل یک فرشته نگهبان حفظ می کند.

و همین زن می تواند یک شر و بلا باشد برای جامعه اش چرا که می توان گفت جذاب ترین آفرینش خداست کسی که نه از لطافت و ظرافت و عشق کم دارد و نه از استقامت و صبر.

چندی است که اجنبی ها به این نتیجه رسیده اند که نقطه نابودی یک جامعه می تواند خانواده باشد ، خانواده ای که پشتش یک زن جسور و خوش قلب ایستاده است جایی که همین زن جسور و صبور بنیان خانواده است.

خانواده ای که خودش اساس جامعه است پس چیزی که می تواند این جامعه را نابود کند باید از زن شروع شود تا بتواند یک جامعه را متلاشی کند.

و این شد که غرب بیخیال مرزهای خاکی شد و دست از سرحمله ی سخت افزاری به همچین جامعه نظام مندی برداشت و مرزی را که برای جنگ نرم خود انتخاب کرد خانه بود، خانه ای که خانواده ای در آن زندگی می کنند که هر کدامشان یک پایه استوار برای جامعه اند.

خانواده ای که حرمت و تقدسش را همه می دانند.چند وقتی بررسی شد و راه نفوذ را یافتند و بشقاب های زهر خود را به خانه ها فرستادند و این مرز مقدس را شکسته و پا به حریم خانواده گذاشتند.

بشقاب زهری که یک تجویز هوشمندانه بود برای درد جوانانی که بعد از القای آن ها به این نتیجه رسیده بودند که بد بخت ترین و افسرده ترین و بیچاره ترین جوانان دنیا هستند و اگر این بشقاب زهر آلود را بیاورند به خانه هایشان دردشان کم می شود.

کمی که گذشت دلسوزان محترم دیدند نیاز است که برای درمان بهتر دردهای جوانان ما شبکه هایی را به خودمان اختصاص دهند که زبانشان با ما یکی باشد. منتها باید یهودی ها اداره شان می کردند! نه که آنها بیشتر از همه دلشوز ما شیعیان هستند آن ها قبول زحمت کردند و از جیبشان هم مایه گذاشتند بندگان خدا تا این امر خیر ثمر دهد و مبادا احساس تنهایی کنیم.

کم کم دژهای محکم خانه ها یکی در میان فتح شد و زمینه را برای یک برده داری مدرن فراهم ساخت.
حالا زمانی بود که فانتزی هایی ساخته شوند و الگوهایی برای سبک زندگیمان بسازند و ابزار ها و‌کالاهای رسیدن به این فانتزی ها را نیز در تبلیغات بازرگانیشان معرفی کردند ، تا ما فقط حواسمان جمع زحمات این یهودی های عزیز باشد که نگران جامعه ما هستند تا مبادا بنشینیم و فکر کنیم.

xc

خلاصه این فکر نکردن ها همانا و تأثیر این سم مهلک همانا، چند وقتی بیشتر نگذشته بود که مرز خانواده ها و حرمتشان شکسته شد و غیرت ها ذبح شدند تا همه این فضا سوء استفاده کنند حالا به خیابان ها آمده بودند تا خودشان را عرضه کنند و بازیگرانی باشند که خوب نقششان را بلدند نقشی که هر شب در سریال های فلان شبکه به آن ها یاد داده میشود و خیابان پر شد از مصرف کنندگان الگوهای غربی ، کم کم الگوی مصرف را اصلاح کردند و برای اینکه نسل بعد کمبود پارچه را احساس نکند شال و روسری ها را نصف کردند و نصف آستین ها را با کمی از بلندی مانتو ها ذخیره کردند برای نسل آینده و این شد که لباس های زیبایی را به بازار عرضه کردند تا هر کدام از عابران پیاده بتوانند نشانه ای باشند برای ثمر دادن مکر این روباه های کمین کرده ، و آیه های مهجوری که نادیده گرفته می شوند تا زنانی از امت مسلمین بدون بستن خلخال به پاهایشان چشم همه را به سمت خود برگردانند و این شروع راهی بود که دشمن‌داشت به خوبی میپیمود و نگاه های مسموم دنبال دل هایی افتادند که فقط ظاهرشان شبیه این عروسک های فانتزی شبکه های ماهواره ای است.

اما نگرانی ما این است کههر نگاه مسمومی دلی را مسموم خواهد کرد و هر دلی که مسموم باشد سلسله ای می شود برای چشاندن جام زهر به یک خانواده و خیانت هایی که ریشه معنویت را می سوزانند.

اما تا کی قرار است بنشینیم روبروی یک قاب مستطیلی و بازار غرب را گرم کنیم مگر شیعه نیستیم ؟

مگر دلمان به بند بند دل فاطمه«س»گره نخورده است که اینطور بی تفاوت کوچه و خیابان را پر از گناه می کنیم.


وقتی خدا عشق آسمانی اش حجاب را به زن هدیه کرد تا دست ردی باشد بر سینه تمام هرز دلان عالم و این شریعتی است که زنان فاطمی را از‌جهانیان جدا خواهد کرد.

حواسمان را جمع کنیم فاطمه (س) یک‌امت است که دل های فاطمی درد دل این امت را می دانند

وبلاگ بهارنارنج نوشت: افت تحصیلی و راه های مقابله با آن

افت‌ تحصیلی یعنی د‌انش‌آموز د‌ر هنگام تحصیل بعد‌ از یک د‌وره موفقیت تحصیلی یا متوسط، به‌تد‌ریج ظرفیت یاد‌گیری او کاهش یافته و یا تکرار پایه تحصیلی د‌اشته باشد‌. به‌طورکلی نمرات او نسبت به ماه قبل یا سال‌های قبل سیر نزولی محسوس از خود‌ نشان می‌د‌هد.‌

Hispanic boy looking at school paper

در تعریف دیگر می توان افت تحصیلی را کاهش عملکرد دانش آموز از سطح رضایت بخش به سطح نامطلوب تعریف کرد و با بیان ساده تر یعنی نزول از یک سطح به سطح پایین تر.

از عوامل موثر بر افت تحصیلی می توان موارد زیر را برشمرد:

متناسب نبودن هدف و محتوی برنامه ها با نیاز و استعداد دانش آموزان

نامتناسب بودن فضا و شرایط مدرسه

محرومیت فرهنگی و اقتصادی و فقر عاطفی، همچنین بی سوادی والدین دانش آموز و در خصوص راه های مقابله با افت تحصیلی می توان گفت:

رابطه نزدیک اولیای مدرسه با خانواده دانش آموز

عدم مقایسه دانش آموزان توسط والدین و معلمان

ارائه الگوی مناسب در خانواده

شناسایی علایق،استعدادها و توانمندی های دانش آموزان و حرکت در مسیر آنها

همچنین تغییر د‌ر نگرش‌های آموزشی معلمان، تغییر د‌ر سبک‌های مد‌یریت مد‌ارس، نوآوری د‌ر روش‌های تد‌ریس، اصلاح فرآیند‌ یاد‌د‌هی- یاد‌گیری و توجه به مشارکت مرد‌می‌ می‌تواند‌ د‌ر کاهش مسائل آموزش و پرورش به ویژه افت‌ تحصیلی مثمر ثمر باشد.‌

بهره‌گیری از مطالعات تطبیقی یعنی استفاد‌ه از تجربیات سایر کشورها د‌ر این زمینه می تواند‌ مؤثر باشد‌.

وبلاگ کار یعنی جهاد نوشت: عملی پر سود برای انسان

ألَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(بقره، ۲۷)

(فاسقان) کسانى هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم بستند مى ‏شکنند، و پیوندهایى را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى ‏نمایند، و در زمین فساد مى ‏کنند، قطعاً آنان زیان‏کارانند.

sele rahem2

علاّمه مجلسى ‏قدس سره به دنبال آیه‏ ى؛ «ویقطعون ما امر الله به ان یوصل» ( رعد/ ۲۵) یکصد و ده حدیث درباره‏ ى اهمیت صله ‏ى رحم، بیان کرده، آنها را مورد بحث قرار داده است. ( بحار، ج‏۷۱، ص ۸۷) در اینجا برخى از نکات جالبى که در آنها آمده را نقل مى‏ کنیم:

با بستگان خود دیدار و رابطه داشته باشید، هر چند در حدّ نوشاندن آبى باشد.

صله ‏ى رحم، عمر را زیاد و فقر را دور مى ‏سازد.

با صله‏ ى رحم، رزق توسعه مى ‏یابد.

بهترین قدم‏ها، قدمى است که براى صله‏ى رحم و دیدار اقوام برداشته مى ‏شود.

در اثر صله‏ ى رحم، به مقام مخصوصى در بهشت دست مى ‏یابید.

به سراغ بستگان بروید، گرچه آنها بى ‏اعتنایى کنند.

صله‏ى رحم کنید هر چند آنها نیکوکار نباشد.

صله‏ى رحم کنید، گرچه به اندازه‏ى سلام کردن باشد.

صله‏ى رحم، مرگ و حساب روز قیامت را آسان مى ‏کند.

صله‏ى رحم باعث تزکیه عمل و رشد اموال مى ‏شود.

کمک مالى به فامیل، بیست و چهار برابرِ کمک به دیگران پاداش دارد.

صله‏ى رحم کنید، گرچه یکسال راه بروید.

کسى که صله‏ى رحم را ترک کند، بویى از بهشت به او نمى ‏رسد.

امام صادق‏ علیه السلام مى ‏فرماید: «پدرم سفارش کرد، با افرادى که با فامیل خود رابطه ندارند، دوست مشو». «تفسیر راهنما و نورالثقلین»

وبلاگ بهار هستی نوشت:فرجام موتور سواران،سواری ناامن در خیابان های شهر

پا به خیابان که می گذاریم از چپ و راست صدای نابهنجار موتور سیکلت های که۹۹/۹ درصد آنها ایمنی ندارند و پایبند مقررات راهنمایی رانندگی نیستند ما را احاطه می کند.

عصر ها که هوا خنک هست و به امید یک هواخوری و پیاده روی از خانه بیرون می آییم به جای آرامش غروب دل انگیز تابستانی بوق و سر و صدای این موتورها محیط اطراف را واقعا منزجر می کند.


به جرات می توان گفت بخش بزرگی از این موتورها در پی کار و کسب و هدف مشخص سواری نمی کنند فقط نوعی هیجان، اعتماد به نفس کاذب خودنمایی،گذراندن اوقات فراغت یا بی حوصلگی آنها را به این کار هدایت می کند.

متاسفانه درصد تصادفات منجر به مرگ در این موتورسواران هم قابل تامل است کاش نیروی محترم راهنمایی و رانندگی با همکاری ارگانهایی چون شهرداری و فرمانداری تصمصم جدی و موثری را در مورد این مشکل چشمگیر شهر می گرفتند.

ما بچه ها در شهر نیاز به امنیت داریم، آرامش و سکوت و ایمنی موهبتی است که با همکاری ارگانها و همیاری مردم فهیم شهرستان برای تک تک ما به ارمغان آورده می شود.

به امید روزی آرام و بدور از دود و سر و صدا و ترس از وقوع تصادفات

وبلاگ لشکر مخلص خدا نوشت: خود را آماده کنید برای مبارزه با استکبار

منظور از این فرمایش چیست؟
آقا به چه چیزی منظور دارند؟

آیا مخاطب این صحبت فقط دانشجویان می باشند یا سایر اقشار جامعه هم هستند؟
افق دید آقا در این خصوص کجاست؟
وظیفه و تکلیف ما چیست؟
چه شرایط و موضوعاتی موجب شده تا آقا این فرمایش را داشته باشند؟
و چنیدین سوال و پرسش دیگر که در این مجال نمیگنجد
اما آنچه که ما باید بفهمیم و بر آن عمل کنیم مهم است و آن این است که مبارزه با استکبار محدود به زمان و مکان خاص و معینی نمیباشد و این مهم از زمان خلقت آدم ابوالبشر شروع شده و تا ظهور حضرت مهدی(عج)ادامه خواهد داشت به گونه ای که اگر بخواهیم به صورت ریشه ای بدان نگاه کنیم باید مطالب زیادی را جمع آوری کرد و بدان تدبر کرد تا بتوان به خوبی با استکبار مبارزه کرد.
ار روزی که شیطان بعد از عبادت ۳۰۰۰ ساله از سجده برایشان که فرمان الهی بود تمرد کرد استکبار شروع شد و بنا به فرمان الهی استکبار ستیزی هم شروع شد.


چون شیطان تکبر ورزید و از زاویه نگاه برتری آتش بر خاک را سزاوار سجده خود تدیر استکبار شروع شدهچون وی تا به امروز تلاش نموده تا یک جبهه ای را به نام استکبار تشکیل دهد و یاران خودش را اتفاقا از جبهه مقابل البته با میله و اسیه و فریب تامین نماید.

وبلاگ سه در چهار نوشت: موهبت فراموش شده…

نمی دانم شاید بزرگان در میان سخنان خود گفته یا شاید اشاره کرده اند که ما با طبیعت زنده ایم قدر طبیعت را بدانیم همان طور که مثلا در ورودی برخی مناطق جنگلی روی تابلو نوشته شده جنگل ها ریه های زمین می باشند و…


کاش به طبیعت به دشت و کوه و جنگ و رودخانه و…احتام بگذاریم قبل از رفتن به هر مکان طبیعی فکر بازگرداندن زباله ها از آنجا باشیم از آتش کردن در مناطق جنگلی جدا بپرهیزیم میگویند یک درخت پسته وحشی برای آن که بنه آن از شروع به ضخامت یک دسته بیل مثلا۳inch برسد صد سال زمان لازم است حال درختانی که به این عظمت رسیده اند چه سال هایی را پشت سر گذاشته اند.

فرهنگ سازی کنیم خصوصا در مورد ظروف یک بار مصرف که در مراسمات مختلف توزیع میشوند حتما جمع آوری و به نحو صحیح معدم شود.

به نظر من شاید آتش سوزی برخی مناطق جنگلی باقی ماندن آب درون بطری های آب معدنی باشد که در فصل تابستان از شدت تابش نور خورشید و عمل کردن این بطری های محتوی آب مانند ذره بین است که باعث آتش سوزی میشود.

بیایید فرهنگ سازی کنیم که هر مکانی از طبیعت که پا می گذاریم قسمتی از آن محدوده را خودمان پاک سازی کنیم از تمام ضایعات و آشغال هایی که غیر قابل تجزیه در طبیعت می باشند.

پیامبر اکرم فرمودند:

شکستن هر شاخه درخت به منزله شکستن بال فرشتگان است

وبلاگ رفاقت های ماندگار نوشت: داستان آقای زورو

جثه‌ ریزی‌ داشت‌ و خوش‌ سیما بود و خوش‌ مَشرَب‌. فقط‌ یک‌ کمی‌ بیشتر از بقیه‌ شوخی‌ می‌کرد. نه‌ اینکه‌ مایه‌ تمسخر دیگران‌ شود، که‌اصلاً این‌ حرف ها توی‌ جبهه‌ معنا نداشت‌. سعی‌ می‌کرد دل‌ مؤمنان‌ خدا را شادکند.

از روزی‌ که‌ آمد، اتفاقات‌ عجیبی‌ در اردوگاه‌ تخریب‌ افتاد. لباس های‌نیروها که‌ خاکی‌ بود و در کنار ساکهای شان‌ افتاده بود، شبانه‌ شسته‌ می‌شد وصبح‌ روی‌ طناب‌ وسط‌ اردوگاه‌ خشک‌ شده‌ بود. ظرف‌ غذای‌ بچه‌ها هردو، سه‌ تا دسته‌، نیمه‌های‌ شب‌ خود به‌ خود شسته‌ می‌شد. هر پوتینی‌ که‌شب‌بیرون‌ از چادر می‌ماند، صبح‌ واکس‌ خورده‌ و برّاق‌ جلوی‌ چادر قرار داشت‌...

او که‌ از همه‌ کوچکتر و شوخ تر بود، وقتی‌ این‌ اتفاقات‌ جالب‌را می‌دید، می‌خندید و می‌گفت‌:" بابا این‌ کیه‌ که‌ شب ها زورو بازی‌ در می‌آره‌ و لباس‌ بچه‌ها و ظرف‌ غذا را می‌شوره‌؟"

و گاهی‌ هم می‌گفت‌: "آقای‌ زورو، لطف‌ کنه‌ و امشب‌ لباس های‌ منم‌ بشوره‌ وپوتین هام‌ رو هم‌ واکس‌ بزنه‌."

بعد از عملیات‌، وقتی‌ "علی‌ قزلباش‌" شهید شد، یکی‌ از بچه‌ها با گریه‌گفت‌:" بچه‌ها یادتونه‌ چقدر قزلباش‌ زوروی‌ گردان‌ رو مسخره‌ می‌کرد؟

زورو خودش‌ بود و به‌ من‌ قسم‌ داده‌ بود که‌ به‌ کسی‌ نگم‌."

نظرات بینندگان