کد خبر: ۷۳۲۹۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۰ - ۰۷ مرداد ۱۳۹۴
روایت عاشقانه شاعر استهبانی از دیدارش با رهبر انقلاب

توفیق زیارت «آقا» کار خدا بود/ کاش می شد بقیه عمرم را در «بیت رهبری» خدمت کنم

به همه مدعوین جهت ورود به جلسه کارت شناسایی داده شد اما به من 2 کارت دادند وقتی علت را جویا شدم گفتند شما قرار است در محضر رهبری شعر خوانی داشته باشید. چون تا آن زمان خودم هم نمی دانستم قرار است در محضر معظم له شعری را بخوانم هیچ شعری را آماده نکرده بودم.

به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، «علی حکمت» شاعر استهبانی متولد 1324 و بازنشسته فرهنگی و ساکن تهران است. او به عنوان اولین شاعر استهبانی است که توفیق یافته در محضر مقام معظم رهبری شعر خوانی کند.

امسال در شب ولادت کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (ع)، جمعی از اهالی فرهنگ، اساتید شعر و ادب فارسی، شاعران جوان و پیشکسوت کشور و تعدادی از شاعران از کشورهای هند، پاکستان، افغانستان، تاجیکستان و آذربایجان، با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند. در این دیدار علی حکمت شاعر اهل شهرستان استهبانات نیز حضور داشت.

علی حکمت در خصوص چگونگی دعوت به این محفل به خبرنگار سراج استهبان گفت: این دعوت یک دعوت الهی بود و هیچ کس در این ماجرا دخیل نبود. من برای انجام کار شخصی از تهران به استهبان آمده بودم که یکی از دوستان که از افراد مذهبی و با سابقه ادبی است، جهت شرکت در شب شعر هفته تربیت از من دعوت کرد. در ابتدا به دلیل عدم آمادگی، دعوت را رد کردم اما وقتی اصرار دوستان را دیدم پذیرفتم و در شب شعر شرکت کردم. بعد از چند دقیقه حضور در سالن مجری اسم من را جهت خواندن شعر اعلام کرد و چون من هیچ شعری را آماده نکرده بودم شعری با عنوان «گنه کرد در بلخ آهنگری» که از سروده های من در سال 1367 بود را خواندم.

بعد از اتمام شب شعر تقریبا آخر شب بود که یکی از دوستان با من تماس گرفت و به بنده تبریک گفت علت را که جویا شدم گفت: شما جهت شرف یابی به محضر مقام معظم رهبری برای 14 رمضان دعوت شدید. با اینکه هنوز 2یا 3 ماه مانده بود به مار رمضان در کمال تعجب گفتم شما این مسئله را غیب گویی می کنید یا اینکه از کسی شنیده اید. ایشان گفتند: من الان در حضور آقای غزوه  «مدیر جلسات شعر رهبری» هستم و صحبت از شما بوده و شما را جهت شرکت در این مراسم دعوت کرده اند.

هنوز برایم جای تعجب بود که من تا به حال آقا غزوه را نه دیده بودم و نه می شناختم و نه حتی شعری تازه را در آن شب شعر خوانده بودم که مورد توجه قرار بگیرد.

بعد از چند روز از این ماجرا که به تهران آمده بودم آقای غزوه با من تماس گرفتند و گفتند شعری را که در شب شعر خواندی جهت بررسی به حوزه هنری تحویل دهید و من نیز همین کار را کردم

تقریبا 10 روز مانده بود به تشکیل از حوزه هنری اطلاع دادند که شما جهت شرکت در مراسم پذیرفته شده اید.

همیشه دیدار با رهبری برایم یک آرزو بود که مطمئن بود نمی شود اما وقتی خدا بخواهد نیاز به هیچ کس و هیچ چیز نیست.

وی در ادامه گفت: یک روز مانده به مراسم طی تماسی اطلاع دادند که فردا ساعت 5 عصر در همان حوزه هنری حضور پیدا کنیم. من هم کتاب شعر «و اما بعد»، «زمزمی دیگر» و «جلد اول کتاب فرهنگ نامه استهبان» به همراه یک کار هنری که در مورد آن توضیح خواهم داد با خود به حوزه هنری بردم.

بعد از حضور در محل مورد نظر به همه مدعوین جهت ورود به جلسه کارت شناسایی داده شد اما به من 2 کارت دادند وقتی علت را جویا شدم گفتند شما قرار است در محضر رهبری شعر خوانی داشته باشید. چون تا آن زمان خودم هم نمی دانستم قرار است در محضر معظم له شعری را بخوانم هیچ شعری را آماده نکرده بودم.

اما در مورد آن کار هنری باید بگویم که آقای منتخبی به پاس انتشار کتاب «و امابعد» زحمت کشیده و جلد این کتاب را از نقره ساخته بودند. بعد از اینکه این کار هنری به دستم رسید تصمیم گرفتم آن را به موزه آستان قدس رضوی هدیه کنم که وقتی با مدیریت موزه صحبت کردم گفتند: ما تنها چیزهایی را می پذیریم که مستقیما از دفتر مقام معظم رهبری به اینجا ارسال شده باشد. که در بدو ورود به حوزه هنری جهت شرف یابی مقام معظم رهبری، کتاب ها و این کار هنری را از من تحویل گرفتند.

عکی حکمت ورود به بیت رهبری و دیدار با معظم له را این طور شرح داد: بعد از حضور کلیه مدعوین، ما را با اتوبوس به بیت رهبری بردند. با وجود استرس زیاد به محض این که وارد بیت رهبری شدم احساس کردم به خانه بهترین دوستم دعوت شده ام و از آن استرس دیگر خبری نبود. ساعت حدودا 7 بود که به آنجا رسیدیم. در حیاط بیت رهبری که از قبل فرش شده بود نشستیم. تا این که بالاخره ساعت 8:15 انتظارها به پایان رسید و چشم ما به جمال مقام معظم رهبری روشن شد. طبق قرار قبلی که با دست اندرکاران برنامه داشتیم قرار شد هر نفر فقط 30 ثانیه با حضرت آقا دیدار داشته باشد تا وقت به همه برسد. من نفر سوم بودم که افتخار دست بوسی مقام معظم رهبری را پیدا کردم. کتاب ها را که قبلا به من برگردانده شده بود به حضرت آقا تقدیم کردم که مورد تایید و تشویق ایشان قرار گرفت و در مورد کار هنری قول پیگیری جهت ارسال آن به موزه آستان قدس رضوی را دادند.

شاعر استهبانی در سوال خبرنگاری که بعد از این دیدار پرسید: مقام معظم رهبری را چگونه دیدید؟  فقط می توانم بگویم آیت الله خامنه ای یکی از اولیاءالله است و فقط کسی می تواند در مورد ایشان نظر بدهد که در حد ایشان باشد.

وی در خصوص ادامه این برنامه به خبرنگار ما گفت: بعد از اتمام نماز جماعت و صرف افطاری مجددا در حسینیه امام خمینی "ره" به محضر آقا شرف یاب شدیم. کسانی که بنا بود در محضر رهبر شعر بخوانند ردیف اول و طبق شماره صندلی جلو نشسته بودند و ما بقی هم پشت سر آنها.

وقتی در آن محل قرار گرفتم به یکی از دست اندرکاران برنامه گفتم که چون من نمی دانستم قرار است شعر بخوانم، شعری را آماده نکرده ام که گفتند همان شعری را که در شب شعر استهبان خواندی همان را بخوان.

خوشبختانه آن شعر را هم حفظ بودم و هم یک نسخه به همراه داشتم.

در ابتدای مراسم آقای حمید سبزواری شعر خواند و بعد از شعر خوانی میهمانانی از هندوستان، پاکستان و افغانستان نوبت به من رسیدکه همان شعر را خواندم به محض اینکه گفتم «گنه کرد در بلخ آهنگری» حضرت آقا به شوخی گفتند: عجب! تازگی!؟ من هم که آمادگی نداشتم گفتم: حضرت آقا هر روز. و بعد شعر را ادامه دادم و خواندم:

يکي را پسر مست و مخمور بود
ز اخلاق نيکو بسي دور بود
يکي باغ انگور بودش پدر
معيشت نمودي از اين رهگذر
چو مستي هر روز فرزند ديد
همه تاک آن بوستان را بريد
حکيمي چو بشنيد، دادش پيام
که اي داده بر دست شيطان لگام
تو! پنداشتي آدم مست کيست؟
که مستي تو کم ز فرزند نيست
گرفتم که او مست لايعقِل است
به مستي نشايد ره مست بست
پسر برد گر آب اين خانه را
بريدي تو هم آب و هم دانه را
رَز از بهر انگور آمد پديد
نه از بهر مستي که گردد نبيد
شراب اي برادر اگر پاک نيست
گنه از من و توست، از تاک نيست

بعد از خواندن شعر فکر نمی کردم رهبری این قدر تشویق کنند و توضیح دادند که این شعر مثنوی بدون حشو و زائد بود و من هم در مقابل این همه لطف بجز تشکر کاری نمی توانستم انجام دهم.

چیزی که برای خود عجیب بود اینکه اگر من بخواهم برای جمعی مثلا 10 نفره صحبت کنم ممکن است نتوانم بیان خوبی داشته باشم چه برسد به اینکه در محضر رهبری شعر بخوانم اما باور کنید همین که دوباره چشمم به جمال آقا روشن شد احساس کردم یکی از بهترین دوستانم که با هم رودربایستی نداریم را دیدم. در مدت 70 سال عمرم هیچ انسانی را که با ایشان وجه تشابهی داشته باشد را ندیدم ایشان خود را وقف خدا کرده و هیچ غروری ندارد.

بالاخره این مراسم با شعر خوانی دکتر حداد عادل ساعت 12:30 به پایان رسید.

تمام این ماجراها همچون خوابی بود که هیچ کس در آن نقشی نداشت و حتی تا یک روز قبل هم به فکرم خطور نمی کرد به محضر معظم له شرف یاب شوم.

بعد از چند روز از گذشت این مراسم آقایی با من تماس گرفت و گفت دفتر مقام معظم رهبری اعلام کرده اند که آن کار هنری به موزه آستان قدس رضوی ارسال خواهد شد.

چه خوش گفت حافظ که: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن/ که دوست خود روش بنده پروری داند

و حرف آخر این که:

وقتی می دیدم خانواده معظم شهدا و دیگران چگونه با اخلاص و بدون هیچ چشم داشتی در بیت خدمت می کنند دوست داشتم خداوند این سعادت را نصیبم می کرد، بقیه عمر را به خدمت سپری می کردم. انشالله که خداوند توفیق زیارت مقام معظم رهبری را به همه عطا فرماید.

نظرات بینندگان