کد خبر: ۷۹۳۹۱
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۰ - ۲۳ آبان ۱۳۹۴
سید مجتبی هاشمی

عشق رَوی اربعین؛ راهی برای رسیدن به قدس

دست آورد بزرگ این حرکت عظیم جهانی پیروزی بزرگ تشیع جهان اسلام بر کفر است، فتح و نصرتی است که امام (ره) روزی نوید آن را به ما داد و فرمود: راه قدس از کربلا می گذرد. این پیاده روی تمرینی است در ادامه راه رسیدن به قدس و نابودی اسرائیل غاصب.

به گزارش سرویس شهرستان های شیرازه به نقل از لامرود،سید مجتبی هاشمی - صدای پای کاروان می آید، اما خسته و ناتوان، کاروانی خسته، با صورت هایی غبار گرفته و لباس هایی خاک آلود، این بار هم کاروانیانی از او جا مانده و در منزلگاه خرابه شام به خاک غربت خفته است، حدود چهل روز قبل وقتی آنها را بر شتران بی جهاز سوار می کردند با سربازانی شلاق به دست و سرهایی بر نیزه تعداد کاروان بیشتر از حالا بود، چه شده است؟ کجا مانده اند، چه بر سرشان آمده است؟ خبری از دختر شیرین زبان امام حسین (ع) نیست، کاروانی خسته و زخمی، هنوز از جای حلقه های زنجیر پای امام سجاد(ع) خون می چکد، مگر چه کرده بودند که این مسیر طولانی از عراق تا شام را با غل و زنجیر و تازیانه باید طی می کردند، آیا آنها جز خوبی و سعادت شما می خواستند؟!


این دنیای کوتاه چه چیزی برای شما داشت که همه آخرت جاوید را به رویای کوتاهی دادید که هیچگاه به آن هم نرسیدید؟! اگر امام را دشمن خود می دانستید چرا کودکان را کتک می زدید؟! اگر زیورآلات می خواستید، چرا گوشواره را آهسته از گوش دختر خردسال باز نکردید و گوشش را پاره و خون آلود نمودید؟! اگر کینه و دشمنی با مردان آنها داشتید، چرا با ادعای مسلمانی، حجاب از سرشان کشیدید و به آنها اساعه ادب نمودید؟! اما آیا ظلمی بالاتر از این سراغ دارید که سر بریده پدری را در تشت خونین جلوی دختر خردسالی بگذارید؟! اگر کسی سر شما را جلوی دخترتان می گذاشت چه می کردید؟! چرا حتی یک لحظه خودتان را جای آنها نگذاشتید؟! بی رحمی و قساوت قلب تا چه حد؟!

نمی دانم وقتی کاروان زخم خورده و ستم کشیده، دوباره مسیر رفته را برگشت تا دوباره کربلا را ببیند چه کردند! اما می دانم این پیاده روی را به عشق آقا و سربازان شهیدش پیمودند، می دانم که این کاروان پیاده زخمی داشت، جانباز همراهش بود، بچه های یتیم و تنها، بانوی بی همسر، مادری که همه فرزندانش را فدا کرده و امامی که بیشترین زجر و سختی را در این راه کشید تا اسلام بماند،  همه آمده بودند تا کربلا بماند، حسین بماند، شهادت بماند...


هزار چهارصد سال گذشت، اما حدق و کینه دشمن، از امامی که با شمشیر جلوی ظلمشان ایستاد و همه خاندان خود را فدا کرد تا اسلام بماند تمام نشدنی بود، آنها چندین بار حرمش را خراب کردند، زائران بسیاری را دست بریدند، سر بریدند و کشتند تا دیگر کسی به زیارتش نرود.


صدام آخرین بازمانده حکومت اموی، با به راه انداختن جنگ نابرابر و پشتیبانی استکبار جهانی و سی هفت کشور دشمن تشیع علوی و حسینی می خواست شعائر دینی و اسلامی را از بین ببرد، به هر حیله و تزویری دست زد، هر گونه ظلم و ستمی که توانست و از دستش برآمد انجام داد تا این چراغ را خاموش کند زهی خیال باطل، او هیچ گاه به خواسته نامشروعش نرسید زیرا سربازان روح الله خون دادند تا این راه بماند.


آنها باعث شدند تا دلهای بسیاری در آرزوی دیدن گنبد و بارگاه امام شهداء بتپد، هشت سال شهید دادیم، خون دادیم و جانانه دفاع کردیم تا دوباره کربلا را به دست آوریم، وقتی مادری بر سر جنازه فرزندش می آمد می گفت: بچه ام را فدا کردم تا کربلا بروم، یک قدم به زیارت نزدیک می شدیم.


هنوز جسد تکه تکه شهیدی را فراموش نکرده ام که در خاک شلمچه پودر شد و وقتی وصیتش را خواندیم نوشته بود: دلم می خواهد در مسیر کربلا به شهادت برسم تا وقتی راه کربلا باز شد، زوار امام حسین بر خاک وجودم قدم بگذراند و مرا هم در زیارت امام حسین (ع) شریک کنند، هنوز زمزمه فرازهای زیارت عاشورا، پشت خاکریزها را فراموش نکرده ام که بچه ها به عشق نزدیکترین فاصله تا کربلا می خواندند، عملیات کربلای یک را از یاد نبرده ام زمانی که برای سومین بار دروازه کربلا را در مهران باز کردیم و بچه ها با جان و دل آنجا را نگه داشتند، به این امید که نزدیکترین راه به کربلا را فتح کرده اند، خیلی ها نا امید بودند که راه کربلا باز نخواهد شد، آنهایی که مثل شهداء جنگ را دیدند ولی در آن شرکت نکردند، کسانی که بمباران و کشته شدن دیگران را کنار خود دیدند اما حاضر نشدند پا در رکاب به مبارزه و دفاع برخیزند، اما ما امیدوار بودیم، چرا که با چشم خود این معامله شهداء با خدا را دیدیم.


هشت سال جنگ و مبارزه با استکبار و دشمنان تا دندان مسلح، ده سال دفاع مقاومت و صبر آزادگان در زندانهای مخوف و پر شکنجه رژیم بعثی اموی، و سی سال صبر و مقاومت جانبازانی که یکی یکی چراغ عمرشان تمام شد و از میان ما رفتند، همه و همه آنها در بازشدن راه کربلا و زیارت ما دخیلند. ما مدیون همه خونهایی هستیم که در این راه ریخته شده است و اگر امروز در آرامش و امنیت، پای پیاده همراه کاروان حضرت زینب می شویم و می رویم مدیون خون شهدا، و صبر خانواده آنهائیم، پس باید این زیارت را قدر بدانیم و با حضور گرممان نائب الزیاره شهداء باشیم.


پس ماندن ما و نرفتن به این سفر به هر توجیهی، در برابر کاروانی که معلولانی سینه خیز می روند، مصدومانی بدون پا و با چوبدستی حرکت می کنند، پیرزنان و پیرمردانی که بقچه به دست و عصازنان طی طریق می کنند یعنی جاماندگی از این قافله بزرگ که روزی حسرت آن را خواهیم خورد.


دست آورد بزرگ این حرکت عظیم جهانی پیروزی بزرگ تشیع جهان اسلام بر کفر است، فتح و نصرتی است که امام (ره) روزی نوید آن را به ما داد و فرمود: راه قدس از کربلا می گذرد. این پیاده روی تمرینی است در ادامه راه رسیدن به قدس و نابودی اسرائیل غاصب ان شاءالله...


نظرات بینندگان