کد خبر: ۸۲۴۴۶
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۸ - ۲۳ دی ۱۳۹۴

نرگس نوبا

نرگس نوبا، عروس نازک نفس اسیری هاست. اضافه بر گلشیفتگان تهرانی در بین چشم آبی های آلمانی و هلندی نیز هواخواهان زیادی دارد.

به گزارش سرویس شهرستان های شیرازه به نقل از عصر مُهـر، سعید سروش امروز در یادداشت خود نوشت: این روزها که ذرات آلاینده ی هوا، روان مردم تهران را رنده می کند، نواحی گرمسیر، به ویژه منطقه ی خوش قشلاق اَسیر شهرستان مهر، هوایی دارد بسیار لطیف، به غایت مطبوع و دلپذیر که از خرمیِ مینَوی، بی شباهت به اردیبهشت معطر و افسونگر شیراز نیست.

خاک دلاویز و دامنگیر اَسیر کمترین همخوانی با طبیعت خشک و خشن جنوب ندارد.

از آب های آهکی تلخ و دشت های نمکزار جنوب جز نخل های لاغر رنجور و گزهای شورپسند انتظاری دیگر از طبیعت گستاخ نمی توان داشت.

اعتدال اسیر اما تافته ی جدا بافته است. مقداری اختلاف ارتفاع، هوای دلکش ملایم، زمین مرغوب و آب شیرین زاینده باعث شده اند که در سی کیلومتری خلیج نیلی فارس، سروهای بلندبالای حافظیه قد برافرازند و نارنجستان های قوامی به بار بنشینند.

این تضاد جغرافیایی چیزی جز اعجاز طبیعت نیست و شاید موهبتی آسمانی به آنان که در این اقلیم، زیر نور نوازشگر آفتاب با عطر مهیّج لیمو و نفس گل های گلایل و شب بو، بی مدد آبِ انگور، مست و مدهوش می شوند.

این روزها که سوز سرمای البرز استخوان اهالی تهران را می ترکاند، زمین گرم و گلخیز اسیر چون دخترکان سبزه روی شرم آگین، دامنی پُرچین به رنگ سبز زُمرّدین پوشیده، چشم نازک می کند و عشوه می فروشد.

تهران سفیدپوش برف است و اسیر، برفی پوش گل های سفید و مخملی بابونه. ساقه های باریک گندم و بوته های پرپشت جو که با نسیم سبکخیز شمال، سر در آغوش هم می گذراند و تا انحنای کمر تاب می خورند، تماشاگر را چنان مست و مسحور می کنند که رقاصه های پر کرشمه ی باله این دلستانی و این دلربایی را نمی توانند. اینجا، به عرق تارونِه و شراب ارغوانی شیراز نیازی نیست، تماشای رخسار گلگون طبیعت، خودش سرخوشی می آورد.

برش کوچکی از بهشت موعود و افسانه ای را فرشتگان پریچهره به آبادی نوبا آورده اند. نوبا تلفظ اسیری نوآباد است. روستایی که در این روزها بیش از آنچه که در قاب تصویر و قالب تعریف، بگنجد فریبنده و فریباست.

از نیمه های دی تا اواسط بهمن پیرامون نوبا هزاران هزار نرگس شهلای شش پَر می شکفد.

همین که عطر سنگین و سِکرآور نرگس را باد بازیگوش به هوا می پراکنَد، پرنده ی بی طاقتی نیست که زبان به نغمه خوانی باز نکند و پروانه ای نیست که از گونه های سپید و هوس انگیز نرگس بوسه نگیرد.

نرگس نوبا، عروس نازک نفس اسیری هاست. اضافه بر گلشیفتگان تهرانی در بین چشم آبی های آلمانی و هلندی نیز هواخواهان زیادی دارد.

بهمن ماه، جوش بهار جنوب است.

مردم مهمانپذیر اسیر که با طعم عسل و به شیوه ی غزل سخن می گویند، دلربایی و دلبری زیادی دارند.

شعر، شکر کلام اسیری هاست.

با شکرپاره ی پارسی و آرایش کلماتِ جان افزای دری، تجارت نیشکر می کنند.

نمی دانم سخن موزون، زاییده ی احساس زلال آنهاست یا هوای روح گشای اسیر، غزل می زاید و شاعر می پرورد.

ارمغان اسیر تنها سروهای سر به آسمان ساییده ی آزاد و عصاره ی نرگس های شش پر نوبا نیست.

غزل عاشقانه ی شعرای این سامان که با لهجه ی سعدی شیراز، سخن سازی و طنازی می کنند، در جنوب فارس و دشت های پسکرانه ی خلیج، قرار از کف می بَرد و آرام دلی باقی نمی گذارد به ویژه اگر آن غزل دلکش در یک شب شعر پر ستاره، بر زبان یک پری سیمای پرنیان پوش اسیری جاری شده باشد.

اقامت در اسیر نیازی به هتل و مهمانپذیر ندارد، باغ ها و خانه های ویلایی این منطقه بهتر از هر هتل پنج ستاره ای به میهمان های ناشناس خود به طور رایگان سرویس می دهند.

بدون تردید، سخاوت از فرهنگ این مردم به لغتنامه ی دهخدا راه یافته است.

پایان پیام/


سالاد

نظرات بینندگان