کد خبر: ۸۲۶۲
تاریخ انتشار: ۰۱:۰۵ - ۱۰ بهمن ۱۳۸۹

از خودفراموشی تا خدافراموشی

یکی از حالات انسانی، فراموشی است که معادل عربی آن نسیان است. فراموشی به معنای از یادرفتگی و فراموشکاری دارای دو صورت اختیاری و غیراختیاری است. صورت اختیاری آن، ارتباط تنگاتنگی با رفتار آدمی دارد. از این رو در آموزه های قرآنی به آن توجه شده است، زیرا فراموشکاری اختیاری گاه به خدا فراموشی منجر می شود که دامنه آن تا خود فراموشی ادامه یافته و بستر مهمی برای سقوط آدمی می شود.

از آن جایی که قرآن، کتاب هدایت آدمی به سوی کمال و تقرب الهی است، هر مطلب و مساله ای که موجب دوری آدمی از مسیر کمالی شود، مورد توجه، تحلیل، تبیین و توصیه قرار گرفته است. فراموشی نیز به سبب پیامدهای منفی در برخی از حالات آن مورد توجه آموزه های وحیانی قرآن است. نویسنده بر این اساس به سراغ قرآن رفته تا تحلیل و توصیه قرآن را در این مساله ارائه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

 

 

● فراموشی اختیاری و غیراختیاری

نسیان به معنای فراموشی یکی از حالت های انسانی است که قرآن به آن توجه کرده و احکام و توصیه هایی درباره آن بیان داشته است؛ زیرا در برخی از حالات آن، آثار و پیامدهایی وجود دارد که آدمی را از کمال و کمالیات دور ساخته و زمینه هبوط و سقوط وی را در دوزخ خشم الهی و دوری از بهشت رضوان وی را فراهم می آورد.

فراموشی ارتباط تنگاتنگی با غفلت دارد ولی میان غفلت و نسیان تفاوت هایی است، زیرا غافل کسی است که با حضور آن چیز به عللی متوجه آن نمی شود، در حالی که فراموشی نسبت به چیزی است که پیش از آن به یاد داشته است ولی به علل طبیعی و غیرطبیعی آن را از یاد برده و اکنون در خاطر ندارد.

فراموشی نسبت تنگاتنگی با ذکر و یاد دارد؛ زیرا هرگاه شخصی موضوع و چیزی را از یاد برده و در خاطر نداشته باشد، گرفتار فراموشی است. بنابر این فراموشی، مرتبط با حوزه ذهن، حافظه و خاطرات نیز می شود، در حالی که غفلت ارتباط به امور خارجی پیدا می کند، زیرا شخص با آن که حضور چیزی را در برابر خود دارد ولی آن را نمی بیند و از آن غافل است. نمونه غفلت را می توان در هنگام تفکر شدید و هجوم افکار و خیالات دید. در این حالت با آن که در خیابان راه می رود ولی در فضای ذهنی سیر می کند و امور خارجی مانند ماشین ها و آدم ها را نمی بیند و از آن ها غافل می شود که گاه با بوق وحشتناک ماشین و موتوری و یا برخورد با آن از حالت غفلت بیرون می آید.

اما آدم فراموشکار کسی است که چیزی را از یاد برده است و در جایی آن را گذاشته و به خاطر نمی آورد. خداوند در آیه ۶۱ سوره کهف از فراموشی حضرت موسی (ع) و همراهش در سفر به مجمع البحرین و دیدار عالم ربانی سخن به میان می آورد. حضرت موسی و همراهش که احتمالاً یوشع بن نون (ع) جانشین و خلیفه آن حضرت (ع) بود، در هنگامی که بر صخره ای برای استراحت می نشینند، ماهی خشک شده که غذا و خوراک سفرشان بود را فراموش می کنند. خداوند می فرماید: نسیا حوتهما، آن دو، ماهیشان را فراموش کردند.

این نوع فراموشی که از آن به فراموشی طبیعی یاد می کنند به سبب کهولت سن نیز اتفاق می افتد؛ زیرا انسان همه چیزهایی را که در تمامی طول عمرش آموخته فراموش می کند و چیزی از آن به خاطر نمی آورد و همانند کودکی نادان می شود.

خداوند خود را در آیاتی چون ۶۴ سوره مریم و ۵۲ سوره ۵۲ از چنین حالتی که ما آن را فراموشی می نامیم منزه و پاک می شمارد و در آیاتی، فراموشی و نسیان را حالت عمومی بشر می داند، مگر آن که خداوند آنان را از چنین حالتی حفظ کند، چنان که در آیه ۶ سوره اعلی پیامبر گرامی(ص) را از هرگونه سهو و نسیان در تعالیم الهی مصون می شمارد و به وی اطمینان می دهد که وی را به گونه ای نگه می دارد که دچار فراموشی آیات الهی نشود.

به هر حال، همه انسان ها، گرفتار حالت فراموشی و نسیان هستند. از این رو برخی از محققان بر این باورند که واژه انسان از نسیان گرفته شده است که حالت غالب و چیره انسانی است؛ زیرا انسان ها در معرض فراموشی گرفتاری های گذشته هستند (زمر، آیه ۸) و این گونه است که تحمل فشارها و مصیبت ها بر انسان آسان می شود و در مسیر تعادل و اعتدال قرار می گیرد. جالب این که برخی از انسان ها دچار فراموشی خاص در دوران پیری و سالخوردگی می شوند و همه دانش ها و آگاهی های خویش را فراموش می کنند و گرفتار جهل مطلق نسبت به دانش ها و آگاهی های اکتسابی می شوند که در علم امروز به آن آلزایمر گفته می شود. (نحل، آیه ۷۰ و حج، آیه ۵)

این گونه فراموشی های طبیعی که به اراده و مشیت الهی انجام می شود آثار خوب و سازنده ای برای بشر دارد؛ به ویژه که فراموشی نسبت به گرفتاری ها و مصایب گذشته باشد. البته خداوند بعضی از مسایل و آیات را نیز از ذهن انسان ها برمی دارد و آنان را نسبت به آن دچار فراموشی می کند و به جای آن آیات و آموزه های بهتری را جایگزین می سازد که این مسئله نیز دارای حکمت و اهداف چندی است.(بقره آیه ۱۰۶)

در مقابل، خداوند برخی از افراد را به گونه ای حفظ می کند که هرگز دچار فراموشی نشوند و یا موضوعات و مسایلی را هرگز فراموش نکنند. از جمله این افراد و موضوعات می توان به پیامبران و آموزه های وحیانی اشاره کرد که در آیاتی چند از جمله آیه ۶ سوره اعلی به آن اشاره شده است.

 

 

● فراموشی اختیاری

دسته دوم و یا صورت دیگری که برای فراموشی و نسیان است، فراموشی اختیاری است که به سبب زمینه سازی فراموشی، از این حالت به اختیاری بودن یاد می شود؛ زیرا گفته اند که این نوع فراموشی همانند اضطرار بالاختیار است. اگر بخواهیم برای آن تمثیلی بیاوریم می توان گفت مانند کسی است که خود به اختیار در لبه پرتگاهی رفته که امکان تعادل و ایستادن در آن جا برای شخص فراهم نیست و موجب سقوط وی می شود؛ هر چند که این سقوط غیراختیاری است ولی چون خود بستر و زمینه آن را به اختیار و آگاهی فراهم آورده است عمل نیز به اختیار متصف می شود.

در این جا هر چند که فراموشی در اصل حالتی غیراختیاری است ولی از آن جایی که خود عامل ایجاد آن شده است امری اختیاری می باشد. به این معنا که گاه انسان بر اثر اعراض و توجه و اشتغال به امور مادی و دنیایی دچار فراموشی نسبت به امری می شود، در این حالت می توان گفت که این فراموشی نسبت به چیز دیگر اختیاری بوده است، چنان که سرگرم شدن انسان به دنیا و امور دنیوی اگر موجب فراموشی وی نسبت به خدا و وظایف خود شود، فراموشی اختیاری است.

خداوند در آیه ۵۷ سوره کهف تبیین می کند که چگونه انسان با اشتغالات به امور دیگر وظیفه خود را نسبت به خداوند فراموش کرده و از یاد می برد.

آن چه از آیات و روایات در مذمت نسیان و فراموشی و یا حتی مواخذه و تهدید نسبت به فراموشکاران وارد شده است، در رابطه با صورت دوم فراموشی است که به نوعی اختیاری می باشد. (ر.ک: التحقیق، حسن مصطفوی، ج ۱۲، ص ۱۱۴ ذیل واژه نسی) خداوند در آیه ۲۸۶ سوره بقره، فراموشی ای که برخاسته از مقدمات اختیاری نسبت به اجرا و ترک تکالیف پدید می آید را به عنوان ترک اختیاری قلمداد کرده و مواخذه بر امری به ظاهر طبیعی و غیراختیاری از آن روست که مقدمات این فراموشی و در نتیجه مواخذه بر امری به ظاهر طبیعی و غیراختیاری از آن روست که مقدمات این فراموشی و در نتیجه ترک واجبات به اختیار بوده است؛ زیرا هرگاه اسباب و مقدمات امری اختیاری باشد، آن عمل هرچند غیراختیاری باشد، متصف به اختیار می شود. (المیزان، ج ۲، ص ۴۴۴ و نیز مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۹۱)

بنابراین هرگاه سخن از حرمت فراموشی ها و یا جواز مواخذه و مجازات فراموشکار می شود، در مواردی است که این امر غیراختیاری به خاطر اسباب و عوامل اختیاری تحقق یافته است. از این رو در آیات ۴۲تا ۴۴ سوره انعام از حرمت فراموشی سخن به میان آمده است و حتی مسلمانان رفع مواخذه نسبت به ترک برخی از تکالیف الهی و آثار آن را که به سبب فراموشی لازم می شود از خداوند درخواست می کنند. (بقره آیه ۲۸۶)

 

 

● نسبت ذکر و نسیان

چنان که گفته شد، صورت دوم فراموشی، به نوعی اختیاری است، زیرا انسان با سرگرم شدن به امور دیگر که در بسیاری از موارد امور جزیی و کم اهمیت و کم ارزش می باشد، از امور کلی، با ارزش و مهم باز می ماند و آن را به دست فراموشی می سپارد. از این دسته افراد می توان به کسانی اشاره کرد که با سرگرم شدن به دنیا از آخرت و خدا و وظایف خویش نسبت به خدا باز می مانند و خدا را فراموش می کنند.

برای رهایی از این حالت خداوند به ذکر و یادآوری او به عنوان عامل بازدارنده ومانع از فراموشی خداوند و آخرت توجه می دهد و در آیاتی چون ۲۴ سوره کهف لزوم ذکر و یاد خدا را بیان می کند تا انسان از فراموشی و گرفتاری رهایی یابد.

در آیات ۴۲ تا ۴۴ سوره انعام نیز فراموشی های انسان نسبت به پند و اندرزهای الهی را که به سبب اشتغالات به امور دنیوی و مادی پدید می آید امری مذموم و ناپسند دانسته است. از این رو سخن از حرمت فراموشی پندها و اندرزهای الهی به میان می آید، زیرا اگر انسان خود را به دنیا مشغول نسازد، هرگز دچار فراموشی از آموزه های الهی و هدایت های آن نمی شود. (تفسیر صافی، ج ۲، ص ۱۲۰ و نیز تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۵۶۱)

خداوند در آیات ۲۳ و ۲۴ سوره بقره برای این که انسان دچار فراموشی غیراختیاری و اختیاری نشود، از وی خواسته است تا هنگام یاد خداوند اصطلاح «ان شاء الله را به کار برد تا گرفتار نسیان نشود.از این مسئله در برخی از روایات به استثناء یاد شده است. استثناء به معنای ان شاء الله گفتن، عملی لازم برای حفظ خود از فراموشی است. (مجمع البیان، طبرسی، ج ۵ و ۶، ص ۷۱۲)

در برخی از روایات در اهمیت «ان شاء الله» گفتن آمده است که اگر شخص هنگام سوگند بر انجام کاری، ان شاءالله را فراموش کرد هر گاه یادش آمد ان شاء الله را بگوید. امام باقر و امام صادق(ع) درباره «واذکر ربک اذا نسیت» فرمودند: هرگاه کسی برای انجام دادن کاری سوگند یاد کرد و فراموش کرد و ان شاء الله نگفت، هرگاه یادش آمد آن را بگوید. (الکافی، الکلینی، ج ۷ ص ۴۴۷ و تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۵۳ حدیث ۴۸)

هدف از تاکید بر «ان شاءالله» گفتن یا همان استثنای اصطلاحی، آن است که همواره یاد خداوند در دل ها باشد، زیرا انجام هر کاری به اراده خداوند است، افزون براین که رهایی از فراموشی نیز به این است که خداوند حافظ و یادآور تو باشد. بنابراین اگر کاری را خواستی انجام بدهی، هم برای آن که آن کار را به خاطر داشته باشی و هم توانایی انجام آن فراهم آید می بایست به خداوند تکیه کنی.

به هرحال فراموشی در برابر ذکر و یادآوری قرار دارد و هرکس که بخواهد پیوسته ذاکر چیزی باشد می بایست به خداوند تکیه کرده و ذاکر الهی باشد.

 

 

● عوامل فراموشی

فراموشی از هر دو نوع آن (اختیار و غیراختیاری) به علل و عواملی بستگی دارد. خداوند در آیه سوره نحل و ۵ سوره حج سالخوردگی و پیری را از عوامل فراموشی می شمارد و درهمین آیه تبیین می کند که این حالت یکی از پست ترین حالات انسان است؛ زیرا این فراموشی برخلاف ندانستن کودکی است؛ انسانی که پیر شد و همه دانش و دانایی خویش را از دست داد در پایین ترین حالات انسانی قرار گرفته است.

البته برخی بر این باورند که این فراموشی دوران پیری و سالخوردگی که خداوند آن را بدترین حالات انسان برمی شمارد، همانند فراموشی های دیگری است که به اختیار تحقق می یابد.

به سخن دیگر، فراموشی طبیعی تنها فراموشی هایی است که انسان نسبت به گرفتاری ها و بدبختی ها و مصیبت ها در طول زندگی گرفتار آن می شود. اما فراموشی هنگام سالخوردگی و پیری، از نوع گرفتاری اختیاری است که به سبب رفتار و کردار آدمی پدید آمده است. از این رو از آن به عنوان پست ترین حالات انسانی یاد شده که نوعی تنبیه و مجازات را نیز می توان در آن مشاهده کرد.

از دیگر علل و عوامل فراموشی مذموم و ناپسند که مواخذه و مجازات را گاه به دنبال دارد می توان به شیطان اشاره کرد که عامل فراموشی انسان ها نسبت به فلسفه آفرینش و اهداف آن و نیز خداوند و وظایف انسان نسبت به خداوند می باشد. (انعام آیه ۶۸ و مجادله آیه۱۹)

گاه شیطان با ایجاد فراموشی نسبت به امور جزیی و معمولی زندگی موجب می شود تا انسان سرگرم اموری شده و از خداوند بازماند. این گونه شیطنت های ابلیسی نیز عامل مهمی است که باید به آن توجه داشت. در داستانی که در آیات ۶۳ و ۶۸ سوره کهف آمده است این معنا مورد تاکید است که ابلیس چگونه با ایجاد نسیان درباره ماهی موجب می شود تا سفر حضرت موسی(ع) دچار مشکل شود و سیر الهی او مختل گردد وناچار به بازگشت شده تا عالم ربانی و استادش را بیابد.

خداوند در آیاتی چون ۲۸ سوره فرقان و ۸ سوره زمر از رفاه زدگی و آسایش بیرون از اندازه طبیعی به عنوان عاملی مهم و زمینه ساز فراموشی انسان یاد می کند؛ زیرا انسان هایی که در رفاه و آسایش هستند فراموش می کنند که این آسایش و رفاه را از کجا آورده اند؟ همچنین با سرگرم شدن به امور دنیوی و اشتغالات آن، خداوند را از یاد می برند. از این رو می بایست همواره متوجه شد که رفاه و آسایش می تواند بسیار خطرناک باشد و سد راه پیشرفت کمالی و رشدی انسان شود. با نگاهی به زندگی برخی افراد که دارای سرمایه های کلان و رفاه بسیار هستند به خوبی می توان دریافت که چرا آنان این گونه بی غم و بی درد هستند و نسبت به مشکلات دیگران توجهی نداشته و سرگرم لهو و لعب می باشند و حتی خداوند را از یاد برده اند؟

در مقابل مردمان فقیر و بی چیز عموماً به یاد خداوند هستند و از آن جایی که رفاه زده نشده اند دنیا آنان را به خود مشغول نمی سازد. این گونه است که برخی ها فقر را فخر خویش می شمارند، زیرا عاملی برای دوری از خدا نیست بلکه عامل نزدیکی به او می شود. در روایات از شخصی به نام ثعلبه سخن به میان آمده که به دعای رسول الله (ص) دارای گله گوسفند و رمه ای بزرگ می شود و تا آن جا پیش می رود که به مسجد نمی آید و ترک نماز و زکات می کند و ملعون پیامبر (ص) می شود.

عامل دیگری که قرآن از آن به عنوان عامل فراموشی مذموم و ناپسند یاد می کند، عدم تعقل نسبت به ناپسندی اعمال و رفتارهای باطل می باشد. کسانی که کارهای باطل انجام می دهند در نهایت به سبب همین اعمال، دچار فراموشی می شوند. بسیاری از مردم، دیگران را به کارهای نیک و خیر می خوانند و در این باره سخنورانی به نام و به ظاهر اهل تزکیه و تقوا هستند ولی خودشان را فراموش کرده و کار نیک و خیری انجام نمی دهند. چنین کسانی به سبب دوری از خردورزی نسبت به کارهای نیک و تاثیرات آن در زندگی و ذکر الهی، دچار فراموشی خدا و خودشان می شوند. (بقره آیه ۴۴)

فسق و فجور عاملی دیگر است که در آیه ۱۶۵ سوره اعراف از آن به عنوان عامل فراموشی یاد شده است. کسانی که اهل فسق و فجورند نسبت به موعظه دیگران واکنشی مثبت نشان نمی دهند و در بلند مدت این موعظه ها در گوش و جان ایشان تاثیری نمی گذارد و اهل فراموشی نسبت به هر گونه پند و اندرزی می شوند. داستان آنها همانند کسی است که سنگی عظیم را نمی تواند به سادگی حرکت دهد، ولی با گذاشتن چند سنگ کوچک و خرد به آسانی آن سنگ عظیم را حرکت می دهد؛ زیرا آن سنگ های خرد و کوچک، فسق های کوچک و گناهان صغیری هستند که کمک می کند تا شخص به سادگی پس از حرمت ریزی و ترس از انجام آن، به گناهان کبیره و بزرگ به سادگی اقدام کند. انسان های فاجر و فاسق، اندک اندک گرفتار می شوند به گونه ای که دیگر ترسی از انجام علنی و آشکار گناه ندارند.

به هر حال، فسق و فجور از علل و عوامل فراموشی انسان است که آدمی را از مسیر کمالی باز داشته و در نهایت خدا فراموشی و خود فراموشی را در پی می آورد.

 

 

● خود فراموشی، پیامد خدا فراموشی

خداوند در آیاتی چون ۱۹ سوره حشر از فراموشی خدا نهی کرده است. به این معنا که زمینه ها و عواملی که موجب فراموشی خداوند می شود می بایست از سوی انسان ترک شود. در آیه ۲۴ سوره کهف نیز فرمانی می دهد تا اگر به هر علت و عاملی خدا را فراموش کردید در اندیشه تدارک بر آئید و یاد خدا را در دل های خویش زنده کنید.

از آن جایی که شیطان (مجادله آیه ۱۹)، رفاه بسیار (فرقان آیه ۱۸ و زمر آیه ۸) و نیز استهزا کردن مومنان و خوبان (مومنون آیات ۱۰۹ و ۱۱۰) عاملی مهم در خدا فراموشی می شود، از انسان می خواهد مواظب این امور باشد؛ زیرا فراموشی خداوند موجب می شود تا انسان از دسترسی به هدایت سریع بازماند (کهف آیه ۲۴) و به ترویج زشتی ها و منکرات بپردازد (توبه آیه ۶۷) و گرفتار فسق و فجور شده (حشر آیه ۱۹) و از تحقق نیکی ها و ارزش های پسندیده بازماند (توبه آیه ۶۷) و کارهای نیک و خوبی چون انفاق را ترک کند (همان) و در نهایت با فراموشی خدا، گرفتار خود فراموشی شود. (حشر آیه ۱۹)

هنگامی که انسان به خود فراموشی دچار شود، هویت و ماهیت اصلی خود را از یاد می برد و رفتاری را در پیش می گیرد که بیرون از دایره انسانیت است. این گونه است که با همه علم و دانش ظاهری، رفتاری متناقض و متضاد در پیش می گیرد و از شخصیت متعادل و سالم بیرون می رود. و لذا علم و دانش وی به جای آن که دستگیر وی و مردم جامعه شود، عامل ذلت و خواری او می شود. اندیشه ها و خردورزی وی از دست می رود و جهان را به گونه ای دیگر تحلیل و تبیین می کند. (بقره آیه ۴۴) بدین ترتیب انسان، هویت انسانی خویش را به سبب فراموشی خداوند از دست می هد، زیرا آن چه انسان را معنا و مفهوم واقعی می بخشد، خداوند است و هرگاه خداوند از محوریت زندگی انسان بیرون رود، انسان هویت و ماهیت خویش را از دست می دهد، زیرا نسبت انسان به خداوند، نسبت فقری است و این در ذات خویش به قیومیت الهی وجود می یابد و حقیقت انسانی چیزی جز تقوم الهی نمی باشد. بر این اساس، فراموشی خداوند به معنای فراموشی قوام انسانی و ستون فقرات آن است، از اینرو پیامد طبیعی خدا فراموشی خود فراموشی خواهد بود که باید همگی از آن به خدا پناه ببریم.

کریم حق پرست

انتهای پیام/70

نظرات بینندگان