کد خبر: ۸۳۹۰۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۳ - ۲۲ بهمن ۱۳۹۴

یادگار دفاع مقدس در استهبان از روزهای انقلاب می گوید

محمد علی یمین از جانبازان سر افراز انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس یکی از جوانانی بود که در آن برهه از زمان فقط 16 سال داشت اما به نوبه خود علیه رزیم طاغوت به مبارزه برخاست.

به گزارش سرویس شهرستان های شیرازه به نقل از سراج استهبان؛  روز های پرشور انقلاب و مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی هیچ گاه از ذهن فجر آفرینان پاک نخواهد شد چرا که فرزندان این ملت در جای جای میهن عزیز و اسلامی برای برافراشتن پرچم اسلام و برپایی نظام اسلامی به پا خاستند و مکتبی را بنیان نهادند که داعیه دار گسترش عدالت در سراسر گیتی و پرچمدار ترویج و تبیین آموزه های اصیل اسلام و انقلاب است.  محمد علی یمین از جانبازان سر افراز انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس یکی از جوانانی بود که در آن برهه از زمان فقط 16 سال داشت اما به نوبه خود علیه رزیم طاغوت به مبارزه برخاست. با وی گفتگویی ترتیب داده ایم که در ذیل مشروح آن را  می خوانیم.

حضور در مسجد جامع استهبان باعث آشنایی من با برادران انقلابی شد.

در ابتدا باید عرض کنم انقلاب امام  خمینی "ره" انقلاب در دل مردم بود و کاری هم به سن و سال و قشر و گروهی خاصی نداشت. در آن زمان اکثر مردم مستضعف بودند و مثل الان تجملاتی وجود نداشت و این نبود که اگر کسی پا به میدان گذاشت برای تصاحب مال دنیا باشد، چون امام  خمینی "ره" برای خدا قیام کرد مردم همه دنباله رو آن پیر فرزانه بودند. اگر توجه کنید چندین انقلاب در کشور های دیگر جهان رخ داده اما حتی بعضی از آنها کمتر از یک سال دوام داشته اند و دلیل آن این است که در تمامی این انقلاب ها یک رهبر آگاه و خدا دوست همچون امام  خمینی "ره" وجود ندارد. بنده  از اوایل سال 57 چون ارتباط تنگاتنگی با برادران انقلابی در مسجد جامع استهبان داشتم با اعلامیه های امام  خمینی "ره" که با زحمت زیاد به استهبان می رسید آشنا شدم و از همان دوران با اینکه سن کمی داشتم به امام  خمینی "ره"علاقه زیادی پیدا کردم  و ازآن زمان در تمامی جلسات سخنرانی که جهت آگاه کردن مردم توسط روحانیون مبارز برگزار می شد شرکت داشتم. خاطرم هست بعضی اوقات هم کاست نوار سخنرانی امام  خمینی "ره" که عرض کردم با زحمات فروان وارد استهبان می شد، با عده ای از هم سن و سال های خودم البته بعد از پیدا کردن ضبط صوت و جای امنی که کسی متوجه نشود گوش می کردیم حال بماند که اگر جای امن پیدا نمی شد و بنا بود در خانه ای جهت گوش دادن به کاست نوار سخنرانی امام  خمینی "ره" جمع می شدیم درب اتاق و درب خانه را هم قفل می کردیم و اینها به دلیل فشار حکومت طاغوت و جو حاکم آن زمان بود و این فشار بر مردم آنقدر زیاد بود که اگر کسی با گلوله عمال رژیم به شهادت می رسید ماموران از تحویل جنازه وی خودداری می کردند و تا پول گلوله ای که به شهد اصابت کرده بود را از خانواده وی دریافت نمی شد جنازه شهید را تحویل نمی دادند و دلیلشان هم این بود که گلوله های از پول بیت المال خریداری شده است!

عکس شاه بالای تخته سیاه

در دوران تحصیل در زمان طاغوت بودند معلمینی که به صورت غیر مستقیم سعی در آگاه کردن دانش آموزان داشتند و در کلاس های درس از جملاتی همچون "بعضی ها زور گو هستند" یا " باید در مقابل زور گویان ایستاد" استفاده می کردند. در کلاس ها مرسوم بود که عکس شاه را بالای تخته سیاه نصب می کردند، یک روز وقتی بچه ها از کلاس درس خارج شدند، تکه گچ بزرگی را برداشتم و با قدرت به سوی عکس شاه پرتاب کردم عکس از روی دیوار پایین افتاد و شکست. من هم به سرعت از کلاس خارج شدم و به کسی چیزی نگفتم. وقتی ناظم مدرسه با عکس شکسته شده شاه روبرو شد با حالتی بسیار عصبانی بچه ها را جمع کرد و دنبال مقصر این ماجرا بود اما چون تهدیدات و  تحقیقاتش به جایی نرسید صحبت از بیت المال را پیش کشید و گفت: من به عکسی که درون این قاب است کاری ندارم اما قاب و شیشه آن بیت المال و اموال همه است! همین موضوع باعث شد که روز بعد به دلیل جلوگیری از اهانت به شاه، برای همیشه عکس شاه از بالای تخته سیاه تمامی کلاس ها جمع شود.

تظاهرات مردم استهبان در روزهای انقلاب

 

مبارزه علیه رژیم طاغوت وارد مرحله ای تازه شد

پخش اعلامیه ها و کاست نوار های سخنرانی امام  خمینی "ره"  همین طور ادامه پیدا کرد تا به مرداد ماه سال 57 رسید.  ماه مبارک رمضان در آن سال مقارن شده بود با ایتدای نیمه دوم مرداد ماه.به دلیل خفقان و جوی که حکومت ایجاد کرده بود روحانیون مبارز با اسم مستعار مشغول به مبارزه با رژیم بودند خاطرم هست حاج آقا رحمتی که بعد از انقلاب امام جمعه استهبان شد، همه در آن زمان ایشان را به نام محمدی می شناختند. ایشان در ماه مبارک رمضان شب ها در مسجد جامع با لحنی بسیار تند حکومت را مورد خطاب قرار می داد و استقبال مردم هم به گونه ای بود  شبستان مسجد جامع گنجایش مردم را نداشتو بعضا مردم در خیابان به سخرانی گوش می دادند و بعد از مراسم سخنرانی مردم با تجمع در خیابان علیه حکومت شعار می دادند. مزدوران رژیم هم با پرتاب گازذ اشک آور و شلیک تیر هوایی سعی در متفرق کردن مردم داشتند اما مردم به هیچ عنوان حاضر به ترک خیابان نبودند. البته باید اضافه کنم اکثر تظاهرات های مردمی را شهید بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین شیخ احمد فقیهی مدیریت می کردند.

شهید حجت الاسلام والمسلمین شیخ احمد فقیهی

 

شب هشتم ماه مبارک رمضان مردم را به گلوله بستند

سخنرانی ها و تجمعات هر شب ادامه داشت تا اینکه به شب هشتم ماه مبارک رمضان رسید نیروهای رژیم چون از متفرق کردن مردم ناامید شده بودند از شهربانی هنگ فسا جهت سرکوب کردن مردم تقاضای نیرو کرده بودند. به خاطر دارم که دو دستگاه ریو ارتشی پر از عمال رژیم جهت این کار به استهان اعزام شده بود و هدف از حضور این نیروها در استهبان حاکم کردن جو امنیتی و دستگیری روحانیون مبارز و انقلابیون بود. همان شب هشتم ماه مبارک رمضان دوباره شهر ملتهب شد و زمزمه دستگیر شدن حاج آقا رحمتی دهان به دهان در بین مردم چرخید و مردم به حمایت از روحانیت ساعت 11 یا 12 شب بود که به خیابانها ریختند. در ابتدا مردم به دفتر حزب رستاخیر هجوم آوردند و آنجا را تصرف کردند اما موران چنان جو امنیتی در داخل و خارج شهر ایجاد کرده بودند که همان شب به اشتباه در ابتدای جاده ورودی به استهبان از طرف شیراز یک نفر را به گلوله بسته و کشتند و یک کشاورز را نیز مجروح کردند. با این اوصاف مردم به سمت میدان اصلی شهر حرکت کردند و شعار های ضد رژیم سر می دادند. در همین حین 50 سرباز مسلح به صورت نشسته جلوی مردم به صف شدند و اسلحه ها را به سمت مردم نشانه رفتند. سربازان چون قبلا تیر هوایی شلیک می کردند کسی فکر نمی کرد مستقیم به سمت مردم شلیک کنند، اما آن شب به محض نزدیک شدن جمعیت به سربازان، دستور آتش صادر شد و سربازان مستقیما به سمت تیر اندازی کردند بعد از شروع تیر اندازی تازه مردم متوجه شدند هدف از حضور سربازان دستگیری ورحانیون و انقلابیون نیست بلکه هدف به شهادت رساندن آنهاست. در دقایق اولیه تیراندازی چون بنده و چند تن از دوستانم جلوی صف بودیم زانوی پای راستم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به دلیل اینکه تیر مستقیم به سمت مردم شلیک میشد مردم به سمت کوچه ها و مسجدی که نزدیک همان محل بود متفرق شدند. من هم با زحمت زیاد و کشان کشان خود را پشت بساط خربزه فروشی که در پیاده رو بود پنهان شدم و با زحمت زیاد خود را به داخل مسجد رساندم. از داخل مسجد شخصی ما را به کول گرفت تا به مکانی امن برساند. چون سربازان هم جلوتر آمده بودند و هر کسی را که می توانستند دستگیر می کردند، بعد از چند دقیقه که از کوچه ها عبور کردیم دوباره با سربازانی که به نعقیب مردم در کوچه ها مشغول بودند برخورد کردیم و مجبور شدیم به خانه یکی از دوستانمان برویم. در ابتدا چون دیر وقت بود مخالفت کردم اما به دلیل وضعیت جسمانی که داشتم رضایت دادم به منزل دوستم بروم. بعد از ورود به خانه دوستم متوجه شدم عده ای از مردم که سربازان در تعقیب آنان بودند در آنجا پنهان شده اند. آن شب به هر مشقتی که بود به صبح رسید اما مبارزه مردم تا نزدیکی های صبح ادامه داشت. 

تظاهرات مردم استهبان در روزهای انقلاب

 

برای اینکه پایی که تیر خورده بود مشخص نشود سبد دست بافی را به پایم بستند 

فردا صبح وضع جسمانی من به دلیل سن کمی که داشتم رو به تحلیل بود و از طرفی امکان مراجعه به بیمارستان هم نبود چون بلافاصله دستگیر می شدم.  از طرفی فردای همان روز حکومت نظامی برقرار شد و سربازان هر کسی را که از خانه خارج می شد بلافاصله دستگیر و به شهربانی می فرستادند. بالاخره تصمیم بر این شد که با هر ترفندی که هست من را به خانه خودمان ببرند تا آنجا بشود برای پایم فکری کرد. چون فصل برداشت انجیر بود من را سوار بر چار پایی کردند و برای اینکه پایی که تیر خورده مشخص نشود سبدی دست باف را به پایم بستند و قرار هم بر این بود که اگر در مسیر راه با سربازان برخورد کردیم، برداشت انجیر را از باغات بهانه کنیم و وانمود کنیم در مسیر حرکت به سمت باغات انجیر هستیم که خوشبختانه در مسیر به هیچ سربازی برخورد نکردیم و به خانه رسیدیم.

تظاهرات مردم استهبان در روزهای انقلاب

 
از رفتن به بیمارستان تا ماموران شهربانی

درد پایم ساعت به ساعت بیشتر می شد و هر چه بیشتر فکر میکردیم کمتر به نتیجه می رسیدیم تا اینکه تصمیم بر این شد که به بیمارستان بروم و برای اینکه قضیه لو نرود بگویم از سر کنجکاوی بیرون از خانه بودم و وانمود کنم که نمی دانم چه چیزی به پایم خورده است. به محض ورود به بیمارستان دو مامور شهربانی آمدند و سوال و جواب ها شروع شد و من هم طبق چیزی که از قبل بنا بود بگویم، گفتم که از سر کنجکاوی بیرون از خانه رفتم و نمیدانم چه چیزی به پایم خورده است. ماموران اجازه بردن من را به اتاق عمل دادند اما گفتند به محض اینکه از بیمارستان مرخص شدی باید خود را به شهربانی معرفی کنی. در طول مدتی که در بیمارستان بودم از طریق دوستانی که به ملاقاتم می آمدند در جریان اوضاع قرار می گرفتم. در آن روز طاغوتیان به مسجد حمله کرده و علاوه بر شکستن بلند گو و منبر مسجد را در ماه مبارک به مدت روز تعطیل کرده بودند.. البته حکومت به این اکتفا نکرده بود و به جهت اینکه اوضاع را آرام جلوه دهد، عده زیادی از ارازل و اوباش را با چوب و چماق سورا بر ماشین های ارتشی کرده و شعار هایی از جمله "جاوید شاه" سر داده و در سطح شهر به قول معروف به نفع شاه و ایادیش مانور می دادند.

بالاخره بعد از 13 روز بستری از بیمارستان مرخص شدم البته چندین مرتبه تصمیم گرفتم از بیمارستان فرار کنم تا مجبور نباشم خود را به شهربانی معرفی کنم. بعد از مرخص شدن از بیمارستان تصمیم گرفتم به شهربانی نروم و در آن اوضاع آنها هم پیگر موضوع نشدند. شاید به دلیل کم سن وسال بودن حرفم را که از سر کنجکاوی بیرون رفته بودم را باور کردند. به هر حال هیچ وقت سراغ من را نگرفتند.

تظاهرات مردم استهبان در روزهای انقلاب

 
ماجرای اولین شهیدی که در استهبان تشییع شد

در آبان ماه سال 57 عمال رژیم وقتی خود را در برابر مردمی که در مسجد حبیب شیراز بر علیه حکومت تجمع کرده، ضعیف دیدند، با پرواز هلی کوپتر بر فراز مسجد حبیب و تیر اندازی از بالا به مردم سعی در متفرق کردن مردم را داشتند که در جریان همین تیر اندازی شهید حسین زاهدی از سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و شهید شده بود. او اولین شهید استهبانی بود که در استهبان تشییع شد. نحو ورود این شهید به استهبان و تشییع آن خود حکایتی از ظلم و جور حکومت پهلوی و مظلومیت انقلابیون است. بعد از به شهادت رسیدن این شهید بزرگوار جهت انتقال آن از شیراز به استهبان، از ترفند های زیادی استفاده شده بود تا عمال رژیم از این موضوع آگاه نشوند. روز تشییع شهید جمعیت زیادی از مردم در میدان اصلی شهر تجمع کرده بودند و به محض ورود تابوت شهید در بین مردم، جمعیت با شعار هایی علیه رژیم از میدان اصلی شهر به سمت امامزاده پیرمراد حرکت کردند. در این بین ماموران بیکار ننشستند و شروع به پرتاب گاز اشک آور و شلیک هوایی کرده و به سمت مردم هجوم  آوردند. در این مسیر تقریبا کوتاه از میدان اصلی تا امامزاده پیر مراد  مردم به دلیل هجوم ماموران و تیر اندازی، چندین مرتبه مجبور شدند تابوت شهید را زمین بگذارند اما مردم مراسم تشییع شهید را با شکوه برگزار کردند.

تظاهرات مردم استهبان در روزهای انقلاب

 

از ورود امام  خمینی "ره" به میهن تا پیروی انقلاب

بالاخره مجاهدت مردم و خون شهیدان به ثمر نشست تا اینکه چند ماه لحظه ورود تاریخی امام  خمینی "ره" به میهن فرا رسید. در آن زمان کمتر خانه ای را میتوانستید پیدا کنید که تلویزیون داشته باشد حتی برخی از خانواده ها رادیو هم نداشتند به همین دلیل لحظه تاریخی ورود امام  خمینی "ره" به میهن را با عده ای از دوستان از تلویزیون خانه یکی از اقوام تماشا کردیم. هنوز هم آن صحنه و آهنگ هایی که پخش می شود برای تازه است. آن دوران و احساسات انقلابیون از لحظه ورود امام  خمینی "ره" تا پیروزی انقلاب اسلامی وصف تاپذیر است.

تظاهرات مردم استهبان در روزهای انقلاب

 

حرف آخر

انقلاب اسلامی حاصل خون شهیدان است. شهیدانی که رفتند تا آرامش و امنیت را به ما بدهند و عزت و سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی حاصل همین رشادت هاست. شهیدان زنده اند و ناظر بر اعمال ما، خداوند روح شهدا و امام شهدا را شاد و فردای قیامت ما را شرمنده آنان نکند.

نظرات بینندگان