کد خبر: ۸۴۹۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۹ - ۱۶ بهمن ۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ برخي از روزنامه‌هاي 16بهمن1389

* ابتكار

روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان "اندر حكايت قهر دولت و راي عدم اعتماد مجلس! "به قلم محمدعلي وكيلي آورده است:‏سه شنبه هفته گذشته طرح استيضاح و زير راه و ترابري با عدم حضور وزير و رئيس جمهور در صحن علني، مطرح و در نهايت با ارايه دلايل موافقين استيضاح و در غياب صاحبان عزا به راي گذاشته شد.

در نتيجه مجلس با 144 راي به استيضاح پاسخ مثبت داد و دكتر بهبهاني راي عدم اعتماد گرفت اين البته دومين مورد از سريال استيضاح‌هايي است كه به دليل عدم حضور رئيس جمهور مجلس راي عدم اعتماد مي‌دهد. مورد اول كه در سال 87 اتفاق افتاد مربوط به طرح استيضاح وزير كشور وقت يعني مرحوم كردان بود در آن مورد هم با عدم حضور رئيس جمهور و وزير در نهايت مجلس راي عدم اعتماد خود را صادر كرد. نزاع مجلس و دولت هر روز شكل جديدي مي‌گيرد يك روز توپخانه مجلس، دولت را هدف مي‌گيرد و با وانگ بي اعتمادي به مصوات مجلس و عدم اطلاع مجلس از مصوبات دولت و تاخير در ارايه لايحه بودجه و ... دولت مورد هجمه قرار مي‌گيرد يك روز هم توپخانه دولت، مجلس را نشان مي‌رودو مجلسيان به چوب لاي چرخ دولت گذاشتن متهم مي‌شوند و اراده مجلس در مسير تغييرات بنيادي در برنامه پنجم به منظور نقض غرض در اهداف برنامه تفسير مي‌گردد. به هر حال اختلاف ميان دولت و مجلس در همه دوره‌ها وجود داشت اما اينكه گستره اين اختلاف تاروپود نظام اجرايي و تقنيني كشور را به گونه اي فراگيرد كه در دادگاه افكار عمومي، اين دو قوه اصلي به لج و لجبازي لقب، گيرند بي سابقه است.

نگاه به عملكردها نشان مي‌دهد كه جعل اين لقب ناشي از قضاوت عجولانه مردم نيست از يك سو مردم به صورت ماهيانه، شاهد خيز مجلس براي استيضاح وزراي مختلف هستند ولي همواره طرح‌هاي استيضاح به صورت نيمه كاره رها شده به شكلي كه فراز و فرود مجلسيان هفتم و هشتم در طرح‌هاي استيضاح به طنز شبيه شده است و از اين جهت كارنامه مجلس درخشان نيست از سوي ديگر شاهديم كه دو طرح استيضاح به دليل عدم حضور وزير و رئيس جمهور با اكثريت مجلس به سرانجام مي‌رسد و هر دو وزير ناكام مي‌مانند بنابراين اين حق مردم است كه در فرآيند طرح‌هاي استيضاح تشكيك كنند اگر طرح‌هاي استيضاح حق است و با مطالعه به سرانجام رسيده است چرا در بقيه موارد نتيجه بخش نيست اگر اين فرآيند همواره ناقص شكل مي‌گيرد چرا وقتي دولت قهر مي‌كند، نتيجه مي‌دهد؟ از طرف ديگر براي مردم پذيرفتني نيست كه رئيس جمهور محترم آنگاه كه خود صلاح بداند به تشخيص مجلس تمكين نمايد .

به هر حال مطابق قانون اساسي موجود، اين مجلس حق نظارت دارد و يكي از ابزارهاي نظارتش هم استيضاح است اگرچه ممكن است مجلس در فرآيند استيضاح اشتباه كند اما اين دليل نميشود كه دولت به اين حق قانوني تمكين نكند . اين تصوير از كنش و واكنش مجلس و دولت در خوش بينانه ترين فرض به همان عنوان لج و لجبازي در نگاه مردم تعبير مي‌شود اما اصرار بر اين صفت ممكن است عنوان ديگري به خود گيرد! كه همه براي پرهيز از آن بايد به خدا پناه برند بديهي است با استيضاح يك وزير و راي عدم اعتماد،همه مشكلات حل خواهد شد چرا كه بسياري از مشكلات مورد انتقاد مجلس به ويژگي‌هاي وزير و توانمندي‌هاي فردي برنمي گردد. بخش مهمي از مشكلات ناشي از ساختارها و نظام اقتصادي است و تغيير افراد تاثير چنداني در بهبود و اصلاح امور ندارد.

از سوي ديگر هم حذف يك وزير نقض آيات محكم و فسخ تعهدات قلمداد نمي‌شود تا مجوز بي اعتنايي به ساختارهاي قانوني كشور گردد. مهم اين است كه مردم باور كنند تضادها و كشمكش‌ها در مسير منافع ملي است . مهم اين نيست كه مجلس استيضاح كند يا نكند مهم آن است كه اقدامات به عنوان راهكار برون رفت مشكلات و بحران‌ها تلقي شود . اگر تلقي مردم از اين نزاع ها، منافع ملي باشد بسيار مقدس و قابل تحسين است اما اگر تفسير آن، تلاش براي اثبات در راس امور بودن هركدام و رو كم كردن از ديگري باشد آنگاه بايد تاسف خورد. نگاه به تحولات بيروني هر ايراني وطن دوستي را نسبت به سرنوشت كشور و حفظ عزت و اقتدار آن حساس مي‌كند حفظ اين احساس بر مسئولان كشور سزاوارتر است.

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "سونامي سياسي در شاخ آفريقا " به قلم محمد كاظم انبارلويي آورده است: اين روزها در قاهره و شهرهاي بزرگ مصر چه مي‌گذرد؟ فريادهايي كه در اردن، تونس، الجزاير، يمن و... به گوش مي‌رسد از چه جنسي است؟ آواي خوش الله اكبر و صفوف منظم نمازهاي يوميه در ميدان هاي نبرد سياسي عليه مظاهر غرب در شاخ آفريقا و خاورميانه حاكي از چيست؟

آيا ما با يك انقلاب تمام عيار اسلامي و ديني در جهان اسلام و جهان عرب روبه‌رو هستيم يا يك موج اعتراض اجتماعي و اقتصادي كه به زودي فرو مي نشيند؟ آيا ما با يك سونامي سياسي در شاخ آفريقا روبه‌رو هستيم كه كاخ هاي ستم و استبداد را نشانه گرفته است؟

آنچه كه مسلم است متن مردم در صحنه هستند و همه لايه‌هاي اجتماعي و سياسي دارند سهم خود را در تحولات اخير ايفا مي‌كنند.

واقعيت اين است كه آزادي و حقوق بشر به عنوان نمادهاي ارزش مدرنيته در جوامع اسلامي در بعد سياسي منجر به استبداد سياسي و در بعد اقتصادي توليد فساد و همين ارزش‌ها در بعد فرهنگي توليد بي‌بندوباري‌هاي اخلاقي و فساد اخلاقي مي‌كند.

بوي تعفن اين فساد همه اقشار جامعه از فقير و غني را آزار مي‌دهد.

حتي پديداري طبقه متوسط جامعه با استانداردهاي مدرنيته نيز نتوانسته است تاج و تخت سلطه غرب در جوامع اسلامي را حفظ كند و اولين جماعتي كه بر اين تبهكاري‌هاي مدرن شوريده، همين جماعت است.

سرويس‌هاي موساد و سيا كه نبض تحولات خاورميانه را در دست دارند ظاهرا به اين واقعيت‌ها رسيده و حوادث و درگيري‌هاي اين روزها را پيش‌بيني كرده بودند.

راه حل سرويس‌هاي امنيتي غرب براي فروكش كردن اين رويدادها، مديريت و سازماندهي آن و سوزنباني در حركت و رهبري جنبش‌هاي اجتماعي در كشورهاي ياد شده اين بود كه نگذارند مردم اين كشورها يك الگوي موفق را در پيش روي خود ببينند و از روي آن نسخه درمان دردهاي خود را بپيچند.

لذا همه قدرت نرم واستعداد فريب و نيرنگ غرب و در راس آن آمريكا و رژيم صهيونيستي و بويژه فرانسه و انگليس متوجه جمهوري اسلامي ايران شد. آنها براي دهمين دوره رياست جمهوري ايران خواب‌ها ديده بودند كه متاسفانه در فعل سياسي يك جماعت رو سياه و تبهكار در قبل و بعد از انتخابات ظهور پيدا كرد. آنها فراتر از يك رقابت سياسي حيات نظام و انقلاب و فهم و بصيرت مردم را نشانه گرفته بودند.

آنها مي‌خواستند بگويند انقلاب اسلامي در دهه چهارم به نقطه پايان رسيده است و زنگ بازگشت به غرب و ارزش‌هاي مدرنيته در ايران به صدا در آمده است. غرب مي‌خواست با استفاده از جماعتي كه غبار جهل، غفلت، عناد و لجاجت بر سرورويشان نشسته بود از جامعه امروز ايران يك جامعه پشيمان از مبارزه و شرمگين از كفر به مظاهر مدرنيته تصوير كند. لذا نتايج روشن و شفاف انتخابات را بهانه قرار داد تا آنها را در 13 آبان به چند خيابان تهران بفرستند و شعارهايي بدهند كه گويي ملت ما از مبارزه با آمريكا پشيمان و شرمنده است.

همان جماعت را در روز قدس به مصاف مردم ما آورد تا شعار ننگين "نه غزه نه لبنان، جانم فداي ايران " سر دهد. همين روسياهان در روز 16 آذر سال گذشته به ساحت مقدس امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي - آن هم در مكان مقدسي چون دانشگاه - اهانت كردند و نقط پايان تبهكاري‌هاي آنها در روز عاشوراي سال گذشته بود كه شعار عليه اصل نظام و ولايت فقيه سر دادند.

مردم ايران كارهاي آنها را رصد كردند و پاسخ قاطع و روشن خود را در روز 9 دي به صورت خودجوش و در يك مقياس ميليوني در سراسر كشور دادند. مردم به اين پاسخ اكتفا نكردند و در روز 22 بهمن سال گذشته پاسخ قاطع‌تري به آمريكا دادند.

مردم سران فتنه را رسوا كردند و در راهپيمايي سراسري خود آنها را به نام، نام خانوادگي و شماره شناسنامه سياسي لعن و نفرين و جريان نفاق جديد را در زندان نفرت عمومي حبس كردند.

تصويري كه جهان بويژه جهان اسلام و جهان عرب از ايران در 9 دي و 22 بهمن سال گذشته دريافت كرد اين بود كه؛ يك انقلاب عميق‌تر و وسيع‌تر و پرجاذبه‌تر در ايران در حال جوشش و خودنمايي است كه تصاوير زيباي سال‌هاي 56 و 57 را باز توليد و باز تعريف مي‌كند.

اين تصوير دقيق و شفاف اين بود كه جوانان ايران و نسل سوم انقلاب ريزش‌هاي انقلاب را شناسايي كرده‌اند، از آنهايي كه غرب زير بغلشان را گرفته تا آسيبي به انقلاب برسانند متنفر هستند و اجازه خودنمايي به آنان نمي‌دهند. جوانان برومند ايران نشان دادند، فريب خوردگان و وابستگان به دشمن را در هر لباسي ولو لباس انقلابيگري مي‌شناسند و با اكسير بصيرت و آگاهي از خونين‌ترين و مقدس‌ترين انقلاب معاصر بي‌هيچ ترديدي صيانت مي‌كنند.

امروز ايران اسلامي در نگاه جوانان جهان اسلام و جهان عرب به عنوان يك الگوي موفق و كارآمد كه مسير گفتمان پيشرفت، خدمت و عدالت را هوشمندانه طي مي‌كند، ياد مي‌كنند يك كشور با مردمي مقتدر و رهبري مومن، مدبر، شجاع وآگاه به زمان.

همين تصوير جهان اسلام و جهان عرب را دعوت به جنبش اسلامي پايدار مي‌كند. غرب به آنها هر روز وعده مي‌داده است كه فرياد اسلام در ايران بزودي خاموش مي‌شود. مردم جهان، جوانان جهان اسلام و انقلابيون عرب ديدند كه بيش از سه دهه است مردم پرافتخار ايران زير پرچم اسلام روزگار مي‌گذرانند، به قدرت‌هاي جهان "نه " گفته‌اند و روز به روز هم پر قدرت‌تر، با عزت‌تر و با عظمت‌تر و پيشرفته‌تر شده‌اند. امروز ملت مصر با يك تاخير 30 ساله دست به انقلابي تمام عيار زده است. فرزندان خالد اسلامبولي‌ها جلودار نهضت اسلامي ملت مصر هستند. البته رسيدن به قله پيروزي‌هاي ايران هزينه دارد. ملت مصر امروز با شجاعت و تهور قبول كرده است اين هزينه را بپردازد.

مصر خاكريز اول سقوط دولت‌هاي فاسد و تبهكار عربي است كه سر در آخور آمريكا و رژيم صهيونيستي دارند. آمريكايي‌ها در ارزيابي مشت اول ملت مصر به مبارك، پذيرفته است كه او بازي را باخته است. لذا از مدت‌ها پيش البرادعي را در آب نمك خوابانده‌اند. آمريكا مصر پس از مبارك را مصري مي‌خواهد كه به تعهدات مبارك به غرب و رژيم صهيونيستي پايبند باشد. اين نتيجه يعني انقلاب ضرب در هيچ مساوي با هيچ!بي‌ترديد مردم و رهبران واقعي مصر به اين مهم توجه دارند. نسلي از خالد اسلامبولي‌ها ارتش را از قرار گرفتن در برابر مردم و خونريزي پرهيز داده است.

آمريكا ارتش مصر را دست نخورده و سالم مي‌خواهد و لذا نيروهاي امنيتي را به مقابله با مردم فرستاده تا زمان بگيرد. آمريكا در مصر به دنبال به دست آوردن زمان و به تاخير انداختن سقوط مبارك است، تا بتواند با رهبران جنبش اسلامي مصر كنار بيايد. مردم مصر با حضور در ميادين مبارزه بايد به آمريكايي‌ها ثابت كنند كه آتش يك انقلاب عميق و ژرف را با فوت دهان نمي‌شود خاموش كرد.

با سقوط مبارك ان‌شاء‌الله رژيم‌هاي استعماري در شاخ آفريقا و خاورميانه يكي پس ازديگري فرو مي‌ريزند. آن روز خيلي دور نيست.

* كيهان

روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "سناريوي B " به قلم مهدي محمدي آورده است:اصل مسئله در مورد مصر چيست؟ چرا اين موضوع كه آينده مصر در دست چه كسي و كدام گروه باشد اينقدر مهم است؟ فقط زماني كه يك پاسخ درست و دقيق براي اين پرسش فراهم شود مي توان فهميد علت اين همه هراس كه به جان آمريكا و اسراييل افتاده چيست.

مسلما قضيه اين نيست كه آمريكايي ها به مبارك علاقمندند و نمي توانند از او دل بكنند. گزارش هاي موجود نشان مي دهد كه آمريكا با گزينه هايي مانند كنار رفتن مبارك و حتي خوار و خفيف كردن او به قصد همراه نشان دادن خود با نهضت مردم مصر كنار آمده است. در اينگونه موارد اصطلاحا گفته مي شود سناريوي Bجايگزين سناريويA شده است. سناريوي A اين بود كه مبارك حفظ شود.

حمايت از اين سناريو اكنون براي آمريكا به صرفه نيست به اين دليل كه اولا آمريكا را كنار يك ديكتاتور شكست خورده مي نشاند و ثانيا آمريكايي ها فهميده اند حالا كه عدد تظاهر كنندگان از چند ميليون نفر و گستره آن از قاهره بسيار فراتر رفته، بدون شك هيچ ابزار امنيتي و انتظامي قادر به مهار آن نيست و تا زماني كه معترضان به لااقل يكي از هدف هاي كليدي اعلام شده خود نرسند، اين شعله فروكش نخواهد كرد.

سناريوي Bهمان سناريوي آشنايي است كه مي گويد رفتار آمريكا با ديكتاتورهاي مورد حمايتش در دقيقه 90، 180 درجه تفاوت مي كند انگار نه انگار اصلا آنها را مي شناخته اند. آمريكايي ها اكنون به اين مي انديشند كه اولا مبارك با كمترين هزينه ممكن و حتي المقدور در زماني با فاصله چند ماه از زمان فعلي از مصر بيرون برود، ثانيا كسي مانند عمر سليمان يا اگر نشد محمد البرادعي به جاي او بنشيند كه به «منافع حياتي» آمريكا درخاورميانه وفادار باشد و ثالثا حركت مردم مصر ماهيت اسلامي يا ضد آمريكايي و ضد صهيونيستي پيدا نكند.

آنچه باعث شده سناريويB تمام و كمال اجرا نشود مخالفت يا شايد بهتر باشد بگوييم بيم و هراس اسراييل است. گزارش هاي بسيار دقيقي هست كه نشان مي دهد اسراييلي ها به توان آمريكا براي اجراي كامل سناريويB اعتماد ندارند. بر مبناي يك سند مقام هاي اسراييلي به ياد همتايان آمريكايي خود مي آورند كه در جريان حمله به عراق و ساقط كردن صدام هم همين حرف ها را مي زدند و اطمينان مي دادند كه قادر خواهند بود كل ماجرا را با روي كار آوردن سكولارها مديريت كنند اما آنچه بعد از 7 سال اشغالگري در عراق روي دست آمريكا و اسراييل مانده دولتي اسلامي است كه خود را بخشي از محور شيعي منطقه مي داند.

بسيار خوب، اگر مسئله اصلي سرنوشت مبارك نيست، پس چيست؟ در يك جمله پاسخ اين است: «ژئوپلتيك خاورميانه». همه نگراني آمريكايي ها اين است كه با سقوط رژيم مبارك در مصر بر سر جغرافياي سياسي حساس ترين منطقه جهان كه حياتي ترين منافع آمريكا در آن قرار دارد چه خواهد آمد و تمام دغدغه آنها هم اين است كه سيستمي در مصر برسر كار بيايد كه ژئوپلتيك خاورميانه را به هم نريزد. مهم براي آمريكايي ها حفظ كاركردهاي مبارك است نه خود او و اساس سناريويB هم همين است كه تعريف مصر در سناريوي منطقه اي آمريكا تغيير نكند؛ با يا بي مبارك مهم نيست.

آنچه نبايد تغيير كند اينهاست: 1- مصر موتور محركه روند سازش و عامل اصلي تفرقه در صفوف فلسطيني هاست. اگر مصر از روند سازش كنار بكشد يا نسبت به آن بي تفاوت باشد عربستان به تنهايي توان به دوش كشيدن اين بار را نخواهد داشت و حماس به آساني قادر خواهد بود كل سرزمين هاي اشغالي را در دست بگيرد.

2- مصر عامل اصلي حفظ امنيت پيراموني اسراييل است. اگر فرض كنيم براي آمريكايي ها هيچ موضوعي در خاورميانه مهم تر از حفظ موجوديت اسراييل و تداوم برتري راهبردي آن بر اعراب نيست، ابعاد اهميت حفظ موجودي مانند مبارك كاملا واضح مي شود. اكنون اين مصر است كه اجازه نمي دهد محاصره غزه بشكند، اين مصر است كه جلوي اتحاد عربي در حمايت از آرمان فلسطين و وقوع جنگ هايي مانند آنچه در 1967 و 1973 رخ داد را گرفته است، مصر است كه مانع انتقال هرگونه سلاح و كالاهاي استراتژيك به غزه مي شود و در يك كلمه مصر است كه نمي گذارد دست جهان اسلام به اسراييل برسد. اگر حكومت مبارك در مصر سقوط كند اسراييل دوباره با مسئله مزمن موجوديت اين بار به صورت حاد مواجه خواهد شد و با توجه به اينكه غربي ها هم آرام آرام فهميده اند ضررهاي اسراييل در حال پيشي گرفتن از منافع آن است، بعيد است غاصبان قدس اين دفعه جان به در ببرند.

3- آنچه آمريكايي ها مايلند آن را اتحاد عربي عليه ايران بنامند و در واقع چيزي نيست غير از مجموعه اي از خيانت هاي پشت پرده چند دولت وابسته به آمريكا در منطقه، جايگاه سيستم مبارك بسيار كليدي است. سرسلسله حركتي در منطقه كه مي خواهد برنامه هسته اي ايران را كنار برنامه هسته اي اسراييل قرار بدهد، حركتي كه مي خواهد القا كند خطر اصلي براي اعراب اكنون ايران است نه اسراييل و جرياني كه تهديد مي كند اگر به ايران اجازه تسلط بر فناوري هسته اي داده شود يك مسابقه تسليحاتي در منطقه به راه خواهد افتاد، مبارك و شخص عمر سليمان به عنوان كسي است كه غربي ها مي گويند نخ هاي عروسكي به نام مبارك را تكان مي دهد. اگر همه اينها با هم فرو بريزد درست مثل اين است كه آمريكايي ها جمع كنند، سوار بر ناوهايشان بشوند و از منطقه بروند و بنابراين طبيعي است كه آمريكايي ها تا سر حد مرگ نگران باشند. سناريوي B بناست جلوي اين فروپاشي ژئوپلتيك در خاورميانه را بگيرد.

موضوع حفظ رويكرد غربي در جغرافياي سياسي منطقه براي آمريكايي ها آنقدر حياتي است كه حتي به مسئله اي مانند برنامه هسته اي ايران هم عموما از همين منظر نگاه مي كنند. در آمريكا همه مي دانند كه ايران قصد ساخت سلاح ندارد. علاوه بر اين تقريبا همه مجامع استراتژيك در اين باره اتفاق نظر دارند كه به فرض محال ايران بناي ساخت سلاح هم داشته باشد هرگز از آن استفاده نخواهد كرد و كاركرد اين سلاح در حد ايجاد بازدارندگي باقي خواهد ماند. بسياري از تحليلگران در آمريكا اكنون اين سوال را مطرح مي كنند كه وقتي چنين تحليلي به طور فراگير وجود دارد پس چرا آمريكايي ها اينقدر از برنامه هسته اي ايران احساس نگراني مي كنند و حاضرند براي جلوگيري از پيشرفت آن، چنين بي محابا هزينه كنند.

پاسخ باز هم همان يك جمله است: «ژئوپلتيك خاورميانه»! استدلال اصلي دولت آمريكا در مخالفت با برنامه هسته اي ايران اين است كه اگر ايران در كنار اين نفوذ معنوي عظيم كه در خاورميانه دارد به فناوري هسته اي در عالي ترين شكل آن مجهز شود، آن وقت تركيب دو برنامه هسته اي و منطقه اي ايران مهارناپذير خواهد بود و ايران از موضعي بسيار بالاتر و جايگاهي مطمئن تر از گذشته به ايفاي نقش در معادلات منطقه خاورميانه خواهد پرداخت. به همين دليل آمريكايي ها بارها سعي كرده اند يك اجماع منطقه اي عليه برنامه هسته اي ايران بوجود بياورند و مدارك بسيار از جمله اسناد تازه منتشر شده وزارت خارجه آمريكا نشان مي دهد مصر در قلب اين تلاش ها قرار داشته است.

موضوع آخري كه بايد به اجمال به آن پرداخت اين است كه ببينيم آمريكايي ها اين بار كجا اشتباه كرده اند.

پاسباني از ژئوپلتيك صهيونيستي خاورميانه عربي به عنوان مهم ترين پروژه آمريكا در منطقه دچار يك مشكل اساسي است و آن هم اين است كه به جاي ملت ها به دولت ها تكيه دارد آن هم دولت هايي لرزان و هراسان كه حالا معلوم شده تا چه حد در دفاع از خود ناتوانند. مبتني كردن سياستگذاري بر ارتباط صرف با دولت ها و فراموش كردن ملت هايي كه نه تنها دولت هاي خود را قبول ندارند بلكه با سرعت بسيار زياد در مسير عكس سياست هاي آن در حال حركت هستند اولا آمريكا را تبديل به كارفرما و حامي اصلي ديكتاتورهاي منفور كرده است و ثانيا باعث شده زماني كه متغيري به نام «مردم» وارد معادله مي شود از دست آمريكا و همه سيستم هاي عريض و طويل ديپلماتيك و اطلاعاتي آن هيچ كاري برنيايد. در مقابل ايران ديپلماسي منطقه اي خود را روي ملت ها و توانايي هاي منحصر بفرد آنها متمركز كرده است.

اين چيزي است كه آمريكايي ها آن را تحت عنوان ديپلماسي عمومي همواره تحقير كرده اند اما اكنون كارآمدي خود را نشان مي دهد. برقراري ارتباط با ملت ها و ايجاد توان نرم تاثيرگذاري بر رفتارها و اهداف آنها، ركن اصلي استراتژي منطقه اي ايران در 30 سال گذشته بوده است. آنها كه اين استراتژي را بي حاصل مي ناميدند، حالا بايد پاسخ بدهند كه چه استراتژي ديگري مي توانست نفوذ و تاثيري چنين تعيين كننده به ايران بدهد؟

* جمهوري اسلامي

روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان " آمريكا و "انتقال آرام قدرت " در مصر " آورده است:حسني مبارك، هر چند پوست كلفتي مي‌كند و مي‌گويد تا انتخابات بعدي بر كرسي رياست جمهوري مصر تكيه مي‌زنم و از كشور خارج نمي‌شوم، اما انقلاب مردم مصر اكنون به مرحله‌اي رسيده است كه ديگر جائي براي او در جامعه مصر وجود ندارد و چاره‌اي غير از ترك كاخ رياست جمهوري براي وي نمانده است.

در شرايط كنوني آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد علت تأخير در كناره گيري حسني مبارك است نه انديشيدن به اين سئوال كه آيا او مي‌ماند يا مي‌رود.

علت تأخير در كناره گيري حسني مبارك را بايد در نگاه آمريكا و رژيم صهيونيستي به شرايط مصر بدون حسني مبارك جستجو كرد. همانگونه كه مقامات آمريكائي بارها در يك هفته اخير گفته اند، حسني مبارك خدمات زيادي به منافع نامشروع آمريكا در خاورميانه عربي كرده كه بي نظير است و حذف او از قدرت در مصر موجب برهم خوردن تعادل سياسي در منطقه به زيان آمريكا خواهد شد. صهيونيست‌ها نيز در كل خاورميانه عربي مهره‌اي بهتر از حسني مبارك ندارند و بر اين نكته بارها تأكيد كرده‌اند كه كناره گيري او از قدرت ضربه بزرگي به اسرائيل خواهد بود.

با اينحال، هم آمريكا و هم رژيم صهيونيستي اكنون اين مرحله را پشت سر گذاشته‌اند كه تاريخ مصرف حسني مبارك به پايان رسيده و او ديگر نمي‌تواند در قدرت باقي بماند. اينكه آمريكائي‌ها سخن از انتقال قدرت در مصر مي‌گويند به همين دليل است و آنها حتي براي فهماندن اين نظر خود به ديگران انگيزه نيز دارند. اما تاكنون مقامات آمريكائي هر وقت از ا نتقال قدرت در مصر سخن گفته‌اند يك قيد هم با آن همراه كرده اند، اينكه اين كار بايد به آرامي انجام شود. آنها بارها نظر خود را با عبارت "انتقال آرام قدرت " به زبان آورده اند، عبارتي كه مفهوم روشني دارد و علت تأخير در كناره گيري حسني مبارك از قدرت را بايد در آن جستجو كرد.

تفاوت مصر با تونس اينست كه تونس در معادلات سياسي منطقه خاورميانه به ويژه موضوع رژيم صهيونيستي كه مسأله اول خاورميانه عربي است، نقشي ندارد و حذف زين العابدين بن علي از قدرت تأثيري در اين موضوع نداشت. اما دولت مصر، در 30 سال اخير نقش اول را در توازن معادلات سياسي به نفع رژيم صهيونيستي در منطقه داشته و سادات و مبارك، با هزينه كردن اعتبار كشور مهم مصر كمك زيادي به صهيونيست‌ها براي تحكيم موقعيت خود و عادي سازي روابط با ساير كشورهاي عربي و حتي كشورهاي اسلامي بعمل آوردند.

سادات، با امضاي قرارداد ننگين كمپ ديويد، جايگاه مصر را از كشور اول ضد رژيم صيهونيستي و قدرتمندترين حامي ملت فلسطين به كشوري كه حامي رژيم صهيونيستي است و در مقابل آرمان فلسطين قرار دارد تغيير داد و مبارك راه او را با مشاركت با صهيونيست‌ها در سركوب مردم فلسطين و محاصره غزه و توجيه جنايات رژيم صهيونيستي ادامه داد. سادات با گلوله‌هاي خالد اسلامبولي، افسر رشيد ارتش مصر به سزاي خيانت خود رسيد ولي مبارك چند بار از مهلكه نجات يافت و توانست به همدستي با صهيونيست‌ها و نوكري براي آمريكا ادامه دهد. قيام سراسري مردم مصر عليه حسني مبارك و شعارهاي تندي كه عليه او مي‌دهند، كاري‌تر از گلوله‌هاي خالد اسلامبولي است. اين قيام و اين شعارها كار حسني مبارك را چنان يكسره خواهد كرد كه از اين پس حتي جريان وابسته به آمريكا و رژيم صهيونيستي در مصر نيز به پايان عمر خود خواهد رسيد.

نگراني آمريكا و صهيونيست‌ها اكنون همين است. مقامات آمريكا و رژيم صهيونيستي بر روي سادات و مبارك و جريان وابسته به خود در مصر سرمايه گذاري زيادي كرده‌اند و نمي‌خواهند آنچه را كه در طول حدود 40 سال گذشته به دست آورده‌اند به آساني از دست بدهند. براي آمريكا و رژيم صهيونيستي، مهره‌هائي همچون مبارك بعد از آنكه تاريخ مصرفشان به پايان مي‌رسد ديگر اهميتي ندارند، ولي اصل جريان را تلاش مي‌كنند به هر قيمتي شده حفظ كنند و اكنون نگران از دست دادن اين جريان هستند.

بنابر اين، طبيعي است كه منظور آمريكائي‌ها از "انتقال آرام قدرت " در مصر اين باشد كه آنها ابتدا مهره مورد اعتمادي را پيدا كنند و سپس مبارك را از مصر خارج نمايند. وظيفه مهره مورد نظر اينست كه نقش "محلل " را بازي كند و ضمن آرام ساختن مردم، در برگزاري انتخابات و هر اقدام ديگري كه براي استقرار دولت جديد انجام مي‌دهد بگونه‌اي عمل كند كه به قدرت رسيدن عناصر متمايل به آمريكا تضمين شود. در چنان حالتي هر چند مصر از وابستگي كامل به آمريكا و رژيم صهيونيستي خارج خواهد شد لكن به يك كشور ضد آمريكائي و ضد اسرائيلي نيز تبديل نخواهد گرديد.

 

اينكه آمريكا در اين تلاش چقدر موفق خواهد شد، بستگي به هوشياري مردم مصر دارد. رهبران احزاب و گروه‌هاي سياسي موجود در مصر، حتي اخوان المسلمين، به دليل برخورداري از روحيه ليبرالي به احتمال زياد با همين طرح همراهي خواهند كرد و مصر را به طرف استقرار يك دولت غيرانقلابي به پيش خواهند برد. اما اگر مردم مصر حاضر به پيروي از احزاب اين كشور نشوند و قيام خود را مستقلاً و بدون ملاحظات مورد نظر سران احزاب به پيش ببرند، اين احتمال وجود دارد كه مصر از يك دولت انقلابي كاملاً ضد آمريكائي و ضد صهيونيستي برخوردار شود، چيزي كه آمريكا و رژيم صهيونيستي اين روزها با تمام توان درصدد جلوگيري از تحقق آن هستند.

* مردمسالاري

روزنامه مردمسالاري در سرمقاله روز خود با عنوان "بازخواني عناصر اركان و ارزش هاي انقلا ب اسلا مي ضرورتي انكارناپذير "به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد آورده است: در سي و دومين سالگرد پيروزي انقلا ب اسلا مي ياد امام راحل خميني كبير(ره) كه رويت هر چه بهار و زيبايي را به چشم مردم در آموخته و با يكايك پروانه هاي عاشق در روشنايي شمع محبت، بال و پر سوخته است را گرامي مي داريم و به ارواح بلند شهداي انقلا ب و جنگ تحميلي درود مي فرستيم و به اصالت خود و نيابت شهيدان، برگ هاي زرين ثمره اين حركت عظيم را يكي پس از ديگري آرزو مي كنيم.

به همين مناسبت شايسته است به عناصر، اركان و ارزش هاي بزرگترين رويداد قرن بيستم نگاهي گذرا داشته باشيم تا يادمان باشد كه چه بوديم و بررسي كنيم كه چه هستيم و بدانيم كه چه بايد باشيم كه مولا يمان علي(ع) فرمود: خدا رحمت كند كسي كه بداند كجا بوده، كجا هست و كجا مي خواهد برود. اشتباه نكنيد من در اين جا قصد بازخواني عناصر، اركان و ارزش هاي انقلا ب اسلا مي را ندارم، چون نه ظرف سرمقاله مي تواند چنين مظروفي را در خود جاي دهد و نه نگارنده مدعي چنين بضاعتي است، تنها مي خواهم بر ضرورت چنين اقدامي تاكيد كنم. امام راحل(ره) با تكيه بر اسلا م و مردم و از منظر «كار كردگرايي» به ساخت هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي نظر داشتند و معتقد بودند كه اگر ساخت هاي فرعي نتوانستند در پرتو اصول اسلا مي به رسالت ها و وظايف اوليه خودشان جامه عمل بپوشانند كم كم دچار فساد شده و از آنجا كه در نظام اسلا مي بين اسلا م و بنيان هاي اسلا مي با ساخت هاي فرعي نوعي ارتباط وثيق وجود دارد، لذا تمامي عيوب و نواقص آخرالا مر به پاي اسلا م نوشته مي شود و اين گمان باطل در اذهان جاي مي گيرد كه اسلا م توانايي اداره امور جامعه را ندارد. نتيجه آن كه اگر حكومت از ايفاي نقش هاي اصلي خود در جهت تامين نيازمندي هاي فرهنگي- سياسي و اقتصادي سرباز زند يا عاجز بماند، منجر به ايجاد نارضاتي در ميان مردم مي شود. تئوري انقلا ب امام(ره) عام بوده و صرفا براي ايران تجويز نشده بود، بلكه در هر جامعه ديني صدق كرده و مي تواند تفسير معقولي از انقلا ب ارائه دهد. چنانچه به حق امروز حوادث مصر، تونس، يمن و اردن را دست آورد چنين پيامي از انقلا ب اسلا مي تلقي مي كنيم و واقعا چنين است، اما با بازخواني عناصر، اركان و ارزش هاي انقلا ب اسلا مي مي توانيم قضاوت كنيم كه چه عناصر و اركان و ارزش هايي چنين الگويي ساخته است.

اشتباه است كه فردي يا گروهي بخواهد، عمل و رفتار خود را معيار حركت هاي اسلا مي امروز معرفي كند. براي قضاوت درست و تطبيق جنبش هاي كشورهاي اسلا مي بايد عناصر، اركان و ارزش هايي كه انقلا ب اسلا مي را به وجود آوردند بازخواني شود. مثلا دربازخواني ارزش ها و معيارهاي ارزشي انقلا ب اسلا مي، به مكتب عالي و متعالي انسان ساز اسلا م، به ارزش استقلا ل به معناي مطلق، به ارزش قوانين و مقررات اسلا مي كه از منابع اصيل قرآن و سنت نبي اكرم(ص) و ائمه هدي(ع) و اجماع و عقل سرچشمه گرفته است، به ارزش والا ي اين نظام كه قواي مختلف و مراكز علمي و تحقيقي همه جا نظارت با متخصصين و كارشناسان بايد باشد و به ارزش هم سطح بودن زندگي مسوولين با مردم و به ارزش داشتن رابطه با همه جهان جز رژيم هاي نژاد پرست به ويژه اسرائيل و...

بايد اشاره داشت و ديدگاه هاي امام(ره) را بازخواني كرد و به همين طريق در اركان انقلا ب اسلا مي غور كرد. آري اين امر يك ضرورت است تا نقطه اتصال انقلا ب اسلا مي با مردم مصر وتونس و اردن شناخته شوند. عاجز بماند، منجر به ايجاد نارضاتي در ميان مردم مي شود. تئوري انقلا ب امام(ره) عام بوده و صرفا براي ايران تجويز نشده بود، بلكه در هر جامعه ديني صدق كرده و مي تواند تفسير معقولي از انقلا ب ارائه دهد. چنانچه به حق امروز حوادث مصر، تونس، يمن و اردن را دست آورد چنين پيامي از انقلا ب اسلا مي تلقي مي كنيم و واقعا چنين است، اما با بازخواني عناصر، اركان و ارزش هاي انقلا ب اسلا مي مي توانيم قضاوت كنيم كه چه عناصر و اركان و ارزش هايي چنين الگويي ساخته است.

اشتباه است كه فردي يا گروهي بخواهد، عمل و رفتار خود را معيار حركت هاي اسلا مي امروز معرفي كند. براي قضاوت درست و تطبيق جنبش هاي كشورهاي اسلا مي بايد عناصر، اركان و ارزش هايي كه انقلا ب اسلا مي را به وجود آوردند بازخواني شود. مثلا دربازخواني ارزش ها و معيارهاي ارزشي انقلا ب اسلا مي، به مكتب عالي و متعالي انسان ساز اسلا م، به ارزش استقلا ل به معناي مطلق، به ارزش قوانين و مقررات اسلا مي كه از منابع اصيل قرآن و سنت نبي اكرم(ص) و ائمه هدي(ع) و شريعت و عقل سرچشمه گرفته است، به ارزش والا ي اين نظام كه قواي مختلف و مراكز علمي و تحقيقي همه جا نظارت با متخصصين و كارشناسان بايد باشد و به ارزش هم سطح بودن زندگي مسوولين با مردم و به ارزش داشتن رابطه با همه جهان جز رژيم هاي نژاد پرست به ويژه اسرائيل و...

بايد اشاره داشت و ديدگاه هاي امام(ره) را بازخواني كرد و به همين طريق در اركان انقلا ب اسلا مي غور كرد. آري اين امر يك ضرورت است تا نقطه اتصال انقلا ب اسلا مي با مردم مصر وتونس و يمن و اردن شناخته شوند.

* جوان

روزنامه جوان در يادداشت امروز خود با عنوان "قيام براي رهايي از وابستگي " به قلم حسن رشوند آورده است: بيش از 10 روز است كه مردم مصر بي‌‌محابا و بدون هيچ ترسي به خيابان‌ها ريخته و خواسته‌هاي خود را بي‌واسطه فرياد مي‌زنند. نه نيروهاي امنيتي يك ميليون نفري مصر توان ايستادگي در برابر اين موج گسترده مردمي را دارند و نه مشت آهنين حكومت وابسته به «نامبارك» ياراي مقابله با مردمي را دارد كه 30سال در زير چكمه‌هاي حكومت استبدادي، طعم تلخ تحقير اجانب، آنان را آزار مي‌داد.

انگار انقلاب اسلامي ايران پس از 32 سال در نقطه‌اي ديگر وزيدن گرفته و همچون توفاني در حال ويران كردن خانه‌هاي پوشالي و عنكبوتي نوكران امريكايي آنهاست. مقامات امريكايي و دنياي غرب هر چه مي‌خواهند كتمان كنند و واقعيت را وارونه و به گونه‌اي ديگر جلوه دهند. آنچه در تونس و به‌ويژه در مصر در حال وقوع است، بارقه‌اي از اميدي است كه پيشتر رهبر كبير انقلاب و آن پير خوش‌ضمير جماران نويد آن را داده بودند. او به خوبي مي‌دانست بذري كه افشانده، خواه‌ناخواه به ثمر خواهد نشست.

امريكا آمد تا در بستر شعارهاي جديد، خاورميانه جديدي را در منطقه‌اي كه خميني كبير(ره) با گفتمان انقلاب اسلامي موجب بيداري ملت‌هاي آن شده بود، شكل دهد و نگاه ليبراليسم را بار ديگر جايگزين مردم‌سالاري ديني در حال شكل‌گيري در خاورميانه كند و از رهگذر اين اقدامات، مانع فراگيري گفتمان ديني و آموزه‌هاي انقلاب اسلامي در منطقه‌اي كه مهد دينداري و آزاديخواهي است، بشود ولي ناباورانه شاهد فروپاشي هم انديشه‌هاي خود و اضمحلال حكومت‌هايي است كه براي ايجاد خاورميانه جديد به آنها اميد بسته بود. امروز خاورميانه‌اي جديد با گفتمان انقلاب اسلامي و با نگاه مردم‌سالاري ديني در حال شكل‌گيري است و ديري نمي‌پايد كه وحدتي همه‌گير در جهان اسلام شكل خواهد گرفت كه به عنوان قدرتي بزرگ در مقابل استكبار جهاني و صهيونيست‌‌ها خواهد ايستاد.

امروز برخلاف تبليغات رسانه‌اي امريكا و قدرت‌هاي سلطه‌جو، اين نيازهاي فيزيولوژيكي نيست كه مردم مصر و تونس را به خيابان‌‌ها كشانده است. نه آنكه آنها گرسنه نبوده و بي‌عدالتي سران خائن اين كشورها باعث خشم آنها نشده است و صدها هزار مصري به جاي سكني‌ گزيدن در قبرستان‌ها خواهان آن نيستند كه با پيروزي بر حكومت چپاولگر و امريكايي «نامبارك» به رفاه نسبي برسند، بلكه اين كف خواسته مردم انقلابي مصر است. شعارهاي الله‌اكبر و اسلامي آنها مصداق روشني از خواسته‌هاي آنهاست و بنا به فرمايش رهبر فرزانه انقلاب و ولي امر مسلمين جهان در خطبه‌هاي نماز جمله ديروز، وابستگي، نوكري و اطاعت محض رژيم كنوني مصر از امريكا و رژيم صهيونيستي عامل اصلي قيام مردم اين كشور است.

در چرايي قيام ملت مصر و تونس صرف‌نظر از نيازهاي مادي كه آن هم به جهت وابستگي حكام اين كشورها به غرب به ويژه امريكا بوده است، چند دليل را مي‌توان برشمرد:

1-‌ بازگشت به خويشتن و ضمير آگاه ديني خويش

وقتي ملتي مي‌بيند روزگاري نه‌چندان دور مهد دين و دموكراسي در جهان اسلام بوده است و اسلام در اشكال سياسي و مذهبي خود از اين نقطه جهان اسلام به ديگر مناطق اسلامي گسترش مي‌يافته، طبيعي است كه امروز وقتي مي‌بيند برادرانش در همسايگي آنها فرياد كمك سر‌مي‌دهند و آنها در پشت ديوارهاي كشيده شده حكام دست نشانده مصر در گذرگاه «رفح» صداي ضجه كودكان فلسطيني را مي‌شنود، به وجدان و ايمان قلبي خود مراجعه كرده و ضمير ناخودآگاه خود را به قضاوت مي‌گذارد و در اين صورت است كه از خواسته‌هاي مادي و آرامش نسبي خويش صرف‌نظر كرده و منشأ ظلم و جور را مورد خطاب قرار مي‌دهد. بنابراين آنچه امروز در مصر اتفاق مي‌افتد نه نياز مادي و فردي، بلكه وجدان بيدار ملتي است كه ظلم سران حكومت مصر را در جنگ 22 روزه ديده و به جهت اختناق حكومت «نامبارك» دست بر دست كوفتند و نتوانستند به كمك برادران خود بشتابند. بنابراين ملت مصر به خيابان آمد تا ديگر بار شاهد چنين صحنه‌هايي نباشد.

2-‌ اعمال محدوديت در حفظ شعائر ديني

ملتي كه چند دهه از حياتي‌ترين حقوق ديني و اجتماعي خود محروم باشد و هرگاه از كنار مساجد مي‌گذرد با حسرت از جايگاه واقعي اين اماكن، تنها نظاره‌گر آن باشد، طبيعي است كه به دنبال شرايطي برمي‌آيد تا عقده‌هاي فروخورده خود را با سقوط حكومت‌هاي دين‌ستيز، برآورده نمايد. آنچه حكومت «بن‌علي» در 25 سال حكومت در تونس نسبت به شعائري همچون حجاب در مورد مردم تونس انجام داد، از جنس همين محروميت‌ها و محدوديت‌ها بود. بنابراين وقتي مسلماني نتواند شعائر ديني خود را به جاي آورد، طبيعي است كه بر شرايط حاكم شورش مي‌كند تا شرايط را تغيير دهد. يك مسلمان مي‌تواند شرايط سخت زندگي را تحمل كند ولي نمي‌تواند ارزش‌هاي حاكم بر خويش را به فراموشي بسپارد و يا آنها را تحقير شده ببيند.

3‌-‌ احساس حقارت و ذلت

در روزهاي اول قيام مردمي مصر، نخست وزير انگليس اعلام كرد بايد تحولات مصر را مديريت كنيم تا اتفاق خاصي نيفتاده و آن چيزي اتفاق افتد كه ما خواهان آن هستيم. اين سخن حكايت از آن دارد كه با وجود آهنگ پرشتاب تحولات و اعتراضات مردمي در كشورهايي همچون مصر، تونس و ديگر كشورهايي كه فرياد آنها به گوش مي‌رسد، دنياي استكبار و قدرت‌هاي خارجي نمي‌خواهند باور كنند كه ملت‌هاي مسلمان به‌پا‌خاسته و قصد آن دارند كه پاسخ همه تحقيرها و ذلت‌هايي را كه سران استكبار و اجانب بر آنها روا داشته‌اند، بدهند.

امروز ملت مصر حتي پاسخ رفتار غيراخلاقي نخست وزير ايتاليا به نوه حسني مبارك را نيز مي‌دهد. هر چند نوه مبارك يك فرد غيراخلاقي است ولي براي ملت مسلمان و انقلابي مصر سنگين است كه برلوسكني اقدام به رفتاري غيراخلاقي با نوه كسي داشته باشد كه منتسب به رئيس‌جمهور كشور آنها است. شايد بتوان محروميت‌هاي زندگي مادي و مايحتاج عمومي را تحمل كرد ولي قطعاً تحقير و ذلتي كه نشأت گرفته از همراهي و وابستگي به دشمنان و قدرت‌هاي سلطه‌جو و چپاولگر است، غيرقابل تحمل خواهد بود و اين چيزي است كه هر ملتي براي آن قيام كرده و انگيزه‌اي براي او جهت فروپاشي حكومتي و جايگزين كردن حكومتي ديگر مي‌شود. غرب و امريكا چه بخواهد يا نخواهد بايد شاهد تحول جديد در خاورميانه باشد، تحولي كه جرقه آن با انقلاب اسلامي ايران زده شد و پس از 32 سال صداي رساي آن از حلقوم مردم مظلوم مصر، تونس، اردن، يمن و... شنيده مي‌شود كه اگر چنين نبود، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي به صراحت اذعان نمي‌كرد كه بار ديگر امام خميني در خاورميانه ظهور كرده است.

* قدس

روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان "فرافكني با راهبرد دفاع از حقوق بشر "به قلم غلامرضا قلندريان آورده است:‏ وزارت امور خارجه آمريكا در اقدامي مداخله جويانه، به اعدام يك قاچاقچي مواد مخدر در ايران اعتراض كرد و توقف اعدام در ايران را خواستار شد. «فيليپ كراولي» سخنگوي امور خارجه آمريكا در بيانيه اي مداخله جويانه، مدعي محروم شدن شهروندان ايران از حقوق بشر شد و در اين باره ابراز نگراني كرد.

واكنش در ارتباط با اعدام يك قاچاقچي مواد مخدر است كه اكنون همه كشورها به عوارض وحشتناك اين ماده افيوني در رفتار انسان اعتقاد دارند و برخي از جرايم پر خطر اجتماعي را ناشي از استعمال اين ماده افيوني مي دانند. از اين رو، هيچ عقل سليمي از يك عامل بر هم زننده نظم اجتماعي، دفاع نمي كند. شهادت بيش از 3 هزار نفر و تقديم بيش از 14 هزار جانباز در راه مبارزه با اين معضل و بلاي جهاني، مؤيد تلاشهاي انسان دوستانه جمهوري اسلامي براي مبارزه با اين پديده شوم بشري است كه در خط مقدم مبارزه با قاچاق مواد مخدر قرار دارد.

موضوع برخورد با سوداگران مرگ در ايراني مطرح مي شود كه در همسايگي كشوري به سر مي برد كه به تنهائي 50 درصد هروئين جهان و 80 درصد هروئين اروپا را تأمين مي كند.

به نظر دكتر «ويليام پولين» مدير انستيتوي جلوگيري از سؤمصرف مواد مخدر در آمريكا، بيش از يك چهارم تلفات در اين كشور ناشي از اعتياد است. طبق گزارش يك نشريه رسمي دولتي به نقل از «پروفسور ادوارد» مدير واحد مطالعات مواد مخدر در انستيتوي روان پزشكي لندن، سالانه در انگلستان حدود يكصد هزار نفر به دليل اعتياد، به نحو غيرطبيعي جان خود را از دست مي دهند. تحقيقات در كشور سوئيس نيز نشان مي دهد اعتياد يكي از عوامل مؤثر در زمينه خودكشي در ميان افراد آلوده به ويروس ايدز است.

طرح اين اتهام در شرايطي صورت مي پذيرد كه جمهوري اسلامي در حال برگزاري جشنهاي پيروزي انقلاب اسلامي است و برگزاري اين مراسم به مثابه بازخواني شكست غرب در حمايت از چهره منحوس پهلوي دوم تلقي مي گردد. در روزهاي اخير نيز پژواك همان حركت در گستره جهان اسلام در حال وقوع است كه در صورت به نتيجه رسيدن اين اقدامها، پيروزي افكار بنيانگذار انقلاب اسلامي را بايد در جغرافياي اسلام جشن گرفت. به سخن ديگر، مي توان انتفاضه كشورهاي اسلامي را غلبه ديدگاه ملت محور و ضد امپرياليسم - كه پرچمدار آن جمهوري اسلامي است - بر تلاشهاي ايالات متحده و همپيمانانش ارزيابي كرد. بدون ترديد، كاخ سفيد كه اكنون با ارائه نسخه هاي متفاوت نتوانسته است خشم برآمده از سركوب مطالبات سه دهه ملتها را مديريت كند، با طرح موضوعهاي كهنه سعي مي كند پايگاه جمهوري اسلامي را كه به عنوان اميد ملتها مطرح مي باشد، تخريب نمايد.

بسترسازي براي تحريمهاي بيشتر عليه ايران، يكي از هدفهاي رسانه اي نمودن و اعتراض به اين موضوع است. دولتمردان كاخ سفيد تلاش مي كنند براي تشديد فشار بر ايران، منشأ توجيه تحريمها را متنوع سازند و افزون بر موضوع هسته اي، در بحث نقض حقوق بشر نيز اقدام تنبيهي تحريم را در كنار گزينه هاي ديگر در نظر بگيرند تا از اين منظر جمهوري اسلامي را به زعم خودشان وادار به تسليم در برابر خواسته هاي نامشروعشان كنند. در همين راستا، هيلاري كلينتون و وزير خزانه داري آمريكا، اعلام كردند تحريمهايي جديد، از جمله لغو سفر و مسدود كردن داراييهاي برخي مقامهاي رسمي و حكومتي جمهوري اسلامي، به دليل نقض فاحش حقوق بشر در جريان حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري ايران، به اجرا گذاشته شده است. اين در حالي است كه شوراي امنيت سازمان ملل دور چهارم تحريمها عليه ايران را تصويب كرده بود.

پر واضح است، ايراد اتهام عليه دولتهاي غيرهمسو با استراتژي غرب نمي تواند آنها را از نقض فاحش و گسترده حقوق بشر كه در آمريكا وجود دارد، مبرا سازد. طبيعي است، ساركوزي در شرايطي وضعيت حقوق بشر در تونس را در زمان ديكتاتور زين العابدين بن علي به عنوان «اتمسفر آزادي» تعبير مي كند كه در واكنش به همان تضييع حقوق، مردم عليه ديكتاتور تونس قيام كردند.

با اين مبناي معرفتي، بعيد نيست كشورهاي سوريه، ليبي، كره شمالي و چين را نيز در كنار ايران به نقض حقوق بشر متهم كنند.گفتني است، روزنامه واشنگتن پست با استناد به مدارك و اسناد نظامي كه به دست آورده بود، فاش كرد كه تعدادي از نظاميان آمريكايي در افغانستان افراد غيرنظامي و شهروندان افغاني را بدون آن كه جرمي مرتكب شده باشند، به قتل مي رسانند و به عنوان سرگرمي(! ) و تفريح(! ) جسد آنها را قطعه قطعه مي كنند.

گزارش عضو بين الملل در سال 2008 نشان مي دهد در مراكز حبس و زندانهاي آمريكا به طور گسترده براي كنترل زندانيان از دستگاه شوك دهنده استفاده مي شود. از سال 2001 به بعد، بيش از 300 مورد گزارش فوت براساس وارد شدن شوك گزارش شده است. از ابتداي تأسيس آمريكا، روشهاي متعددي براي اعدام محكومان در اين كشور مورد استفاده قرار گرفته است كه از ميان آنها مي توان به «چرخ خرد كننده»، «زنده زنده سوزاندن»، «له كردن با سنگ» و «چوبه دار» اشاره كرد.

در ارتباط با ايران، شكستهاي پي در پي در نشستها و مذاكرات هسته اي و نااميد شدن تيم مذاكره كننده غربي، بويژه مقامهاي آمريكايي، آنها را بر آن داشت تا با تغيير مسير رويارويي نرم افزارانه در شرايط كنوني، موضوع حقوق بشر را جايگزين اتهامهاي هسته اي كنند تا بتوانند كاستيهاي ناكامي هسته اي را جبران كنند. اكنون كه اوباما در سياستهاي داخلي و بين المللي در حال پذيرفتن شكست سياستهايش است، با طرح اين موضوع تلاش مي كنند براي مقطعي كوتاه هم شده، اذهان عمومي را از تمركز بر ناكاميهاي كاخ سفيد به سوي ايران منحرف كنند.

انتهای پیام/70

نظرات بینندگان