کد خبر: ۸۷۶۸۶
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۸ - ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵
گفت‌وگو با معلم مدرسه استثنایی

به کارم عشق می ورزم

شاید برای خودمان هم اتفاق افتاده است بارها بارها، در هنگام عبور وتردد از خیابان وبرای رسیدن به محل کار ویا منزل؛ سرویس کودکانی رامشاهده می کنیم که از پشت شیشه ها برایمان دست تکان میدهند وبرایمان لبخند میزند وگاهی هم گریه هدیه مان می کنند .

به گزارش سرویس شهرستان های شیرازه به نقل از مارگون،­­در آخرین روزها ودقایق از هفته معلم تمام تقدیر وتجلیل هارا سپری کردیم اما دراین عرصه معلمانی هستند که می توان آنان را فرشتگان روی زمین دانست معلمانی از جنس فرشتگان آسمانی  معلمانی که برای یاد دادن کلمه ای به کودکان استثنایی روزها ومدتها وقت می گذارند معلمانی واقعی که میسوزند تا بسازند. روز وهفته معلم بهانه ای بود برای سر زدن به این مدارس و هم صحبت شدن با معلمانی  فرشتگانی که به دور از هرگونه اغراقی اگر بیشتر از خانواده ها برای این دانش آموزان، وقت نگذارند کم تر وقت نمی گذارند با معلمی که سالیان دراز با این کودکان آشنا شده به گفتگو پرداختیم تا شاید ذره ای از عظمت همتشان را به رشته تحریر درآوریم .

سرکار خانم داریا درکسوت استادی آرام وبی ریا گفتگورابه ما آغاز می کند که او دانش آموخته روانشاسی واستاد دانشگاه است از سپری کردن روز گار با کودکانی می گوید که هر لحظه اش مجموعه خاطراتی را می شود تدوین کرد . سال های اول خدمت خود را در کنار بچه های کم توان ذهنی سپری کرده است، دانش آموزانی که خیلی سخت فرا می گیرند و خیلی زود فراموش می کنند که این از سختی های کار معلمان است.

 سرکار خانم زلیخا داریایك معلم نمونه ابتدایی كودكان استثنایی در گفت‌وگو با خبرنگار مارگون، اظهار كرد: وی بهترین زمان عمرش را به کودكان استثنایی در شهرستان  سپیدان خدمت كرده است،چند مدتی رابه عنوان روانشناس ومشاور کودکان وچند سالی رابه عنوان مدیر مجموعه کودکان استثنایی مشغول انجام وظیفه است .

وی  در خصوص بهترین خاطره دوران خدمتش ادامه‌ داد: هر بچه ، هر روز و هر سالی برای یک معلم خاطره است.یكی از شیرین‌ترین خاطراتی كه از مدت خدمتم به ‌یاد دارم، کودکی از سمت خانواده به شدت مورد کودک آزاری قرار گرفته بود وبا توجه به مشکلات جسمی وحرکتی از طرف خانواده خود تنبیه فیزیکی می شد که با تلاش شبانه روزی توانستیم  او را به مجموعه  خود برگردانیم. گلهای وحشی در دست یک کودک 5ساله بود بهترین هدیه روز معلم برایم بود که شاخه شاخه آنرا به معلمهای مدرسه تقدیم می کرد واشک رادر چشمان همکارانم میدیدم.

 سرکار خانم داریا بدترین خاطره  خود راچنین شرح می دهد:زمانی که در شیراز  مشغول به خدمت بودم  وبه علت اسپاسم شدید تعدادی از دانش‌آموزان که معلول عضلانی بودند و همیشه برای آمدن به کلاس با مشکل  روبرو می شد ولی در عین حال با فیزوتراپی وبرنامه های حرکتی موفق به حضور در سر کلاس می شدند ، بسیارخوشحال می شدیم که این تحول را درآنها می دیدیم اما متأسفانه پس از مدتی صندلی های خالی در کلاس را می دیدیم که با شاخه ای گل تزئین می شد یکی از دردناک‌ترین خاطراتم را در دوران تدریس رقم میزد.

این معلم نمونه ابتدایی کودکان استثنایی تصریح‌ کرد: دراین مدتی که با کودکان استثنایی بودم یک چیزی را فهمیدم که اگر خدا نعمتی از انسان می گیردصدها وشاید هزار نعمت دیگر به ما اومی دهد واینا را عینه در کودکان ودانش آموزانم می دیدم ومی دیدم چقدر تلاش می کند تا نام مرا صدا بزنند . در کلاس برخی  برای دانش آموزانم  نقش بازی می کنم وانها را مثل فرزندان خود صدا میزنم.

وی اضافه ‌کرد: خدمت به دانش‌آموزان استثنایی نیازمند عشق، صبر و حوصله بوده و خدمت به دانش‌آموزان استثنایی رامثل عبادت در مقابل خدا میدانم تمامی لحضاتش برای من خاطر ه است وشبانه روز به بچه هایم (دانش آموزان مدرسه ام ) فکر می کنم ولحظه ای از یاد آنها غافل نمی شوم.

 خانم داریااضافه کرد:  شاید یکی از مهم‌ترین مشکلات فرهنگیان نبود انگیزه به‌ خصوص از نظر مالی است اما من ومجموعه ای که بامن در این آموزشگاه کار می کنند مسئله مادی وپول آخرین قسمت داستان است ما با عشق وعلاقه کارمی کنیم وعشق حرف اول را میزند وهر روز صبح که به مدرسه می روم مانند روز اول با نشاط وپر انرژی هستم وتک تک کودکان را می بینم واز احوالاتشان جویا می شوم .

 وی عنوان‌ کرد: ما نباید کودکان استثنایی را از جامعه جدا وآنهارا سربار بدانیم زیرا رشد اجتماعی آنان در جامعه همانند یك فرد توانمند بوده و هر معلولی توانایی خاص خود را دارد فقط باید كسی آن را كشف کرده و به توانمندی آنان پی ‌ببرد.

برزگترین آرزویم این است : دوست دارم بچه هایی که الان دارم با آنها کار می کنم مشکلشان حل شود چون این ها مشکلشان حل می شود اگر خانواده ها آنها را راحت تر درک کنند و با آنها تعامل داشته باشند.

این بچه‌ها برخی سختگیر هستند، برخی گوشه‌گیر، برخی کم حرف و حتی کودکی داشتیم که فقط در حضور مادرش سر کلاس می‌نشست و با کوچکترین ناراحتی شروع می‌کرد به جیغ زدن، اما به هر حال باید با آن‌ها با شیوه‌ای خاص کنار آمد اما شده گاهی از خانواده‌های آن‌ها به لحاظ اینکه بین آن‌ها و فرزندان سالمشان فرق گذاشته‌اند و امکانات کمتری برای آنها فراهم کرده‌اند ناراحت شوم و البته این به لحاظ عدم آگاهی و آشنایی کامل با شیوه رفتاری با این کودکان خاص است.برای آوردن کودکی از روستا مجبور بودیم سرویس را به درخانه او بفرستیم تا از دوستانش جدا نشود

کلام آخر

سکوت میکند احساس می‌کنم بغض راه گلویش را گرفته دغدغه‌اش آینده این کودکانی است که روزها و ماه‌ها را در کنارشان گذرانده نگرانی در چهره‌اش موج می‌زند شاید در سکوتش به فردای آنها می‌اندیشید می‌گوید:من خودم مادر هستم و گاهی خودم را جای مادران این کودکان قرار می‌دهم شاید من هم مادر یکی از آنها بودم و شاید هم باشم شرایط سخت خواهد بود اما سعی کرده‌ام و می‌کنم که هیچگاه فرقی مابین آن‌ها با دیگر کودکان نگذارم نه در نگاهم و نه در رفتارم.

تشکر می‌کنم از همه مسئولان به خصوص آموزش و پرورش که به آن‌ها کمک می‌کنند اما دوست دارم سایر مسئولان نیز نگاهی ویژه‌تر به آن‌ها داشته باشند خودشان را جای والدین این کودکان قرار بدهند آن‌ها هم فرزندان همین آب و خاک هستند و نیاز به رشد دارند آرزو دارم برای آن‌ها هم همان بخواهیم و فراهم کنیم که برای کودکان عادی خواسته‌ایم و فراهم کرده‌ایم.

نظرات بینندگان