کد خبر: ۸۸۵۷۶
تاریخ انتشار: ۲۳:۵۴ - ۰۵ خرداد ۱۳۹۵

قاتل «ستایش» نی ریزی به اعدام محکوم شد/گزارشی از جلسه محاكمه قاتل

جلسه رسيدگي به پرونده ستايش 6 ساله ني‌ريزي به رياست قاضي رجايي‌نيا در شعبه 1 داگاه كيفري شيراز در دو بخش علني و غير علني برگزار شد.
به گزارش شیرازه به نقل از ایسنا، جلسه رسيدگي به پرونده ستايش 6 ساله ني‌ريزي به رياست قاضي رجايي‌نيا در شعبه 1 داگاه كيفري شيراز در دو بخش علني و غير علني برگزار و قاتل به قصاص و اعدام و تحمل 25 سال حبس و شلاق تعزيري محكوم شد.

جلسه با 50 دقيقه تاخير در ساعت 9:20 دقيقه صبح چهارشنبه 5 خرداد با قرائت مختصري از چرايي وقوع جرم از سوي قاضي آغاز شد.

مادر ستايش ابتدا مشتي محكم را به همراه،آه و اشك و حسرت،بر گردن قاتل فرود آورد و در اينجا قاضي خواستار نظم جلسه شد.

خانواده ستايش در دو قدمي قاتل نشسته بودند و حرف‌هاي درگوشي قاتل، كه هنوز ته‌مانده‌اي از اميد به بخشش را مي‌شد در چشم‌هايش ديد، با وكيل مدافعش را دنبال مي‌كردند.

"س.ط" متولد 1362 اهل و ساكن روستاي چاره سوار آباده طشك، متاهل، كارگر كه سابقه محكوميت دو ماهه به دليل سرقت در پرونده‌اش ثبت شده بود با دستور قاضي قيام كرد.

قاضي پرونده زمان وقوع جرم را 25 فروردين ماه امسال اعلام كرد و سپس از پدر مقتول به عنوان اولياي دم خواست تا اظهارات خود را در خصوص شكايت مقتول نامبرده در جلسه علني بيان كند،‌ اشد مجازات، قصاص در محل وقوع جرم تنها خواسته پدر ستايش بود كه قاضي آن را كتبا پيوست گزارش مبسوط پرونده كرد.

"م.ع" پدرستايش كه تنها 31 سال دارد و همسايه ديوار به ديوار قاتل است با دستور قاضي به جايگاه آمد و در ابتداي سخن با صراحت كلامي كه در چهره نگرانش موج مي‌زد، با هر اشكي كه از چشمانش فرو مي‌ريخت يكي از اتهامات وارده به قاتل را بيان ‌كرد؛ آدم‌ربايي، سرقت، تجاوز به عنف، خفه كردن و در پايان قتل عمدي مشاراليه...

پدر مقتول گفت: از روزي كه ستايش به قتل رسيده، دوستان همبازي او در محله جرات بيرون آمدن از خانه را به بهانه ترس از دزديده شدن ندارند.مقتول حتي به لباس‌هاي دخترم رحم نكرده و آنها را هم سوزانده بود. پسر سه سال و نيمه من پس از مرگ ستايش مرتب جيغ مي‌زند.آقاي قاضي تا اين قاتل زنده است، ما عذاب مي‌كشيم.

مادر ستايش به جايگاه فراخوانده شد و در حالي‌كه پي‌درپي گريه مي‌كرد، افزود: آقاي قاضي شكايت خود را به دليل تجاوز و قتل بچه‌ام اعلام مي‌كنم.

روز حادثه قاتل را دم در خانه ديدم به او گفتم ستايش را نديدي؟ گفت: چرا همين چند دقيقه پيش او را در پارك ديدم با دوستانش بازي مي‌كرد.

اشك امانش را بريده بود و ديگر نمي‌توانست ادامه دهد، تنها گفت: آقاي قاضي او بايد زجركش شود همانگونه كه كودك شش ساله من را زجركش كرد.

متهم به دستور قاضي در جايگاه حاضر شد. و پس از تكرار مداوم جمله «صحبت كن» از سوي قاضي به حرف آمد، گفت: آن روز خانمم به منزل پدرم رفته بود و تماس گرفت كه پسرمان از مدرسه هنوز برنگشته به دنبالش برو و او را به همراهي دايي‌اش پيش من بفرست.

موتور را روشن كردم و به دنبال سينا رفتم اما در مدرسه نبود و مجددا به خانه بازگشتم و به خانمم اطلاع دادم كه پسرمان در مدرسه نيست.دوباره به كوچه رفتم و در پاركي كه در نزديكي‌مان بود پسرم را ديدم كه با بچه‌هاي مهدكودك و ستايش مشغول بازي است.

باران مي‌آمد از ستايش هم خواستم كه او را به خانه برسانم اما گفت خودم با دوستانم برمي‌گردم.پسرم را به خانه رساندم و داييش‌ او را پيش مادرش برد.

چند دقيقه بعد دوباره به كوچه رفتم ستايش را ديدم كه به سمت خانه‌شان مي‌رفت او را صدا زدم گفتم بيا يك روسري در خانه هست كه بايد با خود به خانه‌تان ببري. گفت: بگذار بروم لباسم را عوضم كنم و بيايم اما دهانش را گرفتم و او را به درون خانه كشاندم.

گوشواره‌اش را از گوشش درآوردم و و با دست گردنش را فشار دادم و پاهايم را روي شكمم گذاشتم و بعد با شال و روسري دست و پاهايش را بستم و در زير رختخواب‌ها قايم كردم.

چند ساعت بعد كه هوا رو به تاريكي رفت او را سوار بر موتور كردم و به سمت همان كوهي رفتم كه در گذشته چندين مرتبه براي شكار كبك به آنجا رفته بودم.

گودالي يك متري با دستانم كندم و لباس‌هايش را آتش زدم و ستايش را درون چاله انداختم.

به خانه برگشتم غذايي خوردم و حمام رفتم و دوباره سوار موتور شدم و به آباده رفتم.گوشواره را با خود به همراه داشتم اولين طلافروشي وارد شدم اما چون فاكتوري نداشتم، طلافروش از خريد امتناع كرد.

در خيابان قدم ميزدم كه يكي از اعضاي شوراي محل را ديدم اما او هم مرد طلافروش را نمي‌شناخت. دوباره به همان طلافروشي رفتم خانمي انجا از من پرسيد كه فرزند چه كسي هستي؟ او خانواده مرا شناخت اما من شناختي از وي نداشتم.به هر روي به طلافروشي ضمانت من را داد و گوشواره را به قيمت 255 هزار تومان فروختم.

موتور را به خانه يكي از آشنايان بردم، سرجاده ايستادم.سيگاري روشن كردم و خاكستر آن را بر روي پول گوشواره كه تراول بود ريختم و همه پول در آتش خاكستر سيگار سوخت.تازه به خودمم آمده بودم كه چه كرده‌ام.

خانمم، برادرم و پدرم به ترتيب با من تماس گرفتند كه كجا هستي و چه مي‌كني؟گفتم فلان جا هستم اگر وسيله گيرم بيايد امشب باز مي‌گردم.

سرجاده قادرآباد دست تكان دادم وانت باري نگه داشت و مرا تا ني‌ريز برد.از انجا با آ‍ژانس به در خانه پدرم رفتم چون كرايه دربستي 40 هزار تومان شده بود و من تنها 32 هزار تومان به همراه داشتم.

رئيس شوراي محل با خانمم از دور به سمت من آمدند و گفتند بيا برويم دنبال ستايش، گم شده و به تو مظنون شده‌اند.

به كلانتري محل رفتيم. ابتدا سعي در انكار داشتم اما به يكي از ماموران آگاهي كه از آشنايان بود همه ماجرا را گفتم.گفت برويم ببينيم ستايش را كجا خاك كرده‌اي.شب بود و پيدا كردن محل دفن ستايش سخت بود، محدوده را مي‌دانستم اما بايد مي‌گشتم.يكساعتي طول كشيد تا بالاخره محل را پيدا كرديم و ستايش را بيرون آوردند.

وكيل مدافع متهم كه خود اعلام كرد وكيل تسخيري است به جايگاه آمد و گفت: جناب قاضي شما و همه عاليجنابان حاضر در جلسه از اتهام قاتل اطلاع داريد، جاي دفاعي نيست اما به دليل اقرار صريح قاتل به قتل در محكمه، درخواست عفو و بخشش اسلامي از خانواده مقتول دارم.

پدر و مادر ستايش با صداي بلند تنها فرياد قصاص در محل وقوع جرم به دست خودشان را ختم كننده جلسه علني اعلام كردند.

جلسه علني در اينجا با قرائت درخواست نماينده دادستان مبني بر قصاص به اتمام رسيد و همه حاضران در جلسه به جز قاتل، و پدر ومادر مقتول از جلسه بيرون آمدند.

به گزارش ايسنا، بعد از برگزاري جلسه غيرعلني دادگاه كه با حضور قضات و مستشاران شعبه اول دادگاه كيفري استان فارس برگزار شد راي متهم پرونده به قرار زير صادر شد؛

اعدام در ملاء عام به لحاظ تجاوز به عنف، قصاص نفس به لحاظ قتل عمد، تحمل 15 سال حبس تعزيري به لحاظ آدم‌ربايي و تحمل 10 سال حبس و 74 ضربه شلاق تعزيري به لحاظ سرقت مقرون به آزار،

نظرات بینندگان