کد خبر: ۹۴۱۰۰
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۳ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۵

آزادگان، مثنوی بلند عشق و عاشقی

با اینکه رزمندگان و آزادگان در سال های دفاع و اسارت رنج بسیار متحمل شده و مرارت های بی شماری را تجربه کردند اما جای خوشحالی است که با غیرت و همت و جوانمردی اجازه ندادند، وجبی از خاک ایران اسلامی از دست برود.

شیرازه، هنوز خاطرات دور و غبارآلودی از بازگشت آزادگان به وطن در ذهنم باقی‌ مانده است. شهر ما هم چند آزاده تقدیم انقلاب و نظام اسلامی‌کرده بود و من نیز مانند دیگر هموطنانم در آن روزهای پر از شور و شادی شاهد استقبال بی‌نظیر مردمی از آزادگان قهرمان بودم.

خاطرات سیاه و سفید اما شادی‌بخش بازگشت قهرمانان میدان‌های نبرد هنوز هم پس از گذشت آن همه سال هیجان درونی ما را دامن می‌زند، قلب‌هایمان را به تپش لذت بخشی واداشته و از یادمان نمی‌رود.

اگرچه درباره سختی و رنجی که آزادگان در طول سال‌های اسارت چشیده و کشیده‌اند جز آنچه در معدود کتاب‌های منتشره و محدود خاطرات نقل‌شده خوانده و شنیده‌ایم، چیز زیادی نمی‌دانیم، اما در حقیقت جز راست قامتان آزاده کسی نمی‌تواند آن رنج‌ها را درک کرده و با آن کنار بیاید، زیرا از قدیم هم گفته‌اند:

« شنیدن کی بود مانند دیدن. »

اگرچه بیان هرچند اندک همین رنج‌ها و سختی‌ها و روایت آن در قالب خاطره، شعر و کتاب و یا نمایش و فیلم هم دل هر دردمند و دل‌سوخته‌ای را به درد می‌آورد، اما این درد و رنج تا چشیده نشود برای هرکسی به درستی قابل درک نیست.

این که پدر و مادری سال‌های عمر و جوانی را صرف پرورش پسری کرده و او را به جبهه بفرستند، فرزند اسیر شده و خانواده از او بی‌خبر باشند، نه زنده‌ ماندنش مشخص باشد و نه شهادتش و این درد بخشی از زندگی روزمره شود، تحملش طاقتی فوق انسانی و معنوی می‌طلبد.

بسیاری از مادران و پدران با درد سنگین فراق و تحمل این درد و رنج به دیار باقی پرکشیدند، برخی از آنان همچون یعقوب در غم یوسف چشم خود را از دست دادند و این داستان غم‌انگیز بارها و بارها در سال‌های پر التهاب جنگ و پس از آن برای بسیاری از خانواده‌ها اتفاق افتاده و تا امروز هنوز هم تکرار و تکرار می‌شود.

هنوز هزاران خانواده چشم انتظار بازگشت عزیزان خود هستند.

تازه‌دامادی که با عروسش وداع کرده، پدری که فرزند خردسالش را به دست تقدیر سپرده و دانشجویی که کلاس درس را رها کرده و راهی می‌شد، می‌دانست که قدم در راهی می‌گذارد که به احتمال بسیار بازگشتی برایش متصور نیست. اما عشق به خدا و میهن در رگ‌های مردان خدایی جاری‌شده و هراسی از مرگ در وجودشان راه نمی‌یافت.

زخم برداشتن و اسارت نیز بخشی از مثنوی بلند عشق و عاشقی بود. گاه راست قامتان زخم‌خورده و به دام دشمن می‌افتادند. تونل وحشت و شکنجه را پشت سر ‌گذاشته و فحش می‌شنیدند. کتک‌خورده و شکنجه روحی و جسمی می‌شدند اما همه این‌ها یک طرف و غم غربت و دوری از همسر و فرزند، پدر و مادر، خواهر و برادر هم برشانه های ستبرشان سنگینی می‌کرد.

عزیزی تعریف می‌کرد:

" یکی، دو سال از اسارت که گذشت، پس از نامه‌نگاری به وسیله صلیب‌سرخ عکسی از فرزندم به دستم رسید. بعضی از شب‌ها برای این‌که روحیه برادرانم خراب نشود، در یک جای محدود و تنگ، پتو را به روی سرم می‌کشیدم و زار زار در غم جدایی از فرزندم گریه می‌کردم.

بعد از مدتی دوستانم که متوجه شدند عکس فرزندم برایم ارسال شده است، عکس را از من امانت می‌گرفتند و نگاه می‌کردند. یکی به یاد فرزندش، یکی به یاد خواهرزاده و برادرزاده‌اش، یکی به یاد برادر کوچکش، بعضی وقت‌ها این عکس دو یا سه ماه در دست برادران می‌چرخید تا دوباره به دست خودم می‌رسید."

و این قصه سر دراز دارد

سالیان سال گذشت، جنگ تمام شد، امام راحل از میان ما رفت و ..... آزادگان به وطن برگشتند و این سخن از رهبر فرزانه به یادگار ماند که:

"ایستادگی و مقاومت آزادگان سرافراز ما در طول سال‌های سخت اسارت، ملت ایران را روسفید و سربلند کرد و ما بازگشت پیروزمندانه آنان به میهن اسلامی را حادثه‌ای میدانیم که دست قدرت الهی آن را رقم زد."

آزادگان به وطن بازگشتند، چه داستان‌ها که پیش نیامد، برخی پدرها و مادرها با یک دنیا امید و آرزو چشم انتظار فرزند قاب عکس در دست گرفته، برای دیدن فرزند لحظه‌شماری می‌کردند اما فرزندشان را هیچ‌گاه ندیدند چرا که فرزندشان بر اثر شکنجه و تحمل رنج بسیار جان به جان آفرین تسلیم و به آسمان‌ها پرواز کرده بود.

بعضی از فرزندان نیز بعد از بازگشت هیچ‌گاه پدر یا مادرشان را ندیدند زیرا پدر و مادرشان یعقوب وار در فراق فرزند رخت روح را از جان برکشیده و رخ از دنیا شسته بودند.

بعضی‌ها وقتی به خانه برگشتند فرزندان خود را نمی‌شناختند، سالیان سال گذشته بود و چهره‌ها تغییر کرده بود.

اما برای بعضی، کابوس‌های شبانه همچنان ادامه داشت، برای بعضی جای کابل‌ها و شکنجه‌ها هنوز و هنوز تازه بود، بعضی‌ها پایشان جا مانده بود، بعضی‌ها دستشان را جا گذاشته بودند.

با اینکه رزمندگان و آزادگان در سال‌های دفاع و اسارت رنج بسیار متحمل شده و مرارت‌های بی‌شماری را تجربه کردند اما جای خوشحالی است که با غیرت و همت و جوانمردی اجازه ندادند، وجبی از خاک ایران اسلامی از دست برود.

در سالگرد این اتفاق میمون و مبارک به غیرتشان آفرین گفته و نام و یادشان را گرامی می‌داریم.

* محمد هاشم نعمت الهی

نظرات بینندگان