حاشیهنشینی؛ تهدیدی برای هویت شهری/ معضلی که ریشه در تبعیض ساختاری مدیریت شهری دارد
بررسی حاشیهنشینی نشان میدهد این معضل بیش از آنکه محصول مهاجرت به شهر باشد حاصل سرریز شدن جمعیت به دلیل ناتوانی در تهیه مسکن است، حاشیه نشینی معضلی است خود ساخته که با بیبرنامگی، بیعدالتی و عدم توجه به کرامت انسانی در جامعه امروز ایجاد شده است.
به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه، بحث حاشیهنشینی و زاغه نشینی در کلان شهرها یکی از مشکلات شهرهای بزرگ صنعتی امروز است که از آن به بیماری مرموز کلان شهرها یاد می شود و شناخت و تعریف این مشکل و بررسی علل و عوامل ایجاد آن در شهرهای بزرگ یک ضرورت محسوب میشود.
بررسی حاشیهنشینی نشان میدهد این معضل بیش از آنکه محصول مهاجرت به شهر باشد حاصل سرریز شدن جمعیت به دلیل ناتوانی در تهیه مسکن است، حاشیه نشینی معضلی است خود ساخته که با بیبرنامگی، بیعدالتی و عدم توجه به کرامت انسانی در جامعه امروز ایجاد شده است.
در این مطلب سعی در تحلیل و بررسی این پدیده شهری داریم تا علل این پدیده را که امروز تبدیل به معضل شده است مشخص کنیم.
باید به مسئله حاشیه شهر ریشهای نگاه کنیم؛ این پدیده حاصل سیاستهای غلط دولتهای مختلف بوده است، در آغاز پیروزی انقلاب 30 درصد مردم در شهرها و 70 درصد در روستاها زندگی میکردند؛ اما سیاستهای نادرست و عدم ایجاد اشتغال در روستاها سبب مهاجرت شده است و در کنار آن حاشیه نشینی به وجود آمده به طوری که متوسط حاشیهنشینی در کلانشهرها 16 درصد جمعیت است.
به نظر میآید بازخوانی و تبیین ضرورت و اهمیت پرداختن به مسئله حاشیه شهر، گرهگشای خوبی برای انتخاب رویکردها و جهتگیری در فعالیتها باشد.
پرداختن به حاشیه شهر، ضرورت دارد چرا که حاشیه نشینی، هویت شهر را تهدید میکند؛ از آن جهت که نشاندهنده تبعیض و بی عدالتی است.
در یک نگاه، حاشیه شهر علت اصلی و محل پرورش ناهنجاریها و زشتیهای اجتماعی است. این نگاه با وسواس و دقت خاصی از ضرورت پرداختن به حاشیه شهر و ساماندهی آن خواهد گفت، چرا که وظیفه خود را مقابله جدی با گروه های ضد فرهنگ و ضد امنیت، بزهکاری و اعتیاد می داند و به زعم خود سراغ از بین بردن علت آن در حاشیه شهر میرود.
از نگاهی دیگر، حاشیه شهر، خود معلول یک علت دیگر است. این نگاه نیز ساماندهی حاشیه شهر را ضروری می داند اما حاشیه نشینی را نشانه ای از یک شهر مریض و مدیریت ناعادلانه شهری می داند. البته بعد از آنکه تبعیض و فقر و حاشیه نشینی به وجود می آید، بروز برخی ناهنجاریها در حاشیه شهر قابل پیش بینی خواهد بود؛ اما این رویکرد، هیچ گاه چشم خود را بر این زنجیره علتها و علت اصلی به وجود آورنده ناهنجاری ها نخواهد بست.
حاشیهنشینی برای شهر اسلامی ننگ است، چرا که خبر از بیعدالتی ساختاری و تبعیض سابقهدار در مدیریت شهر و فراموشی دیرینه مستضعفین در ذهن و عمل برنامه ریزان توسعه شهری است. برای مقابله با حاشیه نشینی، باید به سراغ علتهایی رفت که بسیاری اوقات در مرکز شهر و در ساختارها و تصمیمات ناعادلانه و ناکارآمد مدیریتی شهر وجود دارند و باعث جابجایی اولویتهای شهر شده اند. باید این علت ها را دید، شناخت و اصلاح کرد وگرنه همچنان حاشیه نشینی برجای خواهد بود و گسترش خواهد یافت. لذا حل مسئله حاشیه نشینی، تنها یک فوریت نیست، بلکه هم فوریت است و هم کار زیر بنایی و بلند مدت میخواهد و توقع به حق مردم از مدیران شهری و دغدغه مندان حاشیه شهر، اقدام در هر دو جهت است.
با این نگاه، رسیدگی به حاشیه نشینان و برپایی عدالت، جبههای از جنگ تمام عیار فقر و غناست که علاوه بر شور و دلسوزی و به میدان آوردن عواطف، تدبیر و کار کارشناسی و جهادی می طلبد و در این زمان که مسئله حاشیه شهر پس از سالها سکوت، به صورت مبارکی مورد توجه قرار گرفته است، اگر نسنجیده به اقدامی دست زد، شاید نتوان تا سالها سخنی از حاشیه شهر به میان آورد؛ و همین دغدغه، ضرورت پرداخت کارشناسی به حاشیه شهر را جدی تر می کند. در این میان تأملات و پرسشهایی قابل توجه خواهند بود: مسئله اصلی حاشیه شهر چیست؟ با چه رویکردی به سراغ این فوریت خواهیم رفت؟ اقتصادی؟ امنیتی؟ عمرانی؟ فرهنگی؟ بر اساس چه اطلاعات و آمارهایی رویکرد محوری را انتخاب خواهیم کرد؟ جمع میان اقدام فوری و اقدام دراز مدت و زیربنایی برای حاشیه شهر، چگونه خواهد بود؟
انتهای پیام/ م
نظرات بینندگان