به مناسبت میلا سراسر نور حضرت اباعبدالله:
بررسی ابعاد كلیدی شخصیت امام حسین علیه السلام
سوم شعبان مصادف است با میلاد سراسر سعادت حضرت سید الشهدا علیه السلام؛ کسی که نامش قرن ها است صفای وجود میلیون ها انسان به پهنای تاریخ است. به همین مناسبت به بررسی شخصیت این چهره شگفت انگیز تمدن بشریت از کلام شهید مطهری خواهیم پرداخت
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، سوم شعبان مصادف است با میلاد سراسر سعادت حضرت سید الشهدا علیه السلام؛ کسی که نامش قرن ها است صفای وجود میلیون ها انسان به پهنای تاریخ است. به همین مناسبت به بررسی شخصیت این چهره شگفت انگیز تمدن بشریت از کلام شهید مطهری خواهیم پرداخت.
ادعای اینكه كسی بگوید من كلید شخصیت كسی مانند علی یا حسین بن علی را به دست آورده ام، انصافاً ادعای گزافی است و من جرأت نمی كنم چنین سخنی بگویم، اما این قدر می توانم ادعا كنم كه در حدودی كه من حسین را شناخته و تاریخچه ی زندگی او را خوانده ام و سخنان او را- كه متأسفانه بسیار كم به دست ما رسیده است، به دست آورده ام، و در حدودی كه تاریخ عاشورا را- كه خوشبختانه این تاریخ مضبوط است- مطالعه كرده و خطابه ها و نصایح و شعارهای حسین را به دست آورده ام، می توانم این طور بگویم كه از نظر من كلید شخصیت حسین حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق پرستی است.
سخنانی كه از حسین بن علی علیه السلام نقل شده نادر است ولی همان مقداری كه هست از همین روح حكایت می كند. از حسین بن علی پرسیدند: شما سخنی را كه با گوش خودت از پیغمبر شنیده باشی، برای ما نقل كن. ببینید انتخاب حسین از سخنان پیغمبر چگونه است! از همین جا شما می توانید مقدار شخصیت او را به دست آورید. حسین علیه السلام گفت آنچه كه من از پیغمبر شنیده ام این است: «اِنَّ اللّهَ تَعالی یُحِبُّ مَعالِیَ الْاُمورِ وَ اَشْرافَها وَ یُكْرِهُ سَفْسافَها»خدا كارهای بزرگ و مرتفع را دوست می دارد، از چیزهای پست بدش می آید. رفعت و عظمت را ببینید كه وقتی می خواهد سخنی از پیغمبر نقل كند اینچنین سخنی را انتخاب می كند؛ در واقع دارد خودش را نشان می دهد.
از حسین علیه السلام اشعاری هم به دست ما رسیده است كه باز همین روح در آن متجلّی است:سَبِقَتِ الْعالَمینَ اِلَی الْمَعانی
بِحُسْنِ خَلیقَةٍ وَ عُلُوِّ هَمِّهِوَ لاحَ بِحِكْمَتی نورُ الْهُدی فی
لَیالٍ فِی الضَّلالَةِ مُدْلِهَمَّه
یُریدُ الْجاحِدونَ لِیُطْفِؤُنَ
وَ یَأْبَی اللّهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّه
سخن دیگر از او این است: «مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ» مردن با عزت و شرافت، از زندگی با ذلت بهتر است.
جمله ی دیگری كه باز از او نقل كرده اند این است: «اِنَّ جَمیعَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فی مَشارِقِ الْأرْضِ وَ مَغارِبِها، بَحْرِها وَ بَرِّها وَ سَهْلِها وَ جَبَلِها عِنْدَ وَلِیٍّ مِنْ اَوْلِیاءِ اللّهِ وَ اَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللّهِ كَفَیْئِ الظِّلالِ» . ضمناً شما از اینجا بفهمید یك مردی كه حماسه ی الهی است فرقش با دیگران چیست. می گوید: جمیع آنچه خورشید بر آن طلوع می كند، تمام دنیا و ما فیها، دریای آن و خشكی آن، كوه و دشت آن در نزد كسی كه با خدای خودش آشنایی دارد و عظمت الهی را درك كرده و در پیشگاه الهی سر سپرده است، مثل یك سایه است.
بعد این طور ادامه می دهد: «أَ لا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لِاَهْلِها» آیا یك آزادمرد پیدا نمی شود كه به دنیا و مافیهای آن بی اعتنا باشد؟ دنیا و ما فیها برای انسانی كه بخواهد خود را برده و بنده ی آن كند، به آن طمع داشته باشد و آن را هدف كار خودش قرار بدهد، مثل لُماظَه است.
می دانید لُماظَه چیست؟ انسان وقتی غذا می خورد، لای دندانهایش یك چیزهایی مثلاً یك تكه گوشتی باقی می ماند كه با خلال آن را درمی آورد. همان را لُماظَه می گویند. یزید و مُلك یزید و دنیا و مافیهایش در منطق حسین علیه السلام لُماظه هستند. بعد می گوید: أیها النّاس! در دنیا بجز خدا چیزی پیدا نمی شود كه این ارزش را داشته باشد كه شما جان و نفس خودتان را به آن بفروشید؛ خودتان را نفروشید، آزادمرد باشید، خودفروش نباشید.
جمله ای دیگر: «اَلنّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا» . مردم را به حالت بردگی و بندگی شان این طور تحقیر می كند كه عیب مردم این است كه بنده ی دنیا هستند، برده صفت هستند، بنده ی مطامع خودشان هستند. روی همین جهت، دین- كه جوهر آزادی است و انسان را از غیر خدا آزاد و بنده ی حقیقت می كند- در عمق روحشان اثر نگذاشته است. «وَ الدّینُ لَعقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ، فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ. »
عثمان ابو ذر غفاری را تبعید و اعلام می كند كه احدی حق ندارد این مرد را که نظر حكومت مجرم است مشایعت كند. ولی علی اعتنا به این فرمان خلیفه نمی كند و خودش و حسن و حسین او را مشایعت می كنند.
هر كدام از آنها جمله هایی دارند، حسین بن علی هم جمله ای دارد كه مبیّن پرتو روحش است. ابو ذر شیعه ی علی است و در سنین عمری مانند سنین علی، و شاید از علی بزرگتر باشد. لذا حسین علیه السلام او را عمو خطاب می كند و می گوید: عمو جان! نصیحت من به تو این است: «أَسْأَلُ اللّهَ الصَّبْرَ وَ النَّصْرَ، وَ اسْتَعِذْ بِهِ مِنَ الْجَشَعِ وَ الْجَزَعِ» عمو جان! از خدا مقاومت و یاری بخواه و از اینكه حرص بر تو غالب بشود- كه بدبخت می شوی- بر خدا پناه ببر، از جزع بترس.
عمو جان! توصیه ی من به تو این است كه مبادا در مقابل فشارها و ظلمها اظهار جزع و ناتوانی كنی.این چه روحیه ای است كه در تمام سخنانش این روح كه ما از آن غافل هستیم متجلّی است! .
[همین طور است ] آن سخن اولش كه گفت: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلی جیدِ الْفَتاةِ وَ ما اَوْلَهَنی اِلی اَسْلافی اِشْتِیاقَ یَعْقوبَ اِلی یوسُفَ»
سَاَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی
اِذا ما نَوی حَقّاً وَ جاهَدَ مُسْلِماً
وَ واسَی الرِّجالَ الصّالِحین بِنَفْسِهِ
وَ فارَقَ مَثْبوراً وَ خالَفَ مُجْرِماً
اُقَدِّمُ نَفسی لا اُریدُ بَقاءَها
لِتَلْقی خَمیساً فِی الْهَیاجِ عَرَمْرَماً
فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَنْدَمْ وَ اِنْ مِتُّ لَمْ اُلَم
كَفی بِكَ ذُلاًّ اَنْ تَعیشَ وَ تُرْغَما
به من می گویید نرو، ولی خواهم رفت. می گویید كشته می شوم؛ مگر مردن برای یك جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست باشد و بخواهد برای آقایی و ریاست كشته بشود كه می گویند به هدفش نرسید، اما برای آن كسی كه برای اعلای كلمه ی حق و در راه حق كشته می شود كه ننگ نیست چرا كه در راهی قدم برمی دارد كه صالحین و شایستگان بندگان خدا قدم برداشته اند. پس چون در راهی قدم برمی دارد كه با یك آدم هلاك شده ی بدبخت و گناهكار مثل یزید مخالفت می كند.
بگذار كشته بشود. شما می گویید كشته می شوم؛ یكی از این دو بیشتر نیست: یا زنده می مانم یا كشته می شوم. «فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَنْدَمْ» اگر زنده ماندم كسی نمی گوید تو چرا زنده ماندی «وَ اِنْ مِتُّ لَمْ اُلَمْ» و اگر در این راه كشته بشوم احدی در دنیا مرا ملامت نخواهد كرد اگر بداند كه من در چه راهی رفتم. «كَفی بِكَ ذُلاًّ اَنْ تَعیشَ وَ تُرْغَما» برای بدبختی و ذلت تو كافی است كه زندگی بكنی اما دماغت را به خاك بمالند. باز می بینید كه حماسه است.
در بین راه نیز خطابه می خواند و می فرماید: «أَ لا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ» . بعد در آخرش می فرماید: «اِنی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلا سَعادَةً وَ لاَ الْحَیوةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً» من مردن را برای خودم سعادت، و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می بینم.
اگر بخواهم همه ی سخنان او را بیان كنم طولانی می شود. می پردازم به شب عاشورا و به نكته ای اشاره می كنم كه معمولاً به این نكات كمتر توجه می كنیم.
انتهای پیام/م
نظرات بینندگان