شهرستان ها >> عمومی
یادداشت/
کوار؛ میزبان شقایقی بینشان است
۲۱ ساله و این روزها میهمان شهرستان ما هستی. در روزهایی آمدهای که در و دیوار دل ما نیز همچون در و دیوار شهر در غم یاس بینشان، داغدار است.
به گزارش خبرنگار گروه شهرستانهای پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه» به نقل از «بهار کوار»، دلم گرفته، بازم چشام بارونیه، وای وای وای، خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه، وای وای وای… اینها نواهایی بود که از صبح امروز در شهر شنیده میشد و خبر از آمدن میهمان گرانقدری میداد.
هنوز ساعت موعود فرا نرسیده بود که عدهای منتظر آمدنش بودند. دانشآموزان، والدین آنها و جمعی از مردم نیز گرد هم آمده بودند تا از او استقبال کنند.
کسی که پس از سالها از سفر بازمیگشت. دانش آموزان با چفیههای سفید و پرچمهای سه رنگ ایران به وعدهگاه آمده بودند. تابوت نمادین سبزرنگی بر دوش دانش آموزان خودنمایی میکرد که تداعیکننده تشییع غریبانه حضرت زهرا (س) بود. نوحههایی که پخش میشد، حس و حال فضا را روحانیتر میکرد.
کمکم خودروی حامل شهید نزدیک و نزدیکتر میشد. چشمها بارانی بود و قلبها در تبوتاب. وقتیکه آمد، دلها نیز قرار گرفت. مادرها گل و نقل و شکلات بر تابوتش ریختند و او را آرامآرام و با احترام مشایعت کردند.
یوسف گمگشته بازآمد به کنعان غم مخور
اما من نمیدانم پدرش زنده است یا نه. مادرش چشمانتظار اوست یا باحال انتظار دیده بر این جهان فروبسته است. اما هرچه باشد میدانم روزها و ماهها و سالها منتظر یوسف گمگشته خود بوده. یوسفی که روزی با قامتی رعنا با آنها وداع کرد و اکنون در پارچهای سفید و کوچک بر شانههای شهر بازمیگردد. اما مردم شهر من، خوب میهماننوازی کرده و این فرزند سرافراز وطن را شکوهمندانه استقبال و تشییع نمودند.
سه روز است که مدارس و مساجد شهرستان کوار با رایحه حضور این شهید زهرایی معطر گشته و در بین مردمان و دانش آموزان شهر و روستاها تشییع شد.
ستارهها میآیند تا ما راه را گم نکنیم
ای نامآشنای آسمانها و بینشان در زمین، به شهر ما خوشآمدی. خوشآمدی که با آمدنت معبر دل مرا نیز آبوجارو کردی. خوشآمدی که با آمدنت دلم با جرعهای از شراب ناب عرفان آرام گرفت و عطر خدا وجودم را آکنده کرد. خوشآمدی که در تلاطم امواج اقیانوس دنیا، کشتی بیقرار مرا به ساحل نجات مأوا دادی.
گاه با خود میگویم در این دنیای پر از تزویر که شیطان هرلحظه در کمین است تا نور ایمان را در نهانخانه قلبمان خاموش کند، شما بهسان ستارهای راه را به ما نشان میدهید.
هنوز ساعت موعود فرا نرسیده بود که عدهای منتظر آمدنش بودند. دانشآموزان، والدین آنها و جمعی از مردم نیز گرد هم آمده بودند تا از او استقبال کنند.
کسی که پس از سالها از سفر بازمیگشت. دانش آموزان با چفیههای سفید و پرچمهای سه رنگ ایران به وعدهگاه آمده بودند. تابوت نمادین سبزرنگی بر دوش دانش آموزان خودنمایی میکرد که تداعیکننده تشییع غریبانه حضرت زهرا (س) بود. نوحههایی که پخش میشد، حس و حال فضا را روحانیتر میکرد.
کمکم خودروی حامل شهید نزدیک و نزدیکتر میشد. چشمها بارانی بود و قلبها در تبوتاب. وقتیکه آمد، دلها نیز قرار گرفت. مادرها گل و نقل و شکلات بر تابوتش ریختند و او را آرامآرام و با احترام مشایعت کردند.
یوسف گمگشته بازآمد به کنعان غم مخور
اما من نمیدانم پدرش زنده است یا نه. مادرش چشمانتظار اوست یا باحال انتظار دیده بر این جهان فروبسته است. اما هرچه باشد میدانم روزها و ماهها و سالها منتظر یوسف گمگشته خود بوده. یوسفی که روزی با قامتی رعنا با آنها وداع کرد و اکنون در پارچهای سفید و کوچک بر شانههای شهر بازمیگردد. اما مردم شهر من، خوب میهماننوازی کرده و این فرزند سرافراز وطن را شکوهمندانه استقبال و تشییع نمودند.
سه روز است که مدارس و مساجد شهرستان کوار با رایحه حضور این شهید زهرایی معطر گشته و در بین مردمان و دانش آموزان شهر و روستاها تشییع شد.
ستارهها میآیند تا ما راه را گم نکنیم
ای نامآشنای آسمانها و بینشان در زمین، به شهر ما خوشآمدی. خوشآمدی که با آمدنت معبر دل مرا نیز آبوجارو کردی. خوشآمدی که با آمدنت دلم با جرعهای از شراب ناب عرفان آرام گرفت و عطر خدا وجودم را آکنده کرد. خوشآمدی که در تلاطم امواج اقیانوس دنیا، کشتی بیقرار مرا به ساحل نجات مأوا دادی.
گاه با خود میگویم در این دنیای پر از تزویر که شیطان هرلحظه در کمین است تا نور ایمان را در نهانخانه قلبمان خاموش کند، شما بهسان ستارهای راه را به ما نشان میدهید.
ایکاش، هیچگاه یاد و مسلکتان در کوچه راه زندگی از مخیلهمان پاک نشود و چون فانوسی تابان در مسیرهای دشوار، راهگشایمان باشد. کاش ما نیز چون شما پروردگارمان را سعادتمندانه ملاقات کنیم و مورد خطاب وعده آسمانی ” عند ربهم یرزقون ” واقع شویم.
نویسنده: فاطمه دیباور
انتهای پیام/
نظرات بینندگان