کد خبر: ۱۶۲۱۹۱
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۳ - ۰۱ دی ۱۴۰۲
وصیت‌نامه شهید «رضوی»؛

حکایت از دیدار تو چه زیباست

شهيد «عليرضا رضوی» در دفترچه یادداشت خود می نویسد: «اى كاش مى شد كه در راهت فنا مى‌شدم مى‌سوختم، آتش مى‌گرفتم. اى كاش مى‌شد كه خاكسترم را باد مى‌برد تا هر جا نشانه‌اى داشته باشم و حكايت از ديدار تو چه زيباست. رسيدن به تو، در كنارت بودن، از لعل لبت بهره گرفتن با تو نجوا از عشق گفتن. خدايا تو لياقت عشق بازى را به من نيز عنايت فرما...»
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه»، شهيد «عليرضا رضوی» دهم اردیبهشت سال 1343 در صفاشهر شهرستان آباده ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد پس از گذراندن دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان موفق به اخذ دیپلم شد. او با شرکت در کنکور سراسری در دانشگاه پذیرفته شد و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سرانجام 28 خرداد سال 1367 در عملیات بیت‌المقدس 7 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.

خدايا تو را به زهراى اطهرت تو را به زهرايى كه پهلويش را شكستند تا اکنون دست ما را بگيرد؛ تو را به عباس كه چشم داد تا حالا ذوق شهادت را در چشمان ما به ارث بگذارد كه شهادت خالصانه‌اى در راهت را به من نيز عنايت فرما.

اى كاش مى شد كه در راهت فنا مى‌شدم مى‌سوختم، آتش مى‌گرفتم. اى كاش مى‌شد كه خاكسترم را باد مى‌برد تا هر جا نشانه‌اى داشته باشم و حكايت از ديدار تو چه زيباست.

رسيدن به تو، در كنارت بودن، از لعل لبت بهره گرفتن با تو نجوا از عشق گفتن. خدايا تو لياقت عشقبازى را به من نيز عنايت فرما.خدايا آنروز كه دوستانم در كنارم بودند اميدم به تو بود. آنروز كه هنوز تنهايى را حس نكرده بودم آنروز كه به چهره دوستانم مى نگريستم كه نام ترا بر لب داشتند سخن از تو مى گفتند.

آنان كه شبها كارشان گريه، روزها فريادشان براى تو بود.خدايا امروز كه تنها بودن را حس كردم از تو مى خواهم ديگر بازمگردانم. خدايا امروز اگر بازگشتم بايد به مردم بگويم كه تنهايم بگذارند تا عزا بگيرم بايد تنهايم بگذارند تا در تنهايى خود بسوزم. 

بايد تنهايم بگذارند تا در فراق ياران اشك حسرت بريزم. بايد تنهايم بگذارند كه مصيبت عظيمى بر من وارد گشته و آن اينكه تو مرا رانده اى.خدايا چند سالى است كه براى رسيدن به شهادت لحظه شمارى مى كنم عملياتها را مى شمارم روزها را و گاهى ساعتها و دقيقه ها را.خدايا صبر تو عظيم و حلم تو كبير اما دل من تنگ گشته ديگر صبر ماندن ندارم ديگر نمى خواهم بمانم. خدايا امامم، انقلابم، ايمانم، صبرم را به تو مى سپارم.


انتهای پیام/
نظرات بینندگان