کد خبر: ۱۶۲۸۳۰
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۵ - ۰۱ اسفند ۱۴۰۲
وصیت‌نامه شهیدمحمدرضا صادقی:

جز پیروی از رهبر راهی را نپیمایند

شهیدمحمدرضا صادقی در وصیت‌نامه خود آورده است: از تمامی ملت دین‌دار و انقلابی می‌خواهم که جز پیروی از رهبر که نجات‌دهنده است راهی را نپیمایند.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه» به نقل از نوید شاهد، دو هفته از زمستان سال ۱۳۳۹ نگذشته بود که در خانواده مشهدی ابراهیم، مؤذن محله سه پلی مرودشت، کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که کانون ساده خانواده صادقی را غرق شادی کرد، پدر که ارادت خاصی به امام هشتم داشت کودک را محمدرضا نام نهاد.


مادرش در همان روزهای نخست تولد کودکش را نذر سیره و روش ائمه علیهم‌السلام کرد و با خود عهد کرد روزی که کودکش راه بیفتد به‌اتفاق پدر به پابوس امام رضا (ع) بروند و به وزن موهای سرش طلا صدقه دهد و گوش فرزند نوپای خود را به نشانه پیروی از ائمه سوراخ کند.


محمدرضا با چنین زمینه اعتقادی و ایمان خانوادگی پا به عرصه دنیای خاکی‌نهاد و پدر که از چنین پیش‌آمدی مسرور بود در طی روزها و ماه‌های پیش رو شاهد رشد و نمو کودکی بود که خداوند حکیم تقدیری آسمانی برایش مقدر کرده بود.


به‌هرتقدیر محمدرضا سال‌های خردسالی را پشت سر گذاشت و به همت و با زحمت شبانه‌روزی پدر و مادر به حدی از رشد رسید که پدر شادمانه او را در دبستان جامی مرودشت برای گذراندن اولین بهار درس و مدرسه ثبت‌نام کرد.
پسری که با زحمت کارگری پدر و با مشقات خانه‌داری و درآمدهای حاصل از پشم‌ریسی و تخم‌مرغ فروشی مادر به این مرحله زندگی پا نهاد بود در ذهن و فکر خود قدردان این همه لطف خداوند بود و همین روحیه، زمینه‌ساز ایثارگری و از خودگذشتگی او شد به‌نحوی‌که نهادینه‌شدن این روحیه در وجود او باعث رستگاری‌اش شد.


هم‌زمان با تحصیل و در تمامی این سال‌ها، همراه همیشگی پدر در مراسم عبادی و مذهبی مسجد محل و مسجد جامع شهر بود و جهت پر بارکردن سرمایه‌های معنوی خویش از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد.


پدر جهت تأمین مخارج خانواده عیالوار خود غیر از کار رسمی و روزانه مجبور به انجام هرگونه کار متفرقه بود و مادر نیز به‌اندازه توان خود در منزل مشغول کار بود تا بتواند هرچند کم ولی باری از دوش پدر بردارد.


با همین روحیه تعاون و همکاری که بین پدر و مادر جهت تأمین نیازهای خانواده به وجود آمده بود فرزندان نیز یاد گرفته بودند که باید در ایام تعطیل دنبال کسب درآمد باشند و لذا در طول فصل تعطیلی مدارس همگی مشغول کارهایی مثل دست‌فروشی و شاگردی مغازه و در صورت داشتن توان جسمی به کارهای ساختمانی می‌پرداختند و محمدرضا نیز از این قاعده مستثنی نبود.

شاید تمامی اعتمادبه‌نفس و اتکای به خود که در وجود افراد خانواده وجود داشت مرهون همین وضعیت در خانواده بود.


دوران نونهالی و نوجوانی محمدرضا به‌سرعت سپری شد و تقریباً در سال ۱۳۵۴ وارد دبیرستان جم مرودشت در رشته علوم‌تجربی گردید. سال‌های آخر دبیرستان با شعله‌ورشدن شعله‌های انقلاب اسلامی علیه نظام طاغوتی هم‌زمان شد.


محمدرضا در این ایام با شرکت در جلسات شبانه مساجد مرودشت همگام با جوانان انقلابی و پر شور شهر و شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیه‌های شبانه حضوری پررنگ‌تر و مستمر داشت.


در پائیز و زمستان سال ۱۳۵۷ با تهیه کلیشه تصویر امام خمینی و اسپری رنگ از هم‌زمان انقلابی خود هر شب مشغول نصب تصویر حضرت امام روی دیوارهای شهر بود و بارها توسط سربازان و درجه‌داران ژاندارمری مورد تعقیب قرار گرفت.


هم‌زمان با پیروزی انقلاب و پایه‌ریزی هسته‌های مقاومت شهری جهت حفظ دستاوردهای انقلاب در قالب کمیته‌های انقلاب اسلامی به عضویت موقت این هسته‌های مقاومت در آمد و اولین تجربه‌های پاسداری از انقلاب را با کشیک شبانه در مساجد شهر تجربه کرد.


هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که در پائیز ۱۳۵۸ جهت انجام خدمت مقدس سربازی خود را به‌نظام وظیفه معرفی کرد، محل خدمت او گردان ۲۰۸ امداد ژاندارمری مستقر در تخت‌جمشید بود.


در شهریورماه ۱۳۵۹ که جیره‌خواران استکبار جهانی به خیال خود جهت براندازی نظام مقدس اسلامی به میهن اسلامی حمله کرده بودند مشغله فکری و شبانه‌روزی محمدرضا دفاع از میهن اسلامی در مقابل دشمن بعثی بود و آرزوی شرکت در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل داشت.


هم‌زمان به دلیل حضور هم‌قطارانی سست‌عنصر که از ترس جان از رفتن به جبهه‌ها سر باز می‌زدند عزم محمدرضا جزم شد که باید به یاری تمامی مجاهدان حق بپیوندد و در ایامی که شهر آبادان در محاصره دشمن بعثی بود به مناطق جنگی اعزام و در جبهه آبادان و در ایستگاه هفت آبادان مشغول خدمت شد.


در فضای روحانی جبهه‌ها روح بلند و ناآرام او به آرامش رسیده بود و یاد عهد و نذر پدر و مادر در ذهن او تجسم می‌یافت که باید خود را برای نذر و ادای دین آماده نماید. صحنه، صحنۀ اِبراز ارادت و جانبازی در راه اسلام و راه معصومین (ع) بود و او که در دامان اسلام و تحت سرپرستی پدری باایمان رشد کرده بود اینک باید تمام اعتقاد و معنویت درون را به ظهور و بروز می‌رساند و در دفاع از دین و میهن ادای دین می‌کرد.

در ۶ خرداد ۱۳۶۰ هم‌قطاران دیدند که محمدرضا ساک بر دوش از اردوگاه خارج و مهیای انجام غسل شهادت شد. در بازگشت یکی می‌گفت: پیشانی‌بلند شده‌ای، دیگری ندا می‌داد که برای ما هم دعا کن و او مثل امانتی الهی که باید به صاحبش برسد در حال پرواز بود.


بالاخره سحرگاه هفتم خرداد ۱۳۶۰ همگی از صدای انفجار در سنگر خط مقدم جبهه ایستگاه هفت آبادان از جا پریدند و جسم غرق خون سرباز دلاور اسلام محمدرضا صادقی را مشاهده می‌کردند که روحش بر بلندای عرش پرواز کرده بود.


پس از چند روز پیکر خونین این سرباز رشید و مهاجر الی الله در گلزار شهدای زرقان در جوار آرامگاه سید عمادالدین نسیمی به خاک سپرده شد و روح شیدا و بی‌قرارش به آرامش ابدی رسید.


روح او و تمامی شهدای گران‌قدر و فداکار ایران اسلامی شاد و یادشان گرامی.


وصیت‌نامه شهید: 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
پس از حمد و ثنای الهی، شهادت می‌دهم جز الله خدائی نیست و محمد صلی‌الله علیه و اله و سلم بنده و فرستاده اوست و مولا علی علیه‌السلام وصی و جانشین پیامبر آخرین است و اولاد ایشان از امام حسن (ع) تا مولا حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه الشریف معصومین درگاه الهی و جانشینان به حق پیامبرند.


پدر و مادر گرامی و ملت شریف ایران اسلامی بدانید صراط مستقیمی جز راه و روش پیامبر خاتم و ائمه معصوم علیهم‌السلام نیست و زنده نگهداشتن دین مبین جز با ایثارگری و فداکاری امکان‌پذیر نبوده و خداوند حکیم و قادر توقعی جز نثار خون پای شجره طیبه دین ندارد و اکنون که تمامی کفر به جنگ و مقابله با دین آمده‌اند بر خود فرض دیدم که تا پای جان ادای دین نمایم.


پدر و مادر گرامی‌ام جز طلب حلالیت و دعای خیر از محضر روحانی و پر فیض شما درخواستی ندارم و امیدوارم تمامی حقی را که بر گردن من دارید بر من ببخشایید.


از تمامی ملت دین‌دار و انقلابی می‌خواهم که جز پیروی از رهبر که نجات‌دهنده است راهی را نپیمایند.


ای جوانان برومند ایران اسلامی، بهائی جز رضایت خداوند برای جان‌های شما نیست پس آن را ارزان نفروشید.
والسلام علی من اتبع الهدی

 

انتهای خبر/

 

 

 

نظرات بینندگان